سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشت در دشت هموار می روید و نه در سنگلاخ ؛ همین گونه حکمت در دل [امام کاظم علیه السلام]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
upturn یعنی تغییر مطلوب
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها

1390

سید خراسانی کیست؟

Image result for سید خراسانی کیست

سید حسنی یا خراسانی کیست..؟
یکی از کسانی که قبل ظهور حضرت مهدی( عج ) خروج می کند سید حسنی است . در بعضی روایات به خراسانی تعبیر شده است. بعضی ها می گویند که این سید حسنی چون در آن زمان حسن و حسین را به یک جور می نوشتند این طور خوانده می شود .

ولی ما به این کاری نداریم فقط باید بدانیم که یک سیدی از اولاد امام حسن یا امام حسین خروج می کند .

سید حسنی از کجا خروج میکند؟

سید حسنی از شرق خروج می کند و به خراسان ایران می آید و عده ای را جمع می کند . بعد از طالقان عده ای او را حمایت می کنند .

طبق شرایط موجود طالقان که گفته شد همان طالقان ایران است نه طالقان افغانستان . که حضرت می فرمایند گنجهای طالقان ؛

بعد می فرمایند به خدا قسم گنجهای طالقان طلا و نقره نیستند بلکه مردانی هستند که قلبهایی مثل پاره آهن دارند و در خانه ها مانده اند

و صبر کردند تا وقتی که سید حسنی قیام می کند کسی نمی تواند جلوی آنها را بگیرد . سید حسنی یک حرکت جنگی در نیشابور انجام می دهد

و بعد به اصفهان می روند . در روایات نیامده که در اصفهان چه کاری می کند . بعضی از علما می گویند که از اصفهان نیرو جمع می کند .

از اصفهان به طرف قم حرکت می کند . در قم جنگی بین سید حسنی و اهل قم اتفاق می افتد که چهار هزار نفر از قومی ها کشته می شوند

. بیست روز در آنجا می مانند بیست نفر را می کشد دو نفر را اعدام می کند و بعد از شهر قم خارج می شود . در روایات آمده که اهل قم به اردهال

فرار می کنند . سید حسنی با سید یمانی و صفیانی در یک سال یک ماه و در یک روز خروج می کنند . سید یمنی از یمن خروج می کند . و

در حدود هفتاد یا هشتاد نفر با خود نیرو دارد . و نیز همه آنها کشته می شوند . بعد به سید خراسانی ملحق می شود . و با لشکر صفیانی

جنگ می کنند . که گفته شده لشکر صفیانی را سید خراسانی تار و مار می کند . در روایات داریم که با هدایت ترین افراد لشکر یمانی است.

یعنی لشکر خراسانی یک درجه از لشکر یمانی ضعیفتر است . سید حسنی هم طبق روایات شخصیتی ممتاز دارد . که علائمی ظاهری برای او در روایات آمده که به این قرار است :

کف دست راستش خال سیاهی است . در روایت دیگر آمده که در انتهای شانه چپش خال سیاهی دارد . در بعضی روایات آمده

که سید حسنی شخص گمنامی است . در بعضی روایات آمده که جوانی است . این علائم در سید حسنی وجود دارد . این سوال

در ذهن بسیاری از مردم شکل گرفته که آیا مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای ( مد ظه ) همان سید حسنی است ؟ جواب

این سوال را خدا می داند . ولی به روایتی که گفتیم شخص گمنامی است . و لیکن خروج سید حسنی مشخص است . یعنی

وقتی خروج می کند پیدا است . گنج های طالقان یک عده افراد مشخصی هستند وقتی قیام می کنند و به سوی سید حسنی می روند

پیدا است . از این علامت می توانیم سید حسنی را تشخیص بدهیم . و روایت داریم که اگر در برف هم راه بروید حتی اگر سینه خیز هم بروید

بروید و ملحق بشوید به لشکر سید حسنی که می رسید به ما .

 

Image result for سید خراسانی کیست

مفضل نقل می کند ، در بحار این حدیث آمده است. سید حسنی خروج می کند و آن جوان خوش رویی است

از طرف دیلم (در قدیم به قزوین دیلم می گفتند) پس با صدای فصیح صدا می کند ای آل احمد اجابت کنید ملحوف

را یعنی به داد ستم دیده گان برسید . پس اجابتش کنند گنجهای خدا در طالقان ، و چه گنجهایی ، از نقره و طلا

نیستند بلکه مردانی هستند مثل پاره های آهن که بر اسب های سفید که سیاهی هم دارند سوار هستند .

حالا واقعا بر اسب سوار می شوند یا چیز دیگری سوار می شوند ؟ ( الله اعلم ) و حربه ها به دست گرفته ستم

کاران را همی کشند تا به کوفه رسند . و اکثر زمین را صاف کرده و کوفه را برای او پناه گاه قرار دهند ناگاه خبر مهدی

و اصحاب حضرت مهدی به ایشان برسد . اصحابش به او بگویند ای پسر پیغمبر این کیست که به زمین آمده ؟ حسنی

می گوید ما را ببرید به سوی او ببینیم کیست . و چه می خواه د. حضرت صادق ( ع ) می فرمایند : به خدا قسم سید

حسنی می داند که او مهدی است و می شناسد او را فقط می خواهد او را به اصحابش معرفی کنند . پس سید حسنی

برود به سوی مهدی و بگوید اگر تو مهدی آل محمد هستی پس کو عصای جدت رسول خدا و انگشتر و لباس و زره که فاضل

نام دارد ؛ عمامه که صحاف به آن می گفتند و اسب که یربوع ( احتمالا نام اسب اشتباه باشد. )می گفتند . همه ادوات حضرت

مهدی (عج ) اسم دارند . وشتر که ازباع می گفتند و قاطری که دل دل نام داشت و الاغی که یئفور نام داشت و قرآن امیرالمومنین

را از او می خواهد . حضرت هم یکی یکی همه آنها را نشان می دهند . سید حسنی عصا را گرفته و بر زمین می زند . چرا ؟

چون می خواهد به لشکریان خود نشان بدهد که این امام زمان (عج ) معجزه هم دارد . عصا را گرفته و آن ر ا در سنگ سخت

قرض کند و بکارد و آن سبز شده برگ آورد . و حسنی اراده نداشته باشد مگر آن که به  اصحابش بفهماند فضل مهدی را تا با او

بیعت کنند . پس حسنی بگود الله اکبر ای پسر رسول خدا دستت را بده تا با تو بیعت کنم . امام نیز دستشان را دراز می کنند و با سید

حسنی بیعت می کنند . و سایر لشکریانش بیعت کنند . مگر چهل هزار زیدی .

زیدی ها چه کسانی هستند؟

Image result for سید خراسانی کیست

ما یک فرقه ای داریم به نام زیدیه . زید پسر امام سجاد ( ع ) بود . خود زید هم در آن زمان یک قیامی کرد البته قیامش

موفق نبود و خلفای عباسی سه سال جنازش را به دار زدند . که تار عنکبوت ها دور عورت وی را پوشاندند تا نامحرم نبیند .

بعد یک فرقه ای درست شدند به نام زیدیه . شعار زیدیه این است که هر شخصی از اولاد حضرت زهرا ( ص ) از امام حسن ب

اشد یا امام حسین که با شمشیر قیام کند و عالم باشد ، او امام است . لذا روایاتی داریم حضرت می فرمایند پلاس خانه

هایتان باشید . بعد یکی گفت پس اسلام چه می شود ؟ حضرت فرمودند خدا زیدیه را پیش مرگ شما قرار داده است .

پس زیدیه امام زمان( عج ) را قبول نمی کنند . همه آنها هم بر گردنشان قرآن است . امام می فرماید سه روز به شما فرصت

می دهم حجت را تمام کنید برای اینها . سه روز لشکر سید حسنی با این چهل هزار نفر صحبت می کنند . ولی آنها قبول نمی کنند .

وقتی سه روز گذشت و آنها امام را قبول نکردند حضرت دستور می فرمایند که تمام آنها را بکشید . همه آنها را می کشند .

بعضی ها قرآنهایی که بر گردن آنها بود می خواهند باز بکنند حضرت می فرمایند باز نکنید بگذارید با قرآنهایشان در روز قیامت

وارد محشر بشوند . تا حسرتشان بیشتر بشود . در بحار جلد شصت این روایت وجود دارد  از امیرالمومنین: خروج کند حسنی صاحب

طبرستان با جمع کثیری از لشکریانش سواره و پیاده و بروند به نیشابور تا فتح کنند و دروازه های آن را تقسیم کنند پس بروند اصفهان

سپس بروند قم و بین او و اهل قم جنگ بزرگی واقع شود و مردم بسیاری در آن کشته شوند پس اهل قم شکست خورده و فرار کنند .

پس حسنی اموال ایشان را غارت کرده و فرزندانشان را اسیر کند و خانه هایشان را خراب کنند پس اهل قم پناهنده شوند به کوهی

که ورارهال گویند . پس حسنی چهل روز در آن بلده اقامت کند بیست نفر را بکشد و دو نفر به دار آویزد پس کوچ کند .

و مشخص نیست که آن بیست نفر کیست یا آن دو نفر . ( الله اعلم ) و آن روایتی که گفتیم سید حسنی از طرف شرق می آید .

این لشکر حسنی یک علامتی هم دارند که پرچمهای سیاه کوچکی در دستشان است . بعضی روایات داریم که پرچمهای

سیاه از طرف چین از ناحیه خُتَن باشند و شعیب بن صالح خواهد آمد .

Image result for سید خراسانی کیست

سید حسنی یک فرمانده لشکری دارد که پرچم دار لشکر حضرت مهدی( عج ) هم هست . اون شخص اسمش

شعیب بن صالح است. نقل شده است که شعیب بن صالح مردی کوسج است . محل تولد این مرد طالقان است .

قبل از خروج حضرت حجت خروج شعیب بن صالحاست از سمرقند . محمد حنفیه نقل می کند که پرچم های سیاه

برای بنی عباس پس آن خارج می شود از خراسان . در این روایت آمده که پرچم سیاه مال بنی عباس است .

پس هم پرچم سید حسنی و هم بنی عباس دارای یک رنگ هستند . پس باید خیلی مواظب باشیم . هر کسی

شعار داد یا حسین یا حسین نباید برویم زیر بیرقش . پس باید در آن زمان توسل پیدا کنیم به عالم ترین علما . ببینیم آنها چه کار می کنند .

در یک روایتی داریم که در زمان بنی اسرائیل شخصی یک جلسه بسیار مهمی داشت به سگی که داشت گفت

که امشب سر و صدا نکن من میهمان دارم . ظاهرا این شخص از اولیا الله بود . سگ هم قبول کرد گفت چشم من ا

ین شب میخوابم . سگ خوابید و ایشان جلسه را برگذار کرد ولی دید سر و صدا می آید . آمد به سگ نگاه کرد دید

که سگ خواب هست . اما صدای سگ می آید . وی ترسید . فردا پیش پیغمبر حاضر شد پیغمبر زمان خودش .

گفت آقا دیشب اتفاق عجیبی در خانه من افتاد . و داستان را به حضرت گفت . حضرت خندید و گفت این مثال مردمان

آخرالزمان هستند . این صدا مال توله سگهایی بود که در شکم سگ بود . خود سگ آروم بود ولی توله هایی که در رحم سگ بود فریاد می کشیدند .

Image result for سید خراسانی کیست

حضرت فرمودند زمان آخرالزمان این طور می شود که علما ساکت هستند مردم فریاد می زنند . یعنی مردم از علما مقدم می روند .

فرمود پرچم های سیاه ولباس های سفید بر تن دارند . بر مقدمه ایشان مردی است به نام شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب

 از طایفه بنی تمیم است . لشکر صفیانی را شکست دهد تا این که فرود می آید در بیت المقدس و آماده می کند برای حضرت

مهدی سلطنتش را و کشیده می شود به سوی او سیصد نفر اهل شام فاصله بین خروج او و تسلیم امر به مهدی هفتاد و دو ماه است.

در یک روایت دیگری هم وجود دارد که پرچم دار حضرت مهدی (عج ) شعیب بن صالح است . حضرت امام باقر ( ع ) فرمودند خروج کند

جوانی از بنی هاشم که در دست راستش خالی است و پرچم های سیاه از خراسان بیاید جلوی ایشان شعیب بن صالح است که

با اصحاب صفیانی می جنگد و ایشان را شکست می دهد . در یک روایت دیگری ؛ خارج می شود پرچم های سیاه که با صفیانی

جنگ میکند و ایشان جوانی است از بنی هاشم در کتف چپش خالی است . علم دارش مردی است از طایفه بنی تمیم که

او را شعیب بن صالح گویند . در امام المهدی جلد یک ص 56 از ابی زید نقل می کند که پرچم های سیاه از طرف چین ناحیه ای

که ان را ختن گویند خواهد بود در آنجا طائفه ای از اولاد فاطمه از پشت حسین بن علی می باشد در مقدمه لشکرش مردی است

کوسج از بنی تمیم که او را شعیب بن صالح گویند. مولدش طالقان است . حضرت امام باقر ( ع ) فرمودند ناچار باید بنی عباس

پادشاهی کند پس چون مالک شوند پس فی ما بین اینها اختلاف افتد پس متفرق شوند و امرشان پراکنده شود پس خراسانی

و صفیانی خروج کنند این از مشرق و او از مغرب پس با هم به کوفه رسند و احدی از ایشان را باقی نگذارد لشکر سید حسنی احدی ا

ز لشکر صفیانی را . پس فرمود خروج صفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال یک ماه و یک روز اتفاق می افتد .

