سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که امام علیه السلام کمتر به منبر مى‏نشست که پیش از خطبه نگوید : ] مردم از خدا بترسید که هیچ انسانى بیهوده آفریده نگردیده تا به بازى پردازد ، و او را وا ننهاده‏اند تا خود را سرگرم بى‏فایدت سازد ، و دنیایى که خود را در دیده او زیبا داشته جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت انگاشته ، و فریفته‏اى که از دنیا به بالاترین مقصود نایل گردیده چون کسى نیست که از آخرت به کمترین نصیب رسیده . [نهج البلاغه]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
upturn یعنی تغییر مطلوب
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها

)

شما هم انتشار دهنده پیام «letter4u» باشید

 

خبرنامه دانشجویان ایران: هفته گذشته بود که رهبر معظم انقلاب در نامه ای که به جوانان اروپایی و آمریکای به نکات مهمی در رابطه با اسلامی شناسی اشاره کردند.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ این نامه که به سرعت در شبکه های خبری و اجتماعی مورد توجه قرار گرفت، باعث شد که بسیاری برای انتقال این پیام دست به ابتکارات جدیدی در فضای رسانه ای کنند. facebook، اینیستاگرام، گوگل پلاس و توئیتر از مهمترین شبکه های اجتماعی پرطرفداری هستند که کاربران فضای مجازی اقدام به راه اندازی صفحاتی برای انتقال بهتر این پیام کردند.

رهبرمعظم انقلاب اسلامی در نامه ای که به جوانان اروپایی و آمریکای شمالی فرستادند

گوگل پلاسیها
در مرحله اول مطالب صفحات زیر را لایک و در حلقه های خود و بصورت عمومی ریشیر کنید (کامنت گذاشتن کلمه هشتگ #letter4u و سایر کلماتی که در انتهای همین مطلب قرار داده شده، در پست های این صفحات بسیار مهم است) دلیل تاکید این است که با این کار مطالب این صفحات داغ شده و بصورت اتوماتیک توسط پلاس برای بخش زیادی از کاربران ارسال می شود:

G+ En: plus.google.com/u/0/105315004235712674580
Fa: plus.google.com/u/0/100979543863804030648
Ar: plus.google.com/u/0/110546903640320283880

در مرحله ی دوم به صفحات زیر مراجعه کرده و تمام یا بخشی از پیام انگلیسی رهبری را در کامنت ها قرار دهید (قرار دادن تگ  #letter4u و لینک صفحات رهبری را فراموش نکنید). متن انگلیسی پیام رهبری را می توانید در اینجا مشاهده کنید.

Barack Obama
FRANCE 24
Ministère des Affaires
The White House
TEDx
Bernie Sanders
Jerry Brown
Mitt Romney
Gavin Newsom
UNICEF
David Cameron
Newt Gingrich
Mariano Rajoy Brey
Alfredo Pérez Rubalcaba
The U.S. Army
U.S. Department of State
Rick Snyder
Nancy Pelosi
Nick Clegg
Ed Miliband
Mauricio Macri
Liberal Democrats
World Bank
Amnesty International USA
Julia Gillard
Marta Lucia Ramirez
Nicolas Sarkozy
????? ?????????
Johns Hopkins University
Shaykh-ul-Islam Dr. Muhammad

اگر در صفحه اروپایی ها می خواهید کامنت بگذارید، کلمات و هشتگ های موجود در هر یک از سطرهای زیر را استفاده کنید(هر یک از سطرهای زیر و یا هر دو را می توانید در بخش کامنت های این سایت ها کپی و پیست کنید)::

#letter4u
letter4u if you`re looking for the truth#
Message of ayatollah Seyyed Ali Khamenei, Leader of The Islamic Republic of Iran To the Youth in Europe and North America
To the Youth in Europe and North America Message of ayatollah Seyyed Ali Khamenei

رهبرمعظم انقلاب اسلامی در نامه ای که به جوانان اروپایی و آمریکای شمالی فرستادن

اینستاگرامیها
اولین کاری که پیشنهاد می کنم، لایک و حمایت از پیج هایی هست که در قسمت اینستاگرامی‌ها لینک آنها قرار داده شده است. در این مرحله، لایک کردن همه مطالب این صفحات جهت ضریب دادن به این مطالب و داغ شدن مطلب پیشنهاد می شود.

اینستاگرامیها:
http://instagram.com/letter4you
http://instagram.com/khamenei_ir
http://instagram.com/khamenei_quote
http://instagram.com/khamenei_video

در مرحله بعد، پست هایی که در این پیج ها و همچنین بخش تصاویر جنبش قرار داده شده را بازنشر (ReShare) کنید.
در این مرحله، برای نشر این تصاویر، متنهایی لازم است قرار دهید که می توانید از هشتگ های زیر برای مطالبی که خودتان در صفحه تان نشر میدهید استفاده کنید:
#letter4u
#paris
#european
#canada
#uk
#argentine
#england
#brazil
#germany

کار دیگری که می توانید انجام دهید، مراجعه به لینک هایی است که در قسمت صفحات پربیننده اینستا برای شما جمع آوری کرده ام. بعد از مراجعه به این صفحات، در قسمت کامنتها، (خصوصاً پستهای اخیر آن صفحه) با کامنت کردن مطالبی که در پایان همین مطلب قرار داده ام به بیشتر دیده شدن مطالب کمک کنید.

صفحات پربیننده اینستاگرام instagram (برای کامنت گذاری #letter4u ) :

barack obama
http://instagram.com/ofa_fl
http://instagram.com/ofa_nv
http://instagram.com/ofa_ia
http://instagram.com/ofa_mi
http://instagram.com/Georgewbush
http://instagram.com/rangers/
http://instagram.com/laurawbush
http://instagram.com/jebbush
http://instagram.com/thebushcenter
http://instagram.com/reuters
جدید:
کار دیگری که می توانید در اینستاگرام انجام دهید، سرچ کردن اسامی مختلف به زبان انگلیسی و کامنت گذاری هشتگ مربوط به جنبش یعنی #letter4u در زیر یکی از پست های هر شخص است. با این کار، هر یک از جوانان کشورهای مختلف را به صورت مستقیم از نامه ی رهبر معظم انقلاب، مطلع خواهید کرد.(اسامی مثل : Michael - albert - harry - patrick - james - george - philip - joe- jack - robin - leo - colin - roben - roy - alex -louis - daniel - antony - benjamin ... را سرچ کنید و در صفحاتی که برای شما معرفی می شود، کامنت بگذارید.)

اگر در صفحه اروپایی ها می خواهید کامنت بگذارید، کلمات و هشتگ های موجود در هر یک از سطرهای زیر را استفاده کنید(هر یک از سطرهای زیر و یا هر دو را می توانید در بخش کامنت های این سایت ها کپی و پیست کنید)  ::

#letter4u
letter4u if you`re looking for the truth#
Message of ayatollah Seyyed Ali Khamenei, Leader of The Islamic Republic of Iran To the Youth in Europe and North America
To the Youth in Europe and North America Message of ayatollah Seyyed Ali Khamenei

پیشنهاد ویژه:
در صورتی که در صفحات افراد خارجی، هشتگ ها و جملات پیشنهادی را قرار می دهید، اگر کامنت مرتبطی قبل از شما در زیر تصاویر این افراد قرار داده شده است، سعی کنید از ارسال کامنت تکراری پرهیز کنید؛ به عبارت بهتر، می توانید یا با قرار دادن بخشی کوتاه از بیانات رهبر معظم انقلاب (طبق تقسیم بندی هایی که در متن نامه نشان داده شده است) کامنت قبل از خودتان را تکمیل کنید و یا این که کامنت دیگری اضافه نکنید؛ به هر ترتیب سعی کنید صفحات یک نفر را تحت هیچ شرایطی کامنت باران نکنید! تا او بتواند و با تأمل و دقت پیام شما را بخواند؛ میتوانید فرض کنید صفحه خودتان را که پر از کامنت شده است؛ کلافگی این ماجرا، تأثیر منفی در انتقال پیام خواهد داشت.

*بد نیست درباره کارهایی که بهتر است انجام نشود(!) هم پیشنهادم را بخوانید:
سعی کنید در پیج افراد غیرسیاسی مثل بازیگرها و ورزشکاران، کامنت باران نکنید و پیج این افراد را به هم نریزید؛ چون قبل از هر چیز به هم زدن محیط خصوصی این افراد است؛ بنابراین فقط درصورتی اقدام به کامنت دهی(هشتگ و پیام های کوتاه) کنید که قبل از شما، کسی این کار را نکرده باشند.

اما در مورد افراد سیاسی، صفحات این افراد بیش از آن که جنبه خصوصی داشته باشد، به عنوان یک منبع خبری مطرح است؛ در نتیجه تعدد کامنت، موجب ایجاد مزاحمت برای آنها نخواهد شد.

 رهبرمعظم انقلاب اسلامی در نامه ای که به جوانان اروپایی و آمریکای شمالی فرستادند

فیسبوکیها

اولین کاری که پیشنهاد می کنم، لایک و حمایت از پیج هایی هست که در قسمت فیسبوکیها لینک آنها قرار داده شده است. در این مرحله، لایک کردن کامنت های همسو و همه مطالب این صفحات جهت ضریب دادن به این مطالب و داغ شدن مطلب پیشنهاد می شود.

فیسبوکیها:
http://fb.com/www.khamenei.ir
http://fb.com/letter4youth

در مرحله بعد، پست هایی که در همین پیج های بالا قرار داده شده را بازنشر (ReShare) کنید.

کار دیگری که می توانید انجام دهید، مراجعه به لینک هایی است که در قسمت صفحات پربیننده فیسبوک برای شما جمع آوری کرده ام. بعد از مراجعه به این صفحات، در قسمت کامنتها، (خصوصاً پستهای اخیر آن صفحه) با کامنت کردن مطالبی که در بخش پستهای فیسبوکی قرار داده ام، یا تصاویری که در همان بخش وجود دارد و همچنین قرار دادن لینک هایی که در همین گروه وجود دارد، به بیشتر دیده شدن مطالب کمک کنید.
صفحات پربیننده(با کلیک بر هر یک از اسامی، وارد صفحه مربوطه شوید):
سیاستمداران امریکایی و اروپایی
barack obama
mitt romney
sarah palin
arnold
george w bush
queen rania
billclinton
nicolas sarkozy
john mccain
Joe Biden

دانشگاه ها:
Harvard University
Yale University
Stanford University
Louisiana State University
University of Michigan
Ohio State University
University of Florida
Massachusetts Institute
University of Texas
University of Alabama
Texas A&M University

دیگر صفحات:
facebook for every phone
*بد نیست درباره کارهایی که بهتر است انجام نشود(!) هم پیشنهادم را بخوانید:
سعی کنید در پیج افراد غیرسیاسی مثل بازیگرها و ورزشکاران، کامنت باران نکنید و پیج این افراد را به هم نریزید؛ چون قبل از هر چیز به هم زدن محیط خصوصی این افراد است؛ بنابراین فقط درصورتی اقدام به کامنت دهی(هشتگ و پیام های کوتاه) کنید که قبل از شما، کسی این کار را نکرده باشند.

اما در مورد افراد سیاسی، صفحات این افراد بیش از آن که جنبه خصوصی داشته باشد، به عنوان یک منبع خبری مطرح است؛ در نتیجه تعدد کامنت، موجب ایجاد مزاحمت برای آنها نخواهد شد.

اگر در صفحه اروپایی ها می خواهید کامنت بگذارید، کلمات و هشتگ های موجود در هر یک از سطرهای زیر را استفاده کنید(هر یک از سطرهای زیر و یا هر دو را می توانید در بخش کامنت های این سایت ها کپی و پیست کنید)::

letter4u if you`re looking for the truth#
Message of ayatollah Seyyed Ali Khamenei, Leader of The Islamic Republic of Iran To the Youth in Europe and North America
To the Youth in Europe and North America Message of ayatollah Seyyed Ali Khamenei

 

 

 

http://montazer313.persiangig.com/letter4u01.JPG

2) http://montazer313.persiangig.com/letter4u02.JPG

3) http://montazer313.persiangig.com/letter4u03.JPG

4)http://montazer313.persiangig.com/letter4u03.JPG 

 

ادامه دارد ان شاء الله


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/11/7:: 1:33 عصر     |     () نظر

من همان کفتر شکسته بالم همانکه گفت حیدریم تا نشاید کسی خیال تعرض به یوسفم امام مصلح قاعدنا خامنه ای  هستی کیوان به فدایش حیدرحی  و مطلق جهان بشریت و دگر سو جان نثار ثلاله کریمش از جمله حیدر ثانی آیت الله حاج مجتبی حسینی خامنه ای جانم به فدایش و دگر اولاد فرهیخته گرانقدر و والا مرتبت حضرتش دانستم از پیش خدایم را شاکرم که طریقت و عاقبتم را به یمن و طلیعه ولایت گسترانید و مرا سردار تنهای این مرکب صالح فرامید خدایا تو شاهدی کیوان ملقب به سردار تنهای حیدری ندارد در دلش مش و طریقی جز فدا کردن هستیش بر مولایش و جان سپاری بر پایه ثلاله گرامش خدایا ولی نمی دانم هرجا که در می زنم ندارد سراغی از پی حیدرم ندارد کلامی که دهد جلا این سینه خاک بر تپیده اش ماندگار خدایا تو دانی و باد صبا که نیست روزی بی شمییم سید علی هستی کیوان به فدایش راه و کار بر من می دمد نسیم روح بخش زندگیم شمیم سید علی هستیم به فدای آری خدا را شکر گذار باشید که می توانید دستان مولایم را ببوسید برایش بگویید و بخوانید و در چهره اش بی مانع بنگرید ولی سردار تنها چه دارد جز عشقی که از بدو تولد پیش از اعلام ولایت مولایم حیدرم یوسفم به ولایت جهان مقتدایش ندا من بودم که به او گفتم لبیک لبیک یا امام مصلح سید نا و شریفنا قاعدنا حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش الهی آمین آن روز را بخاطر دارم در کلاس چهارم دبستان آن روز که موضوع انشا رهبر خود را چقدر دوست می دارید من نام مولایم سید علی هستیم به فدایش را بردم ولی از آنجا که آقا هنوز اعلام ولایت نداشتند و امامت بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران ره سکان هدایت ملت ایران را بر دست داشتن من نام ولایت را با آن حال و هوای عاشقی کودکانه به قلم و زبان آوردم و خوشحالم از اینکه ولایت آقا را نه از این دنیا زین که از آن دنیا با خود به دنیا آوردم و در آن روز نمره انشا یی ناحقانه به من داده شد و چه ها بر حال و احوال من عاشق گذراندن بگذریم ولی مهم آنست که آقایم ولایتش ولایت رسول الله است و المدار و نایب برحق و مطلق حضرت ولیعصر عج از بدو خلقت تا به امروز که ندیدم جز شمیمش نکشیدم زجر دیدن و نتوانستن به نگریستن به رخسارش و نبودم محرم از ید حافظشان از برای یک بار عاشقانه بوییدن ابایی که می دانم از شهد گل نرگسش آشنایی دارم و هر روز با شمیمش بر می خیزم و عاشقی می کنم خدا جان هیچ زلیخواهی را بی یوسفش مگذار تنها که تو دانی من حیدری من سردار تنهای ذولیمین همانکه با رسول وقتش کرده دنیایی عشق بازی مگذار لحظه شهادت آنگونه بمیرم که نباشد سرم بر زانوی حیدرم و نگوید و نگفته بروم به باقی بدین کلام مولا که کیوان من از تو راضیم خدا از تو راضی و نگهدارت در آن دنیا تا به حکم الله و به لطف الله در سپاهی که تو المدار او هستی در سپاهی که تو برخواسته گان سپاهش برای قیام آخر هستی تویی نایب برحق مهدی مصطفی عج که توانستی با غیرت و شفقت و جنم ولاییت جهان را به اعتراف در آوری که ولایتت ذیحق و حقیقت گون مال تو.بود هست آقا جان سخن زیاد و داستان عشق ما بی سرانجام ولی وقتی دیدم عکس راویان اهل بیت گفتم شاید دعایشان روزی شود مستجاب به شرط آنکه قول دهند در دعا هایشان من سردار تنهایی که حضرت آقا خطابم بدین نام نمود من حیدری که سپاهیست که من در طریق صیانت از ولایت و ثلاله پاکش تاسیس و نامگذاری نمودم و نمی دانم تا امروز چند حیدری لبیک از بحر لبیک یا سیدنا و اولادنا سردادن را از دعای خیر خویش فراموش نکنید و دعا کنید روزی به رخ مولایش بی هیچ مانعی نظر افکند و به او بگوید چقدر منتظرش نشسته ام چه شبها که به خیالش خوابها دیدم و از بحرش جان دوباره برای بودن و جهاد کردن و زیستن یافتم چه رازها که به باد صبا و نسیم صبحگاهی شمیم مولایم بر بستم و چه سختی ها و چه ملامت ها و چه تحقیر ها و ترد شدنها که در بهای عشقش از خود مایه گذاشتم البته طلبی نیست آیین عشق همین است عشق به لاف زدن نیست به عمل کردن است ولی چه بگویم که آقا فرصت آزمون بر من قرار داد ولی صدای آخر و اشک نهان و ظاهرم را در بقض و صدای الرحمن و الرحیمم شنید یا نشنید خدا داند ولی چرا؟ چرا آقا جوابم ندادی؟ چرا آقا تنهایم گذاشتی و نیت کردی همچنان تنها بمانم ولذت در پی یاران تو بودن را از بکر وجودشان و وجود شما و ذریه مبارکتان نبرم عیبی نیست آقا سرتان سلامت اولاد خلف تان عمرشان به خاتم من یک شهید راهت بیش نبوده و نخواهم بود ولی ارزو دارم و داشتم لحظه شهادت بر روی زانوان شما بمیرم آرزو داشتم یکبار بی مانع سر به پهلوی پاکت می نهادم و تمام مکافاتی که از بدو خلقت تا به امروز از بحر داشتنت کشیدم را برایت می گفتم آقاجون سید علی هستیم به فدایت الهی آمین امید دارم روز وصال زیاد سرانجامش به قیامت نکشد امیدوارم چون استادم سید مجتبی حیدر ثانی تو و سید مهدی دانشجوی فارغ از آزمون تو و کلیه یاران و. نزدیکان به قدوم مبارک تون یاد آور شما باشند که شاید اگر فراموش کرده ای کیوان حیدری سردار تنها ذولیمین و هویدا غمگین توست آرزوی دوباره ریستن در کنار قدوم توست ریستنی از گل نرگس و نیلوفر که لایق باشند و تاب توان در برابر راهیه الهیت از آنها براید خداوندا حمایتم کن حمایتم کن تا به یوسفم برسم و تکلیفم را در کنار و یا تحت امر مستقیم او به کام بریزم و قسم می خورم بعد از این زیارت دوباره جانی نجویم و به شهادت لبیک و منتظر روز موعود در کنار المدار برای رسیدن خدمت صاحب الزمان عج برسم و در آخر برای همه حیدریان و استشهادیون و سربازان حضرت آقا هستیم به فدایش حیدر حی و حاذقمان آرزوی شهادت می کنم و از آنها هم همین طلب را خواستارم امیدوارم همه ما شهید راه ولایت باشیم و در جوار و یا در طریقت حضرت آقا حیدر حی و مطلقمان آماده جانفشانی و شهادت باشیم والسبلام علیکم و الرحمه الله و برکاته حیدر حیدریم حیدریه حیدر است لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار کیوان گیتی نژاد سردار تنها حیدری استشهادی ذولیمین هویدای امام مصلح سید و شریف قاعدنا حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش آمین 6/11/1393