                                 Image result for سید خراسانی کیست

 

                                             یک صلوات محمدی برای نائب حضرت مهدی عج سید و صالحین الشریف و صادق ابالمصطفی حاج سید علی حسینی خامنه ای س بفرست ای مهدی طریقان ال علی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/2/19:: 10:42 صبح     |     () نظر

روایاتی زیبا از زندگی ولایی یک ولی بصیر


برگ هایى برگزیده از زندگانى رهبر انقلاب 
یکم؛ سال 70 که رفته بودیم قم؛ در کتابخانه فیضیه آقا دیداری با جمعی از طلبه های جانباز داشتند. بعد که آمدند برای نماز و ناهار و در اتاق استراحت می کردند، مرا صدا زدند. رفتم و دیدم یک نامه هفت-هشت صفحه ای که باخط ریز نوشته شده بود دستشان است و دارند می خوانند.
- این نامه را یکی از این جانبازها به من داد؛ مفصل نوشته اما شیرین است. همه اش را که خواندم می دهم به شما رسیدگی کنید. در این نامه، از دفتر ما گرفته تا بقیه، همه را زیر سوال برده، هیچ کسی را مصون نگذاشته و خیلی چیزها گفته است! حتما بخوانید و رسیدگی کنید.
«کسی که نامه به اینجا می دهد، حتماً همه جاها رفته و ناامید شده است، آخرین جا اینجا است، به ما پناه آورده، لذا بررسی کنید. اگر واقعاً راهی دارد که به او کمک بشود، انجام بدهید اگر نه، با او تماس بگیرید یا برایش بنویسید این چیزی که شما می خواهید، در خواستی که شما دارید، در حد مقدورات و امکانات ما نیست. او باید بداند که نامه اش به دفتر رهبری آمده، خوانده شده و پاسخی، ولو پاسخ «نه» به او داده شود.»
در مورد نامه ها خیلی حساسیت دارند و چه آنها که به دست خودشان می رسد و چه آنها که برای دفتر می آورند. معتقدند حتما باید به همه شان جواب داده شود.
دوم؛ یک عبای خیلی شیک هدیه آورده بودند، آقا عبا را به ما داد و گفت این عبا را برای من آورده اند... من که عبای چند ده هزار تومانی روی دوشم نمی اندازم ولی اگر بدهم به یک نفر، خود او عادت می کند که لباس های آن چنانی بپوشد. این عبا را بفروشید و تبدیل به سه چهار عبا کنید و بدهید به چند نفر. به یک نفر ندهید.
همین کار را کردیم و از یک عبا، چهار نفر صاحب عبا شدند!
سوم؛ شهید سید محمد باقر حکیم خدمت حضرت آقا بود. می خواست برود نجف. بعد از سقوط صدام و این قضایا...
- شما الان به کشوری وارد می شوید که تحت اشغال آمریکا است و آمریکا آنجا را اشغال کرده و در آنجا مسلط است. مبادا از آمریکا بترسید. مبادا این نظام استکباری و این زور و آن اسلحه و مهمات و آن برج و بارو که آمریکایی ها آنجا درست کرده اند، شما را مرعوب کند. آمریکایی ها حقیرند و باید هم از اینجا بیرون بروند. شما با این روحیه بروید.
مرحوم حکیم گفت: من از این اطمینان خاطر، از این اعتماد به نفس، ازاین نفس آرام شما تعجب می کنم. آمریکا الان در همسایگی شماست و مرتب شاخ و شانه می کشد، مرتب چنگ و دندان نشان می دهد و شما این طور آرام هستید و به ما هم توصیه می کنید که مرعوب نشویم؛ این برای من خیلی جالب است. آقا لبخندی زندند و ...
- می دانی این حالت برای چیست؟ ما روی خدا حساب باز کرده ایم. ما به خدا اطمینان و اعتماد داریم. این طور نیست که ما ندانیم آمریکا کیست و چیست. چنگ و دندان آمریکا را هم هر روز داریم می بینیم. وحشی بودن آنها را هم می فهمیم؛ اما ما به خدا اعتماد کردیم، روی خدا حساب کردیم و دل در گرو خدا قرار داده ایم.
چهارم؛ رفته بودیم استان مازندران. یک منطقه محرومی دارد این استان به نام «ارس مالخوست» برای بازدید از مدارس که وارد شدیم. دیدیم همه میز و صندلی ها نو است. آقا کمی توی کلاس ها گشت زدند و بعد توی یکی از کلاس ها کنار پسر بچه ای خم شدند و پرسیدند: آقاجان! این میز و صندلی ها رو کی برای شما آورده اند؟
پسرک با ذوق و شوق گفت: همین دیروز آوردن!
آقا با خشم به همراهان و مسئول مربوطه نگاه کردند و ...
- چه ضرورتی دارد به خاطر مسئولینی که نسبت به مشکلات واقفند، صحنه سازی کنید!
آن روز سفر، کلا برای همه تلخ شد.
پنجم؛ چند روز بعد از خواستگاری خانواده ایشان از دخترم، کار پیش آمد و خدمت آقا رسیدیم.
- آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند می شویم!
- چطور؟
- خب آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیده اند و در گفتگو به نتیجه رسیده اند، حالا نظر شما چیست؟
- اختیار ما هم دست شماست!
- ببینید! شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی تان با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتاب هایم، یک وانت لوازم کهنه است.
خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان می آیند و با من دیدار می کنند. من پولی برای خرید خانه ندارم یک خانه اجاره کردیم. یک طبقه اش برای آقا مصطفی و یک طبقه هم آقا مجتبی. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکردید، آیا دختر شما حاضر است با این وجود با پسر من زندگی کند؟
عین این جملات دقیق و ظریف را به دخترم گفتم، با روی باز استقبال کرد.
ششم؛ همه تعجب کرده بودند، خود ضیاء الحق هم مانده بود این همه جمعیت از کجا آمده است. قرار بود از فرودگا همراه رئیس جمهور پاکستان به مزار اقبال سری بزنند. مسیری حدود فرودگاه مهرآباد تا میدان امام حسین (ع). مسئولین تشریفات 20 دقیقه را برای طی این مسیر پیش بینی کرده بودند. اما معلوم نبود مردم از کجا خبر شده اند و بدون تبلیغات رسمی و وسیع اینطوری خیابان را قرق کرده اند ... یاد روز 12 بهمن و ورود امام به ایران می افتادم. در تمام طول 15 کیلومتر ریخته بودند اطراف ماشین حامل دو رئیس جمهور. ما یک جیپ رو باز گرفته بودیم و جلوی خودروی حامل آقا و رئیس جمهور پاکستان حرکت می کردیم، فشار جمعیت طوری بود که گاهی حس می کردیم ماشین روی دست مردم است!
مردم هم جالب شعار می دادند: درود بر خامنه ای، مرگ بر ضیاءالحق... خیلی از نظر امنیتی وحشت کرده بودیم ... بالاخره به مزار اقبال لاهوری رسیدیم، اما نه 20 دقیقه ای، چهار ساعت طول کشید گذشتن از میان شوق و شعار مردمان شهر لاهور پاکستان ...
هفتم؛ سال 70 یا 71 بود. فیلم بدوک را همراه با برخی مسئولان و هنرمندان در جلسه ای که آقا هم حضور داشت، تماشا کردیم. فیلم که تمام شد، آقا خیلی ناراحت شد و برافروخته گفت: اگر این فیلم مبتنی بر درام است که حرفی نیست اما اگر مبتنی بر واقعیات است من حرف دارم. سید مهدی شجاعی ـ نویسنده فیلمنامه ـ گفت: متأسفانه مبتنی بر واقعیت است. مجید مجیدی هم اضافه کرد: البته فقط گوشه ای از واقعیت است وگرنه فیلم ظرفیت هر واقعیت و تلخی که وجود داشت، را نداشت.
آقا از ما گزارش هایی خواستند که ما هم مکتوب به ایشان دادیم. اولین نتایج هم این بود که تمام مسئولان آن منطقه عوض شدند. اگر چه در همان جلسه هم آقا به مسئولان عتاب و خطابی داشت ... نگاه آقا به هنر و هنرمند این طور است که باید مشکلات و انتقادات را مطرح کند. هنر متعهد و انقلابی را هنر همراه با درد می داند تا مسئولان جامعه ببینند و برای رفع آن تلاش کنند.
هشتم؛ «این بناها محصول سرپنجه هنرمند ایرانی است؛ محصول فکر راقی و روشن بین ایرانی است در سال ها و قرن ها پیش از این... درست است که جباران استفاده کردند، اما خالق و آفریننده این مجموعه ها کیست؟ ذهن ایرانی است، سرانگشت هنرمند ایرانی است، روحیه بلندنظر ایرانی است، ابتکار و ذوق ایرانی است؛ این برای یک ملت افتخار است. با این دید وقتی نگاه بکنیم، می بینیم اینها مثبت است؛ چه تخت جمشید، چه بقیه مناطق دیگر. اینها را نشان بدهید.یک نفری برای من نقل می کرد، می گفت رفته بودیم یونان. ما را به مراکز گردشگری گوناگون می بردند و آنها را به ما نشان می دادند؛ از جمله به نقطه ای بردند، گفتند اینجا همان جائی است که سپاهیان ایرانی آمدند اینجا، از ما شکست خوردند... مردم را به یک بیابان خالی می برند و نشان می دهند که اینجا آنجائی است که ایرانی ها در آن دوره لشکرکشی کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضای خالی را نشان می دهند، یک ماده های تاریخی را با یک فضای خالی اثبات می کنند.
خوب، اینجا نزدیکی کازرون - آنطوری که شنیدم - مجسمه والرین است، امپراتور روم، که زانو زده در مقابل پادشاه ایران وجود دارد. خیلی خوب، اینجا را بروید نشان بدهید؛ این به آن در!»
نهم؛ وقتی رئیس مجلس روسیه آقای س ل زنیا اف به ایران آمد، دیداری هم با رهبری برای ایشان در نظر گرفتیم. ایشان در میدان سیاست آدم بسیار مقتدری بود، وقتی خدمت مقام معظم رهبری رسید، آقا خیلی ایشان را تحویل گرفت و خیلی از روسیه تجلیل کرد... نکته جالب در این ملاقات این بود که آقا به ایشان فرمود: «شما نژادتان و نسل تان نشان می دهد که آدم های غیور و جسوری هستید، شما از نژاد اسلاو هستید.» بعد هم به حمله ی ناپلئون به روسیه و آتش زدن مسکو اشاره کردند و گفتند: «من دو رمان راجع به حمله ی ناپلئون به مسکو خواندم. ] یک رمان را شخصی فرانسوی و رمان دیگر را یک نفر روسی نوشته بود[» رئیس مجلس روسیه خیلی مبهوت شد بعد آقا فرمود که ببینید نویسنده ی فرانسوی ـ اسم او را هم آورد ـ می آید از یک دریچه این حمله و این ماجرا را می گوید که ما رفتیم، زدیم، سوزاندیم و غارت کردیم؛ اما نویسنده ی روسی از این موضع وارد می شود که مقاومت کردیم و ایستادیم فرانسوی ها را به این جا کشانیدم و در آتش قهر سوزاندیم. ببینید این نگاه شما به تاریخ است و شما این سابقه را دارید، می توانید اقتدار گذشته ی خود را دوباره احیا کنید.»
وقتی رئیس مجلس روسیه از جلسه ی ملاقات بیرون آمد، گفت: این رهبر شما مرا غافلگیر کرد و از من هم پرسید که تو تاریخ مسکو را می دانی؟! واقعا آقا از او پرسید که شما تاریخ مسکو و حمله ی ناپلئون و این ها را بلدی؟ رئیس مجلس روسیه ادامه داد: من دیدم تاریخ ما را بهتر از ما بلد است و تعجب کردم ایشان با این همه کار، چگونه چنین اطلاع دقیقی از نویسنده ی روسی و فرانسوی و تاریخ و رمان و حمله ی ناپلئون به مسکو دارد و آن را مطالعه کرده است...
دهم؛ ولادیمیر پوتین در دقایقی هیجان انگیز مبهوت گفتار و منش رهبری شده بود و بیشتر دوست داشت شنونده باشد تا گوینده آن هم در فضایی ساده و صمیمی... دیدار که تمام شد، گفت: با حکیم بزرگی که در ایران به حکومت نشسته است هیچ خطری متوجه ایران نیست. من تمام ویژگی های مسیح را در آیت الله خامنه ای دیدم... در ایران هر چه هست، همین است که در اینجاست. فکر نمی کردم ایشان این قدر همه جانبه باشند. تنظیم سیاست های ایران با رهبری اوست و او یک حکیم تصمیم گیر است. با وجود او هیچ خطری متوجه ایران نیست. من در ملاقات با آیت الله خامنه ای، معنای قانون اساسی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را فهمیدم. درباره روسیه نیز مطالبی از این حکیم شنیدم که تاکنون از آن غافل بودم.

حالا یه صلوات هم برای سلامتیشون بفرستین

منبع


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/2/11:: 3:8 عصر     |     () نظر


 


فتنه‌گری های یک آقا زاده! / نقش مهدی هاشمی از انتخابات 84 تا فتنه 88
بررسی نقش مهدی هاشمی در فتنه؛

فتنه‌گری های یک آقا زاده! / نقش مهدی هاشمی از انتخابات 84 تا فتنه 88

نقش مهدی هاشمی در هدایت جریان‌های مخالف و معاند با نظام تنها به فته 88 بازنمی گردد بلکه این خط از انتخابات سال 1384 آغاز شده بود.

به گزارش گروه سیاسی-فرهنگ نیوز، انتخابات سال 1388 و حوادث پس از آن فرصتی بود تا بسیاری از افرادی که دم از قانون و لزوم اجرای آن می‌زنند در ترازوی قضاوت مردم قرار گیرند تا عیار صداقت ایشان نمایان شود.

از جمله این افراد «مهدی هاشمی رفسنجانی» یکی از اعضای خانواده حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی است که در کنار سایر اعضا نقشی اساسی در فتنه 88 داشت و گزارش‌های رسمی و غیر رسمی از عملکرد وی، گواهی بر این مدعاست.

اتهامات مهدی هاشمی در دادگاه‌های جمهوری اسلامی ایران دارای دو وجه امنیتی و اقتصادی است که در این نوشتار به اتهامات امنیتی وی پرداخته می‌شود.

* از نقش آفرینی در انتخابات 84 تا هدایت رسانه‌ها در فتنه 88

از مهدی هاشمی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین افراد بر شخص حجت الاسلام هاشمی یاد می‌شود که محسن مخملباف در مصاحبه با رادیو فردا در این باره می‌گوید: «من اطلاع دقیق دارم که خاندان آقای هاشمی در یک ماه اخیر بسیار مؤثر بوده و هر وقت آقای هاشمی خواسته کمی متمایل به راست شود، با خشم فرزندان خود روبرو شده است و آن‌ها توانسته‌اند مواضع متعادل‌تری را به او تحمیل کنند. نباید نقش خاندان آقای هاشمی را در این میان نادیده گرفت.»

نکته جالب توجه اینجاست که نقش مهدی هاشمی در هدایت جریان‌های مخالف و معاند با نظام تنها به فته 88 بازنمی گردد بلکه این خط از انتخابات سال 1384 آغاز شده بود.

قدیری ابیانه (مشاور اطلاع رسانی و ارتباطات هاشمی رفسنجانی در انتخابات سال 84) در همین رابطه می‌گوید:

«پیش از دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم نیز نتایج نظرسنجی یک مرکز مخالف احمدی‌نژاد حاکی از پیروزی وی با اختلاف بیش از 5 میلیون رأی در مقابل احمدی‌نژاد بود اما برخی نزدیکان هاشمی با نپذیرفتن این واقعیت، آماده بیان ادعای تقلب در انتخابات بودند، همانطور که امروز نیز موسوی با رفتار خود نشان می‌دهد یا بی‌اطلاع است یا مصالح ملت را فدای وجهه? خود کرده است."

مشاور سابق هاشمی خاطرنشان کرد: «مطمئن شدم که ایشان در انتخابات شکست فاحشی خواهند خورد. گروهی پیشنهاد می‌کردند که آقای هاشمی برای جبران اختلاف آرا دست به هنجار شکنی بزند. از اینکه چنین افرادی خود را طرفدار آقای هاشمی می‌دانند و در ستاد ایشان جمع شده‌اند، به شدت متأثر بودم. از آمارها کپی گرفتم و وقتی مهدی هاشمی از جلسه بیرون آمد آن را به وی دادم تا در جلسه تحویل آقای هاشمی دهد و گفتم ایشان چند میلیون رأی از احمدی‌نژاد عقب است. وی گفت: «من این آمار را قبول ندارم و بابا برنده است!»

مهدی هاشمی حتی به این هم بسنده نکرد و برای پیروزی پدرش در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 مبالغ هنگفتی را از بیت المال هزینه کرد تا جایی که «حمزه کرمی» از نویسندگان سایت ضد انقلاب جمهوریت نیز در دفاعیات خود در دادگاه در جمع خبرنگاران گفت:

«مهدی هاشمی رفسنجانی اعتقادی به هزینه شخصی برای انتخابات نداشت. بنده با وی صحبت کردم و گوشزد کردم که استفاده از پول بیت المال در انتخابات جرم است ولی مهدی هاشمی نمی‌پذیرفت.