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/11/6:: 11:22 صبح     |     () نظر

پــری؛ گزارش حضور در منزل شهید رضایی‌نژاد

گزارشی از حضور سرزده رهبر معظم انقلاب در منزل شهید داریوش رضایی‌نژاد
محمد تقی خرسندی
گزارش صوتی این دیدار:

از همان لحظه‌ی ورودمان، دختربچه شروع می‌کند به ورجه وورجه توی اتاق. اسمش «آرمیتا»ست؛ آرمیتا رضایی‌نژاد؛ دختر شهید داریوش رضایی‌نژاد. 5 ساله است. احتمالا خوشحالی‌اش از این است که امروز این همه مهمان به خانه‌شان آمده. «خانه» که چه عرض کنم؛ نمی‌دانم با گذشت چندماه، توانسته اینجا را به عنوان خانه قبول کند یا نه. بعد از این که پدرش را جلوی چشمان او و مادرش شهید کردند، به‌خاطر مسائل روحی، به این محل نقل مکان کرده‌اند. خانه‌ای ظاهرا نوساز که هنوز به جز یک قاب عکس بزرگ از پدر، چیز دیگری روی دیوارهایش نصب نشده؛ حتی عکس آرمیتا روی دوش پدر هم روی میز است.

سعی می‌کنم سر صحبت را با آرمیتا باز کنم. اما بر خلاف ظاهر بازیگوشش، انگار خیلی اهل حرف زدن نیست. عمویش می‌گوید: «به این راحتی‌ها با کسی کنار نمی‌آید.» ناچار می‌شوم از تخصصم استفاده کنم. می‌روم سراغ حساس‌ترین موضوع برای دختربچه‌ها: «چی کار کردی موهات اینقدر بلند شده؟» جواب می‌دهد: «شیر خوردم.» لحن شیرین کودکانه‌اش بیشتر از بازیگوشی‌هایش جذاب است. کتابی که دستش هست را نشانم می‌دهد و از روی آن اعداد را می‌خواند. همه عددها را بلد است. به جز «صفر» که به آن می‌گوید «ده». قبول می‌کند که تا «20» برایم بشمرد و این کار را می‌کند. بعد هم کلمات نامفهومی زیر لب زمزمه می‌کند و می‌گوید: «تا 30 شمردم. اما تند تند.» ظاهراً یخش آب شده. می‌گویم کتابش را برایم بخواند. کتاب را روی زمین می‌گذارد و دراز می‌کشد برای خواندن کتاب. اما برگه‌های وسط کتاب پاره می‌شود. فوری می‌گوید: «شیطون پارش کرد.»

کم‌کم عکاس و فیلمبردار هم از راه می‌رسند. شلوغی اتاق، آرمیتا را کمی ساکت و مظلوم می‌کند و کار من را مشکل. پیشنهاد می‌کنم از مادرش اجازه بگیرد و برایم نقاشی بکشد. خوشبختانه انگار از نقاشی هم خیلی خوشش می‌آید. مادرش هم استقبال می‌کند و یک مقوای کوچک و بسته پاستل‌هایش را به او می‌دهد. خودش هم تاج قرمز رنگش را می‌آورد و کنار من مشغول نقاشی می‌شود. البته حواسش هست که: «اگه اینجا رو به هم ریخته بکنم، مامانم دعوام می‌کنه.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18637/A/13901029_0118637.jpg
قرار می‌شود نقاشی خودش را بکشد. اول سر، بعد بدن، بعد دست و پاها. از او می‌پرسم: «پس صورتش کو؟» تذکر می‌دهد که صبر داشته باشم. اول دهان را می‌کشد و بعد چشم‌ها را. آخر سر هم یک نقطه می‌گذارد و می‌گوید: «حوصله ندارم دماغ بکشم.» پاهای نقاشی که شبیه دم ماهی می‌شود، نظرش عوض می‌شود: «این پری دریاییه.» بعد هم برای پری دریایی یا همان آرمیتای سابق، یک تاج می‌کشد. لباس پری را بنفش می‌کند و می‌گوید: «لباسش صورتی باشه. از صورتی خیلی خوشم میاد.» و با رنگ زرد، تاج پری را رنگ می‌کند و برای این که مبادا من رنگ‌ها را اشتباه کنم، توضیح می‌دهد: «زرد همون طلاییه دیگه.» نقاشی کشیدن آرمیتا فرصت خوبی برای عکاس‌ها مهیا می‌کند تا قبل از رسیدن آقا، چند عکس خوب از او بگیرند.

من هم به سمت دیگر اتاق می‌روم، جایی که مادر آرمیتا در حال صحبت با یکی از مسئولین است و عمو هم با یکی از عکاس‌ها گرم گرفته. در جایی که بتوانم حرف‌های دو طرف را بشنوم، می‌ایستم. مادر از سوابق همسرش می‌گوید: «متولد 56 بود. اهل آبدانان ایلام هستیم. دو سال جهشی خوند و دیپلمش رو تو 16 سالگی گرفت. برای این که به خانواده فشار مالی نیاد، رفت دانشگاه مالک‌اشتر؛ مهندسی برق. همیشه شاگرد اول بود. حتی توی دانشگاه. قرار بود از مهرماه دکتراش رو شروع کنه. استادی که باهاش مصاحبه کرده بود، خیلی ازش راضی بود.» اینها را می‌گوید و لابه‌لای حرف‌هایش، چند چیز دیگر هم می‌گوید و بعد تذکر می‌دهد که: «البته اینا رو که نباید منتشر کنید.» و این چند چیز، از موضوع تحقیقات «داریوش» هست تا جایگاه مدیریتی و علمی‌اش. عمو هم آن طرف دارد همین حرف‌ها را می‌زند.

خود مادر، کارشناسی ارشد علوم سیاسی‌اش را از دانشگاه علامه گرفته. البته دوره لیسانسش را دانشگاه تهران بوده و همانجا از طریق برادر شهید که حقوق می‌خوانده با داریوش آشنا شده. برادر شهید که الان هم در خانه هست و همه «عمو» صدایش می‌زنند، الان دیگر قاضی شده.

همسر شهید می‌رود سراغ خاطراتش از شهید. از این که روز ترور، اول مرداد بوده و روز 26 تیر، یازدهمین سالگرد ازدواجشان. از این که هر از گاهی خواب شهید را می‌بیند که در آرامش است. و از این که «متاسفانه مادر شهید، کمتر خواب پسرش رو می‌بینه.» مادر و خواهر شهید هم در خانه هستند و توی آشپزخانه مشغول صحبت با یکدیگرند.

همسر شهید از احوال بعد از ترور می‌گوید و این که آنقدر پریشان‌حال بوده که یک روز بعد از ترور، پدرشوهرش او را نشناخته. می‌گوید معمولاً مردم در این شرایط دچار شوک می‌شوند. چند اصطلاح روان‌شناسی هم می‌گوید. حرف‌هایش چندان عجیب نیست. بالاخره وقتی مردی را جلوی همسر و دخترش ترور کنند، شوکه‌شدن چیز ساده‌ای به نظر می‌رسد. توضیح هم می‌دهد: «به‌خاطر همین هم دو تا روانشناس برای ما گذاشتن. اما چون من و دخترم، هر دوتامون «برون‌گرا» هستیم، مدام درباره‌ی روز حادثه باهم حرف می‌زنیم و دخترم اون روز رو برام تعریف می‌کنه. همین هم باعث شد که ما به اون شوک دچار نشیم. دکترها هم خیلی تعجب کرده بودن. حتی من دیگه وقتی ماجرای اون روز رو تعریف می‌کنم، گریه هم نمی‌کنم.» جمله همسر شهید تمام نشده که بغض میپرد توی گلویش. البته خیلی زود بر خودش مسلط می‌شود.

تازه متوجه می‌شوم که چرا وقتی از او اجازه گرفتم که عکس پدر را به آرمیتا بدهم، آنقدر راحت اجازه داد. البته مادر اشاره می‌کند که دخترش خیلی حساس است که تلویزیون حتما پدرش را در کنار سایر شهیدان نشان دهد و تعریف می‌کند که چند روز پیش، بعد از ترور مهندس احمدی روشن که تلویزیون کلیپی از دانشمندان شهید نشان می‌داده و تصویر داریوش در آنها نبوده، دخترش اعتراض کرده که: «پس چرا عکس بابا رو نشون ندادن.»

همسر ادامه می‌دهد که اگرچه اهل آبدانان ایلام بوده، نه در خانواده خودش و نه در خانواده همسرش، شهید نداشته‌اند. برای همین هم تازه متوجه حال و هوای خانواده شهدا می‌شود: «حالا که خودم قربانی هستم.» و ادامه می‌دهد که همین موضوع باعث شده با همسر سه دانشمند شهید دیگر، دکتر علی‌محمدی، دکتر شهریاری و مهندس احمدی روشن رابطه نزدیکی پیدا کند.

از جنب و جوش مسئولین می‌فهمیم که میهمان خانه شهید تا چند لحظه دیگر می‌آیند. عکاس‌ها و فیلمبردارها سعی می‌کنند در محل مناسبی قرار بگیرند. اما همسر شهید خیلی راحت در حال مصاحبه است. یکی از مسئولین پیش او می‌رود و آرام می‌گوید: «من فقط یه نکته خدمتتون عرض کنم. الان آقا تشریف میارن خونه‌تون.» همسر که حرف این مسئول را جدی نگرفته است، لبخندی می‌زند. اما بعد از چند لحظه که انگار تازه متوجه تغییر رفتار خبرنگارها می‌شود، می‌پرسد: «جدی می‌گین؟» و تازه متوجه می‌شود که میهمان امشب‌شان کیست. از او می‌پرسم مگر خبر نداشتید و می‌فهمم که او  فکر می‌کرده قرار است از «روایت فتح» برای مصاحبه بیایند. نگاهی به ظاهر تیم خبرنگاری می‌اندازم. تازه متوجه می‌شوم که واقعاً هم شک‌برانگیز نیست که از روایت فتح آمده باشند.

مادر و خواهر شهید هم که اینجا هستند، امروز صبح برای معالجه مادر شهید به تهران آمده بودند. اولین جمله‌ی همسر شهید این است: «کاش خبر داده بودین که به پدر شهید هم می‌گفتیم بیان تهران. تو روحیه‌شون خیلی تاثیر داشت.» یاد چند دقیقه قبل می‌افتم که تعریف می‌کرد پدر شهید، پاسدار بوده و از روز اولِ جنگ به جبهه رفته؛ با تفنگ «برنو» و «ام یک». تا آخر جنگ هم به ندرت مرخصی می‌آمده. همین هم باعث شده بود که داریوش همیشه با عکسی از امام خمینی که روی دیوار خانه‌شان قرار داشته درد و دل کند.

هرچند میوه و شیرینی و شکلات روی میز چیده شده و قبلا هم با چای از ما پذیرایی کرده‌اند، اما همسر شهید تازه به فکر می‌افتد که چه باید بکند. اولین کار این است: «آرمیتا! آقای خامنه‌ای میخوان بیان خونه‌مون. همونی که عکسشون رو نشونت می‌دادم. وقتی اومدن، بهشون خوشامد بگو.» بعد هم می‌پرسد: «لازمه روسری سرش کنم؟» و پاسخ می­شنود که هیچکدام از این کارها لازم نیست. بهترین کار این است که بچه را به حال خودش بگذارد و خودش هم دم در برود. چون آقا چند لحظه دیگر می‌رسند.

مادر به دختر می‌گوید که برای آقا نقاشی بکشد و «روز حادثه» را هم به‌عنوان موضوع پیشنهاد می‌دهد. دختر هم که انگار متوجه کم‌بودن وقت شده، همانجا فوری روی زمین دراز می‌کشد و شروع می‌کند به نقاشی. اول یک دایره می‌کشد که ظاهراً «سر» است. بعد هم یک دایره بزرگ توی همان سر. بعد هم دو تا چشم. مثل نقاشی قبلی، حوصله دماغ ندارد و جای آن یک نقطه بین دو چشم می‌گذارد. بعد هم روسریِ نقاشی را می‌کشد و در آخر بدن و دست و پا را. مادر که از نقاشی بچه تعجب کرده، می‌پرسد: «این چیه کشیدی؟ گفتم روز حادثه رو بکش.» و آرمیتا جواب می‌دهد: «خب. این تویی دیگه.» مادر که انگار از چهره زشت نقاشی ناراحت شده، می‌گوید: «پس چرا دهنم انقدر بزرگه؟» و آرمیتا توضیح می‌دهد: «یادت نیس؟ داشتی جیغ می‌کشیدی دیگه.» و معلوم می‌شود این تصویر دختربچه از مادرش است، روزی که پدرش را جلوی چشمانش شهید کردند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18692/smpl.jpg
?از او می‌پرسم «اون روز چی شد؟» و آرمیتا جواب می‌دهد: «بابام رو با تفنگ کشتن. من بالا سرش بودم. مامان جیغ می‌کشید. من رفتم خونه همسایه‌مون. بابا رو بردن بیمارستان. بعد رفتم خونه عمو خوابیدم. چون مامان نبود.» می‌پرسم: «کی بابات رو کشت؟» می‌گوید: «اسراییلیا. اسراییل جزیره آدم بدهاست. آدم خوبا رو شهیدشون می‌کنن.» می‌گویم: «می‌خوای چی‌کارشون کنی؟» می‌گوید: «اول دستگیرشون می‌کنیم. بعد میندازیمشون جهنم.» جهنم را آنقدر سفت و سخت می‌گوید که خنده‌ام می‌گیرد و می‌پرسم: «خودت؟» می‌گوید: «نه. پلیسا می‌گیرنشون. خدا هم میندازدشون جهنم.» جوابش به نظر قانع‌کننده می‌رسد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18637/A/13901029_0218637.jpg
بالاخره چند دقیقه انتظار به پایان می‌رسد. ساعت حدود 7:45 است که مادر به همراه دختر به استقبال آقا می‌روند. عمو و مادر شهید هم همین‌طور. شروع صحبت‌ها طبق معمول، تسلیت است و صحبت از شهید. همسر شهید که از مقامات علمی داریوش می‌گوید، آقا حرفش را تایید و تکمیل می‌کنند: «اینها هم برجستگی علمی داشته‌اند، هم برجستگی معنوی. نشانه‌اش هم شهادت است. این حرف اینقدر تکرار شده که عمقش پنهان مانده. اما خدا شهادت را نصیب هرکسی نمی‌کند.»

رهبر سراغی از پدر شهید می‌گیرند و وقتی می‌شنوند در آبدانان است، از خاطرات حضورشان در آبدانان در زمان جنگ تعریف می‌کنند و می‌گویند: «آبدانان، اولین محل اسکان آواره‌های جنگ بود. به خاطر نزدیکی‌اش به مناطق جنگی. و از آنجا آواره‌ها را به تهران و شیراز و جاهای دیگر می‌فرستادند.»

لابه‌لای همین صحبت‌هاست که آرمیتا نقاشی‌اش از مادر را به مهمان نشان می‌دهد. وقتی از او می‌خواهند نقاشی را توضیح بدهد، ترجیح می‌دهد نقاشی را بگیرد تا کاملش کند و از آن طریق حرفش را بزند. انگار هنوز یخش برای حرف زدن باز نشده. می‌خواهد همانجا روی زمین نقاشی کند اما آقا او را کنار خودشان می‌آورند و میز کنار دست خودشان را هم برای «آرمیتا خانوم» خالی می‌کنند تا همانجا مشغول نقاشی شود. بعد هم همانطور که به حرف‌های میزبان گوش می‌دهند، چشم از نقاشی کشیدن دختر برنمی‌دارند و با دست هم نوازشش می‌کنند. آرمیتا هم تندتند نقاشی می‌کشد و رنگ می‌کند. این را از سریع عوض کردن پاستل‌هایش می‌توان فهمید. اما بعد از چند دقیقه نظرش عوض می‌شود. نقاشی را رها می‌کند و می‌دود و نقاشی «پری دریای‌»‌اش را از اتاق دیگر می‌آورد و به دست رهبر می‌دهد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1390/13901104163387d7c.jpg
آقا می‌پرسند: «این تو آبه؟ داره شنا می‌کنه؟» و آرمیتا که دیگر نطقش باز شده، جواب می‌دهد: «فکر کنم تو خشکی هم با دستاش بتونه راه بره.» همه از این حاضر جوابی خنده‌شان می‌گیرد. به‌خصوص خود آقا که می‌گویند: «معلومه خیلی باهوشه. از زمینی‌ها هم قوی‌تره.» و عمو باتعجب می‌گوید: «آرمیتا به این زودیا با کسی صمیمی نمی‌شه. با شما خیلی راحت صمیمی شد.» و آقا می‌گویند «القلب یهدی الی القلب».
آرمیتا از مادر اجازه می‌گیرد که از شکلات‌های روی میز بخورد. بعد هم شکلاتی برمی‌دارد و آن را جوری باز می‌کند و گاز می‌زند که میهمانشان هم ببیند. معنای این حرکاتش معلوم است. هرچند میزبانان به قدری در فضای جلسه قرار گرفته‌اند که چیزی تعارف نمی‌کنند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18637/A/13901029_0718637.jpg
همسر شهید از برادر دیگر شهید می‌گوید که رشته برق را رها کرده و حقوق خوانده. و حالا که برادرش شهید شده، می‌گوید کاش من هم همان برق را می‌خواندم. رهبر هم تایید می‌کنند: «البته در همه رشته‌ها می‌شود موثر بود. واقعا کی فکرش رو می‌کرد مهندس برق یا فیزیک بتواند اینقدر در سرنوشت کشور تاثیر بگذارد. هرکس باید در بخش خودش قوی باشد. فقط باید مانع جلویش نباشد و بستر برای پیشرفت آن فراهم باشد. هرکس هم نیتش را خدایی کند، سودش مضاعف می‌شود.» بعد هم تعریف می­‌کنند که رئیس یکی از مهمترین دانشگاه‌های تونس، چند روز پیش چند دقیقه‌ای بعد از نماز پیش ایشان رفته و از حیرتش از رشد علمی ایران گفته است. رهبر اینها را می‌گویند و می‌رسند به این مطلب که جوان جمهوری اسلامی اینقدر مؤثر است که هزینه می‌کنند تا ترورش کنند؛ هم هزینه‌ی مالی، هم اعتباری، هم وقت، هم نیرو؛ چون این جوان برای سایرکشورها هم الگو می‌شود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18637/A/13901029_1118637.jpg
آرمیتا که حالا یک نقاشی دیگر هم کشیده، آن را به رهبر نشان می‌دهد: «این خودمم.» توی این نقاشی، آرمیتا دو جفت بال دارد که بعداً به من می‌گوید قرار است با آنها تا «اون ور دنیا» پرواز کند. آقا هم حرفشان را قطع می­کنند و باز دختر را نوازش می­کنند؛ البته از همان موضوع حساس برای دختربچه‌ها می‌گویند: «چه موهای بلندی!» مادر که ظاهراً فکر می‌کند شاید بلندبودن موها چیز خوبی نبوده، فوری توضیح می‌دهد: «باباش خیلی این موها رو دوست داشت. برای همین آرمیتا نمی‌ذاره کوتاهش کنیم.» اما رهبر با یک حدیث منظورشان را تکمیل می‌کنند: «روایتی از امام صادق(ع) داریم که فرموده موهای «ام سلمه» همسر پیامبر(ص) آنقدر بلند بوده که آن را به «هجل» (پابند)ش می‌بسته و وقتی می‌ایستاده، از زیبایی مثل «پری» می‌شده است.» خیلی برایم جالب است که آرمیتا هم وقتی خودش را با موهای بلند نقاشی کرد، ترجیح داد نقاشی‌اش، تبدیل به تصویر یک پری بشود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18637/A/13901029_0818637.jpg
رهبر حال و احوالی هم با مادر شهید می‌کنند. مادر از فرزندانش می‌گوید که به جز داریوش که شهید شده، دو تا از پسرها قاضی هستند و یکی معلم. هر چهار دخترش هم تحصیل‌کرده هستند که دو نفر از آنها هم معلم هستند. تحصیل‌کرده بودن هر 8فرزند، دوباره صحبت‌ها را برمی‌گرداند به ماجرای شهید و این که در جواب آشنایانی که پیشرفت‌های کشور را کوچک می‌دانستند، جواب می‌داده: «ما پیشرفت‌هایی کرده‌ایم که فعلا لازم نیست کسی بداند.» و این خاطره، انگار داغ رهبر را تازه می‌کند تا ایشان هم خاطره‌ای تعریف کنند: «البته بعضی‌ها غرض ندارند. اما باور نمی‌کنند. اون اوایل که هنوز نطنز کامل نبود و تازه یکی از این آبشارهای 64 تایی را راه انداخته بودند، یکی از دانشمندان فیزیک کشور که هم پیرمرد خوبی است و هم از نظر علمی برجسته است، نامه‌ای به من نوشت که شما واقعاً باور کرده‌اید؟ من هم نوشتم که ایشان را در جریان ماجرا قرار بدهند.»

آقا البته تاکید می‌کنند که «پیشرفت کار جوانهاست. موتور حرکت، جوان‌ها هستند. پیرها، تجربه‌شان مفید است.» و بعد اشاره می‌کنند که زمانی موانع ذهنی درونی و موانع بیرونی و البته خیانت‌ها اجازه پیشرفت به ما نمی‌داد. همسر شهید هم که واقعا خوب صحبت می‌کند، ادامه می‌دهد: «شهادت دکتر علی‌محمدی، آغاز مسوولیت‌پذیری و تعهد دانشمندان بود.» اما حرفش نصفه می‌ماند. چون آرمیتا حالا نقاشی مادربزرگ را هم کشیده و می‌خواهد آن را به میهمان نشان دهد.

بالاخره وقتی آرمیتا می‌دود به اتاق دیگر، بحث ادامه پیدا می‌کند. کسی هم به صدای باز و بسته‌شدن کشوها در اتاق دیگر توجه نمی‌کند، به جز من که کنجکاو می‌شوم و می‌روم تا ببینم چرا آرمیتا به اتاق دیگر رفته. هرچند من هم سردر نمی‌آوردم او به دنبال چه چیزی می‌گردد.

همسر شهید، از داریوش می‌گوید که پیشنهادهای زیادی از دانشگاه‌های خارجی داشت، اما حتی جواب آنها را هم نمی‌داد. می‌گوید داریوش مسیرش را آگاهانه انتخاب کرده بوده و نشانش هم این که بعد از ترور 2 دانشمند، حاضر نشد از کارش دست بکشد. بعد هم می‌گوید که خوشحال است همسرش شهید شده چون: «می‌شد همسرم تو همین سن، خیلی عادی بمیره. اما اونوقت من دیگه چه توجیهی برای دخترم داشتم؟» هرچند حرف‌های همسر شهید، خیلی شبیه حرف‌هایی‌است که همسران شهید در ایام جنگ می‌زدند، اما وقتی دقت می‌کنم به تغییر شرایط جامعه، به روحیه‌ی بلندش غبطه می‌خورم.

دختر با بسته‌ای «بادام‌زمینی» برمی‌گردد و جلوی رهبر شروع می‌کند به خوردن آن. آقا حرف‌های همسر شهید را ادامه می‌دهند: «واقعا یک زمانی شاید اگر کسی می‌خواست شهید نشود، می‌رفت سراغ دانشگاه. ولی حالا برعکس شده. بعد از شهادت شهید احمدی‌روشن، چندصد نفر از دانشجویان تقاضای تغییر رشته به فیزیک هسته‌ای داده‌اند. این یعنی انتخاب آگاهانه.» رهبر که اینها را می‌گویند، طبق معمول دست چپشان را هم تکان می‌دهند و همین فرصتی می‌شود برای آرمیتا که معلوم بود چند لحظه‌ای است برای انجام کاری، دل‌دل می‌کند. آرمیتا جلو می‌رود و چند دانه بادام زمینی توی دست میهمان می‌گذارد. محبت کودک که تعارف کردن هم بلد نیست، همه را به وجد می‌آورد. عمو توضیح می‌دهد که آرمیتا خوراکی‌هایش را به کسی نمی‌دهد و مادر ادامه می‌دهد که آرمیتا اصلا دست‌ودل‌باز نیست و هیچکدامشان این رفتارهای دختر را باور نمی‌کنند. رهبر هم از آرمیتا اجازه می‌گیرند که بادام‌ها را بخورند. آرمیتا که خیلی خوشحال شده، شروع می‌کند به چرخیدن جلوی رهبر. توی همین چرخیدن، بادام‌هایش روی زمین می‌ریزد. اما او ابتکار دیگری به خرج می‌دهد. یک دستمال کاغذی برمی‌دارد و بادام‌زمینی‌هایش را توی آن می‌ریزد و دستمال‌کاغذی را به میهمان می‌دهد. رهبر می‌گویند: «اینا برای من زیاده.» و آرمیتا ساده جواب می‌دهد: «خب یه کمش رو بخور.»

آقا از آرمیتا اسم مهد کودکش را می‌پرسد و اسم «خانمشان» را. آرمیتا هم اسم مهد فعلی و قبلی‌اش را می‌گوید و اسم خانمشان که زینب است. مادر توضیح می‌دهد که آرمیتا عکس چهار شهید دانشمند را با خودش به مهد می‌برد. بعد هم ادامه می‌دهد که هرچند می‌داند علم به سرعت پیشرفت می‌کند، اما جزوه‌های همسرش را نگه داشته تا بعدها به آرمیتا بدهد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18637/A/13901029_0318637.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18637/A/13901029_1318637.jpg
دیگر کم‌کم وقت خداحافظی می‌رسد. رهبر قرآن‌هایی را به یادگار به همسر و مادر شهید هدیه می‌دهند. آرمیتا هم از دور سرک می‌کشد که ببیند رهبر چه چیزی در آنها می‌نویسند. بعد هم که مادرش قرآن را می‌گیرد، آن را توی دست مادر می‌بوسد. رهبر از آرمیتا اجازه می‌گیرند که یکی از نقاشی‌هایش را بردارند. آرمیتا اجازه می‌دهد: «باشه. همین رو ببر.» و آقا نقاشی آرمیتا از خودش را برمی‌دارند. در این نقاشی هم، لباس دختر صورتی است. از همان صورتی‌ها که ما بزرگترها می‌گوییم «بنفش». موقع خداحافظی، رهبر از آرمیتا می‌خواهند که «یک بوس خوشمزه» بدهد. آرمیتا هم همین کار را می‌کند و بعد هم خودش با بوسیدن صورت آقا، محبتش را تمام می‌کند.

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/10/30:: 1:10 عصر     |     () نظر

گفتگو با آیت‌الله خامنه‌ای درباره شخصیت شهید نواب صفوی

پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در آستانه‌ی بیست و هفتم دی‌ماه سالروز شهادت شهید سیدمجتبی نواب صفوی، بیانات معظم‌له را که در گفتگویی درباره شخصیت این شهید بزرگوار در تاریخ بیست و دوم دی‌ماه سال 1363 ایراد شده است، بازنشر می‌کند.

* سوال: چنانچه حضرتعالی مستحضرید اولین مبارزه‌ی مرحوم نواب صفوی پیش از آنکه جنبه‌ی سیاسی، نظامی داشته باشد جنبه‌ی فرهنگی داشت، به این معنی که ایشان اولین مبارزه را با افکار کسروی شروع کرد، حالا از نظر حضرتعالی تأثیر این حرکت در جامعه‌ی آن روز مخصوصاً در میان روشنفکران و علماء چگونه بود؟

* پاسخ: البته کاری که ایشان در مقابل کسروی انجام دادند یک کار فرهنگی فقط نبود، اتفاقاً کار سیاسی، نظامی، فرهنگی بود. نظامی بود برای اینکه خب کسروی را مضروب کرد و بعد هم یکی از یاران ایشان کسروی را کشت یعنی دو مرتبه از طرف نواب، کسروی مورد حرکت باصطلاح نظامی قرار گرفت. یکبار به وسیله‌ی خود ایشان که با کارد حمله کرد، یکبار هم به وسیله‌ی مرحوم امامی، سید حسین امامی، که با اسلحه زد و کسروی را عملاً نابود کرد. کار سیاسی هم بود، همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضد دینی که کسروی هم یک تئوریسینها و طراحانش بود یک ماهیت سیاسی بود، هیچکس نمیتواند بگوید کسروی یک عنصر غیر سیاسی بوده، مگر کسی میتواند چنین چیزی را بگوید؟ خود کسروی یک عنصری بود که اصلاً حرکتش از آغاز، در مشروطیت و بعد از مشروطیت، تا آن روزی که کشته شد یک حرکت سیاسی بود و یکی از چهره‌های سیاسی ایران بود. پس مبارزه‌ی با کسروی فقط مبارزه‌ی با افکار ضد مذهبی او نیست، زیرا که همان افکار ضد مذهبی هم یک حرکت سیاسی بود و یک ریشه و منشأ سیاسی داشت. بنابراین کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی، سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد.
البته در اینکه تأثیرش در روشنفکرهای آن روز چگونه بود من میخواهم بگویم آن زمان که خب من نبودم، یعنی در صحنه نبودم و سن آن زمان هم اجازه نمیدهد که از نزدیک آن زمان را درک کرده باشم، آن طور که من بعدها فهمیدم دستگاه هم تبلیغات زیادی کرده بود. روشنفکرهای آن روز هم با دین و مسائل دینی و هر جلوه‌ی دینی به شدت بد بودند، آن زمان هنوز تفکر قرن نوزدهمی اروپا که معمولاً ما یک پنجاه سالی، صد سالی، شصت سالی بعد از اروپا همیشه روشنفکرهای ما حرکت میکردند، آن روز هنوز در کشور ما در اواسط قرن بیستم، تفکر قرن نوزدهمی اروپا رایج بود، تفکر ضد دینی، دین را مسخره دانستن، هر چیز دینی را بدون هیچ دلیلی محکوم کردن رایج بود. در دوران بعد از رفتن پهلوی حتی در کشور ما ادامه داشت، لذا هر چیزی که رنگ و بوی دین داشت، از نظر روشنفکرهای آن روز بدون هیچ استدلالی مطرود بود و نواب کسی بود که حرکتش صددرصد نشان داده میشد که صبغه و انگیزه‌ی دینی دارد. لذا بود که آنها قاعدتاً آن را نمیپسندیدند. در نوشته‌جاتی هم که آن وقت روز، بعضی از روزنامه‌ها و همچنین محافل روشنفکری آن روز برخوردی که با این قضیه کردند نشان داد که هیچ قبول ندارند مرحوم نواب را، تا مدتها کار را به جایی رسانده بودند و وضع تبلیغات علیه نواب را جوری حاد کرده بودند حتی گروههای سیاسی غیرمذهبی، که افراد مؤمن هم خیلی دوست نمیداشتند که منتسب بشوند به جریان نواب، برای خاطر اینکه گفته میشد آنها تروریستند و تروریسم غیر از یک حرکت سیاسی سازمان یافته است و یک حالت پرهیز، پرهیز طبیعی را به زیان نواب و جریان فدائیان اسلام در خیلیها بوجود آورده بودند تا سالها بعد. لذاست که من تصورم این است که کار مرحوم نواب از نظر روشنفکرهای آن روز کار مطلوب و خوبی به حساب نیامد و تفسیر خوبی رویش گذاشته نشد.