به‌عنوان مثال، شرکت نشر ذره 500 میلیون تومان پوستر مربوط به آقای هاشمی را سال 84 چاپ کرد اما پولش را از سازمان بهینه سازی گرفت، به این صورت که آقای مهدی هاشمی با توافق نشر ذره فاکتوری صوری صادر کرد، مبنی بر چاپ 200‌ هزار نسخه از کتاب ‌5‌ جلدی کودک؛ یعنی یک میلیون جلد کتاب و این فاکتور صوری به‌عنوان سند اصلی تلقی شد و پولش را از سازمان بهینه سازی پرداخت نمودم و در اختیار نشر ذره قرار گرفت در حالی که فقط تعداد ‌25‌ هزار از این کتاب چاپ شد.»

به ترتیب تمام فعالیت‌های مهدی هاشمی در سال 84 به همین جا ختم شد تا نقش محوری وی در انتخابات سال 88 درک شود.

* هدایت رسانه‌های ضد انقلاب؛ کارویژه آقا مهدی در فتنه 88

محوری‌ترین نقش مهدی هاشمی در فتنه 88، به جایگاه او در هدایت رسانه‌ها باز می‌گردد. در گزارش کمیسیون اصل نود مجلس (ذیل زمینه‌ها و عوامل خارجی فتنه) در رابطه با فتنه سال 88 می‌خوانیم:

«و آخرین عامل پیام‌هایی بود که غربی‌ها مستقیماً از داخل ایران دریافت کردند و این پیام‌ها منجر به شکل‌گیری این اشتباه محاسباتی در ذهن آن‌ها شد که سال 88 زمانی مناسب برای کلید زدن پروژه کودتاست، اطلاعات موجود در اسناد اطلاعاتی که به هنگام نگارش این گزارش به آن‌ها مراجعه شده نشان می‌دهد "مهدی هاشمی" نقشی عمده در ارسال این پیام‌ها به بیرون داشته و از جمله پیام‌های مستقیم وی برای آمریکا در واخر سال 1387 موجب شد آمریکا پروژه مذاکرات هسته‌ای با ایران را که اهمیت حیاتی برای آن داشت تعطیل کرده و انرژی خود را به پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات 1388 متمرکز نماید.»

مهدی هاشمی در این مقطع از دو طریق رسانه‌های خبری را هدایت می‌کرد؛ 1- پشتیبانی مالی 2- خبرسازی

یکی از اقدامات قابل توجه مهدی هاشمی، پشتیبانی مالی از رسانه‌های حامی فتنه بود که «مهرداد حیدرپور» از عناصر ضدانقلاب در مصاحبه با تلویزیون ضدانقلاب میهن با افشاگری پشت پرده منابع مالی سایت‌های موسوم به «سبز» و مأموریت مخفیانه «مهدی هاشمی» در خارج از کشور مدعی شد:

«مهدی هاشمی» در سال 2011 از لندن به پاریس رفته و 40 هزار یورو پول خرج سایت‌های موسوم به «سبز» کرده است و از جمله سایت‌هایی که مهدی هاشمی هزینه‌هایشان را داده است سایت «کلمه»، «جرس» و «روز آنلاین» است.

علاوه بر این مهدی هاشمی به طور مشکوکی با خبرنگاران حامی فتنه ارتباط داشته است و پس از خروج از کشور (در شهریور 1388) این ارتباط استحکام بیشتری به خود دید.

21 شهریور 88 خبرنامه دانشجویان ایران نوشت: «ابوالفضل فاتح (مسئول کمیته رسانه و تبلیغات ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در انتخابات ریاست‌جمهوری 1388) شامگاه سه شنبه (‌17 شهریور) با مهدی هاشمی رفسنجانی در هتل لانکاستر لندن یکی از ‌4‌ مکان اقامتی مهدی هاشمی در لندن دیدار و گفت و گو کرده است.‌»

«نیک آهنگ کوثر»(کاریکاتوریست و خبرنگار سایت‌های ضد انقلاب) از دیگر رابطان مهدی هاشمی بوده است که پس از به وجود آمدن اختلاف میان وی و مهدی هاشمی با انتشار فایلی صوتی، نقش مهدی هاشمی در فتنه 88 را بسیار نمایان ساخت.

نیک آهنگ بعدها در توضیح روابطش با هاشمی گفت:

«ماجرا بر سر این بود که خبرهایی بدون ارائه مستندات و شواهدی در سایت‌های سبز (فتنه) منتشر می‌کردند که عملاً وجود خارجی نداشته و وقتی از آدم‌ها و سایت‌های مختلف می‌پرسیدم آخر سر کارها به مهدی هاشمی ختم می‌شد. من به مهدی هاشمی می‌گفتم شما خبر را جعل می‌کنید و خبرسازی می‌کنید. گاهی مهدی هاشمی اطلاعات مختلفی به ما می‌داد که منبع دوم خبری هم با وی هماهنگ بود و برخی از خبرسازی‌هایش برای تحت تأثیر قرار دادن حکومت انجام می‌گرفت».

با توجه به موارد ذکر شده واضح است که اتهامات بسیار جدی و مستندی در رابطه با فعایت های ضدامنیتی مهدی هاشمی در فتنه سال 88 وجود دارد که اگر فشارهای اربابان زر و زور نبود، قطعاً دستگاه قضایی به وظیفه خود بدون هیچ فشاری عمل کرده و وی را به سزای اعمالش می‌رساند؛ هرچند که تا کنون نیز این دستگاه با همه فشارها برای جلوگیری از محاکمه این عامل فتنه، با قدرت سعی نموده است روند پرونده را پیش برده و از دخالت‌های اربابان قدرت در پرونده مهدی هاشمی جلوگیری نماید.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/2/9:: 12:44 عصر     |     () نظر

 

مروری گذرا بر شبهات پیرامون اعدام منافقین در سال 67

سال 67 منافقینی اعدام شدند که حتی هیات عفو منتظری هم نتوانست آنها را آزاد کند

منتظری و امام

اگر بخواهیم از دید احساسی و عاطفی به وقایع تاریخی بنگریم، نم اشکی که منتظری برای منافقین اعدامی 1367 می‌ریزد، در مقابل سیل اشک‌هایی که خانواده‌های 17هزار شهید ترور منافقین جاری ساختند، هیچ است.

به گزارش «نسیم آنلاین»، رجانیوز نوشت: چندی قبل انتشار یک فایل صوتی از سخنان تند و شدیداللحن آیت‌الله منتظری در جلسه‌ای محرمانه با حضور برخی از مسئولین امنیتی و قضایی کشور حواشی زیادی در سطح کشور و بلکه صحنه بین‌الملل ایجاد کرد.

این سخنان منتظری مربوط به فرمان امام خمینی درباره حکم اعدام زندانیان منافقی بود که در سال 1367 و پس از شکست عملیات مرصاد –فروغ جاویدان منافقین- همچنان بر سر موضع خصمانه تروریستی استوار بودند. اگرچه در این فایل صوتی، منتظری حرف‌های جدیدی ارائه نکرده بود، اما لحن هجومی‌اش علیه امام خمینی و برخی مسئولین کشور باعث شد «ماجرای اعدام منافقین در سال 1367» در صدر اخبار و کانون توجهات قرار گیرد و شبهاتی پیرامون چرایی فرمان امام و چگونگی اجرای آن، دهان‌به‌دهان و گوش‌به‌گوش به گردش بیفتد.

از طرف دیگر، سران سازمان مجاهدین خلق مستقر در اروپا و آمریکا که اکنون کوچک‌ترین پایگاهی درون کشور ندارند، تلاش کردند با سوار شدن بر موج ایجادشده از این فایل صوتی، کارنامه آلوده خود را تطهیر کنند و مویه‌کنان اشک تمساح بریزند از «ظلمی» که در سال 1367 بر آنان رفته است. رسانه‌های غربی همچون گاردین و واشنگتن‌پست هم گزارش‌های مبسوطی در این خصوص منتشر کردند که استفاده از اصطلاحات مختص منافقین -همچون «کمیته مرگ» (Death Commission)- نشان می‌داد این گزارش‌ها از کجا سرچشمه می‌گیرد!

آنچه گذشت: ماجرای اعدام منافقین در سال 1367 چیست؟

با هجوم یگان‌های ارتش آزادیبخش منافقین به کشور در مردادماه 1367، عملیات موسوم به فروغ جاویدان به صورت رسمی به جریان افتاد. انبوه تانک‌ها و نفربرها و جیپ‌ها به ستون یک و به فرمان آتش به اختیار وارد مرزهای کشور شده و از مسیر کرمانشاه و همدان به طرف پایتخت حرکت کردند. همزمان با ورود منافقین نظامی، اتفاق دیگری هم در درون کشور به وقوع پیوسته بود: فعال شدن شبکه منافقین زندانی در زندان‌های سراسر کشور و آماده شدنشان برای پیوستن به ارتش آزادیبخش. 

نقشه آن بود که یگان منافقین به هر شهری که رسیدند، زندان شهر را به تصرف خود درآورند و از «مجاهدین زندانی آماده به رزم» یگان جدیدی تشکیل دهند که در ادامه پیشروی به کمک آنها بشتابد. بدین ترتیب ارتش آزادیبخش همچون گلوله برفی هرچقدر پیش می‌رفت فربه‌تر و سخت‌تر شده و نهایتا تهران را فتح می‌کند.

این برنامه عینا در مراحل پنج‌گانه طرح عملیات  فروغ جاویدان هم منعکس شده بود: در مرحله دوم که تصرف کرمانشاه بود، تسخیر زندان دیزل‌آباد گنجانده شده بود؛ در مرحله سوم یعنی فتح همدان، آزادسازی زندان همدان و زندان وزارت اطلاعات در برنامه قرار داشت؛ مرحله چهارم تصرف قزوین بود که زندان چوبین‌در نشانه‌گذاری شده بود و مرحله پنجم که همانا تسخیر تهران بود، گام نهایی یعنی آزادی زندان اوین برداشته می‌شد.

بازتاب دیگر این طرح در نشست عملیاتی فروغ جاویدان دیده می‌شد؛ آنجایی که ابراهیم ذاکری به مسعود رجوی چنین می‌گفت که وقتی به کرمانشاه رسیدیم، فلان تیپ «به سراغ زندان دیزل‌آباد می‌رود و زندانیان را آزاد می‌کند و آنهایی را که می‌خواهند، مسلح می‌کند» و  پاسخ رجوی را چنین شنید که «اول شهر را بگیرید، بعد زندان را، جون تصرف شهر مهم‌تر است.»

 البته این برنامه‌ریزی ناکام ماند و مواجهه با لشکر ویژه 6 پاسداران و مابقی یگان‌های ارتش و سپاه، نقشه‌های منافقین را نقش‌برآب کرد. ارتش آزادیبخش حتی نتوانسته بود اولین زندان که زندان دیزل‌آباد کرمانشاه بود را آزادی بخشد! مقارن با ناکامی ارتش آزادیبخش، رخ دادن شورش منافقین در زندان‌ها نشان ‌داد شبکه زندانیانِ منافقین به خوبی هماهنگ و فعال است.«فروغ جاویدان» تبدیل به «مرصاد» شد و منافقینِ تازه‌وارد به ایران، در همان ابتدای راه تارومار شدند، اما شبکه زندانیانِ منافق که قرار بود نیروی ذخیره فروغ جاویدان باشند، هنوز باقی مانده بودند. 

به دنبال این حوادث امام با نوشتن نامه‌ای رسما محارب بودن سازمان منافقین را اعلام کرد و دستور اعدام منافقینی را که همچنان بر سر موضع حمایت از این سازمان و دشمنی با جمهوری اسلامی هستند را صادر نمود. در بخشی از این نامه آمده است:«با توجه به محارب بودن آنها و جنگ‌های کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‎کنند محارب و محکوم به اعدام می‎باشند...»

 

به این ترتیب هیئت سه‌نفره‌ای متشکل از حاکم شرع، نماینده دادستانی و نماینده وزارت اطلاعات کار خود را برای بازجوی مجدد از منافقین داخل زندان به خاطر جرم جدیدشان آغاز کرد. 

به موازات این فرایند، منتظری که چند سالی نسبت به منافقین احساس دلسوزی می‌کرد و نه ماه از اوج‌گیری اختلافاتش با امام و نظام بر سر ماجرای سیدمهدی هاشمی معدوم می‌گذشت؛ باز هم طبق معمول با رسیدن چند گزارش تک‌روایت و بی‌سند، بدون پیگیری از صحت و سقم آنها، ساز اعتراض را کوک کرد. گزارش‌ آشفته و بی‌سندی که از سوی محمدحسین احمدی، از قضات اهواز، به منتظری رسید، بهانه را دست او داد تا به روال عملیات سال‌های قبل، نامه‌نگاری و اعلام هشدار به امام خمینی را آغاز کند.

وقتی دو نامه‌ تند و هتاکانه او به امام در 9 مرداد و 13 مرداد بی‌جواب ماند تصمیم گرفت اظهارنظرهای خود را وارد فاز جدیدی کند. احضار مسئولین مرتبط با دستور امام یعنی آقایان حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، سیدابراهیم رئیسی و مرتضی اشراقی و اتمام حجت با آنها دیگر کار منتظری بود تا از اجرای فرمان امام خمینی جلوگیری کند. دیگر از حنجره منتظری تنهای نوای رادیو مجاهد به گوش می‌رسید. سخنان تند منتظری در آن جلسه و البته پاسخ‌های اعضای این هیئت، گرچه در حافظه تاریخ ماند، اما انتشار صوت آن جلسه پس از  28 سال توسط بیت منتظری، مجددا این موضوع را به صدر رسانه‌های ضدانقلاب برد. 

سیاست جذب حداکثری: چرا امام در سال 1360 چنین فرمانی صادر نکرد؟

ممکن است برای برخی افراد این سوال مطرح شود که چرا امام خمینی چنین فرمانی را در سال 1360، زمانی که فاز مسلحانه در روزهای نخست خود بود، ابلاغ نکردند؟ در این خصوص ذکر دو نکته حائز اهمیت است. 

اولین نکته این است که در خردادماه 1360  آمادگی پذیرش جامعه نسبت به برخورد قاطعانه، آنچنان نبود که در مردادماه 1367 بود؛ چراکه مردم وجهه حقیقی منافقین را هنوز درک نکرده بودند. نه 7 تیر را دیده بودند، نه 8 شهریور، نه ترور شهدای محراب، نه عملیات مهندسی، نه ترورهای کور خیابانی و نه هیچ جرم و جنحه دیگری. همکاری‌های آشکار منافقین با رژیم صدام و استقرار رسمی آنها در عراق از نیمه جنگ هم نقش موثری در روشن‌تر شدن ماهیت قدرت‌طلبانه و برانداز منافقین در اذهان عمومی داشت. 

در همان روزهای خرداد و تیرماه 1360 هنوز بخشی از جامعه، درگیری سازمان و جمهوری اسلامی را دعوای یک گروه سیاسی و حاکمیت تلقی می‌کردند؛ همان طور که پیش از غائله 30 خرداد، جبهه ملی ایران بر سر تصویب لایحه قصاص، دعوای این‌چنینی با حاکمیت داشت. اما در مردادماه 1367 دیگر هیچ کسی توان توجیه کارنامه سیاه سازمان را نداشت و جامعه می‌توانست «جراحی بزرگ منافقین» را هضم کند. اقدامی که نتیجه‌ی صبر امام برای روشن شدن ماهیت منافقین برای جامعه بود. 