* سوال: بفرمایید تأثیر مبارزه‌ی فدائیان اسلام بخصوص در فاصله‌ی سالهای 1324،25 تا سال 1334 که در روز 27 دی همراه با یارانش مرحوم نواب به شهادت میرسد، در جریانهای سیاسی داخلی و نیز در فعل و انفعالات سیاسی استکبار جهانی چگونه بود؟

* پاسخ: یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی، این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه‌ی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.
مرحوم کاشانی که خب مظهر این حرکت محسوب میشد یعنی مظهر مردمی و دینی این حرکت محسوب میشد و الا مصدق را که عامه‌ی مردم نمیشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلی التفاط داشت مرحوم کاشانی، بعد از جریان ترور رزم‌آرا روزنامه‌ها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزم‌آرا بود و با همان لحن مخصوص خودش مثلاً میگوید بی سوات، نمیدانم، یک چیزی، یک جمله‌ای محبت آمیزی، کلمه‌ی بی سوات را مرحوم آیت‌الله کاشانی زیاد تکرار میکرد در مقام شوخی و مزاح با افرادی که با آنها مخاطبش بودند، نشنیدید این را؟ ... بی سوات ... بله بی سوات با«ت»، این نشان دهنده‌ی آن حالت طیبت مرحوم آقای کاشانی بود یعنی نشان میداد که این جوانی که حالا دست هم روی سرش گذاشته و با محبت دارد بهش حرف میزند و شوخی هم میکند بهش میگوید بی سوات، این مورد توجهش است پس بنابراین از زدن رزم آرا مرحوم کاشانی استقبال میکند، این هم که قاتل رزم‌آرا است. یک چنین حمایتهای صریح و علنی را آدم آنوقت مشاهده میکرد معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیت‌الله کاشانی قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت میکند و اینها هم بی دریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهت گیریای که مجموعه‌ی مصدق و کاشانی گفتم بوجود میآورد تلاش میکردند و حرکت میکردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتیکه بین اینها و مصدق اختلاف افتاد، که آن اختلافات تاریخچه‌ی مفصلی دارد و بعد دیگر به کلی بین اینها دشمنی و نقار برقرار شد ، تا اینکه حتی منتهی شد به زدن فاطمی که فاطمی را که جزو یاران نزدیک دکتر مصدق بود، فدائیان اسلامی زدند ترور کردند، به قصد کشتن البته، که خب منتهی او جان به در برد تا بعد دستگاه رژیم سلطنت او را کشتند ...
این بیانی که کردم همان بود، در حقیقت بیان مصداقی از همین فعل و انفعالات بود. یعنی شما ببینید از سال 29 تا 32 یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خرده‌ای که گذشت میدانید یکی از آن دوره‌های فوق‌العاده حساس کشور ماست. از لحاظ ارتباط با سیاستهای خارجی، این دوران دورانی است که سلطه‌ی قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم بهش میخورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهنها شسته و زدوده شده بود باز در ذهنها زنده میشود، مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همه‌ی قضایا مردم همیشه توی صحنه‌ها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبی است اصلاً تاریخچه‌ی حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچه‌های استثنایی است. روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهای دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهای جالبند از این جهت، خب در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر اصلاً مردم هیچ کاره‌ی محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئله‌ای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنه‌ها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از 29 تا 32، به این تعبیر، جزو دورانهایی بود که از این جهت خیلی حساس بود، ضربه‌ی به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی بوسیله‌ی خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه گران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت میکنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آنقدر نفرت داشتند اینها یک حوادث عجیبی است دیگر، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست، در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی، پس طبعاً در قضیه‌ی خلع ید از انگلیسها، در قضیه‌ی نفت و در بقیه‌ی مسائل. پس میبینید که این دوران ده ساله‌ی عمر سیاسی و مبارزاتی مرحوم نواب یکی از مهمترین نشانه‌ها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برهه‌ی سه چهار ساله‌ی بین 29 تا 32 است که از برهه‌های تاریخی کشور هم هست.

* سوال: یک سؤالی الان به ذهن من خطور کرد خواستم آن را هم از حضرتعالی سؤال بکنم. سؤالم این بود که ایشان اندیشه‌اش و شخصیتش در حرکت اخوان‌المسلمین و ساختار فکری اخوان‌المسلمین تا چه میزان بود، با توجه به سفرهایی که به منطقه کردند؟

* پاسخ: ایشان تحت تأثیر اخوان‌المسلمین بود یعنی حسن البناء روی ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبه‌ی خودش روی دیگران اثر گذاشته بود. یکی از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفتش که من در مصر، در آن سفری که نواب صفوی مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشته‌ی مهندسی داشتم درس میخواندم و داشتم درس میخواندم که مهندس بشوم و مشغول کارهایم بشوم، این آمد گفتش که تو داری درس میخوانی اینجا؟ برو فلسطین بجنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عده‌ای از جوانها در مصر سخنرانیهایی ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله‌ی فلسطین را جور دیگری کرد.
خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد.

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/10/30:: 1:1 عصر     |     () نظر

گزیده بیانات امام خامنه ای(حفظه الله) در باب فرهنگ

طرح دغدغه
بنده به عنوان گران بارترین مسئوول در نظام جمهوری اسلامی که سنگینی این بار را هم خیلی خوب و با همه وجود حس می کنم، در عالم سیاست هیچ دغدغه ای ندارم.چون امروز در میدان سیاست دردنیا وضع ما بسیار خوب است و دشمن را دنبال خودمان می کشیم…

در عرصه اقتصادی _ که فصل مهمی از مسائل کشور است بنده از لحاظ حرکت اقتصادی جامعه، هیچ نگرانی ندارم. چون در این زمینه ، کاری در حال انجام است و در مجموع که نگاه می کنیم کار بدی نیست…

واما در عرصه ی فرهنگ بنده به معنای واقعی کلمه احساس نگرانی می کنم.این دغدغه از آن دغدغه هایی است که آدمی به خاطر آن گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند، من چنین دغدغه ای دارم.
دغدغه فرهنگی شبیه دغد غه در میدان جنگ است و به معنای رها کردن سنگر، عقب نشینی و ناامیدشدن نیست.
ما باید مقوله فرهنگ را از نو ارزیابی کنیم .من به ذهنم این طور می رسد که ، در نظام جمهوری اسلامی ، مقوله فرهنگ را قدری دست کم گرفته ایم . به نظر من تاثیر فرهنگ ، هم به عنوان یک عامل اصلی و تعیین کننده در رفتارهای فردی و اجتماعی کشور وامت مان ؛ وهم به عنوان یک حامل برای تاثیرات و اثرگذاریهای سیاسی مغفول عنه قرار گرفته و آنچه که باید و شاید نیست.حرفهایی زده می شود، چیزهایی می گوییم، بنده خودم مطالبی را زیاد تکرار می کنم، لیکن در مقام عمل می بینم که بهای آنچنانی داده نمی شود.

فرهنگ:
فرهنگ در رفتارهای جامعه برخواسته از عقاید و اخلاقیات جامعه است.فرهنگ یعنی ذهنیت های حاکم بر وجود انسان که رفتارهای او را به سمتی هدایت می کند.

کارفرهنگی:
واقعاً مسأله ی فرهنگی کشور زمین افتاده است. همه خودشانرا فرهنگی می دانند، همه نسبت به مسائل فرهنگی اظهار شوق و علاقه می کنند و آنرا در بیانات و نظراتشان مهم نشان می دهند، اما حقیقتاً کار فرهنگی در کشور، متناسب با پیشرفت و ریشه دواندن انقلاب در جامعه نیست. لذا مسائل فرهنگی حقیقتاً در خور این است که به آنها، با سعه ی صدر و اهتمام و دلسوزی عمیق و همواره با خبرگی و کارشناسی رسیدگی بشود. کاری که در راستای حرکت فرهنگی باشد، رشد بدهد، روح فرهنگی برآن حاکم باشد و فعل و انفعالات در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان بوجود آورد.

نشانه ی کار فرهنگی درست
خصوصیت دیگری که کار فرهنگی دارد، این است که باید هوشمندانه باشد. کار فرهنگی باید هوشمندانه باشد؛ برف انبار نمیشود. انبوه کار فرهنگی مهم نیست؛ بلکه انتظام کار فرهنگی، چیده شدن، گزیده شدن و هر کاری در جای خود قرار داشتن، مهم است که باید هوشمندانه باشد. باید روشن باشد که اصلاً کار فرهنگی را برای چه هدفی انجام میدهیم. بعد هم توجه کنیم که کار، واقعاً ناظر به آن هدف و متوجه به آن جهت باشد. این نشانه ی کار فرهنگی درست است .

ملت وتلاش
یک ملت اگر زحمت نکشد، اگر تلاش نکند و اگر به خودش رنج ندهد، راحتیهای آمیخته با آن رنج را هم، بدست نخواهد آورد. راحتی ناشی از تنبلی را به دست می آورد، اما راحتی ناشی از تنبلی، مثل راحتی بیماری است که در بستر بیماری دراز کشیده، راحت است وکاری هم نمی کند، اما سالم نیست. راحتی ناشی از زحمت و تلاش، مثل راحتی آن ورزش کاری است که ورزش می کند، رنج را می پذیرد، بعد می آید بدنش را شست وشو می دهد، احساس آسایش، آرامش، قدرت و اقتدار جسمانی و روحی می کند.

انقلابی که ازمساجدشروع شد
منشاء انقلاب اسلامی الجزایر را بعد از بیست سال، خود من دیدم؛ سالى که من به الجزایر رفتم، حدود نوزده سال از انقلاب گذشته بود. وضع آنها واقعاً عبرت‌انگیز است. انقلاب الجزایر، انقلاب اسلامى، انقلاب مساجد و انقلاب علماى دین بود؛ انقلاب،از مساجد،از مدارس دینى و از حوزه‌هاى علمیه شروع شد – مثل انقلاب خود ما – لیکن حتى یک روز، حکومت دینى در الجزایر به‌وجود نیامد! از همان اول، فرانسویها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بى‌اعتقادى به دین را در الجزایر – که تحت نفوذشان بود و داشت از استعمارشان خلاص مى‌شد – واردکنند !  در زمان ریاست جمهورى من، یکى از بزرگان الجزایر به دیدنم آمد؛ با من که صحبت مى‌کرد، به زبان عربى حرف مى‌زد. بعد مى‌خواست جمله‌ایى را بگوید، لغت عربى به یادش نیامد؛ با این که زبان خودش و سخنگوى دولت بود! یک خرده فکر کرد، یادش نیامد؛ برگشت و به زبان فرانسه، از همراهش پرسید که این لغت، چه مى‌شود؟ او لغت عربى را به وى گفت؛ بعد او حرفش را با بنده ادامه داد !  یعنى آنها حتى زبان عربى را – نه دین را، بلکه زبان عربى و عربیت را – که ظاهراً خیلى برایش اهمیت قائل بودند، نتوانستند در الجزایر حفظ کنند و نگه بدارند و زنده کنند

ایمان کارسازاست…

پس ببینید من منشا این انقلاب را چه می دانم. من می گویم منشادر تدین و در ایمان است. ایمان مذهبی و اسلامی. ایمان مذهبی عبارت است از تضمین و تامین کننده ی بخشی از استعداد و تواناییهای انسان که بیشترین تاثیر را در انتخاب راه ها و پیمودن آنها دارد. ایمان مذهبی به انسان قدرت، شجاعت، معرفت، استقلال،اعتماد به نفس، ثبات و استقامت در میدان های سرشار از خطررامیدهد. ایمان، نقش واقعیات را به انسان، آنچنان که هست، می نمایاند. اگر انسانی باایمان باشد، قدر و ارزش و مقدار پدیده های مادی وقدرت آنها را می شناسد و درباره ی آنها نه زیاده روی میکند و نه کوتاهی. این خاصیت ایمان است. انسانی که ایمان ندارد، برای ارزش های مادی حسابی بیش از آن چه که باید باز کند، باز میکند و پول و مقام و قدرت و نظایر آن، در زندگی او نقش می یابد. انسان باایمان، برای پول و آسایش و رفاه زندگی این دنیا، نقش مناسب آن را قائل می شود و برای معنویت، آخرت، رضای خدا، بهشت و همه ی ارزش های معنوی دیگر که خرد انسان آنها را درمیابد، ارزش مناسب و جایگاه شایسته ای در نظر میگیرد. در بعضی جاها که پای علم لنگ است، ایمان، کارساز است

سیبل دشمن

ملت ایران، ملت مومنی بود. امروز هم ملت، خوشبختانه مومن است. بعد خواهم گفت که اساسی ترین هدف دشمنان انقلاب هم همین ایمان و تعبد است. آماج حملات آنها، این است و منبع لایزالی است که انقلاب، از آن تغذیه کرده و خوشبختانه از خیلی از آسیب ها دور مانده است.

نیازبه فرهنگ غنی

آن کسانی که تصور می کنند انقلاب اسلامی ایران با ادبیات و با هنر سر و کاری ندارد، ربطی ندارد، خیلی پرت از معرکه اند، خیلی دورند و نمی فهمند اصلاً چه دارند می گویند و به کجا دارند میگویند. این انقلاب بیش از همه به یک ادبیات قوی، به یک فرهنگ غنی نیازمند است.

ما امروز یک زبان قوی ویک فرهنگ عمیق تاریخی و غنی داریم و به یک هنر سطح بالا به شدت نیازمندیم.
اسلام از اول در یک قالب صد در صد هنری ارائه شده است . همه صاحبنظران ، ادبیات و هنر در مقابل برج هنری قرآن اظهار عجز کرده اند.

پیغمبر اکرم بروی شعر وشاعری سرمایه گذاری زیادی کرد. در جامعه ای که سیاحتش ،عزلتش و عزتش جهاد است .شاید بعضی ها فکر کنند توی جامعه جهادی ، دیگر شعر جایش کجاست؟

اما چون آن روز دشمن ضد انقلاب از ظرفیت ادبی بالائی برخوردار بود و شعرای برجسته ای داشتند ، پیغمبر شعرای اسلام را تشویق می کرد که بروند به مقابله با آنها تا فقط حرف آخر در تاریخ ثبت نشود و اسلام در مقابل این حربه تاریخی ماندگار که اسمش شعر است، بی دفاع نماند . این صدر اسلام است . خب حالا ما در انقلاب خودمان هم به این ظرفیت بالای هنری و توان بالای هنری نیازمندیم .
ملت ایران سرشار از برجستگی ها و درخشندگی ها است ، اما از لحاظ فرهنگی ،آن پختگی و موج کافی را ندارد.

ما در دوران پهلوی و قاجار شبیخون زده شدیم ، یعنی از غفلت سردمداران و فرمانروایان این کشور استفاده شد و عده ای با یک فرهنگ تازه و با نیروی جدیدی که بر اثر رنسانس ، دنیا را به جوش آورده بود و خودشان در آن جوش و خروش بودند، بر سر ما ریختند و ماخواب بودیم . همه چیز را به هم ریختند و ایران را مانند یک کشور خالی الکف مثل اینکه هیچ نداشته باشد نسبت به گذشته اش بدبین کردند  و نسبت به تاریخش غافل کردند و ترتیبات خودشان را ، منتها ترتیبی که برای شهروندان درجه2گذاشته می شد، در اینجا برقرار کردند. در دوران پهلوی می خواستند تمدن بدوی قبل از اسلام را جایگزین تمدن هزار و سیصد ساله اسلامی کنند.
تا اواخر دوران پهلوی هر چه از فرهنگ بیگانه به ما تزریق کردند،مسموم ،مخدرو نامناسب بود.

شاخصه های مثبت غرب

امروز در فرهنگ غرب، انصافا عناصری وجود دارد که برای ماحیاتی است، ما باید آنها را یاد بگیریم، چیزهای خوب ،زیاد دارند. اگر این چیزها خوب نبود غرب با این همه فسادی که دارد به اینجا نمیرسید. غرب با این فسادهایی که دارد باید اصلا مضمحل می‌شد و مثل دود به هوا می‌رفت اما علت اینکه دود نشد و به هوا نرفت، چیست؟ چند عنصر واقعا حسابی در کار اینها بوده است. از جمله اینکه، آدم‌های منظمی هستند، آدم‌های پرکاری هستند و در تلاششان خستگی‌ناپذیرند. اینها عناصر مثبت و مطلوب فرهنگ آنهاست. اینها را البته باید گرفت و استفاده کرد.

مقوله مظلوم فرهنگ

مقوله ی فرهنگ همچنانی که اهالی درد و سوز می دانند ، در کشور ما مقوله ی مظلومی است.انقلاب ما ، انقلابی مبتنی بر یک منش و نگرش فرهنگی بود و هر حرکت ارزشی، این خصوصیت را دارد. ما باید بیشتر و پیشتر از تلاش های دیگر ، به تلاش فرهنگی اسلامی می پرداختیم.

تولیدفرهنگ
تولید فرهنگ، منفجر کردن سرچشمه ی فرهنگ در دل‌ها و روح‌ها و استعدادهاست. این خیلی مهم است. ما لازم است که مردم را کتاب‌خوان کنیم اما از این واجب‌تر آن است که استعداد نویسندگی را در بین مردم بیابیم و تولید کتاب کنیم . وادار کنیم که این استعداد به کار بیفتد، قلم‌ها روی کاغذ بیایند، فکرها کار کنند و برای مردم بسازند و تولید کنند. این مهم است. کشور ما کشوری است که از جهت استعدادهای هنری و فرهنگی، باید جزء کشورهای علی‌الظاهر کم‌نظیر و نمونه باشد

جریان روشنفکری بیمار

روشنفکرواقعی کیست؟

روشنفکر باید مایه ای از روشنی را در جامعه ایجاد کند، باید پیام آور نور و روشنایی باشد، باید نقاط ابهام را بزداید، باید مغزهای مرده، مغزهای بی خبر، مغزهای ساده اندیش را که جز از طریق چشم نمی توانند پیرامون خود را بشناسند و بفهمند، توجیه کند؛ باید فرهنگ ساز باشد؛ معلم مردم باشد، مرشد مردم باشد

روشنفکری بیمار

روشنفکری ایران با دو خصوصیت بی اعتنایی به ایرانی گری و بی اعتنایی به اسلام متولد شد.

اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم می آورم:میرزا ملکم خان ارمنی – میرزا فتحعلی آخوندزاده – حاج سیاح محلاتی که انحصارات خارجی دوره ناصرالدین شاه ،دستاورد اولین روشنفکران ایرانی بود.
مثلا میرزا ملکم خان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه استبداد ناصرالدین شاهی روشن گری کند خود دلال معامله بسیار استعماری و زیان آور رویتر بود آخوند زاده هم مثل میرزا ملکم خان است. او به روسیه رفت و بجای مبارزه با استبداد ، به مبارزه با دین و اعتقادات مردم می پرداختند .حاج سیاح هم به هر جایی که پای یک روحانی آزاده بزرگ در میان است برخورد می کند در دوره رضا خان روشنفکران درجه یک کشور در خدمت او قرار گرفتند. و در دوره بعد از رضا خان بخشی از روشنفکران به حزب توده پیوستند .البته در نهایت پدیده ای بنام پدیده توبه روشنفکری وجود دارد که من مظهر توبه روشنفکری را مرحوم آل احمد و مرحوم دکتر علی شریعتی می دانم.

روشنفکر در ایران کسی بودکه با سنت ها و تاریخ کشورش و همچنین با اسلام و مذهب دشمن باشد .روشنفکر غربی به نفع ملت های ضعیف مبارزه می کرد اما درایران روشنفکر به دخالت استعمار کمک می کرد . روشنفکری که مسولیتهای فردی اسلام را قبول نکند نمی تواند این نظام اسلامی را همراهی کند انقلاب اسلامی آمد و بافته های ذهنی روشنفکرانی را که هم می خواستند مردمی باشند و هم عیاش و مست را باطل و پوچ کرد .حقیقت این است که حرکت روشنفکری در ایران از اول، یک حرکت انحرافی، وابسته، حرکتی نه در خط ترقّی و تعالی ایران و اندیشه ی ایرانی بود؛ یک حرکت صددرصد وابسته بود. روشنفکری آن روز معنایش این بود که برای آموختن اندیشه و دانش، به مراکز سنتی فکر و علم در داخل جامعه ی خود ما مراجعه نشود روشنفکر از غرب برگشته ، برای فرهنگ ایران اسلامی خود هیچ ارزشی قائل نبود .

مردم داری

روشنفکران تکلیفشان و وظیفه شان این است که از مردم جدا نشوند. جدا نشدن از مردم به این نیست که بنشینند وضع فلان روستای دورافتاده ی محروم را تشریح کنند. در میان مردم بودن به این نیست که بنشینند زندگی غم انگیز طبقه ی دهقان یا کاسب یا کشاورز یا مثلاً کارگر را بیان کنند؛ این کافی نیست. توی مردم بودن و با مردم بودن به این است که خواست مردم، احساسات مردم، خط سیاسی و فکری مردم را بپذیرند و در آن خط حرکت کنند. اگر روشنفکران ما این جور مشی و عمل کنند، کار این ملت راحتتر به سامان خواهد رسید.

شهرت پرستی آفت پایداری

یک عده انتظار داشتند که بشوند ستاره ی درخشان انقلاب، به کمتر از آن راضی نبودند. یک ذره پایین ترش را قبول نداشتند. به مجردی که به آنها یک ذره بی محلی شد، از طرف یک کسی یا یک جمعی یا مردمی اسمشان نیامد، یادشان مطرح نشد؛ اینها هم از انقلاب قهر کردند رفتند کنار. البته«انقلابی صادق»اگر بودند یک چنین چیزی پیش نمی آمد.

میدان فرهنگی، میدان فرهنگی است!!!

آنانی که اهل مقولات روشنفکری اند، باید در میدان فعال شوند. جوانان! خودتان را بسازید. یک ملت اگر بخواهد راه رشد و کمال و پیشرفت را طی کند، باید از لحاظ ایمان فکری به جای محکمی متکی باشد. آن ملتی، آن نسلی، آن جوانی که بخواهد به یک مجموعه ی هُرهُری مذهب، بی ایمان، بی اعتقاد به بنیان های اخلاقی و دینی و معنوی، دل بسپارد و با حرف آن ها پیش برود، زیر پایش سست خواهد شد

مثل اصحاب بدر

ای بسا همین هایی که در این بدر کبرای امروز شرکت خواهند کرد، ان شاءالله همان هایی باشند که در ظهور ولیعصرارواحنافداه، جزو آن سیصدوسیزده نفر یاران آن حضرت به حساب خواهند آمد. کسانیکه در این مجموعه هستند -اگر زنده بمانند- بلاشک در آن مجموعه هم خواهند بود. مگر به شهادت یا مرگ صحنه را خالی کننداینها کم نیست

تهدیدات درونی

طرف دیگر هم عوامل درونی است. عوامل درونی، یعنی مواردی که در دوران خود ما انقلابیون و ما مؤمنین است؛ اینها کم نیست، زیاد است. من می خواهم عرض کنم که اگر ما این آسیب های درونی را علاج کنیم، آن آسیب های بیرونی، مشکلی برایمان به وجود نخواهد آورد.

آفت سایش

.من احساس می کنم این جبهه، دچار آفت سایش شده است. انسان سایش پذیر است.همه ی انسانهابجز معصومین، در برخورد ها و سایش ها و اصطکاک ها، ساییده و کم می شوند و برجستگیهای روحیشان تغییر می کند؛ باید مراقب بود. اینکه ذکر دائمی گفته اند، برای خاطر این است. انسان دائماً باید متذکر باشد، وا لّا خراب خواهد شد .یکی از عوامل سایش در جبهه خودی ، عدم توجه مسئولین به گزینش و شناسایی استعداد ها بود . این حقیقت قابل انکار نیست

خود باختگی

خود باختگی عناصر جبهه ی خودی در مقابل شخصیت های جبهه ی دشمن بخاطر احساس برتری صنفی آن شخصیتها بر این عناصر بود. این حقیقت قابل انکار نیست. مثلا فرض بفرمایید وقتی یک هنرمند این جبهه، در رشته ای از هنر سرافراز و بی اعتنا مقداری پیش می رفت و بعد در جایی احساس خستگی می کرد و می خواست لحظه ای بایستد و نفس تازه کند، تا چشمش به هنرمند رشته ی خودش در جبهه ی مقابل می افتاد مرعوب او می شد

خود باختگی در مجموعه راه ندهید

ما نباید خودباختگی را در مجموعه ی خودمان راه دهیم. من دیدم کسانی را از خودی ها، که در مقابل غریبه ها احساس خودباختگی میکنند. بالاخره دلیلی هم برای خودشان میتراشند. یک نویسنده ی قدیمی است، یک شاعر مثلاً گردن کلفت است، یک فیلم ساز نام آور است . و حالا این، در مقابل او احساس خودباختگی و غربت میکند! این برداشت من است. آنی که من میفهمم، این طوری است. بعضی از بچه های ما در مقابل اینها احساس خودباختگی میکنند. شما باید این خودباختگی را در ذهن های اینها به کلی از بین ببرید. آنها محکومند. آنها آن نکته و جوهر اصلی را که در شما هست، ندارند؛ و آن ایمان است، خلوص است، عقیده است
تردید نکنید…

عامل دیگری که وجود دارد، این است که در جبهه ی خودی ، بعضاً به دلایلی، در پایبندی نظام به حرف ها و آرمان های خودش تردید شد . گاهی احساس تردید در عنصر خودی بجا، ولی اکثراً بیجا بوده است. چون خود من در سطوح تصمیم گیری کشور بوده ام و با خیلی از جوانان و عناصر مردّد ارتباطات عاطفی داشته ام، غالباً می دیدم بیهوده دچار تردید شده اند و اصلاً جای تردید و نگرانی نبوده است. آنها بیهوده احساس نگرانی می کردند که هان! چه شد؟! مثلاً یک وقت می دیدیم که رسانه های دشمن، حساب شده و روی مقاصدی، از یک شخص که در جمهوری اسلامی مسئولیتی داشت، تعریف میکردند. این تعریف ایجاد تردید میکرد که هان! چه شد؟

دعواهای خطی

یک عامل دیگر از عوامل هضم جبهه ی خودی و سایش آن، کشیده شدن پای عناصر این جبهه به دعواهای خطی است که در برهه ای از زمان، در این کشور واقعاً فاجعه آفرید. ناگهان بین سیاسیون، نمایندگان مجلس و برخی دیگر از مسئولین، دعواهایی بروز کرد که اصل آن دعواها موجّه نبود. هر دو خط، بلاشک، در حدی جرم داشتند. هردو خط، هم آدم های بسیار خوب داشتند، هم آدم های ناباب داشتند، هم آدم های متوسط داشتند

دنیای فریبنده

عامل دیگر که امتحان بسیار بزرگی بر سر راه همه است، عامل دنیا و جلوه های فریبنده ی آن است. در جبهه ی خودی، برخورداری مادی، کم و امکانات، ناچیز بود. جلوه های دنیا پر جاذبه است و چشم ها و دل ها را میفریبد؛ چنان که بعضی از کسان را فریفت. ماهی وقتی به طمع خوردن کرم، قلاب را فرو داد، دیگر کار تمام شده است

نهج البلاغه

بخش های مهم نهج البلاغه بخش زهد و بی رغبتی به دنیا و بی اعتنایی به مظاهر فریبنده و جلوه گر دنیاست. این یکی از مهم ترین بخش های نهج البلاغه است، چه در کلمات قصار، چه در خطب و چه در مکاتیب و نامه ها، بخش های زیادی مربوط میشود به بی اعتنایی و زهد نسبت به دنیا. سید رضی میگوید: وقتیکه علی علیه السلام درباره ی زهد در دنیا و بی رغبتی و بی اعتنایی به این تجملات و زیورها و غرورها و فریب ها و انگیزه ها و جاذبه های دنیا حرف میزند جوری حرف میزند که شما تصور میکنید که گوینده ی این کلمات جز زهد و جز بی رغبتی به دنیا هیچ کاری و شیوه ای و منشی در زندگی ندارد ،جدی نگیرید…
امیرالمومنین که درباره ی دنیا و ترک دنیا و زهد و این حرف ها بحث میفرماید، خود او جزء پرکارترین و پرتحرک ترین و در میدان ترین افراد است. پس زهد به معنای ترک فعالیت و بریدن از جامعه و مردم نیست. حالاپس به چه معناست؟ به معنای غرق نشدن در شهوت ها و هوس های دنیا، به معنای جدی نگرفتن لذت های دنیوی است، به معنای قربانی نکردن هدف های انقلابی و اصیل و سازنده ی اسلام در پیش پای قدرت طلبیها و انگیزه ها و خودخواهیها و دنیاطلبیها

تکالب بر دنیا

امروز آن چیزی هم که باید خیلی از آن ترسید، «تکالب بر دنیا»ست، تکالب بر حطام دنیاست. «تکالب» تعبیر خیلی پرمغزی است. تکالب یعنی مثل دو سگ بر سر یک جیفه به جان هم افتادن ! این تکالب است. سعی کنیم هر چه ممکن است این جیفه ها از محیط زندگی ما دور شود، کنار برود. بالاخره جوانان دیروز که مبارزه میکردند و فعال بودند، خوب بودند، بااخلاص و بانشاط، پابرهنه در میدان بودند. حالا ما به افراد مسن، پیرمرد و با محاسن سفید تبدیل و وارد نسل دیگری شده ایم. حالا فرزندان ما به میدان آمده اند. باید سعی کنیم آنها مثل دیروز ما باشند. باید سعی کنیم آنها هم به دنیا با این چشم نگاه کنند

کدام دنیا!!؟

دنیا» هم که میگویم، فقط پول و خانه و خودرو شخصی نیست. چیزهای دیگر هم هست. اسم درکردن، تعریف شنیدن، ستایش شنیدن، تمتعات ناروا و نادرست جنسی و همه امکاناتی که نفس انسان آنهارامیخواهد؛دنیاوجلوه های آن است. چنین وسوسه هایی هم درعده ای پدیدآمد. البته عده  زیادی واقعا ایستادند و مردانه مقاومت کردند. ولی بعضی از افراد هم به ندرت در مقابل این وسوسه ها و جلوه های دنیوی، پایشان سست شد

سایش شوخی ندارد

قدرت مقابله با سایش را در خودتان ایجاد کنید. سایش شوخی ندارد؛ انسان ساییده میشود! همان چکش یا پتکی که شما روی سر آهن می کوبید و آنرا به شکل های مختلف درمیاورید، بعد از مدتی که نگاه کنید، میبینید ته آن ساییده شده است. یعنی با این نیروی فعال قدرتمند، بالاخره تأثیر گرفته؛ یعنی آن، روی این اثر گذاشته است. به فکر این باشید. مقوله ای که شما در آن واردید، از مقوله های خطرناک است.

تهدیدات و تهاجمات بیرونی

ضعف و ترس

و اما چند جمله هم درباره ی جبهه ی دشمن، یعنی همان جبهه ی مقابل بگویم. اگر کسی خیال کند که آنها با هم تشکل دارند و آدم های پیگیری هستند، به شدت در اشتباه است. شاید در جمع شما معدودی باشند که آن جماعت را به قدر من شناخته باشند. آن جماعت را من میشناسم. آدم هایی بی عرضه، بی پیگیری، بی اراده و اهل نقد و اهل دنیا هستند؛ دنیای در مقابل آخرت. خصوصیت دنیا، نقد بودن است دیگر! و خصوصیتشان اساساً ضعف و ترس است.

تاکتیک
تا عنصر ضعیفی پیدا شود، سعی در جذب و کشاندن او به طرف خودشان دارند. اما تا یکی از عناصر ما را اهل استقامت مییابند، به طور هماهنگ شروع به کوبیدن وی میکنند. تا یک نقطه را نقطه ی خطرناکی برای خودشان، یا نقطه ی امیدی برای آینده ی جمهوری اسلامی میدانند، برای تصرف آن لشکرکشی میکنند. جبهه ی دشمن به چنین کارهایی مشغول است
از تهاجم فرهنگی نگرانم خدای متعال نگذاشته که بعضی بفهمند «و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور»عده ای هم حاضر نیستند که به این معنا اعتراف کنند. اما بنده میبینم و این تهاجم را در مقابل چشم مشاهده میکنم. وقتی هم تبیین میشود، هرکس میشنود، میبیند که درست است. بعضی هم بدون اینکه ما تبیین کنیم، خودشان مثل ما مشاهده میکنند. اصل قضیه که بنده از آن نگرانم، همین تهاجم فرهنگی است .

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/10/29:: 12:52 عصر     |     () نظر

شهادت و شهادت و شهادت چیزی که کیوان حیدری گیتی نژاد همواره از خدای و ولی مصلح خویش امام مصلح سید و شریف عادل و عالم قادر و رحیم علیم و حلیم و کریم و کبیر صالحنا ابا المصطفی قاعدنادنا حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان بشود فدای رخ پاکش و در طریق سپاه حیدری که سردار تنها یعنی من کیوان فرمانده و خواهان عمل به آنم شهادت بعد از طریقت و اطاعت از وجود پاک نایب برحق و مطلق عصر حی سید نا امام مصلح حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش صیانت و حراست از حیدرثانی مولایمان آیت الله حاج مجتبی خامنه ای جانم به فدایش و دگر ثلالگان پاک و منادی ادب و حامل رسالت ولایتمداری و ولایتمدار زیستن در جهان حی می باشد یعنی حیدری سربازیست مطیع ولایت و خصوصا ولایت امام مصلح سید و شریف قاعدنا حاح علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش و فاتح ستیز با دشمنان باور ولایتمداری و حارص حریم حضرت آقا هستی کیوان به فدایش از وجود مبارکش تا حراصت از داشته ها و خواسته ها و اولاد مکرم این ولی حی و حاذق و مطلق حی العرض که به والله ندیدم در عمر خوشتر و بهتر و زیباتر و اهم تر و واجب تر در این صیانت و اطاعت و همایت و جانفشانی که در پایه و واجبات رساله سپاه حیدری در آن پرداخته و در سبد افتخارات این سپاه نوشته و انگاشته شده آری اینجانب کیوان گیتی نژاد در زندگی خود جوز حامی و پدری چون مولایم سید علی هستیم به فدایش ندارم و او هم سربازی عاشق تر و طالب تر و حافظ تر از من دارد ولی در عاشقی و دلدادگی و مجنونی فراتر از خود در این خواستگاه دلدادگان نیافتم امروز من به همه فرزندان این ملت به عنوان برادر کوچکتر می خواهم و دعوت به اطاعت و پیروی و هم طریقی و هم بیعتی با امام مصلحی دارم که از شمال تا جنوب از شرق تا غرب این جهان نیست کسی که او را به نام سید نا حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش ندیده و نشناسد و با اصول و تکارم و دلدادگی ها و دلسپردگیی هایش به ایتام ظلم دیدگان ظلم ستیزان و ظالمین تشیع و تسنن