نکته دوم این است که در روزهای اولیه فاز مسلحانه، شمار زیادی از کسانی که مجاهد خلق خوانده می‌شدند، جزو  سمپات‌ها و هواداران بودند و جز جاذبه‌های احساسی که در روزهای اول انقلاب در سازمان مشاهده کرده بودند، همبستگی و دلبستگی ایدئولوژیکی چندانی نسبت به سازمان نداشتند. این افراد که بخش قابل‌توجهی از دستگاه عریض و طویل مجاهدین در سال 1360 را تشکیل می‌دادند، جدیتی در مبارزه مسلحانه با نظام نداشتند و همین امر سبب شد تا در ابتدای فاز نظامی، شمار بریده‌ها، تواب‌ها و کسانی که خودشان را به مأموران انتظامی و قضایی معرفی می‌کردند بسیار چشمگیر باشد.

امام خمینی که این واقعیت را مدنظر داشتند، این «جوانان فریب‌خورده» را دعوت به جدایی از سازمان مجاهدین خلق کردند و در سخنرانی‌های اولیه‌شان پس از آغاز فاز مسلحانه، بارها به این موضوع اشاره داشتند. همین تدبیر به همراه رفتارهای مصلحانه شهید بزرگوار لاجوری در زندان اوین برای تبیین مبانی انقلاب اسلامی و تلاش برای نجات ایدئولوژیک فریب خوردگان، سبب شد تا آمار تلفات و کشته‌شدگان از دو طرف کاهش یابد. هرچه از جانب جمهوری اسلامی بر تفکیک هواداران از فعالین نظامی-تروریستی داخلی تاکید می‌شد، خشونت و توحش از جانب منافقین شدت می‌گرفت. به این ترتیب بدنه‌ی هواداران سازمان در داخل لاغرتر و کم‌جمعیت‌تر می‌شد.

اما صورت مسئله‌ی سال 1367 با سال 1360تفاوت اساسی داشت. تنها کسانی تا این مرحله پیشروی کرده بودند که خالص و تمام‌عیار منافق بودند؛ کسانی که اگر خطی داده می‌شد و فرصتی پیش می‌آمد، حتی در زندان هم حاضر بودند زندانبانشان را به قتل برسانند! این که خلوص سازمان مجاهدین خلق از سال 1360 تا سال 1367 به صددرصد رسیده بود، علل متعددی داشت که یکی از مهمترین علل آنرا می توان «هیئت عفو»هایی دانست که توسط خود آیت‌الله منتظری از سال 1365 به راه افتاده بود. 

منتظری بواسطه رفت و آمد منافقین به دفترش و فشاری که از ناحیه اعضای بیتش به او وارد شد، از امام اجازه می‌گیرد که به بهانه وضعیت خاص زندان ها به اوضاع رسیدگی کند. او در بخشی از خاطراتش در این‌باره می‌گوید:

« احساس وظیفه شرعی و عقلی کرده و اقداماتی را انجام دادم که از آن جمله اعزام نمایندگان ویژه به داخل زندان‌ها جهت کسب اطلاعات دقیق و برخورد با متخلفین و نیز تشکیل دادگاه عالی انقلاب و هیئت عفو زندانیان بود. دادگاه عالی انقلاب را که با هماهنگی مرحوم آیت‌الله خمینی تشکیل دادم موجب نجات جان هزاران انسان گردید که به ناحق محکوم به اعدام شده بودند و حکم آنان توسط این دادگاه نقض شد.»

منتظری در بخش دیگری از خاطراتش درباره هیئت‌های عفو، در گفت و شنودی کوتاه نقل می‌کند: «به امام گفتم من این مسئولیت را قبول می‌کنم به یک شرط و آن اینکه اگر گفتند فلانی دارد تندتند افراد را آزاد می‌کند، شما مبادا یک چیزی در بین جمعیت بگویید یا بنویسید. شما اگر نظری و مطلبی دارید به خودم بفرمایید.» 

ماجرای هیئت عفو منتظری و اقدامات خودسرانه‌اش از جمله آزادی‌‌های بدون ضابطه و بر اساس گزارش‌های غلط سر دراز دارد. این قضیه همان طور که منتظری به امام گفته بود منجر به این شد که منافقین «تندتند از زندان‌ها آزاد شوند»؛ اقدامی که مورد اعتراض سایر نهادها و چهره‌های قضایی قرار گرفت. این مسئله آن‌قدر به کام منافقین شیرین می‌آمد که سازمان به زندانیان دستور می‌دهد «توبه نمایشی» کرده و آزاد شوند. شاید راز این که تعداد قابل توجهی از کشته‌شدگان مرصاد، ‌آزادشدگان سال‌های 65 و 66  هستند را باید در  هیئت عفوهای آقای منتظری جستجو کرد. 

بنابراین فرآیند تکمیلی «هیئت‌های عفو»، «فرمان توبه تشکیلاتی منافقین» و «وجود تعداد قابل‌توجهی از آزادشدگان سال‌های اخیر در کشته‌شدگان مرصاد» خود مویدی بر خالص بودن منافقین باقی‌مانده در زندان‌هاست. به عبارت دیگر منتظری پیش‌تر افرادی را که ذره‌ای قابل تخفیف و آزاد شدن بودند، از زندان‌ها بیرون کشانده بود و زندانیان باقی‌مانده افراد اصلی تشکیلاتی و به معنای حقیقی کلمه «تروریست» بودند. بنابراین در تابستان 1367 دیگر کسی از منافقین به خاطر مسائل قابل چشم‌پوشی در زندان نمانده بود؛ هرچه بود فعالینِ نظامی سازمان در داخل بودند که قبل، حین و یا بعد از عملیات دستگیر شده بودند و حتی با «سیاست درهای باز» هیئت عفو منتظری هم قابلیت آزاد شدن نداشتند.

 

از سوی دیگر تحلیل آماری کشته‌شدگان منافقین در عملیات فروغ جاویدان خود یک شاهد زنده و گواهی مستندی است بر فرمان درست امام خمینی و دلسوزی نابجا و ساده‌لوحانه منتظری. سازمان منافقین در کتاب «یادنامه شهیدان فروغ جاویدان» تعداد کشته‌شدگان این عملیات را 1304 نفر برمی‌شمرد. آنها همچنین در جای دیگری ادعا می‌کنند که 270 نفر از کشته‌شدگان این عملیات، «زندانیان رژیم آخوندی» بودند؛ یعنی افرادی که محکوم شده بودند و در زندان‌ها بودند، ولی به موجب هیئت‌های عفو منتظری یا هر دلیل دیگری آزاد شده بودند و برای بار دیگر با منافقین پیوسته بودند!! به این ترتیب یک حساب سرانگشتی از آمار ارائه‌شده توسط منافقین هم نشان می‌دهد که یک‌پنجم کشته‌شدگان منافقین در فروغ جاویدان، زندانیان آزادشده سال‌های گذشته بوده‌اند.

ادعای همیشگی: آیا منتظری اولین بار بود که چنین ادعایی مطرح می‌کرد؟

موضع‌گیری منتظری علیه دستگاه قضایی و امنیتی کشور با اتهاماتی همچون شکنجه، تجاوز در زندان‌ها یا اعدام‌های دسته‌جمعی و غیرقانونی  پیش از سال 1367 هم سابقه‌دار بود و در مقاطع متعددی به بهانه‌های مختلف شدت و ضعف پیدا می‌کرد. این مسئله ریشه در اعتماد کانال‌های ارتباطی بیت او با منافقین یا هواداران آنها داشت. 

منتظری معتقد است اولین جایی که سران انقلاب در حق زندانیان ظلم کردند، همان بدو پیروزی انقلاب و پیگرد وابستگان رژیم سلطنتی بود. او در مصاحبه‌ای با سایت روز در سال 1384،  انگشت اتهام خود را بسوی دادگاه‌های انقلاب نشانه می‌رود:

« متأسفانه بسیاری از قضات شرع را تحت‌تأثیر قرار دادند و از سوی آنها احکام بی‌جایی درباره اعدام و مصادره اموال صادر شد.»

البته نقطه اوج جنجال تبلیغاتی منتظری را باید ماجرای عزل شهید لاجوردی در نتیجه فشارهای منتظری دانست. حجت‌الاسلام حسینعلی نیری که در این بازه زمانی حاکم شرع بود، درباره اصطکاکی که منافقین با پشتیبانی منتظری ایجاد کردند می‌گوید:

«اصطکاک را منافقین پدید آوردند. اینها در آن زمان با بیت آقای منتظری در ارتباط بودند و در آنجا بسیاری از مسائل را بزرگنمایی می‌کردند و این باعث شد که آقای منتظری احساس کرد این مسائل واقعیت دارند. لذا به شورای قضایی آن زمان فشار آورد که آقای لاجوردی عزل شود و کس دیگری را بیاورند. یادم هست بعد از شهید لاجوردی، آقای رازینی آمدند که آقای منتظری به ایشان اعتماد داشت. با این حال بعد از گذشت مدتی، یک روز به او گفته بود «رازینی! شنیده‌ام فک چهارصد نفر را خرد کرده‌ای!» آقای رازینی جواب داده بود، «شما یکی‌شان را به من نشان بدهید!»»

 

مقطع برجسته دیگر را باید نامه منتظری به امام خمینی در مهرماه 1365 دانست؛ نامه‌ای که سراسر خیال‌پردازی درباره زندان‌های مخوف و نموری است که مدفن مجاهدین خلق می‌شد! 

او همچنین در یکی از یادداشت‌هایش خطاب به امام در همان سال 1365 و پس از آنکه برادر دامادش سیدمهدی هاشمی توسط وزارت اطلاعات وقت دستگیر شد، در حالی که بشدت عصبانی بود،  چنین می نویسد: «شنیده شده فرموده اید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می‌کند. البته حضرتعالی را شاه فرض نمی‌کنم ولی جنایت اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق می‌گویم.» متأسفانه توضیحات مقامات مسئول هم برای منتظری حکم توجیه را داشت و او تنها به دنبال تأیید ادعاهای خود بود، کما این که در جریان رسیدگی به پرونده سیدمهدی هاشمی در سال 1366، هیچ وقت نخواست کلمه‌ای از آیت‌الله محمد ری‌شهری یا علی فلاحیان، مسئولین وقت وزارت اطلاعات، بشنود جز کلمه «آزادی»!

همین جنس مواضع حمایتی از منافقین خصوصا در ماه‌های منتهی به عزل منتظری هم از جانب او تکرار شد. در واقع باید گفت ادعای منتظری در فایل صوتی منتشرشده اتهام جدیدی نیست، بلکه مطالبی است که از نخستین سال‌های پیروزی انقلاب، با کارپردازی بیت منتظری، به سان صفحه گرامافون در دهان آقای منتظری می‌چرخید و تکرار می‌شد. 

اصرار بر همین مواضع غلط بود که باعث شد امام خمینی در پیام خود به مناسبت آغاز سال 1368 با کنایه درباره منتظری بنویسد «من بارها اعلام کرده‌ام که با هیچ کس در هر مرتبه‌ای که باشد عقد اخوت نبسته‌ام. چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب‌الله اصل خدشه‌ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است. ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره افطار گوش تا گوش بریدند. ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده‌های همکاری آنان با امریکا از لانه جاسوسی بیرون آمد. ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ. کسانی که از منافقین و لیبرال‌ها دفاع می‌کنند، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهی ندارند. اگر ایادی بیگانه و ناآگاهان گول خورده که بدون توجه بلندگوی دیگران شده‌اند، از این حرکات دست برندارند، مردم ما آنها را بدون هیچ گونه گذشتی طرد خواهند کرد.»

فرمان تاریخی امام: آیا فرمان امام غیرشرعی یا غیرقانونی بود؟

آیت‌الله منتظری در بخشی از فایل صوتی منتشرشده طی مواضع تند و زننده‌ای به شخص امام خمینی می‌تازد. منتظری با قیاس مکرر جمهوری اسلامی با رژیم پهلوی و وزارت اطلاعات با ساواک، صراحتا مشروعیت و قانونی بودن فرمان اعدام‌های سال 1367 را زیر سوال می‌برد و این شائبه را ایجاد می‌کند که آیا اجرای چنین حکمی شرعی و قانونی بوده تا شاید به این واسطه منطق حاکم بر باندهای مخوف مشابه همچون باند سید مهدی هاشمی را نیز زیر سوال برده باشد.

و این در حالی است که مبنای حکم حضرت امام (ره) مبتنی بر یک باب مفصل و مورد وفاق جمهور علمای شیعه درباب برخورد با محارب و اهل بغی بر حکومت اسلامی بود، آنهم نه در لحظه دستگیری، بلکه پس از هفت سال کار فرهنگی، عفو فریب خوردگان و در نهایت اقدام علنی در لشکرکشی علیه مردم ایران و حکومت اسلامی. حتی در این زمان هم افرادی مشمول حکم مذکور شدند که همچنان سرموضع خود در حفظ ارتباط تشکیلاتی با سازمان منافقین باقی مانده و آماده اجرای عملیات تکمیلی حمله موسوم به فروغ جاویدان ، از داخل زندان های ایران شده بودند.

 

فارغ از استدلالات ایجابی این مسئله، این شبهه با عملکرد و سیره علمی خود آیت‌الله منتظری نیز در تضاد است. فروردین 1365 وقتی جنگنده‌های آمریکا به هدف کشتن قذافی به مقر او در بنغازی لیبی حمله کردند و در این حمله تنها به دختر یا دخترخوانده وی آسیب رسید. 27 فروردین آیت‌الله منتظری تمام وقت جلسه درس فقه را به موضوع حمله آمریکا اختصاص داده و ضمن محکوم کردن شدید آن، به صراحت و قاطعیت و مستند به برخی ادله فقهی، بر جواز کشتن هر سرباز آمریکایی و نیز هر آمریکایی که وابسته به دولت آمریکا باشد، در هر یک از کشورهای جهان که به سر ببرند، حکم کرد. منتظری همچنین این حکم را به همه کسانی که به این امریکاییان پناه می‌دهند توسعه داده و با این بیان که دولت امریکا به سرزمینی اسلامی حمله کرده است؛ اعلام کرد خون همه وابستگان به چنین دولتی هدر است.

حال جای سوال دارد که آیت‌الله منتظری چطور به استناد حمله هوایی به یک پایگاه در لیبی، کشتن هر سرباز و هر امریکایی وابسته به دولت آمریکا را از نظر شرعی مجاز می‌داند؛ ولی منافقین را به خاطر لشگرکشی و کشتار مردم در شهرهای مختلفی چون اسلام‌آباد مستحق چنین حکمی نمی‌داند؟

محاکمه‌ای دیگر: چرا محکوم‌شدگان دوباره محکوم شدند؟

از دیگر شبهات آیت‌الله منتظری که به دفعات مطرح کرده این است که چرا به فرمان امام خمینی، زندانیانی که یک بار محاکمه شده‌اند و برایشان حکم صادر شده بود، مجددا محاکمه و اعدام شدند؟

منتظری در سال‌های بعد از رحلت امام خمینی هم هرگاه تریبونی بدست می‌آورد و موضوع اعدام‌های 1367 پیش کشیده می‌شد، این شبهه را وسط می‌انداخت تا بلکه بازی با کلمات بتواند مخاطب را بفریبد. به عنوان نمونه منتظری در گفت‌وگو با عمادالدین باقی در روز 12 شهریور 1386 که متن آن در جلد سوم کتاب «دیدگاه‌ها» منتشر شده، این شبهه را این گونه مطرح می‌کند:

«اعدام‌های سال 67 یکی از نقطه ضعف‌های جمهوری اسلامی است، برای این که در عملیات مرصاد یک عده‌ای می‌خواستند به تهران بیایند و بالاخره تعدادی از آنها بازداشت می‌شوند و حکم اعدام آنها صادر شد؛ و من در نامه‌ای به مرحوم امام نوشتم نسبت به اعدام این افراد مردم حرفی نمی‌زنند اما کسی که جلوتر در زندان بوده و به دو یا سه سال محکوم شده حالا از او بپرسید تو هنوز سر موضع هستی، به محض این که می‌گویند که من سر موضع هستم این هم با نظر اکثریت سه نفر، یعنی قاضی و دادستان و نماینده اطلاعات آن وقت، فوری او را اعدام کنید(!) روش درستی نیست که متأسفانه با همین شیوه از قرار مسموع 2800 یا 3800 نفر را -تردید از من است- اعدام کردند.»