شیعه و سنیمستکبر آشنا نباشد به حق او جوانان و فرزندان این جهان عاشق نایب مطلق حی امام عصر مهدی موعود عج است او که المداری و سالاری سپاه ایشان را بر کف اطاعت و دلدادگی دارد او که در ستیز بر استکبار ذره ای ترس و لرزه به اندام ندارد و او که در برابر یتیمان و فرزندان شهدا و جانبازان اختیار دل بر دست ندارد و او را تنها چیزی که به درد می اورد و از ان بیم دارد حق خوری این فرزندانش و ظالم بر مستظعفی قالب شدن است که وجود مبارکش را به لرزه دراورده و اشک را از گونگانش جاری می سازد کسی که نام جدش حسین وقتی به اذان و به صدا می نشیند ناخوداگاه اشک است که از گونه گانش بر زمین جاری و تن مبارکش با ضعف ناراحتی مواجه می شود او پدر خوبان است او مرد ستیز با کفار اسطت او نایب ناجی مومنین و استکبار ستیزان و فتنه شماسان و خوارج به در برندگانیست که من کیوان به عنوان حیدری سر و تن دل به دیدار و اطاعتش بسته و داده از این مفصل تنها به قدر سر ناخنی دانم که آقا در این عصر و به تبعش در مقایسه با اعصار قبل و نایبان بر حق هر عصر نشان و برکاتی مضاعف تر از آنچه باید می بود دارد به حق او رهبر مسلمین ذاکر اهل بیت و رسول اعظم ص و ثلاله اهل بیت به حکم شجره طیبه که ریشه اش رسول اعظم ص تنه اش امیرالمومنان علی ع شاخه هایش اهل بیت نبوه و رساله س و ثمرش اولیا و نایبان حضرت قائم عج است اketab  khani  1     mediumی دوستان مبادا لحظه ای دست از تکبیر و اطاعت از ولایت بردارید که قسم به رسول الله این تنها آرزوی استکبار جهانی و در راس ان امریکای جهان خوار و اسرائیل زبون است که به خوبی می داند اگر امروز در حیفا و دگر تجاوزاتتش به اموال و داشته های مسلمین چنگ انداخته ولی کاری از پیش نبرده به یمن وجود و حضور ولایت حضرت اقا س است که جرات دست اندازی و پررو گری را از او صلب و از دست او ن ابر حیوانات تجاوز را بسته بدانید خواهران و برادران من امروز وقتی استکبار به طور مستقیم نتوانسته به اموال و داشته ها و ابروی مسلمین ولایتمدار خیبره اندازد و مسلط شود تنها به یمن همین اطاعت و باوریست که خشت انها را از ابتدا با برکات و نام ولایت در امیخته ولی این بدان معنا نیست که ما همواره چون خشتمان با ولایت مداری سرشته شده پس از تجاوز و سیطره استکبار و ذلالت در امان و محافظت به سر می بریم نه اینطور نیست ما باید همیشه یک واقعیت را همیشه بدان توجه کنیم به طور مثال کیوان گیتی نژاد  به عنوان سردار تنهای سپاه حیدری اگر امر.ز ناصح و بانگ سر اده اطاعت و فرمانبر داری از ولایت امام مصلح است بدین معنی نیست که همیشه معصون و بی نصیب از کبر و تسلط مستکبرین و منحوسین و اخراجیهای حریم ولایت قرار دارد دوستان برادران خواهران و ولایتمداران عزیزم آن چیزی که خط میان ولایتمداری و بنده سرای مستکبرین است تنها یک جمله بلیغ با معنایی ژرف است و آن نیست جز واژه بصیرت آری بصیرت پل میان ولایت مداری و بندگی خدا و ظالم تباری و بندگی شیطان است به قول مولامون حضرت آقا مگر شمر نبود که روزی سرباز اسلام و مطیع رسول اعظم ص و در خدمت سپاه حق علیه کفر و شمشیر زدن در راه اعتلا و برافراشتن پرچم اسلام تا بدانجا که جانباز شد و به پای شهادت هم بوسه ای زد و ولی بندگی دنیا و قدرتنمایی ظلم و کفار چشان نحس او را بر خود گرفتار از او کسی را ساخت که فردا روز رحلت رسول اعظم آنجایی را که خود شاید صدها بار شاهد بوسه زدن رسول اعظم س بود و ان گلوی ابا عبد الله ص بود را دید ولی از خلع بصیرت و از پی از دست دادن بصیرت روزی رسید که بر سینه رسول اعظم ص نشست و سر از تن کسی جدا نمود که حلم در برابرش سجده ارد در سجده گاه دوستان و برادران ولاییم بصیرت نقطه حق با باطل است در حفظش کوشا باشید مبادا مسائل دنیوی و مادی و سخنان بی مایه گان کم طاقتان و مستبدان مستکبر ضمیر و خفی ظلمت شما را به گونه ای وادارد که مسائل دنیوی را با مسائل اخروی در امیزید یا مرتبت سازدید دوستان و هم تباران من ولایت چیزی نیست که بخواهید با گوشت و مرغ و میوه و سبزی مقایسه و کمبود آنها را از مقام و جایگاه و عزت ولایت بخواهید کوته و بدان بی افزایید ولایت یک فریضه ساده و یک نام لغوی رایج و امرو.زی نیست البته قبول دارم برخی سواستفاده گران با استفاده و بهره بری سیاسی از واژه ولایت ظلمها و انسان کشی ها و خیانتهایی به اسلام و مسلمین نموده اند که متاسفانه برخی از ملت های کم شناخت از واژه و اعتبار و جایگاه ولایت مسئله انها را با مسئله ولایت ولی الله و نایب برحق و مطلق الحی امام معصر عج که در عصر حی نیست جز امام مططلق و صالح سید نا و شریفنا حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش نموده اند که گاها به دلیل ضعف ایمان یا ضعف علم و ظعف بندگی ست که همه اینها در یک جمله و آنهم بصیرت است خلاصه می شود برادران میان ولایت حقیقی و نایبی مطلق حضرت ولی عصر عج با ولایت های دروغین مانند طالبان و غاصبان و داعشان امثالهم که بندگان و زادگان کفر برای بی اعتباری اسلام و ولایتمداری میان جوانان و افرادی از میان مسلمین و دیگر ادیان است که هنوز نتوانسته اند فرق مسلمان واقعی و اداب حقیقی اسلام و ولایت و ولایتمداری و شرایط و لازکمه ها و داشته های لازم ولایت گزینی و لایق مرتبت ولایت و نایبی برحق امام عصر عج شدن

بسم الله الرحمن الرحیم

 الّلهُمَ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلَها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودِعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ به عِلمُک

اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیّتُها آَلصِّدیقَةّ اَلشَّهیدة فاطِمَةَ اَلزَّهراء سَیده نِساءِ اَلعالَمین

***

ما به کسانی که اهل کار فرهنگی اند دائم می گوییم، به بعضی تکرار می کنیم، به بعضی التماس می کنیم، بعضی را در اینجا جمع می کنیم و به بعضی پیغام می دهیم که آقا! کار فرهنگی بکنید. جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است.

18/12/76

***

این پوستر رو به مناسبت بیانات اخیر امام خامنه ای(حفظه الله) در نشستی که با اعضای مجلس خبرگان رهبری داشتند کار کردم . البته متن بکار رفته در طرح مال الان نیست و آقا سالها پیش این مطلب رو بیان فرمودند ، اما دیدم جمله جالبیه و حیف که باهاش یه پوستر کار نکنم ….

 

امام خامنه ای

دغدغه ی فرهنگ ، امام خامنه ای

را متاسفانه یا نمی دانند و یا اگر هم می دانند در زمان خود برای امرار معاش و کسب عناوین دولتی و دینی و سیاسی و گروهکی و یا خواسته های نابجا و رواج تفکرات استبدادی خود نمی شمارند و ولایت را مغایر با تداعی شدن باورهای ظالمانه و ملحدانه خویش بر می شمارند پس به طور مستقیم و غیر مساقیم در برابر ولایت قدم نهاده و قد الم می کند که غلط بی خود می کنند چون هستند هنوز حیدری مابان استشهادی و ذولیمین و بیعتمداری که به این لوث بی مایه اجازه قد الم کردن و گندعه گویی ها و کذب سرایی های بی مورد نداده و چون ولایت را با همه داشته ها و لازمه هایش در ولی حی و مطلق حی العالم و عادل و شریف و کریم عادل عالم و قادر خویش امام مصلح قاعدنا سید علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش یافته و دیده اند و از دیدگاه و باور خویش بصیرتی ساخته اند که با بهترین ارزها و داشته های دنیوی و سنگین ترین بمبها و هواپیماهای پیشرفته این بصیرت در آمیخته با جان این سپاهیان حیدری و استشهادی و به هر نامی تنها مهم اینست که اجین شده با جان و مال و هستی و باور آنها گشته باشد ولایت حضرت آقا هستی کیوان به فدایش دشمن نمی تواند در مقابل این راد غیرتان و هستی برکفان بگیرد دوستان همه اینها را گفتم تا این سخن را بگویم دوستان اگر می خواهید دوباره بار تسلیم خواسته هایی از نوع فتنه گران  جنیبش سطل آشغال 88 و سردمداران سرآفتابه به دستش و داده های صهیونیست منظر و شمایل ارا چون امریکا و دگر متحدان ملحد و فریب خورده اش نشوید بصیرت خود و باور خویش از ولایت حضرت اقا هستیم به فدایش و ابرو و تمامیت هستی و وجودی ثلاله مبارکشان یعنی ثلاله گان حضرت آقا بالاخص آقا مجتبی که جانم به فدایش که به خاطر داشتن بصیرت پدرگونه اش استبداد و استکبار از وجودش و نامش لرزه به تنشان می افتد صیانت کنید یعنی خود را ذوب شده ولایت و وابستگتنش بشناسید که هشاخص و حامی و حافظش ولایت باشد بی تردید برای سپاه حیدری و دیگر احزاب و سپاهیان حفظ و صیانت از ان بر آنها واجب و محترم است و برادران و خواهرانم بدانید تا زمانی که

امام خامنه ای (مد ظله العالی) :

مشکلات کشور را تنها یک چیز حل میکند، آن هم عبارت است از نگاه به ظرفیّتهاى درونى – که این ظرفیّتها هم بحمداللَّه بسیار است، بى‌شمار است – و استفاده‌ى از این ظرفیّتها به شکل حکیمانه. خوشبختانه مسئولین اقتصادى دولتى به این معنا توجّه کرده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند. راه برطرف کردن مشکلات اقتصادى کشور – حالا این بخش از مشکلات – نگاه به بیرون نیست، نگاه به برداشتن تحریم دشمن و مانند اینها نیست؛ خوشبختانه مسئولین اقتصادى کشور به این معنا توجّه کرده‌اند. راه آن این است که به درون نگاه کنند؛ ساخت درونى اقتصاد را تقویت کنند؛ این کار را بنا دارند بکنند و ان‌شاءاللَّه همین است که پیش خواهد رفت و در این توفیق پیدا خواهند کرد. به دشمن نمیشود چشم دوخت؛ از دشمن نمیشود انتظار داشت. (منبع)

 

تنها راه حل مشکلات اقتصادی کشورباور ما با بصیرت و شجاعتی که جمیعش در یک کلام ولایتمداری خلاصه می شود اجین و هم پیمان و هم کلام باشیم اجنبی ظالم و استکبار گستر بصیرت از کف داده نه توان مقابله با ما را دارد و نه توان ایجاب خیال صدمه زدن به خواسته ها و داده ها و داشته های ولایت گستر ما خواهد توانست بنماید و در آخر برای همه سربازان و حافظان حریم ولایت و اسلام آرزوی پیروزی و استقلالی را دارم که با خون آنها و شهادت انها اجین و بافته و ریسته شده باشد ولایت را از خود و خود را ولایت بدانید و بدانید شهادت و پیروزی بیولایتمداری و بصیرت شناسی و ظلم ستیزی که نشات از ولایتمداری دارد غیر ممکن است صل الله علیه و الهی و صلم حیدریم حیدریه حیدر است لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار کیوان گیتی نژاد حیدری ذولیمین استشهادی هویدای امام مصلح سیدنا و حافظنا و شرفنا ابا المصطفی قاعدنا حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش الهم الصل علی محمد و آل محمد

yaase  doshman

در درجه‌ی اول، گسترش مشارکت و حضور گسترده‌ی مردم در انتخابات اهمیت دارد. شور انتخاباتی در کشور و حضور مردم پای صندوقهای رأی میتواند تهدیدهای دشمنان را بی‌اثر کند؛ میتواند دشمن را ناامید کند؛ میتواند امنیت کشور را تأمین کند. ملت عزیز ما در همه‌ی نقاط کشور این را بدانند؛ حضور گسترده‌ی آنها در پای صندوق رأی، در آینده‌ی کشور تأثیر دارد؛ در امنیت، در استقلال، در ثروت ملی، در اقتصاد، در همه‌ی مسائل مهم کشور تأثیر میگذارد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/10/22:: 2:40 عصر     |     () نظر

خاطرات رهبر انقلاب از شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در آستانه سالروز شهادت امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی، گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره این شهید بزرگوار را منتشر می‌کند.

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif او را از اوایل پیروزی انقلاب می‌شناختم
من تقریباً از اوّلین روزهای پیروزی انقلاب این شهید را شناختم. از اصفهان پیش ما می‌آمد، گزارش می‌داد و کمک می‌خواست؛ از آن وقت ما با ایشان آشنا شدیم. او سپس به کردستان رفت و بعد هم در دوران جنگ تحمیلی فعّالیت کرد؛ بعد از جنگ هم که معلوم است. این‌که شما می‌بینید یک ملت، بزرگش، کوچکش، زن و مردش، جوانش، پیرش، امروزیش، دیروزیش، برای ابراز احترام به پیکر این شهید، یک اجتماع عظیم را به وجود می‌آورند - که جزو تشییعهای کم نظیر در دوران انقلاب بود - به‌خاطر همین اخلاص و همین صفاست. خدای متعال دلها را متوجّه می‌کند. ما این را لازم داریم و الحمدلله امروز هم افرادِ این‌گونه داریم.
بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - 1378/1/25

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif نبوغ نظامی
شاید امروز هم بعضی خیال کنند - که عملیاتی مثل عملیات بیت‌المقدّس، فقط یک هجوم انبوه انسانی بود! اینها سخت در اشتباهند. هیچ امواج انسانی، بدون فرماندهیِ قادرِ قاطعِ هوشیار، نمی‌تواند هیچ عملی را انجام دهد. در جنگ نظامی، سازماندهی و عملیات و فرماندهی و تاکتیک و دقّت‌نظر و موقع‌شناسی و دهها عامل در کنار هم، دانش نظامی را به وجود می‌آورد و استعداد و نبوغ نظامی را نشان می‌دهد. این اتّفاق، در عملیات فتح خرّمشهر - یعنی همان عملیات بیت‌المقدّس - روی داد، که همین شهید عزیزِ اخیرِ ما - شهید صیّاد شیرازی - یکی از کارگردانان اصلی این عملیات بود و خودِ او مثل ظهر چنین روزی، از آن‌جا با تلفن با بنده تماس گرفت و مژده پیروزی را داد و گفت سربازان عراقی صف طولانی کشیده‌اند تا بیایند اسیر شوند! ببینید این عملیات چقدر هوشمندانه و قوی و همه‌جانبه بود که نیروهای دشمن احساس اضطرار می‌کردند که برای حفظ جان خودشان بیایند خود را تسلیم اسارت کنند! که در آن روز هزاران نفر از نیروهای دشمن متجاوز - که آن همه با غرور و تکبّر، فریاد سر داده بودند - آمدند دودستی خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند!
بیانات در دیدار خانواده شهدا - 1384/3/3

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif شیر همه‌ی بیشه‌ها
کشتن کسی مثل «صیّاد شیرازی» خیلی هنر و توانایی و پیچیدگی تشکیلاتی نمی‌خواهد. آدمی از خانه‌اش بیرون می‌آید، سوار اتومبیلش می‌شود و بدون محافظ راه می‌افتد و می‌رود. در این میان اگر دو نفر آدم، نامردانه و مخفیانه و با فریبگری تصمیم بگیرند او را به قتل برسانند، کار ساده‌ای است، والّا اگر می‌خواستند مردانه جلو بیایند، صیّاد شیرازی یک نفری جواب امثال آنها را می‌داد.
کسی مثل امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام را هم یک نفر آدم با یک همدست می‌تواند بکشد؛ چون او شیر همه‌ی بیشه‌های مردانگی و شجاعت بود. بنابراین کشتن کسی مثل صیّاد شیرازی، نه دلیل قوّت سازمانی و نه دلیل طرفدار داشتن کسی است. این کار جز خباثت و شقاوت و دوری روزافزون آنها از مردم و ارزش‌ها، چیز دیگری را نشان نمی‌دهد.
وقتی مردم به این حادثه، این طور جواب می‌دهند، خیلی چیزهای بزرگ به دست ملت می‌آید. خون شهید حقیقتاً چیز مبارک و عجیبی است. شما ببینید در تشییع شهید صیّاد شیرازی چه اجتماعی تشکیل شد! همه متأثّر بودند و گریه می‌کردند. هیچ کس به خاطر رودربایستی و برای نشان دادن خود نیامده بود؛ همه با یک انگیزه‌ی قلبی آمده بودند.
بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - 1378/1/25
http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif معجزه اخلاص
بنده وقتی به تلویزیون نگاه می‌کردم، سیل عظیم و خروشان جمعیت را می‌دیدم. من چند جا این حالت را دیده‌ام که یکی از آنها این‌جا بود. دیدم یک عامل معنوی اثر می‌گذارد و آن، اخلاص است.
برادران عزیز! اخلاص چیز عجیبی است؛ یعنی کار را برای خدا کردن و همان چیزی که مضمون عامیانه‌اش در شعری آمده است: «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز». انسان برای خدا کارِ خوب و درست و صحیح بکند و در پی این نباشد که حتماً به نام او ثبت شود و امضای او زیر آن بیاید؛ این بلافاصله اثر می‌دهد. خدای متعال بعد از شهادت این مرد، در همین قدم اوّل، به او اجر داد.
البته خودِ شهادت بزرگترین اجری بود که خدا به او داد؛ چون این طور کشته شدن، برای انسان خیلی افتخار است. بالاخره صیاد شیرازی، یک مرد پنجاه و چند ساله، ده سال دیگر، بیست سال دیگر، سی سال دیگر - که با یک چشم به هم زدن می‌گذرد - از دنیا می‌رفت و از همین دروازه عبور می‌کرد؛ منتها با یک ناخوشی، با یک بیماری، با یک تصادف، یا با یک سکته‌ی قلبی؛ از این حوادثی که دائم اتفاق می‌افتد.
بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - 1378/1/25

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif حیف بود صیاد بمیرد
دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند!
فاصله‌‌ی بین مرگ و زندگی، فاصله‌ی بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات می‌کنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضی‌ها واقعاً روسفید خدا را ملاقات می‌کنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.
بیانات در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان سپاه  1384/10/21

http://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif مرگ تاجرانه
بنده از قدیم می‌گفتم شهادت مرگ تاجرانه و مرگ زرنگهاست. آدم همین روغن ریخته را نذر امامزاده می‌کند. انسان جانِ رفتنیِ از دست دادنیِ نماندنی را به گونه‌ای به خدای متعال می‌سپرد؛ در صورتی که این متعلّق به اوست و او بالاخره انسان را می‌برد. بنابراین اوّلین اجری که خدا به شهید داده، خودِ شهادت است؛ یعنی روغن ریخته‌ی او را قبول کرد و هدیه‌ای را پذیرفت و در نتیجه شهید در عالم وجود و تا قیامت، انسان با ارزش و ماندگاری شد.
بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - 1378/1/25

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/10/16:: 2:2 عصر     |     () نظر

جرم بزرگ فتنه‌گران

 

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif شاید مهم‌ترین موضوعی که می‌بایست در تحلیل فتنه‌ی 88 همواره مورد توجه قرار گیرد، امیدوار شدن دشمن به پدید آمدن فضایی برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی است. امیدواری که به دلیل بروز اقدامات و حرکات غیرقانونی فتنه‌گران به‌وجود آمده بود. رهبر انقلاب در این‌باره فرموده‌اند: «کسانی که فتنه‌ی سال 88 را شروع کردند - حالا یا خودشان طراحی کرده بودند، یا دیگران طراحی کرده بودند؛ نمی‌خواهیم نسبتی بدهیم، ولی به هر حال این فتنه طراحی شده بود - به کار کشور ضربه‌ی سختی زدند. اگر این فتنه نبود، بلاشک کارهای گوناگون کشور بهتر پیش می‌رفت. اینها دشمنان را امیدوار کردند و روحیه دادند به کسانی که علیه نظام اسلامی جبهه‌بندی کرده‌اند و یک جبهه‌ای تشکیل داده‌اند.» درست از همین ایام بود که موضوعی به نام «تحریم‌های فلج‌کننده» علیه ایران نیز در دستور کار مقامات آمریکایی قرار گرفت. یادداشت زیر، کندوکاوی است مستند پیرامون این موضوع که فتنه‌گران چگونه موجب ایجاد صدمات جبران‌ناپذیری به کشور شدند.