 

در پاسخ به این شبهه باید گفت که مسئله محاکمه مجدد زندانی موضوع عجیب و بدیعی نیست که بخواهد تعجب آیت‌الله منتظری را تا این اندازه برانگیزد؛ چراکه زمانی که اتهام جدیدی برای یک زندانی پیش بیاید، وی برای بار دیگر محاکمه خواهد شد. نمونه بارز و علنی این حالت پیش از این هم در دادگاه‌های جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته و رسانه‌ای شده است. محمدرضا سعادتی که در دادگاه اولش به اتهام جاسوسی به ده سال حبس محکوم شده بود، هنگامی که دوران حبس خود را در زندان اوین سپری می‌کرد، برای اتهام جدیدی که طرح شده بود مجددا محاکمه شد و این بار به اعدام محکوم شد. زمانی که سعادتی در زندان اوین به سر می‌برد، خط‌دهی و شبکه‌سازی برخی زندانیان و عوامل زندان را آغاز کرد و بعضی از اعضای شبکه‌اش را به مرور زمان تحریک می‌کرد تا عملیات‌هایی ترتیب دهند. نتیجه آن شورش در زندان اوین و ترور شهید کچویی، رئیس زندان اوین، در روز 8 تیر سال 1360 (یک روز پس از حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) بود. پس از بازجویی دور دوم سعادتی و احراز نقش او در ترور شهید کچویی، دادگاه دوم او را مجرم شناخت و به اعدام محکوم نمود.

مشابه همین مسئله هم در سال 1367 به وقوع پیوست که با «فرمان رهبر و حاکم شرع»، محاکمه مجدد به جریان افتاد. در عملیات فروغ جاویدان، «زندانیان سر موضع، در واقع نیروهای پشت جبهه و نظامیان در تبعید منافقین بودند» که به اذعان خود منافقین، با هماهنگی و هدایت شبکه‌ای از خارج زندان، در حالت آماده‌باش به سر می‌بردند تا بلافاصله پس از آزادسازی زندان‌ها، کادر ارتش آزادیبخش را تکمیل کنند.

همین مسئله به معنای دخالت در جنگ علیه کشور و مشارکت در عملیات فروغ جاویدان تلقی می‌شود که بحمدالله با مقاومت یگان‌های مختلف ارتش و سپاه، ارتش آزادیبخش موفق نشد اولین زندان که زندان کرمانشاه بود را آزاد کند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/2/6:: 4:2 عصر     |     () نظر

برنامه منافقین برای انتخابات 96 چیست؟

بازی رسانه‌هایی مانند شبکه‌های پوششی

 نفاق به این محور خبر ختم شد که به

 واسطه افشاگری ها، قرار است کشور دچار بحران شود.

 برنامه منافقین برای انتخابات 96 چیست؟

به گزارش تهران پرس، تاکید برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری بر حتمی بودن تایید صلاحیتشان توسط شورای نگهبان و اعلام وجود راه‌های مختلف برای این مسئله، راه را برای خبرسازی‌ها و گمانه زنی‌هایی از سوی جریان های ضدانقلاب باز کرد.

از سوی دیگر این مسئله به ابزار فشاری برای برخی 

از عناصر داخلی در جهت تهدید شورای نگهبان

 تبدیل شد که چهره واقعی شان را در بزنگاه

 انتخابات به نمایش بگذارند. اما آنچه مد نظر است،

 مانور ضد انقلاب بر روی موضوعی بود که از سوی 

آنها با نام "راز تهدیدها علیه شورای نگهبان چیست؟" عنوان شد.

برخی رسانه‌های ضد انقلاب با بازنشر

 اخبار مربوط به سال 92 بر روی این مسئله خبرسازی کردند.

در خبرهایی که به واسطه گروهک منافقین و

 تشکل‌های پوششی آن آمده بود اشاره می‌شود

 که برخی کاندیداها بنا دارند به بهانه افشاگری، 

شورای نگهبان را با انتشار فایل‌های صوتی 

درباره انتخابات سال 88، مسئله تایید صلاحیتشان را حل کنند.

رسانه‌های ضد انقلاب ادعا کردند که در

 این افشاگری‌ها، طی تماس‌هایی از طرف برخی 

مسئولان به رئیس جمهوردوره نهم و دهم گزارش 

داده می‌شود که رای واقعی وی 166 میلیون است، 

اما برای اینکه شائبه تقلب پیش نیاید و اختلاف آرا زیاد 

به نظر برسد، قرار است 24 میلیون رای اعلام شود،

 اما وی به آن مسئولان تاکید می‌کند همان رای واقعی وی که 16 

میلیون است، اعلام شود و رای غیر واقعی اعلام نشود.

بازی رسانه‌هایی مانند شبکه‌های پوششی نفاق به این 

محور خبر ختم شد که به واسطه این روند افشاگری

، قرار است کشور دچار بحران شود.

نکته قابل ذکر این است که اخبار مشابه چنین خبرسازی‌هایی 

به بهانه انتخابات سال 92 نیز منتشر شده است.

در خبرهای آن روز آمده بود که این مکالمه در تاریخ 7 

اردیبهشت 92 از کانال یکی از سایت های داخلی با 

برخی اغراض سیاسی منتشر شد که در همان ایام 

توسط دفتر آقای احمدی نژاد تکذیب شد.

در تاریخ 10 اردیبهشت طی اعلامیه مرکز روابط عمومی 

دفتر محمود احمدی‌نژاد آمده بود: در پی انتشار مطلبی 

غیرواقعی و دروغین با موضوع «نوار 8 

میلیونی رئیس‌جمهور ...» توسط یکی از سایت‌های 

خبری که گرایشات خاص سیاسی آن بر همگان آشکار

 است، صراحتاً تاکید می‌‌شود که اصل موضوع مطرح شده

 در آن و آنچه به رئیس‌ محترم جمهور نسبت داده

 شده،کاملاً بی‌اساس و کذب محض است. در این 

اعلامیه همچنین آمده که انتشار دهندگان این مطلب 

به دنبال ایجاد پیامدهای سو نسبت به نتیجه آرای 

انتخابات، التهاب آفرینی و مقدمه‌سازی برای بلوا 

و آشوب هستند. همان برنامه و سناریویی که قبلاً هم 

- پیش از برگزاری انتخابات 88 - از سوی برخی افراد و 

محافل سیاسی مطرح شد و بعد از انتخابات به اجرا درآمد.

گفتنی است بازی با مطالب سوخته مربوط به فتنه 

88 علاوه بر نمایش اقدام اتاق فکر ضدانقلاب و خط دهی 

آنها توسط سرویس‌های جاسوسی غربی دارد، 

از سوی دیگر به دست خالی آنها برای التهاب 

آفرینی در ایام انتخابات 96 اشاره می‌کند.

منبع : تسنیم

دستان خالی منافقین برای التهاب‌آفرینی در انتخابات 96

در خبرهایی که به واسطه

 

گروهک منافقین و

 

 

 تشکل‌های پوششی آن آمده بود

 

اشاره می‌شود 

 

 

که برخی کاندیداها بنا دارند به

 

بهانه افشاگری، شورای 

 

نگهبان را با انتشار فایل‌های

 

صوتی درباره انتخابات سال 88،

 

 مسئله تایید صلاحیتشان را حل کنند.

مجاهدین خلقبه گزارش هفت روز خبر به نقل از گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان به نقل از تسنیم، تاکید برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری بر حتمی بودن تایید صلاحیتشان توسط شورای نگهبان و اعلام وجود راه‌های مختلف برای این مسئله، راه را برای خبرسازی‌ها و گمانه زنی‌هایی از سوی جریان های ضدانقلاب باز کرد.

از سوی دیگر این مسئله به ابزار فشاری برای برخی از عناصر

 داخلی در جهت تهدید شورای نگهبان تبدیل شد که چهره واقعی 

شان را در بزنگاه انتخابات به نمایش بگذارند. اما آنچه مد

 نظر است، مانور ضد انقلاب بر روی موضوعی بود که از سوی

 آنها با نام “راز تهدیدها علیه شورای نگهبان چیست؟” عنوان شد.

برخی رسانه‌های ضد انقلاب با بازنشر اخبار مربوط به سال 92 بر روی این مسئله خبرسازی کردند.

در خبرهایی که به واسطه گروهک منافقین و تشکل‌های پوششی 

آن آمده بود اشاره می‌شود که برخی کاندیداها بنا دارند به بهانه افشاگری،

 شورای نگهبان را با انتشار فایل‌های صوتی درباره انتخابات سال 88، مسئله تایید صلاحیتشان را حل کنند.

رسانه‌های ضد انقلاب ادعا کردند که در این افشاگری‌ها، طی

 تماس‌هایی از طرف برخی مسئولان به رئیس جمهور دوره نهم و د

هم گزارش داده می‌شود که رای واقعی وی 16 میلیون است، اما برای 

اینکه شائبه تقلب پیش نیاید و اختلاف آرا زیاد به نظر برسد، قرار است

 24 میلیون رای اعلام شود، اما وی به آن مسئولان تاکید می‌کند همان 

رای واقعی وی که 16 میلیون است، اعلام شود و رای غیر واقعی اعلام نشود.

بازی رسانه‌هایی مانند شبکه‌های پوششی نفاق به این محور 

خبر ختم شد که به واسطه این روند افشاگری، قرار است کشور دچار بحران شود.

نکته قابل ذکر این است که اخبار مشابه چنین خبرسازی‌هایی به بهانه انتخابات سال 92 نیز منتشر شده است.

در خبرهای آن روز آمده بود که این مکالمه در تاریخ 7 اردیبهشت 

92 از کانال یکی از سایت های داخلی با برخی اغراض سیاسی

 منتشر شد که در همان ایام توسط دفتر آقای احمدی نژاد تکذیب شد.

در تاریخ 10 اردیبهشت طی اعلامیه مرکز روابط عمومی دفتر 

محمود احمدی‌نژاد آمده بود: در پی انتشار مطلبی غیرواقعی و

 دروغین با موضوع «نوار 8 میلیونی رئیس‌جمهور …» توسط یکی 

از سایت‌های خبری که گرایشات خاص سیاسی آن بر همگان آشکار است، 

صراحتاً تاکید می‌‌شود که اصل موضوع مطرح شده در آن و آنچه به

 رئیس‌ محترم جمهور نسبت داده شده،کاملاً بی‌اساس و کذب محض 

است.

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/2/2:: 3:33 عصر     |     () نظر

مفهوم ولایت مطلقه فقیه

ولایت مطلقه فقیه

ادلّه‌اى که در فصل پیشین براى اثبات ولایت فقیه ذکر کردیم اقتضاى اطلاق ولایت فقیه را دارد و مقتضاى آن این است که همه اختیاراتى که براى امام معصوم(علیه السلام) به عنوان ولىّ امر جامعه اسلامى ثابت است براى فقیه نیز ثابت باشد و ولىّ فقیه از این نظر هیچ حدّ و حصرى ندارد مگر آن که دلیلى اقامه شود که برخى از اختیارات امام معصوم به ولىّ فقیه داده نشده است؛ همان‌گونه که بر اساس نظر مشهور فقهاى شیعه در مسأله جهاد ابتدایى همین گونه است که اعلان جهاد ابتدایى از اختیارات ویژه شخص معصوم(علیه السلام) است. امّا صرف نظر از این موارد (که تعداد بسیار کمى هم هست) ولایت فقیه، با ولایت پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) هیچ تفاوتى ندارد. این همان چیزى است که از آن به «ولایت مطلقه فقیه» تعبیر مى‌شود و بنیان گذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمینى نیز مى‌فرمودند «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله(صلى الله علیه وآله) است.»

یکى از شبهاتى که گاهى بطور کلى در رابطه با اصل ولایت فقیه و گاهى نیز به طور خاص در مورد قید «مطلقه» مطرح مى‌شود این است که مى‌گویند ولایت فقیه و به خصوص ولایت مطلقه فقیه همان حکومت استبدادى است و ولایت مطلقه فقیه یعنى دیکتاتورى؛ یعنى این که فقیه وقتى به حکومت رسید هر کارى دلش خواست انجام مى‌دهد و هر

حکمى دلش خواست مى‌کند و هر کسى را دلش خواست عزل و نصب مى‌کند و خلاصه اختیار مطلق دارد و هیچ مسؤولیتى متوجه او نیست. به عبارت دیگر، مى‌گویند حکومت دو نوع است: جوهره حکومت یا لیبرالى و بر اساس خواست مردم است یا فاشیستی و تابع رأى و نظر فرد است و با تبیینى که شما از نظام ولایت فقیه مى‌کنید، و خودتان صریحاً نیز مى‌گویید، نظام ولایت فقیه یک نظام لیبرالى نیست؛ پس طبعاً باید بپذیرید که یک نظام فاشیستى است.

در پاسخ این شبهه باید بگوییم تقسیم حکومت به دو قسم و انحصار آن به دو نوع لیبرال و فاشیست، یک مغالطه است و به نظر ما قسم سوّمى هم براى حکومت متصوّر است که حاکم نه بر اساس خواست و سلیقه مردم (حکومت لیبرالى) و نه بر اساس خواست و سلیقه شخصى خود (حکومت فاشیستى) بلکه بر اساس خواست و اراده خداى متعال حکومت مى‌کند و تابع قوانین و احکام الهى است و نظام ولایت فقیه از همین قسم سوّم است بنابراین فاشیستى نیست. با این توضیح همچنین روشن شد این مطلب که گفته مى‌شود ولایت مطلقه فقیه یعنى این که فقیه هر کارى دلش خواست انجام دهد و هر حکمى دلش خواست بکند و اختیار مطلق دارد و هیچ مسؤولیتى متوجّه او نیست واقعیت ندارد و در واقع در مورد فهم و تفسیر قید «مطلقه» به اشتباه افتاده‌اند و البته احیاناً برخى نیز از روى غرضورزى و به عمد چنین کرده اند. به هر حال در این جا لازم است براى رفع این مغالطه توضیحاتى پیرامون قید مطلقه در «ولایت مطلقه فقیه» ارائه نماییم.

واژه «مطلقه» در ولایت مطلقه فقیه اشاره به نکاتى دارد که البته خود آن نکات نیز با هم در ارتباط هستند. ذیلا به این نکات اشاره مى‌کنیم:

یکى از آن نکات این است که ولایت مطلقه فقیه در مقابل ولایت محدودى است که فقها در زمان طاغوت داشتند. توضیح این که: تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى و دوران حاکمیت طاغوت، که از آن به زمان عدم بسط ید تعبیر مى‌شود، فقهاى شیعه به علّت محدودیت‌ها و موانعى که از طرف حکومت‌ها براى آنان وجود داشت نمى‌توانستند در امور اجتماعى چندان دخالت کنند و مردم تنها مى‌توانستند در برخى از امور اجتماعى خود، آن هم به صورت پنهانى و به دور از چشم دولت حاکم، به فقها مراجعه کنند. مثلاً در مورد ازدواج، طلاق، وقف و برخى اختلافات و امور حقوقى خود به فقها مراجعه مى‌کردند و فقها نیز با استفاده از ولایتى که داشتند این امور را انجام مى‌دادند. امّا همان‌طور که اشاره کردیم اعمال این ولایت از جانب فقها چه به لحاظ محدوده و چه به لحاظ مورد، بسیار محدود و ناچیز بود و آنان نمى‌توانستند در همه آن چه که شرعاً حقّ آنها بود و اختیار آن از جانب خداى متعال و ائمّه معصومین(علیهم السلام) به آنان داده شده بود دخالت کنند. با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و تشکیل حکومت اسلامى توسّط امام خمینى(رحمه الله) زمینه اِعمال حاکمیت تامّ و تمام فقهاى شیعه فراهم شد و مرحوم امام به عنوان فقیهى که در رأس این حکومت قرار داشت مجال آن را یافت و این قدرت را پیدا کرد که در تمامى آن چه که در محدوده ولایت ولىّ فقیه قرار مى‌گیرد دخالت کند و اِعمال حاکمیت نماید. در این زمان فقیه مى‌توانست از مطلق اختیارات و حقوقى که از جانب صاحب شریعت و مالک جهان و انسان براى او مقرّر شده بود استفاده کرده و آنها را اعمال نماید و محدودیت هاى متعدّدى که در زمان حاکمیت حکومت هاى طاغوتى فراروى او بود اکنون دیگر برداشته شده بود. بنابراین، ولایت مطلقه فقیه طبق توضیحى که داده شد

در مقابل ولایت محدود فقیه در زمان حاکمیت طاغوت به کار رفت و روشن است که این معنا و مفاد هیچ ربطى به دیکتاتورى و استبداد و خودرأیى ندارد.

نکته دوّمى که ولایت مطلقه فقیه بدان اشاره دارد این است که فقیه هنگامى که در رأس حکومت قرار مى‌گیرد هر آن چه از اختیارات و حقوقى که براى اداره حکومت، لازم و ضرورى است براى او وجود دارد و از این نظر نمى‌توان هیچ تفاوتى بین او و امام معصوم(علیه السلام) قائل شد؛ یعنى بگوییم یک سرى از حقوق و اختیارات على رغم آن که براى اداره یک حکومت لازم و ضرورى است معهذا اختصاص به امام معصوم(علیه السلام) دارد و فقط اگر شخص امام معصوم در رأس حکومت باشد مى‌تواند از آنها استفاده کند امّا فقیه نمى‌تواند و حق ندارد از این حقوق و اختیارات استفاده کند. بدیهى است که این سخن قابل قبول نیست چرا که اگر فرض مى‌کنید که این حقوق و اختیارات از جمله حقوق و اختیاراتى هستند که براى اداره یک حکومت لازمند و نبود آنها موجب خلل در اداره امور مى‌شود و حاکم بدون آنها نمى‌تواند به وظیفه خود که همان اداره امور جامعه است عمل نماید، بنابراین عقلا به هیچ وجه نمى‌توان در این زمینه تفاوتى بین امام معصوم و ولىّ فقیه قائل شد و هر گونه ایجاد محدودیت براى فقیه در زمینه این قبیل حقوق و اختیارات، مساوى با از دست رفتن مصالح عمومى و تفویت منافع جامعه اسلامى است. بنابراین لازم است فقیه نیز به مانند امام معصوم(علیه السلام) از مطلق این حقوق و اختیارات برخوردار باشد. این هم نکته دوّمى است که کلمه «مطلقه» در ولایت مطلقه فقیه به آن اشاره دارد و باز روشن است که این مسأله هم، مانند نکته پیشین، هیچ ربطى به حکومت فاشیستى ندارد و موجب توتالیتر شدن ماهیت

حاکمیت نمى‌شود بلکه یک امر عقلى مسلّم و بسیار واضحى است که در هر حکومت دیگرى نیز پذیرفته شده و وجود دارد.

مطلب دیگرى که ولایت مطلقه فقیه به آن اشاره دارد در رابطه با این سؤال است که آیا دامنه تصرّف و اختیارات ولى فقیه، تنها منحصر به حدّ ضرورت و ناچارى است یا اگر مسأله به این حد هم نرسیده باشد ولى رجحان عقلى و عقلایى در میان باشد فقیه مجاز به تصرّف است؟ ذکر یک مثال براى روشن شدن مطلب مناسب است:

فرض اوّل: وضعیت ترافیک شهر دچار مشکل جدّى است و به علّت کمبود خیابان و یا کم عرض بودن آن، مردم و ماشین‌ها ساعت هاى متوالى در ترافیک معطّل مى‌مانند و خلاصه، وضعیت خیابان هاى فعلى پاسخ گوى نیاز جامعه نیست و به تشخیص کارشناسان امین و خبره، احداث یک یا چند بزرگراه لازم و حتمى است. یا وضعیت آلودگى هواى شهر در حدّى است که متخصّصان و پزشکان در مورد آن به مردم و حکومت هشدارهاى پى درپى و جدّى مى‌دهند و راه حلّ پیشنهادى آنان نیز ایجاد فضاى سبز و احداث پارک است. در این گونه موارد هیچ شکى نیست که ولىّ فقیه مى‌تواند با استفاده از اختیارات حکومتى خود حتّى اگر صاحبان املاکى که این بزرگراه و پارک در آن ساخته مى‌شود راضى نباشند با پرداخت قیمت عادله و جبران خسارت هاى آنان، دستور به احداث آن خیابان و پارک بدهد و مصلحت اجتماعى را تأمین نماید.

فرض دوم: این بار فرض کنید مى‌خواهیم براى زیباسازى شهر یک میدان یا یک پارک را در نقطه‌اى احداث کنیم ولى این طور نیست که اگر آن میدان را نسازیم وضعیت ترافیک شهر دچار اختلال شود و یا اگر آن پارک را ایجاد نکنیم از نظر فضاى سبز و تصفیه هواى شهر دچار مشکل جدّى

باشیم؛ و ساختن این میدان یا پارک مستلزم خراب کردن خانه‌ها و مغازه‌ها و تصرّف در املاکى است که احیاناً برخى از صاحبان آنها گر چه قیمت روز بازار ملک آنها را بپردازیم و کلّیه خسارت هاى آنان را جبران کنیم، راضى به خراب کردن و تصرّف ملکشان نیستند. آیا دامنه اختیارات حکومتى فقیه این گونه موارد را هم شامل مى‌شود تا بتواند على رغم عدم رضایت آنان دستور احداث آن میدان و پارک را بدهد؟

ولایت مطلقه فقیه بدان معناست که دامنه اختیارات و ولایت فقیه محدود به حدّ ضرورت و ناچارى نیست بلکه مطلق است و حتّى جایى را هم که مسأله به حدّ ناچارى نرسیده ولى داراى توجیه عقلى و عقلایى است شامل مى‌شود و براى ساختن بزرگراه و خیابان و پارک و دخالت در امور اجتماعى، لازم نیست مورد از قبیل فرض اوّل باشد بلکه حتّى اگر از قبیل فرض دوّم هم باشد ولىّ فقیه مجاز به تصرّف است و دامنه ولایت او این گونه موارد را هم شامل مى‌شود. و البتّه پر واضح است که قائل شدن به چنین رأیى هیچ سنخیت و مناسبتى با استبداد و دیکتاتورى و فاشیسم ندارد.

اکنون با این توضیحات روشن مى‌شود ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه به معناى آن نیست که فقیه بدون در نظر گرفتن هیچ مبنا و ملاکى، تنها و تنها بر اساس سلیقه و نظر شخصى خود عمل مى‌کند و هر چه دلش خواست انجام مى‌دهد و هوى و هوس و امیال شخصى اوست که حکومت مى‌کند. بلکه ولىّ فقیه، مجرى احکام اسلام است و اصلاً مبناى مشروعیت و دلیلى که ولایت او را اثبات کرد عبارت از اجراى احکام شرع مقدّس اسلام و تأمین مصالح جامعه اسلامى در پرتو اجراى این احکام بود؛ بنابراین بدیهى است که مبناى تصمیم‌ها و انتخاب‌ها و عزل و

نصب‌ها و کلّیه کارهاى فقیه، احکام اسلام و تأمین مصالح جامعه اسلامى و رضایت خداى متعال است و باید این چنین باشد و اگر ولىّ فقیهى از این مبنا عدول کند خودبه خود صلاحیتش را از دست خواهد داد و ولایت او از بین خواهد رفت و هیچ یک از تصمیم‌ها و نظرات او مطاع نخواهد بود.

بر این اساس، به یک تعبیر مى‌توانیم بگوییم ولایت فقیه در واقع ولایت قانون است؛ چون فقیه ملزم و مکلّف است در محدوده «قوانین اسلام» عمل کند و حقّ تخطّى از این محدوده را ندارد؛ همان‌گونه که شخص پیامبر و امامان معصوم(علیهما السلام) نیز چنین هستند. بنابراین به جاى تعبیر ولایت فقیه مى‌توانیم تعبیر «حکومت قانون» را به کار بریم البته با این توجه که منظور از قانون در این جا قانون اسلام است. و نیز از یاد نبریم که در فصل چهارم اشاره کردیم که از شرایط ولىّ فقیه، «عدالت» است و شخص عادل کسى است که بر محور امر و نهى و فرمان خدا، و نه بر محور خواهش نفس و خواسته دل، عمل مى‌کند. و با این وصف، بطلان این سخن که ولىّ فقیه هر کارى که «دلش» بخواهد انجام مى‌دهد و خواسته و سلیقه «خود» را بر دیگران تحمیل مى‌کند روشن تر مى‌شود؛ بلکه باید گفت ولىّ فقیه عادل یعنى کسى که بر اساس احکام «دین» و در جهت اراده و خواست «خدا» حرکت و حکومت مى‌کند. البتّه دشمنان اسلام و روحانیت در برخى گفته‌ها و نوشته هاى خود دروغ هایى به این نظریه بسته‌اند و مثلاً مى‌گویند ولایت مطلقه فقیه یعنى این که فقیه اختیار همه چیز را دارد؛ حتّى مى‌تواند توحید را تغییر دهد و انکار کند و یا مثلاً نماز را از دین بردارد. و صد البتّه اینها وصله هاى بى قواره و ناهمگونى است که دشمنان و غرضورزان درصدد بوده و هستند که به این نظریه بچسبانند؛ وگر نه احدى تا به حال چنین چیزى نگفته و نمى‌تواند بگوید. فقیه، اوّلین

کارش حفظ اسلام است و مگر اسلام، بى توحید مى‌شود؟ مگر اسلام، بى نبوّت مى‌شود؟ مگر اسلام بدون ضروریات دین از قبیل نماز و روزه مى‌شود؟ اگر اینها را از اسلام برداریم پس اسلام چیست که فقیه مى‌خواهد آن را حفظ کند؟

آن چه که احیاناً موجب القاى این گونه شبهه‌ها و مغالطه‌ها مى‌شود این است که فقیه براى حفظ مصالح اسلام در صورتى که امر، دایر بین اهمّ و مهم بشود مى‌تواند مهم را فداى اهمّ کند. مثلاً اگر رفتن به حج موجب ضررهایى براى جامعه اسلامى مى‌شود فقیه حق دارد بگوید امسال به حج نروید و با این که یک عدّه از مردم مستطیع هستند بر اساس مصالح اهمّ، فعلا حج را تعطیل کند. یا مثلاً اگر الآن اوّل وقت نماز است ولى شواهد و قرائن، حاکى از حمله قریب الوقوع دشمن است و لذا جبهه باید در آماده باش کامل باشد، در این جا فقیه حق دارد بگوید نماز را تأخیر بینداز و الآن نباید نماز بخوانى و نماز اوّل وقت خواندن بر تو حرام است؛ نمازت را بگذار و در آخر وقت بخوان. در این مثال، نه تنها فقیه بلکه حتّى فرمانده منصوب از طرف فقیه هم اگر چنین تشخیصى بدهد مى‌تواند این دستور را بدهد. امّا همه اینها غیر از این است که فقیه بگوید حج بى حج؛ نماز بى نماز؛ و من از امروز مى‌گویم که اسلام دیگر اصلاً حجّ و نماز ندارد. آن چه در این قبیل موارد اتفاق مى‌افتد و فقیه انجام مى‌دهد تشخیص اهمّ و مهم، و فدا کردن مهم به خاطر اهمّ است. و این هم چیز تازه‌اى نیست بلکه همه فقهاى شیعه آن را گفته‌اند و همه ما هم آن را مى‌دانیم. مثال معروفى در این رابطه هست که در اغلب کتاب هاى فقهى ذکر مى‌کنند: اگر شما بر حسب اتّفاق مشاهده کنید کودکى در استخر خانه همسایه در حال غرق شدن است و صاحب خانه هم در منزل نیست و

براى نجات جان آن کودک لازم است که بى اجازه وارد خانه مردم شوید که این کار از نظر فقهى غصب محسوب مى‌شود و حرام است. آیا در این جا شما مى‌توانید بگویید چون من اجازه ندارم وارد خانه مردم بشوم پس گر چه آن کودک هلاک شود من اقدامى نمى‌کنم؟ هیچ عاقلى شک نمى‌کند آن چه در این جا حتماً باید انجام داد نجات جان کودک است و حتّى اگر صاحب خانه هم بود و صریحاً مى‌گفت راضى نیستم وارد خانه من شوى، در حالى که خودش هم هیچ اقدامى براى نجات جان کودک نمى‌کرد، به حرف او اعتنایى نمى‌کردیم و سریعاً دست به کار نجات جان کودک مى‌شدیم. در این قضیه، دو مسأله پیش روى ما وجود دارد: یکى این که تصرّف در ملک دیگران بدون اجازه و رضایت آنان، غصب و حرام است؛ و دیگر این که نجات جان مسلمان واجب است. و شرایط هم به گونه‌اى است که ما نمى‌توانیم به هر دو مسأله عمل کنیم. این جاست که باید سبک و سنگین کنیم و ببینیم کدام مسأله مهم تر از دیگرى است و همان را رعایت کنیم و تکلیف دیگر را که اهمیت کم ترى دارد به ناچار ترک نماییم. در فقه، اصطلاحاً به این کار، تقدیم اهمّ بر مهم گفته مى‌شود که در واقع ریشه عقلانى هم دارد نه این که فقط مربوط به شرع باشد. در مثال حج و نماز هم که ذکر کردیم فقیه، حکم تعطیل موقّت حج یا تأخیر نماز از اوّل وقت را بر اساس همین ملاک صادر مى‌کند نه بر اساس هوى و هوس و هر طور که دلش بخواهد.

به هر حال با توضیحاتى که داده شد اکنون واضح است که معناى درست ولایت مطلقه فقیه چیست و این مفهوم به هیچ وجه مستلزم استبداد و دیکتاتورى و امثال آنها نیست و آن چه در این رابطه تبلیغ مى‌شود غالباً تهمت‌ها و دروغ هایى است که بر این نظریه روا داشته اند.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/1/30:: 10:24 صبح     |     () نظر

تشابهات فتنه‌های دوران امام علی(ع) با

دوران زعامت رهبر انقلاب

اما مطلق سید علی حسینی خامنه ای س

محمدحسین رجبی دوانی نمونه‌های خواندنی از تشابه فتنه‌های دوران امیرالمومنین(ع) با دوران زعامت رهبر معظم انقلاب و روش دفع فتنه?‌ را تشریح کرد.