روز 8 نوامبر 1979، وقتی که کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، با استناد بر قانون «کنترل صدور تسلیحات نظامی»، کشتی حامل لوازم نظامی به ارزش سیصد میلیون دلار متعلق به ایران را توقیف کرد، می‌توان نقطه‌ی آغاز تحریم‌های یک‌جانبه علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. نقطه‌ی آغازی که در گام دوم، با بلوکه کردن مجموعه‌ی پس‌اندازها و اوراق بهادار ایران در آمریکا، که ارزش آن بالغ بر دوازده میلیارد دلار بود، بر گستردگی آن افزوده شد. البته در سال‌های بعد از آن، این روند برخلاف تعهدات آمریکا در بیانیه‌های الجزایر مبنی بر لغو تحریم و مداخله نکردن در امور داخلی ایران، فزونی بیش از پیش یافت. در طول جنگ تحمیلی1 و سال‌های پس از آن، به بهانه‌های مختلف نظیر آنچه در ماجرای تصویب طرح «داماتو»2 اتفاق افتاد، همواره آمریکا بر گستره‌ی استفاده‌ی خود از ابزار تحریم در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران افزود.

در ماجرای دستیابی ایران به صنعت صلح‌آمیز هسته‌ای نیز آمریکا همچون گذشته، استفاده از ابزار تحریم را در دستور کار خود قرار داد و با صدور برخی فرمان‌های اجرایی دولتی یا برخی مصوبات کنگره‌ی این کشور و یا حتی تصویب چند قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل،3 تلاش نمود ایران را از این فناوری صلح‌آمیز و صنعت پیشرفته بازدارد. البته این اولین‌باری نبود که در راه بومی‌سازی یک صنعت، ایران از سوی استکبار جهانی تحریم می‌شد. پیش از این، در ماجرای ملی شدن صنعت نفت نیز دولت ملی دکتر محمد مصدق تحریم شده بود تا از این راه، مانعی در جهت ملی شدن صنعت نفت یک کشور ایجاد شود. این موضوع شاهد خوبی بر این ادعاست که استکبار در جهت تثبیت منافع و هژمونی خود بر جهان، فارغ از اینکه چه کسی حاکم باشد، مانع از قدرت‌یابی و اقتدار دیگر کشورها می‌شود و این امر مختص جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه شامل دیگر کشورها هم می‌شود.4
گناه و جرم بزرگی که شرایط امروز را برای جامعه‌ی ایران رقم زده و این جامعه را در تنگنای تحریم قرار داده، امیدوار کردن دشمن است که از سوی فتنه‌گران صورت پذیرفته است؛ چراکه این امیدواری و شکل‌گیری درک جدید از ایران توسط غرب و آمریکا، که در ادامه‌ی ماجرای فتنه حاصل شد، غرب را به تحلیل، تصمیم و اقدام جدید نسبت به ایران مجاب کرد.

اما با مدنظر قرار دادن سیر تحریم‌های اعمال‌شده علیه جمهوری اسلامی و با چشم‌پوشی از روند تاریخی و گستره‌ی جهانی استفاده از این ابزار توسط نظام سلطه، آنچه مسلم است، هیچ‌یک از این تحریم‌ها پیش از فتنه‌ی 88، آنی نیست که جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، از آن تحت عنوان «سخت‌ترین تحریم‌های چندجانبه» علیه ایران یاد می‌کند.5 آنچه تحت عنوان سخت‌ترین تحریم‌های تاریخ از آن یاد می‌شود، از نظر بازه‌ی زمانی مربوط به اقداماتی می‌شود که آمریکا و جبهه‌ی متحد با او، بعد از فتنه‌ی 88 دنبال کردند که در ادامه، به نحوه و چرایی آن پرداخته خواهد شد، اما آنچه در این بخش لازم است مورد دقت قرار گیرد، بررسی وضعیت ایران و تحریم‌های صورت‌گرفته بر آن و تحلیل غربی‌ها از این وضعیت، پیش از آغاز فتنه است تا با مدنظر قرار دادن آن، ببینیم آیا این امکان وجود داشت که در سیر طبیعی اتفاقات به آنچه تحت عنوان سخت‌ترین تحریم‌های تاریخ علیه ایران یا به تعبیری دیگر که از سوی برخی مسئولین غربی از آن با عنوان «تحریم‌های فلج‌کننده» یاد می‌شود، منجر شود یا نه؟

* پیش از فتنه 88
برای تحلیل شرایط پیش از فتنه، از سال‌های پایانی ریاست‌جمهوری جورج بوش شروع می‌کنیم. جورج بوش پس از آنکه در دوره‌ای ایران را «محور شرارت» خوانده بود و از حمله به ایران سخن می‌گفت و چند قطعنامه را در شورای امنیت علیه ایران به تصویب رسانده بود، در طی مذاکرات 1+5 با ایران، با تصور امکان مقابله با فعالیت‌های هسته‌ای ایران و ایجاد تغییر در رفتار آن، به نشانه‌ی اعتراض به عدم تعلیق غنی‌سازی از سوی ایران، همواره نماینده‌ی خود را در مذاکرات شرکت نمی‌داد و اعلام می‌کرد که تعلیق غنی‌سازی پیش‌شرط آمریکا برای حضور در مذاکرات است. با این حال اما در پایان دوران زمامداری خود، ناامیدانه و مأیوسانه به این نتیجه رسید که هیچ امکان و راهی جز مذاکره با ایران ندارد. لذا در مذاکرات «ژنو یک» با زیر پا گذاشتن پیش‌شرط خود، ویلیام برنز، معاون کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه‌ی خود را در مقابل نماینده‌ی مذاکره‌کننده‌ی ایرانی نشاند. حضور برنز در مذاکرات، نشانه‌ای از عقب‌نشینی آمریکا بود. رایس، وزیر امور خارجه‌ی آمریکا نیز همان زمان اعلام کرد: «ایالات متحده‌ی آمریکا دشمن ابدی ندارد. اگر ایران تصمیم بگیرد به جامعه‌ی جهانی نزدیک شود، از حمایت ایالات متحده‌ی آمریکا برخوردار است.»6 خبرگزاری آلمانی دویچوله نیز در تحلیل این رفتار آمریکا نوشت: «آگاهان می‌گویند شرکت ویلیام برنز در نشست ژنو به مفهوم چرخشی حیرت‌آور در سیاست تاکنون دولت بوش در برابر ایران است.»7
گذر از «محور شرارت» خواندن ایران به حضور «بدون پیش‌شرط» در مذاکرات توسط آمریکا، آن هم در دولت بوش جمهوری‌خواه، از جمله نشانه‌هایی بود که نشان می‌داد غرب و آمریکا، ایرانِ قدرتمند را پذیرفته و به این درک رسیده‌اند که باید با ایران به توافق برسند. البته این تنها نشانه نبود. زبیگنیو برژنسکی، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا، که توصیه‌هایش در پیروزی اوباما در انتخابات تأثیرگذار بود، در گفت‌وگو با مجله‌ی آلمانی «اشترن»، در پاسخ به این سؤال که آیا اوباما رئیس‌جمهور یک ابرقدرت رو به زوال است، اظهار داشت: «واقعیت این است که دوران حماقت ابرقدرتی آمریکا به پایان رسیده است. درباره‌ی ایران و برنامه‌ی هسته‌ای ایران نیز ما به رویکرد واقع‌گرایانه، منعطف‌تر و منطقی‌تر نیازمندیم. ما باید مذاکره کنیم. ما ممکن است حتی بدون پیش‌شرط مذاکره کنیم. رویکرد موفقیت‌آمیز برای ایران باید با منافع امنیتی تهران و واشنگتن منطبق باشد.»8
با مدنظر قرار دادن سیر تحریم‌های اعمال‌شده علیه جمهوری اسلامی و با چشم‌پوشی از روند تاریخی و گستره‌ی جهانی استفاده از این ابزار توسط نظام سلطه، آنچه مسلم است، هیچ‌یک از این تحریم‌ها پیش از فتنه‌ی 88، آنی نیست که جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، از آن تحت عنوان «سخت‌ترین تحریم‌های چندجانبه» علیه ایران یاد می‌کند.

همچنین چند ماه قبل از انتخابات 88، برنارد کوشنر، وزیر خارجه‌ی یهودی‌الاصل فرانسه، در مصاحبه با شبکه‌ی «سی‌ان‌ان» می‌گوید: «گمان می‌کنم ایران کشوری بزرگ با تاریخی بزرگ است. اگر امروز بخواهیم از افغانستان سخن بگوییم، باید با ایران صحبت کنیم. اگر می‌خواهیم از خاورمیانه، عراق و سوریه سخن به میان آوریم، باید با ایران صحبت کنیم. پس واقع‌گرا باشیم و با این اشخاص صحبت کنیم.»9

همه‌ی این سخنان یادشده و از این دست اظهارات که در مقطع زمانی پیش از فتنه کم شنیده نمی‌شد، نشان از آن داشت که تصور، درک و محاسبات غرب از ایران، بر بی‌فایده بودن فشارها و لزوم گفت‌وگو با آن تأکید دارد. این درک و تصور در آخرین مذاکرات هسته‌ای پیش از انتخابات، که در ژوئن 2008 (سال 1387)، یعنی درست یک سال مانده به انتخابات انجام شد، به‌صراحت از سوی طرف‌های مذاکره‌کننده‌ی غربی بیان گردید که چاره‌ای جز پذیرش برنامه‌ی غنی‌سازی ایران نمی‌بینند.10 مذاکرات هسته‌ای نیز به‌صورت کاملاً هوشمند از سوی مقامات غربی تا اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88 به حالت تعلیق درآمد. آن‌ها منتظر بودند ببینند نتیجه‌ی انتخابات چه خواهد شد تا آن‌گاه متناسب با آن، روند و خط‌مشی‌های خود را مشخص کنند.

اما اوج عقب‌نشینی غرب در قبال ایران و پذیرش ایران قدرتمند را می‌توان در اولین نامه‌ی اوباما به رهبر انقلاب، که چند روز پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری 1388 ارسال شده بود، مشاهده کرد. اوباما در آن نامه اذعان کرده بود که بدون ایران، هیچ موضوعی در خاورمیانه فیصله نمی‌یابد. او خواستار گفت‌وگویی همه‌جانبه و کمک به شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا شده بود. همه‌چیز حکایت از دست برتر جمهوری اسلامی در تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی داشت، اما یک حادثه، همه‌ی معادلات را تغییر داد و دست برتر و پُر ایران را در چانه‌زنی با غرب، خالی کرد: آشوب‌های بعد از انتخابات 88!
اوج عقب‌نشینی غرب در قبال ایران را می‌توان در اولین نامه‌ی اوباما به رهبر انقلاب، که چند روز پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری 1388 ارسال شده بود، مشاهده کرد. اوباما در آن نامه اذعان کرده بود که بدون ایران، هیچ موضوعی در خاورمیانه فیصله نمی‌یابد. همه‌چیز حکایت از دست برتر جمهوری اسلامی در تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی داشت، اما یک حادثه، معادلات را تغییر داد و دست برتر و پُر ایران را در چانه‌زنی با غرب، خالی کرد.

* پس از آغاز فتنه
آشوب‌های بعد از انتخابات 88 و یا به تعبیر دقیق «فتنه»، موجب «امیدواری» دشمنی شد که مترصد به وجود آمدن روزنه‌ای برای ضربه زدن به ایران بود. به همین علت، در اقدامی ناباورانه، تنها در طی ده روز اول آغاز فتنه، شش قطعنامه در کنگره‌ی آمریکا علیه ایران ارائه شد و به تصویب رسید!11 مسئولین غربی که تا پیش از این بر لزوم واقع‌گرایی در برابر ایران سخن به میان می‌آوردند و از ضرورت تعامل با ایران می‌گفتند، به‌یکباره شروع به اظهارات مداخله‌جویانه در امور داخلی ایران کردند. اوباما که چند روز پیش از انتخابات به رهبر انقلاب نامه نوشته بود تا او را در حل مشکلات منطقه کمک نماید، به‌ناگاه با آغاز فتنه، از ایرانی‌ها خواست تا به اعتراضات خود ادامه دهند و مشخصاً از میرحسین موسوی نام برد و وی را نماد غرب‌گرایی نامید.12 تغییر لحن آمریکایی‌ها و غربی‌ها با آغاز فتنه‌ی 88 به‌وضوح قابل مشاهده بود.

وضع و نگرش غربی‌ها در جریان فتنه‌ی 88 به قدری تغییر کرد که شانزده روز پس از اهانت فتنه‌گران در روز عاشورا به حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام، ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در منطقه، حتی از احتمال حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران خبر داد! وی در گفت‌وگو با «سی‌ان‌ان» گفت: «حتماً می‌توان تأسیسات هسته‌ای ایران را مورد هدف قرار داد. تأسیسات ایران در مقابل حملات بمب‌ها آسیب‌پذیر هستند.» از سویی دیگر، این نکته نیز عجیب است که اقدام نظامی علیه برنامه‌ی هسته‌ای ایران با شروع فتنه‌ی 88 کلید خورد و ترور دانشمندان هسته‌ای ایران از همین زمان آغاز شد. این ترورها در شرایطی که کشور در نتیجه‌ی فتنه به «بی‌ثباتی» کشیده شده بود، انجام پذیرفت.

از فردای فتنه و تغییر درک دشمن از جمهوری اسلامی و ایجاد تصور امکان آسیب به جمهوری اسلامی و امیدوار شدن دشمن جهت عینیت‌بخشی به آن تصور، شاهد شکل‌گیری اراده و اجماع بین مسئولین آمریکایی و اروپایی برای مقابله با ایران و تحریم گسترده و به‌زعم خود، فلج‌کننده علیه آن هستیم. رهبر انقلاب در توضیح اینکه اجماع و شکل‌گیری جبهه‌ی متحد علیه ایران در نتیجه‌ی فتنه بوده است، می‌فرمایند: «کسانی که فتنه‌ی سال 88 را شروع کردند -حالا یا خودشان طراحی کرده بودند یا دیگران طراحی کرده بودند؛ نمی‌خواهیم نسبتی بدهیم، ولی به هر حال این فتنه طراحی شده بود- به کار کشور ضربه‌ی سختی زدند. اگر این فتنه نبود، بلاشک کارهای گوناگون کشور بهتر پیش می‌رفت. این‌ها دشمنان را امیدوار کردند و روحیه دادند به کسانی که علیه نظام اسلامی جبهه‌بندی کرده‌اند و یک جبهه‌ای تشکیل داده‌اند.»13
آشوب‌های بعد از انتخابات 88، موجب «امیدواری» دشمنی شد که مترصد به وجود آمدن روزنه‌ای برای ضربه زدن به ایران بود. در اقدامی ناباورانه، تنها در طی ده روز اول آغاز فتنه، شش قطعنامه در کنگره‌ی آمریکا علیه ایران ارائه شد و به تصویب رسید! اوباما که پیش از انتخابات به رهبر انقلاب نامه نوشته بود تا او را در حل مشکلات منطقه کمک نماید، با آغاز فتنه، از ایرانی‌ها خواست تا به اعتراضات خود ادامه دهند.