به گزارش فرهنگ نیوز ، محمدحسین رجبی‌دوانی کارشناس ارشد مسائل تاریخ صدر اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) است. وی فرزندعلامه علی دوانی است که مقام معظم رهبری در رابطه با علامه علی دوانی می‌فرمایند:"علامه دوانی علم رجال را از دانشی تخصصی و ویژه اهل فن، به دانشی عمومی تبدیل کرد و در دسترس همگان قرار داد".

مشروح گفت‌وگو با محمدحسین رجبی‌دوانی را در زیر می‌خوانید:

 

 گفت‌وگوی ما در مورد مدیریت راهبردی حضرت آقا، در بحث بحران‌ها و فتنه‌هاست. نحوه برخورد ایشان با این فتنه‌ها چطور بوده است؟ اگر بخواهیم مقایسه‌ای با فتنه‌های صدر اسلام و برخوردهایی که با آنها می‌شده داشته باشیم، چه وجه تشابهاتی بین آنهاست؟ چه از نظر نوع مدیریت و چه از نظر نوع برخوردی که با آنها می‌شده است؟

رجبی دوانی: خداوند عنایتی به این کشورِ امام زمانی داشته و دارد و به این کشور افتخار داد که دارای رهبرهای بی‌بدیلی باشد؛ چه حضرت امام خمینی (رضوان‌الله تعالی علیه) و چه حضرت امام خامنه‌ای (حفظه‌الله تعالی). به این معنا که بدون تعارف و اغراق، اگر ما در طول تاریخ به حاکمان و فرمانروایان نگاه کنیم، افراد بزرگی داشته‌ایم که حکومت‌های قوی و دراز مدتی را تشکیل دهند اما امام با چه قیمت و هزینه‌ای این کار را انجام دادند؟

بسیاری از حاکمان با کشتارهای وسیع و سرکوب گسترده مخالفان خود توانسته‌اند پایه‌های قدرت را مستحکم کنند؛ چه در جهان اسلام و چه در غیر جهان اسلام و چه حتی در ایران دوره اسلامی، حاکمیت‌های بزرگی وجود داشته اما اقتدار اینها و تداوم حکومت‌شان با چنین هزینه‌هایی بوده است.

اما به لطف الهی و به برکت حاکمیت نظام ولایت از آنجایی‌که براساس دیدگاه شیعه، باید رهبری جامعه اسلامی در اختیار امام معصوم(ع) باشد و در زمان حضور معصوم، اگر غیر معصوم حکومت کند - حتی اگر عادلانه هم رفتار کند - او حاکم جور و نامشروع شناخته می‌شود. در زمان غیبت معصوم، این شأن و جایگاه باید در اختیار نائب امام باشد و اگر کسی غیر از نائب امام حکومت کند - ولو عادلانه رفتار کند - از نظر شرعی، دیدگاه کلامی و فقهی شیعه، آن حکومت غاصب بوده و حاکم آن، حاکم جور خوانده می‌شود.

بنابراین وقتی حاکم مشروع به‌عنوان نائب امام(ع) حکومت می‌کند - اگرچه ما آن حکومت را در قالب ولایت مطلقه فقیه می‌دانیم - معنایش این نیست که ولی‌فقیه هر کاری خواست و میل شخصی او بود انجام دهد. ولی‌فقیه خود را در پیشگاه خداوند، امام زمان (ع) و امت اسلامی مسئول می‌داند.

هر حکمی که صادر می‌کند و هر فتوایی که می‌دهد باید پشتوانه‌ای قرآنی داشته باشد یا ریشه‌اش در سیره معصومین (علیهم السلام) باشد. اگر اجتهادی می‌کند، اجتهاد هم باید مبتنی بر مبانی پذیرفته‌شده شرعی باشد؛ لذا باید اعمال ولی‌فقیه مستند به پایه‌های شرعی باشد.

در فتنه‌های دوران رهبری حضرت آقا (حفظه‌الله تعالی) - چه فتنه‌ای که در سال 78 رخ داد و چه فتنه بسیار گسترده و حساب‌شده سال 88 - ما عملکرد معظم‌له را دقیقا بر مبنای آیات قرآنی و سیره پاک نبوی و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) می‌بینیم. به‌عنوان مثال اولا اگر بخواهیم این فتنه‌ها را تشریح و مشابه‌سازی کنیم، آنچه حضرت آقا (حفظه الله تعالی) در دوره رهبری خود با آن روبه‌رو شدند، با آنچه در عهد امیرالمومنین(ع) پیش آمد، بسیار شباهت دارد.

از همان بدو ولایت ایشان، از آغاز ولایت رهبری معظم انقلاب (حفظه‌الله تعالی)، برخی با این عنوان که ایشان جوان است و هنوز شاید برای این امر مهم آمادگی نداشته باشد، سازهای مخالفی زدند و برخی مقابله داشتند. اما به لطف الهی به‌خاطر بصیرت مردم و ولایتمداری آنها، این مخالفت‌ها نتوانست تبدیل به فتنه‌ای برای نظام اسلامی شود.

برای مولای متقیان امیرالمومنین علی(ع) همین مسئله پیش آمد. در پی رحلت پیامبر اسلام(ص)، امیرالمومنین علی(ع) را به بهانه کم سن و سال بودن، نداشتن تجربه کافی و حساس بودن بزرگان قریش، کنار زدند و متاسفانه چون مردم در آن زمان، مثل مردم ما دارای بصیرت نبودند، لذا حکومت امیرالمومنین(ع) محقق نشد و وجود مقدس ایشان 25 سال خانه‌نشین شد.

اما در اینجا اگرچه همان ایراداتی که به امیرالمومنین (ع) وارد کردند به حضرت آقا (حفظه الله) هم تشابه داشت، اما از آنجایی‌که مردم در اوج بصیرت و ولایت‌مداری بودند، با وجود چنین مخالفت‌ها و نغمه‌های مخالفی، الحمدلله ولایت حضرت آقا رو به راه شد و مشکلی پدید نیامد.

 

اما در سال 88 کسانی‌که منافع خود را با ادامه رهبری حضرت آقا - که در حقیقت تداوم راه امام خمینی بود - در تضاد می‌دیدند، مسائلی را به امید اینکه ولایت را از حاکمیت بیندازند و به آمال خود برسند، بهانه کردند. این را چه کسانی به پا کردند؟

کسانی‌که بعضا در کسوت روحانیت بودند، سوابق انقلابی داشتند، در تسخیر لانه جاسوسی نقش مهمی داشتند ولی در این سال‌ها - که ده سال از رحلت امام گذشته بود - هویت انقلابی آنها قلب شده و تغییر پیدا کرده بود. لذا کسانی‌که مواضع شدید ضد آمریکایی و ضد استکباری داشتند در این موقعیت خواهان تغییر اساس نظام بودند و چشم امید به حمایت های غربی‌ها بسته بودند.

من فراموش نمی کنم که یکی از آنها که متاسفانه در کسوت در روحانیت قرار داشت، وقتی روزنامه های آن زمان در حمایت از بخش مهمی از روزنامه های خائن توطئه‌گر - روزنامه های مدعی اصلاحات - روزنامه‌های خود را تعطیل کردند، ایشان صحبت کرد و گفت: "شما باید به کار خود ادامه دهید تا صدای اعتراض ما کماکان به گوش جهانیان برسد."

یعنی در آن توطئه ای که کرده بودند، چشم به حمایت‌های خارجی داشتند. حدود 5 روز تهران را به آشوب کشیده بودند و حضرت آقا (حفظه‌الله تعالی) با درایت، تیزبینی و خردورزی فوق‌العاده، این قضیه را مدیریت کردند و نگذاشتند ابعاد وسیعی پیدا کند. مردم به سرعت متوجه کار خائنانه آنها شدند و در مقابل روزنامه خائنی که در پوشش آزادی بیان و مقابله با بسته شدن روزنامه‌ها، اسرار محرمانه را فاش کرده بود، موضع گرفتند.

مردم در روز 23 تیر با حضور به موقع خود، این توطئه را کاملا خنثی کردند و توطئه‌گران و فتنه‌گران را رسوا کردند. اما در سال 88 دقیقا می‌بینیم فتنه‌ای که به پا شد، با فتنه سران پیمان‌شکن - یعنی ناکثین عهد امیرالمومنین(ع) - تطبیق می‌دهد. شخصیت‌هایی به میدان آمدند که سابقه ریاست‌جمهوری، ریاست مجلس، نخست‌وزیری و... در زمان حیات امام و در آغاز انقلاب را داشتند و بسیاری از آنها دارای سوابق درخشان و طولانی مبارزاتی قبل از انقلاب بودند، زندان‌ها رفته بودند و تبعیدها کشیده بودند.

آنها در جایگاه های مهم و مدیریتی نظام جمهوری اسلامی قرار داشتند اما به دلیل تداوم رهبری حضرت آقا و عدم تن دادن ایشان به خواسته ها و آمال نامشروع آنها، اینک مقابل رهبری قرار گرفته بودند و حاضر شدند ائتلاف و اتحادی با دشمنان دیروز انقلاب برپا بکنند.

در فتنه 88 - گذشته از دو عنصری که به عنوان سران در حصر فتنه شناخته می‌شوند - دو رئیس‌جمهور سابق در پشت این قضیه قرار داشتند و یکی از آنها با نامه گستاخانه ای که دو روز قبل از انتخابات، بدون سلام و تحیت به رهبری نوشت، ایشان را تهدید کرد که اوضاع، آتش زیر خاکستر است که به زودی شعله ور خواهد شد و بدین ترتیب چراغ سبزی به فتنه گران نشان داد که من هم با شما همراه هستم .

یکی دیگر از رؤسای جمهوری که در دوره تاریک حکومت خود بسیاری از ارزش ها را به مسلخ برده بود و غربی ها و دشمنان نظام را به نابودی ارزشهای انقلاب و استحاله نظام امیدوار کرده بود، در تظاهرات غیرقانونی فتنه گران حضور پیدا می کند و به طور همه جانبه از آنها حمایت می کند.

کسی که در دوره پیش از انقلاب فعالیت های برجسته انقلابی داشت، از پدید آورندگان حزب الله لبنان بود و مواضع بسیار سخت ضد صهیونیستی داشت، در این فتنه ریاست کمیته خود خوانده صیانت از آراء را بر عهده می گیرد، انتخابات را مخدوش اعلام می کند، خواهان لغو نتیجه انتخابات و برقراری انتخابات مجدد است و آتش فتنه را شعله ور می کند.

این در حالی است که او می‌بیند و می‌داند که همان صهیونیست‌هایی که وی تا دیروز با آنها مخالفت می‌کرد، از این حرکت‌ها به شدت حمایت و استقبال می کنند. یعنی ما در جریان فتنه 88 می بینیم سبکی مثل جریان فاسد و ضدانقلابی جمل، ایجاد شد و در رأس این فتنه چهره هایی برجسته با سوابق طولانی قرار داشتند.

در اتحاد و ائتلافی که ایجاد کردند، از سلطنت‌های غاصب، منافقین جنایتکار ضد دین و بشریت، کمونیست ها، صاحبان رذیلت ها و مفسدان اخلاقی، اراذل و اوباش و حتی بهاییان، گرد آمدند و آنها برای اینکه دایره مخالفت های خود و گستره حامیان خود را از دست ندهند، با کمال وقاحت حاضرند همه آنها را زیر پرچم خود گرد آورند.

این این مسئله این بود که وجه مشترک همه آنها دشمنی با ولایت و مصداق آن - یعنی حضرت آقا (حفظه الله تعالی) - بود. همین قضیه را در زمان امیرالمومنین(ع) هم می‌بینیم که طلحه و زبیر، به‌عنوان اصحاب باسابقه و پیشتاز در اسلام و صاحب خدمات گسترده به اسلام، علیه امیرالمومنین (ع) اتحادی پدید آوردند و حاضر شدند با بنی‌امیه ای که تا دیروز همراه با امیرالمومنین (ع) با آنها به عنوان دشمنان بزرگ اسلام می جنگیدند، در یک صف بایستند.

آنها خوشحال بودند که مروان حکم، دشمن بد سیرت اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، از اینها حمایت می کند، قبیله خود را برای یاری آنها به میدان آورده و حاضر شدند حمایت های معاویه را - که بر ضد حکومت امیرالمومنین(ع) موضع گرفته بود و بخشی از عالم اسلام را تجزیه کرده بود - به همراه داشته باشند و هر کسی را که به هر قیمتی با امیرالمومنین(ع) دشمنی و مخالفت داشت، زیر پرچم خود آوردند.

منتهی آنها توانسته بودند بخشی از بیت رسول خدا(ص) را با خود همراه کنند؛ چراکه بعضی از زنان پیغمبر(ص) - خصوصا عایشه - نسبت به امیرالمومنین(ع) کینه و دشمنی داشتند. البته قرار بود حفصه هم با آنها علیه امیرالمومنین(ع) به میدان بیاید؛ اما برادرش عبدالله عمر جلوی آنها را گرفت و آنها از اینکه بتوانند بخش بیشتری از بیت پیامبر را با خود همراه کنند، ناکام شدند.

در این قضیه هم می بینیم که فتنه گران سعی داشتند از بیت حضرت امام برای پیشرفت مقاصد شوم خود هزینه کنند. حتی از فرزندان شهدای بزرگ انقلاب اینها هزینه کردند و بعضی از آنهایی را که برخلاف مشی پدران شهید بزرگوارشان، تغییر روش داده بودند، به‌سوی خود جذب کردند تا بگویند در این قضیه از حمایت بخشی از بیت امام و فرزندان شهدا برخوردار هستند.

صاحبان فضیلتها را جذب خود کردند تا مردم دچار تردید شوند و اگر راه اینها خراب بود این گونه افراد با اینها همکاری نمی کردند؛ پس این مسئله نشان می دهد که اینها درست عمل می کنند. منتها چه شد که بر خلاف فتنه جمل که مردم را فریب دادند و زیر پرچم پیمان شکنی خود علیه امیرالمومنین(ع) جمع کردند به مراتب افراد بیشتری را با خود همراه کردند؟

آنها موفق شدند فتنه را بالا ببرند و حتی به یک جریان براندازی کامل تبدیل کنند؛ آن هم به صورت مسلحانه و با هزینه و قیمت گزاف جنگ جمل. اینها هم می خواستند در اینجا جنگ جملی به پا کنند و 25 خرداد را به راه انداختند. از این‌رو اعلامیه های سران خائن فتنه صادر می‌شد که هراز گاهی از مردم می خواستند که به کف خیابان بیایند و هزینه های نظام را بالا ببرند.

آنها این کار را به این امید انجام می‌دادند که نظام در مقابل آنها موضع بگیرد و به روی اینها آتشی بگشاید تا با حمایت غربی ها با پروژه دروغین شهیدسازی نظام را فلج کنند و ولایت را از جایگاه بلند خود به زیر بکشند؛ منتها می‌بینیم که حضرت آقا (حفظه‌الله تعالی) دقیقا مانند جد بزرگوارشان امیرالمومنین(ع) رفتار می‌کنند.

البته من مقداری با بضاعت ناچیز علمی خودم، در تصمیمات و موضع گیری ها، رهنمودها و دستورات رهبر معظم انقلاب (حفظه الله تعالی) تعمق کردم. تا آنجایی که من توانسته ام تشخیص دهم اینها ریشه در قرآن و یا سیره پاک امیرالمومنین(ع) و ائمه هدی(ع) دارد؛ یعنی دقیقا من این را به دست آوردم و حالا در این فتنه می بینیم که حضرت آقا سعی داشتند سران فتنه را - اگر فریب خورده بودند و متوجه حقیقت نیستند - آگاه کنند.