این امیدواری دشمن، موجب وضع تحریم‌های بیشتر علیه ایران شد. به همین علت، با دمیده شدن روحیه‌ی جدید به دشمنان و در پی آن، شکل‌گیری یک جبهه‌ی متحد علیه ایران، شاهد روند پُرسرعت گسترش تحریم‌ها علیه کشور بودیم. برای نمونه، با اندک دقت نظری در فرمان‌های اجرایی دولت آمریکا علیه ایران و در راستای تحریم آن، می‌توان دریافت که تعداد و وسعت اهداف تحریمی این فرمان‌ها اساساً قابل مقایسه با قبل از فتنه نیست. در سال‌های 2010، 2011 و 2012، 9 فرمان که بیشتر آنان قدرت تأثیرگذاری اقتصادی بالایی داشتند، از سوی دولت آمریکا در جهت تحریم جمهوری اسلامی صادر شد.14 همچنین کنگره‌ی آمریکا از این قاعده مستثنا نبود و شش قانون جهت تحریم ایران به تصویب رساند15 که در این میان، «قانون جامع تحریم‌ها، مسئولیت‌پذیری و محرومیت ایران»، موسوم به (CISADA) که شامل تحریم انرژی، بانکی و فروش بنزین ایران می‌شود، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

همچنین صدور قطعنامه‌ی 1929 توسط شورای امنیت سازمان ملل را، که در سالگرد فتنه‌ی 88 به تصویب رسید و به همین خاطر، دارای پیام روشنی به طرف ایرانی بود، می‌توان در همین چارچوب تحلیل کرد. در تأیید این مدعا، می‌توان به مقاله‌ی کیم آر. هلمز، تحلیل‌گر ارشد نشریه‌ی «واشنگتن‌تایمز» اشاره کرد که دو ماه پیش از قطعنامه‌ی 1929 در سرمقاله‌ی این نشریه نوشته بود: «تحریم به‌تنهایی کافی نیست. ما باید دیپلماسی عمومی را به نقض حقوق‌ بشر در ایران متمرکز کنیم. جمهوری اسلامی به دلیل وجود اپوزیسیون داخلی، دچار نقاط ضعف شده و باید بر این نقطه فشار وارد کرد.»16

روزنامه‌ی آلمانی «ولت» نیز چند هفته قبل از تحریم 1929 نوشت: «توان گروه‌های اپوزیسیون ایران برای تغییر رفتار مقامات این کشور کافی نیست. به همین علت است که غرب باید هم‌زمان تهدیدهای چندباره‌ی خود در اعمال تحریم‌های سخت علیه ایران را در پیش بگیرد.»17
وضع و نگرش غربی‌ها در جریان فتنه‌ی 88 به قدری تغییر کرد که شانزده روز پس از اهانت فتنه‌گران در روز عاشورا به حضرت اباعبدالله، ژنرال پترائوس، فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در منطقه، حتی از احتمال حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران خبر داد! این نکته نیز عجیب است که اقدام نظامی علیه برنامه‌ی هسته‌ای ایران با شروع فتنه‌ی 88 کلید خورد و ترور دانشمندان هسته‌ای ایران از همین زمان آغاز شد.

برای فهم بهتر استراتژی غربی‌ها، بالاخص آمریکایی‌ها علیه ایران، می‌توان به سخنان آدام ارلی، سفیر آمریکا در بحرین که پیش از این و در دوران ریاست‌جمهوری جرج بوش سخن‌گوی وزارت خارجه‌ی آمریکا بوده است، اشاره نمود. وی پیش از اول اکتبر 2009 و برگزاری مذاکرات ژنو، در جلسه‌ای با برخی از مسئولان کشورهای عربی در منامه، صراحتاً اعلام کرد: «کاخ سفید هم‌زمان با انجام مذاکرات ایران و 1+5 نحوه‌ی حمایت از رهبران معارض جدید در ایران را پیگیری می‌کند.» او همچنین تصریح کرد که اگر مذاکرات ژنو برای آمریکا موفقیت‌آمیز نباشد و در آن پیشرفتی حاصل نشود، آمریکا قصد دارد هم‌زمان با تشدید تحریم‌ها، اعمال فشار سیاسی علیه تهران را با حمایت رسمی، علنی و گسترده از رهبران معارض جدید، ‌ وسعت بخشد؛ چراکه هیچ فشاری به دولت ایران بدون تقویت جریان‌های طرفدار غرب در ایران کارساز نیست.18

ریشه‌ی این موضع و این دست مواضع را، که در زمان فتنه به‌کرّات بیان می‌شد، باید در میان نوشته‌ها و سخنان مطرح‌شده در اندیشکده‌ها غربی که توسط استراتژیست‌ها، تصمیم‌سازان و سیاست‌سازان آمریکایی بیان می‌‌شود و به نگارش درمی‌آید، جست‌وجو کرد. به‌عنوان مثال، می‌توان به مقاله‌ی پولاک و ری تکیه با عنوان «افزایش فشار بر جمهوری اسلامی ایران»، که در سال 2011 به نگارش درآمده است، اشاره کرد. این دو استراتژیست در سال‌های پس از فتنه‌ی 88، درست زمانی که فشارها و تحریم‌ها علیه ایران رو به تزاید بود، با درکی که از شرایط جمهوری اسلامی یافتند، این‌گونه تحلیل کردند که «تشدید فشار بر رژیم ایران می‌تواند پیشبرد برنامه‌ی هسته‌ای تهران را به تأخیر اندازد. همچنین این قابلیت را دارد تا مشکلات و تنش‌های جدیدی را در نظام ایران به وجود آورد. ضمناً می‌تواند فرصت‌های جدیدی را برای افراد میانه‌رو در ایران فراهم سازد که بیشتر علاقه‌مندند تا در بحث هسته‌ای و سایر رفتارهای دردسرآفرین تهران، مثلاً حمایت از گروه‌های تروریستی، با جامعه‌ی بین‌المللی مصالحه نمایند. همچنین می‌تواند فرصت مناسبی را برای احیای توان جنبش سبز به وجود آورد.»19

در پس این تحلیل، توصیه و تجویزی که استراتژیست‌ها به تصمیم‌گیران و سیاست‌مداران آمریکایی می‌کنند، از این قرار است: «گام‌های اولیه بیشتر باید بر شناسایی احتمالات و تشخیص بهترین روش‌های تحقق اهداف مختلف تمرکز یابند، اما از ارکان مهم هر راهبردی، برقراری ارتباط با جنبش سبز خواهد بود. در حال حاضر، فرصت‌های بسیاری برای برقراری ارتباط با فعالان ایران وجود دارند. ایران سرزمین اعتراضات کارگری و تظاهرات سیاسی است. چالش موجود در برقراری ارتباط (علنی یا مخفی) ‌ با اتحادیه‌های مهم کارگری و سازمان‌های دانشجویی است که شبکه‌ی ملی دارند و از طریق رسانه‌های اجتماعی با یکدیگر در ارتباط‌اند. مخالفان حکومت روحانیون، از هر قشر و گروه، باید تحریک شوند تا نقاط ضعف اخلاقی رژیم اسلامی را محکوم نمایند. حال آنکه تلاش برای شتاب دادن به جریان فرار نخبگان سیاسی و صنعت هسته‌ای ایران باید دوچندان گردد. هرگونه تلاش سیستماتیک برای خالی کردن پشت حکومت اسلامی ایران باید یکی از اولویت‌های اصلی واشنگتن باشد.»20
روزنامه‌ی آلمانی «ولت» چند هفته قبل از تحریم 1929 نوشت: «توان گروه‌های اپوزیسیون ایران برای تغییر رفتار مقامات این کشور کافی نیست. به همین علت است که غرب باید هم‌زمان تهدیدهای چندباره‌ی خود در اعمال تحریم‌های سخت علیه ایران را در پیش بگیرد.»

آنچه از این بیان و گفته‌های مشابه، که در فضای تحلیلی غرب کم نیست، می‌توان دریافت این است که تصمیم‌سازان غربی پس از فتنه، بر این باور امیدوار شدند که با فشار مضاعف و هم‌زمان با آن، حمایت از عوامل اصلی فتنه، می‌توانند جمهوری اسلامی را به سمت براندازی به‌عنوان هدف حداکثری و یا تغییر رفتار و تمکین به خواست غرب به‌عنوان هدف حداقلی، پیش ببرند.
باور و امیدی که پیش از فتنه‌ی 88 رو به یأس گذاشته بود، به امیدواری تبدیل شد و از همین روی، پس از وقوع فتنه‌ی 88، مایکل الوی درباره‌ی این امیدواری، این‌چنین تحلیل می‌کند: «جریان سبز یکی از شکاف‌هایی است که مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا، آن چیزی که بیش از همه مدنظر دولتمردان آمریکاست، گرایش‌های فرهنگی و اجتماعی است که در داخل ایران به آمریکا در بین برخی اقشار و طبقات وجود دارد. اگر این گرایش‌ها و مطالبات به خواست‌های جریان سبز متراکم گردد، می‌تواند به غرب کمک شایانی بنماید. گرچه راه‌اندازی یک حرکت شبه‌انقلابی برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی به‌لحاظ زمانی برای ایالات متحده‌ی آمریکا زمان‌بر است، اما هرگز از رده‌ی برنامه‌های روی میز خارج نشده است.»21
 
* فرجام سخن
همه‌ی آنچه گفته شد، مؤید این امر است که آن گناه و جرم بزرگی که شرایط امروز را برای جامعه‌ی ایران رقم زده و این جامعه را در تنگنای تحریم قرار داده، جرم امیدوار کردن دشمن است که از سوی فتنه‌گران صورت پذیرفته است؛ چراکه این امیدواری و شکل‌گیری درک جدیدی از ایران توسط غرب و آمریکا، که در ادامه‌ی ماجرای فتنه حاصل شد، غرب را به تحلیل، تصمیم و اقدام جدید نسبت به ایران مجاب کرد و این اراده را در دشمنان برای شکل‌دهی جبهه‌ای متحد علیه ایران به وجود آورد و حاصلِ آن شد تحریمی در این گستردگی. باری، جرم بزرگ فتنه‌گران، امیدوار کردن دشمنان بود.

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/10/8:: 1:53 عصر     |     () نظر

ما استشهادی حیدری امام مصلحمان سید علی بیش نیستیم ماعاشق و دلداده مولی خویش بیش نیستیم خدایا شهیدمان گردان انگونه که خط سید علی فرمانمان می دهد بر بودن ما که بیش و کم عاشقی از عشاق بی کران مولی بیش نیستیم لبیک یا مولا سید نا و شر یفنا الامام مصلح حاج سی د علیب حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش انشاالله ربی قبول کن این نیمه جان که معشوقی اواره عشقش بیش نیستم

خبرگزاری فارس: هر اشکالی در مذاکرات هسته‌ای پیش بیاید مسئولیتش با 1+5 است/ پیام رزمایش محمد رسول‌الله(ص) امنیت منطقه است

 

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، آیت‌الله محمد امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران امروز در خطبه دوم نماز عبادی سیاسی جمعه تهران درباره راهپیمایی اربعین گفت: این راهپیمایی از یک جهت فضایی عرفانی برای زائران بود اما مهم‌تر از آن پیامی است که به استکبار داده شد و آن این بود که همه جمعیت این بیست و چند میلیون که به کربلا رفتند نیستند بلکه آنها صرفا گروه کوچکی از یک میلیارد و 600 مسلمان هستند.

وی با اشاره به ارادت همه مسلمانان به اهل بیت از جمله اهل سنت ساکن در کاظمین اظهار داشت: دنیای استکبار بداند آنها که امثال داعش را طراحی کرده و می‌زایند و بعد ادعا می‌کنند که با آنها مخالفیم ما می‌دانیم که هدفشان دست‌اندازی به اعتاب مقدس مقدسه است اما در برابر آنها فقط ملت و ارتش عراق نبوده بلکه یک میلیارد و 600 میلیون مسلمان قرار دارد.

آیت‌الله امامی کاشانی گفت: نه تنها مسلمانان بلکه در سیما مشاهده کردیم که ارامنه هم صلیب بر گردن انداخته و به زیارت حضرت ابوالفضل رفتند و دنیای استکبار بداند که کوچک‌ترین اسائه ادب به اعتاب مقدسه با عکس‌العمل دنیای اسلام مواجه می‌شوند.

وی با تاکید بر معرفت و بصیرت حاکم بر جهان اسلام خاطرنشان کرد: بگذریم از چند صد نفر که در برابر یک میلیارد و 600 میلیون مسلمان با فکر وهابی‌گری و افکار جاهلانه قرار گرفته‌اند.

 

 

 

خطیب جمعه تهران بصیرت را طبق گفته ملاعبدالرزاق کاشی موجب جوشیدن چشمه‌های معرفت عنوان کرد و با تاکید براینکه الان دنیای اسلام با گذشته تفاوت یافته است گفت: سال 88 مشکلی پیش آمد و پس از انتخابات ریاست جمهوری یک طرف می‌گفت آرا متعلق به من است و دیگری می‌گفت متعلق به من است اما بحث به اینجا بسنده نشد و وارد اعلامیه‌ها و اطلاعیه‌ها شد.

وی با یادآوری حمایت صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها از این اطلاعیه‌ها و بیانیه‌ها و تبدیل یک مسئله جزئی به یک فتنه سراسری در کشور افزود: کاری که در داخل صورت گرفت طمع بیگانه را متوجه جمهوری اسلامی کرد و ملت ایران در 9 دی در  برابر این توطئه در سراسر کشور حرکت کردند و دشمن را بر سر جای خود نشاندند و دشمن فهمید که با این طراحی‌ها نمی‌تواند نسبت به جمهوری اسلامی و مقام ولایت کوچک‌ترین اسائه ادبی کند.

آیت‌الله امامی کاشانی گفت: این انسجام و یکپارچگی در کشور مسئله بسیار مهم و ارزنده است که جامعه با یک پیکر در کانونی به نام ولایت در ایران قرار گرفته است و در تمام مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این تجمع و استحکام در همه جا اثربخش است.

وی به نامه وزیر امور خارجه به همه وزرای امور خارجه کشورهای دیگر درباره مواضع جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هسته‌ای اشاره کرد و افزود: این نامه به این اشاره دارد که ما از حقوقمان کوتاه نخواهیم آمد و بر آنچه دنیا قبول دارد عمل کرده‌ایم.

خطیب جمعه تهران با تاکید بر عمل ما به سیره امام راحل و فتوای مقام معظم رهبری در مورد حرمت دستیابی به بمب هسته‌ای گفت: نسبتی که شما به ما می‌دهید کذب و دروغ است و همه بدانند که هر اخلال و اشکالی در مذاکرات پدید آید بر گردن 1+5 است؛ این نکته‌ای مهم و برخواسته از همه قدرتی است که در کشور وجود دارد.

وی نمونه دیگری از انسجام و قدرت کشور را در رزمایش محمد رسول‌الله تجلی یافته خواند و با اشاره به همکاری ارتش و سپاه در این رزمایش هدف آن را طبق اطلاعیه این دو نهاد ایجاد امنیت در منطقه خواند و تصریح کرد: این رزمایش حرکتی مفید برای منطقه است و ثابت می‌کند که بیگانه نمی‌تواند دست‌اندازی کند.

آیت‌الله امامی کاشانی با تجلیل از حفاظت هواپیمایی کشور و 5 دی سالروز دستور امام(ره) مبنی بر سپردن حفاظت هواپیماها به سپاه گفت: از زمانی که سپاه وارد این عرصه شد یک مورد هواپیماربایی شاهد نبوده‌ایم.

وی در بخش دیگری از خطبه‌های دوم نماز جمعه تهران که در مورد موضوع اوقاف خطاب به کسانی که اموال وقفی را تصرف کرده‌اند تصریح کرد: بدانید که باید با تولیت موقوفه هماهنگ باشید و حرف او را عمل کنید. شما حق ندارید مال وقف را در دست بگیرید. همانطور که امام راحل تاکید داشتند که موقوفات باید در وقف باقی بماند.

امام جمعه موقت تهران خطاب به افرادی که مال وقف را می‌برند و در ازای آن بهایی اندک پرداخت کرده و یا اصلا هیچ نمی‌دهند گفت: در حدیث است که اولین چیزی که از دست مسلمان گرفته می‌شود امانت است؛ امانت نسبت به مال، حقوق، مردم، ناموس و ... و آخرین چیزی که از مسلمان گرفته می‌شود نماز اوست یعنی اگر امانت بر گردن او باشد نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، حج می‌رود اما خائن است زیرا اولین چیزی که از او گرفته می‌شود امانت است.

وی با تاکید براینکه وقف متعلق به خداست اظهار داشت: فقها معتقدند اگر واقف مالی را وقف کرد دیگر نمی‌تواند مصرف آن و یا تولیت آن را عوض کند چون به محض اعلام وقف مال متعلق به خدا می‌شود.

آیت‌الله امامی کاشانی خطاب به متمولین و ثروتمندان گفت: شما که تمکن مالی دارید وقف کنید چراکه وقف باقی است و از بین نمی‌رود و لذا باقیات الصالحات برای خود بگذارید.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با تاکید بر لزوم همکاری مردم با پرسنل و کارمندان اداره آمار به ویژه در اعلام تولدها و فوت‌ها درادامه با گرامیداشت یاد و خاطره مرحوم آیت‌الله سید علی غیوری خاطرنشان کرد: ایشان در دوران مبارزه به خانواده‌های زندانیان کمک مالی می‌کرد و شاه با هدف قطع دسترسی او به این خانواده‌ها آیت‌الله غیوری را زندانی کرد اما او با کمک رابطه‌ها این کمک‌ها را ادامه داد.

 

خطیب نماز جمعه تهران بار دیگر ثروتمندان را به بذل مال خود در راه خدا دعوت کرد و گفت: اگر مال خود را نبخشید و یا خمس آن را پرداخت نکنید تبدیل به چاهی می‌شود که پس از مرگ در آن خواهید افتاد و به فقر عجیبی در عالم برزخ دچار خواهید شد.

 

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931005000270#sthash.O1Hqbq25.dpuf


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/10/5:: 4:6 عصر     |     () نظر
<      1   2