حضرت آقا در نماز جمعه 29 خرداد سال88 با وجود خیانت هایی که سران فتنه کرده بودند آنها را جزو خانواده انقلاب تلقی کردند. رئیس جمهور و نخست وزیر سابق این کشور بوده  است، رئیس مجلس بوده است. بدون توجه به جنبه های منفی، جنبه های مثبت شان را مطرح می کردند که اینها را به آغوش نظام بازگردانند.

این همان کاری بود که حضرت امیرالمومنین(ع) قبل از جنگ جمل کردند. زبیر را با آن سوابق خواستند و روی او کار کردند؛ منتها زبیر از حداقل معرفتی برخوردار بود که وقتی روشنگری امیرالمومنین (ع) را دید، خود را از صحنه فتنه کنار کشید. اگرچه بعدا به امیرالمومنین (ع) نپیوست اما گفت من با تو درگیر نخواهم شد و از جنگیدن با تو دست برمی دارم.

ولی سران خائن فتنه ما، لطف بزرگی را که رهبری معظم انقلاب به آنان کرد نادیده گرفتند. زیرا مثل طلحه و عایشه به خاطر حضور اولیه افرادی که فریب آنها را خورده بودند و گستره بود احساس می کردند که کار به نفع آنها تمام می شود و حضرت آقا از موضع ضعف با آنها اینگونه سخن می گوید؛ حال آنکه حضرت آقا در اوج قدرت بود ولی نخواست این قدرت را در همان آغاز نسبت به آنها اعمال کند چون روند امیرالمومنین(ع) را در پیش گرفته بود.

آنها خواهان این بودند که نظام با حرکاتی که آنها انجام می دهند چند کشته از آنها بگیرد تا این را علم کنند؛ در عین اینکه می دیدیم بسیاری از مردم در مقابل هتاکی ها، پرده دری ها و گستاخی های طرفداران فتنه و اراذل و اوباش آسیب های فراوانی دیدند. آنها در خیابان های تهران آشوب به پاکردند، اموال عمومی را به آتش کشیدند، متعرض جان و ناموس مردم شدند و عده ای را به شهادت رساندند.

بسیاری از مردم خواهان سرکوبی و نابودی این فتنه گران بودند ولی حضرت آقا با درایت جلوی این قضیه را گرفت؛ همانطور که امیرالمومنین (ع)، به فتنه گرانی که به صحنه آمدند و سلاح هم در دست گرفته بودند، فرمود: "فقط کسانی را که در بصره جنایت کرده اند می خواهم به من تحویل بدهید. شما بیعت کنید من از تقصیر شما گذشتم صحنه را خالی کنید با شما کاری ندارم."

منتها آنها فکر می کردند دیگر کار حضرت تمام است؛ می‌گفتند ما بیش از دو برابر قوای امیرالمومنین (ع) نیرو داریم و پیروزی از آن ماست. همین مسئله باعث اعتماد به نفس آنها شد که در عرصه بمانند. منتها نمی دانستند که حریف عظمت حضرت امیرالمومنین(ع) نیستند که نهایتا جنگی را که خود آغاز کرده بودند به قیمت سوزاندن خودشان تمام شد و پیروزی از آن امیرالمومنین (ع) شد.

اینها هم می خواستند کار را به این عرصه برسانند. سران فتنه اعلامیه هایی برای جذب بسیجیان و سپاهیان صادر می کردند؛ زیرا می دانستند که بسیج و سپاه پشتوانه اصلی نظام است و می خواستند آنها را با ولایت بیگانه کنند، از ولایت دور بکنند و به آنها بپیوندند تا اهداف شومشان محقق شود.

همین حالت را از سوی عایشه در جنگ جمل می بینیم؛ زمانی‌که خطاب به وفاداران حضرت امیرالمومنین(ع)، صحبت می کند می‌گوید: "فرزندان من، مومنان به من بپیوندید. ما جبهه حق هستیم." او می‌خواهد با این صحبت‌ها، اینها را از جبهه حضرت امیرالمومنین(ع) جداکند. ولی همانطور که او موفق نشد، در اینجا هم فتنه‌گران موفق نشدند و حضرت آقا به خوبی قضیه را مدیریت کردند.

نمی‌دانم این نکته را مجاز هستم اینجا بگویم یا خیر، ولی به نظرم می‌آید که نباید در اسرار باشد. برای تبیین عظمت شخصیت رهبر انقلاب گفتن این مسئله خیلی لازم است. آنها طوری مطرح کردند که آقا سخت گرفته و مخالفان و پیروان ایشان، طرفداران ایشان، وفاداران به نظام، بسیجیان، سپاهیان، حزب اللهی ها ریختند و  همه را قلع و قمع کردند.

حتی هنوز هم طرفداران فتنه گران با گستاخی می گویند که مسجد لولاگر را خود بسیجیان و طرفداران نظام به آتش کشیدند! اگر نظام حاضر بود برای بقای خود دست به چنین اعمالی بزند راحت تر می توانست بسیاری از فتنه گران را از صحنه محو کند. یعنی اگر حرمت مسجد را نگه ندارد، طرفداران نظام و خود نظام می‌توانند مخالفان را راحت تر از میان بردارد.

من از یکی مقامات مسئول آن دوره که شاید راضی نباشد اسم ایشان را بیاورم، اخیرا شنیدم که می‌گفت در زمان فتنه که می گفتند در یکی از این هجوم ها به خیابان ها، فتنه گری و بلوایی که کرده بودند حدود 1000 نفر از اینها دستگیر شدند. منتها تعداد آنها به قدری زیاد بود که نمی‌توانستیم به تعداد کافی بازجو داشته باشیم. خودمان یک بررسی اولیه ای انجام دادیم و گفتیم شاید بعضی از آنها فقط یک عمله میدانی بودند. اینها را رها کنیم و آنهایی را که در این قضیه موثرتر بودند، نگه داریم. حدود 400 نفر ماندند و 600 نفر را آزاد کردیم. این 400 نفر باید بازجویی می شدند. منتها ما به این تعداد بازجو نداشتیم که کار آنها به سرعت انجام شود. لازمه‌اش این بود که اینها برای مدتی در زندان بمانند تا نوبتشان شود.

نظام حتی حقوق فتنه گرانی را که به خیابان ریخته اند، آسیب رساندند، آشوب کردند و شهر را به هم ریختند را رعایت می کند. بعد گفتند که برای همین مدت هم که اینها را نگه می داریم باید خدمت حضرت آقا برسیم و از ایشان کسب تکلیف کنیم. مسئله را با حضرت آقا در میان گذاشتیم که ایشان فرمود: آیا احتمال می دهید که بین این 400 نفر، یک نفر هم بی گناه باشد؟ گفتیم احتمال آن هست. چراکه هنوز اینها را به‌طور دقیق بررسی نکرده‌ایم و باید یک به یک با آنها صحبت و بازجویی شوند. آقا فرمودند: اگر حتی احتمال می دهید که یک نفر بی گناه هست، هر 400 نفر را آزاد کنید و ما همین کار را کردیم.

این موضوع تا به حال منعکس و مطرح نشده که ایشان برای حقوق حتی یک بی گناه احتمالی حاضرمی شوند 400 گناه کار را آزاد بکنند. این روش اهل بیت(علیهم السلام) و  روش امیرالمومنین (ع) است و به لطف الهی این کارها جواب داد؛ اگرچه بعضی بر اثر بی بصیرتی - به خصوص خواص - در جریان فتنه ریزش کردند و خود و آخرت خود را تباه کردند، اما به لطف الهی این عظمت شخصیت حضرت آقا (حفظه الله تعالی) و تدابیر بسیار دقیق و متکی به قرآن و سیره ایشان باعث شد گروه هایی که حتی در آن موقع به ایشان اعتقاد نداشتند یا بی تفاوت بودند، به حقیقت و راستی ایشان ایمان بیاورند.

من افرادی را سراغ دارم که آمدند و حتی مقلد ایشان شدند؛ در صورتی که قبل از آن مخالف حضرت آقا بودند. در واقع حقیقت موضوع برای آنها آشکار شد و من عینا دست عنایات الهی و توجهات امام عصر (عج) را در حمایت از ایشان در فتنه دیدم.

اگر ما نگاه کنیم که چقدر حساب شده بود و خود حضرت آقا فرمودند: از رحلت امام تا آن زمان کار شده بود و روی کسی که سابقه خوبی در حیات امام داشت و آن دوران مدیریت اجرایی کشور را در دست داشت کار کرده بودند و او را برای امروز آماده کرده بودند و با حمایت های همه جانبه استحاله شده های داخلی، دشمنان بیرونی و جوسازی های فراوان وحتی پیوستن برخی از سابقون یا فرزندان شهدا برای عملی کردن برنامه خود تلاش می‌کردند.

این توطئه بسیار دقیق طراحی شده بود و نظام و کشور باید از بین می رفت اما ایشان یک تنه ایستاد و تدابیر ایشان بود که باعث شد فتنه خنثی شود. خصوصا آن سخن زیبا و قاطع ایشان که گفتند: "من به احدی باج نداده ام و نخواهم داد، زیر بار حرف نابجا نمی روم و باید تنها از طریق قانونی امور حل و فصل شود" جز با اتکال به ذات اقدس الهی و عنایات امام زمان(ع) شدنی نبود.

لذا برخی از مردم که به تردید افتاده بودند - اگرچه هزینه هایی برای نظام داشت و حتی بسیاری از کسانی که به فتنه گران و سران فتنه رأی داده بودند - در 9 دی بیرون ریختند و حمایت قاطع خود را از ولایت و نظام ولایی اعلام داشتند.

9 دی در حقیقت ندای پنهان "هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی " حضرت آقا بود؛ مثل امام حسین(ع) که در روز عاشورا این شعار را سر داد و یاری نشد. آقا این ندا را در دل داشت و بر زبان جاری نکرد ولی مردم پاسخ دادند، بیرون ریختند، ندا را گرفتند و کار فتنه و فتنه‌گران را یکسره کردند. از این جهت، ما بعد از تدابیر بی‌نظیر الهی حضرت آقا (حفظه‌الله تعالی) مدیون بصیرت و ولایت مداری مردم هستیم که توانستند فتنه را خنثی بکنند و آن عظمت را در 9 دی خلق کنند و فتنه گران را خوار و ذلیل و از عرصه سیاسی محو کنند.

 شما یک اشاره ای کردید، راجع به برخوردهایی که با فتنه شد، همین طور که فرمودید حضرت آقا خیلی با ملایمت،  صبوری تا 9 ماه صبر کردند تا آن هایی که فریب خوردند بیایند و صف خود را جدا کنند، با این حال بعضی؛ خارج نشینان و فتنه گران، نظام را متهم به برخورد تند و خشن با فتنه انگیزان می کنند. اگر بخواهیم مقایسه ای بکنیم بین برخوردی که حضرت آقا در فتنه 88 با برخوردی که امام علی (ع) با فتنه گران در جنگ جمل داشتند، چه وجه تشابهاتی هست؟ آیا واقعا این برخوردها خشن بود، با توجه به این بزرگی فتنه و بزرگی این توطئه ای که علیه انقلاب اسلامی و اسلام بود.

منبع: تسنیم

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/1/22:: 2:13 عصر     |     () نظر

فرقه ضاله بهائیت -ازمنظر انحرافات عیان و پنهان

 

بنیان گذار فرقه بابیه، سید علی محمد شیرازی است او ملقب به باب بود یعنی دروازه ارتباط با امام زمان علیه السلام. از این جهت پیروانش به بابیه معروف شدند. بهائیت، فرقه‏اى است منشعب از آیین بابى، که خود برخاسته از مکتب شیخى است. از آنجایی که فرقه بهائیت هیچ نوع نشان و علامت آسمانی و الهی ندارد بلکه بر اثر خواست های نفسانی و شیطانی عده ای شکل گرفته، عقاید و باورهای آنها نیز با اصول ادیان الهی در تضاد و تناقض می باشد. و هیچ نوع مشابهتی با ادیان توحیدی ندارد و ساخته و پرداخته ی دشمنان اسلام و خصوصاً روسیه می باشد که به قصد ضربه زدن به اسلام به وجود آمده است. سید علی محمد باب از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت. وی عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، بپا شده است؛ حسینعلی بهاء(بنیانگذار آیین بهایى) نیز در مجموع گفتارش توحید، معاد و نبوت را کاملاً انکار نموده است و بندگان خدا را برخلاف دعوت تمام انبیاء الهی به اطاعت و خشوع از خودشان یعنی میرزا علی محمد باب و حسینعلی بهاء دعوت می کند.
این نوشتار می کوشد تا ضمن بیان تاریخچه ای مختصر از فرقه بهائیت و رابطه آن با صهیونیسم به برخی از تعالیم و عقاید این فرقه ضاله بپردازد و نیز نگاهی اجمالی به برخی از آیین ها و باورهای بهائیان داشته باشد.

کلید وا‍‍‍‍‍ژه: باب، بهائیت، صهیونیسم، عقاید، آئین، تناقض


مقدمه:

 

ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای

به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی ا

ین بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده ویا

حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند. در حوزه یهودیت و مسیحیت این امر

تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده و ما امروز شاهد گروهها و فرقه های مختلفی هستیم

که با آدابی عجیب و مناسکی غریب تر عده ای را به گرد خویش جمع کرده و ادعای

سعادت و رستگاری برای آنان دارند.
در مقوله مهدویت نیز قریب یکصدو پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس،

گروه دست سازی با نام و عنوان بابیت و آیین بهایی در کشور ما شکل گرفت،

جهت گیری کلی بهائیت جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب

امام زمان(عج) تلقی می شوند) و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشربود. مکتبی

که جنبه های غیر عقلانی آن بر جنبه های عقلانیش فزونی داشت و بتدریج از صحنه های

زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می شد و در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب

جدا شدن مردم از دین و دینداری گردید و پیوستن به مکاتب غیر دینی را تسهیل می نمود.

هدف اصلی مجموعه حاضرنیز، بیان زمینه‏ها، عوامل و مراحل شکل‏گیرى جریان بهائیت و آشنایی با عقاید آنان میباشد.

 

 

با ذکر این مقدمات وارد بحث اصلی شده و با تاریخچه شکل گیری این فرقه ساختگی بیشتر آشنا می شویم:

بخش اول: تاریخچه

 تاریخچه ای کوتاه از فرقه بهائی:
بنیان گذار فرقه بابیه، سید علی شیرازی است.او جوان تاجری بود که در شیراز ا

دعا کرد که همه جهان در انتظارش هستند او ملقب به باب بود لقب باب از این

جهت است که او اظهار می کرد مقصد اصلی اش آن است که مردم را برای

ظهور کلی الهی بعد از خود آماده کند و باب یعنی دروازه ارتباط با امام زمان

علیه السلام. از این جهت پیروانش به بابیه معروف شدند. پس از مرگ سید

کاظم رشتی، که جانشین شیخ احمد احسایی پیشوای فرقه شیخیه بود

مریدان او به دنبال جانشینی بودند. سید علی محمد در این موقعیت خود

را باب امام دوازدهم معرفی کرد و برخی از پیروان سید کاظم هم از او تبعیت

کردند سید علی محمد به تدریج ادعای مهدویت و سرانجام نبوت نمود؛ البته

ادعاى الهیت او به بعد از این ادعا باز مى‏گردد، که نام خویش را با استناد به

حروف ابجد معادل رب اعلى توجیه نمود.  او بعد از این اعلام از طرف روحانیون

بزرگ شیعه طرد شد و چندین بار تـوسط حـکومـت وقـت دستـگیر و هر دفـعه

از گـذشـته خـود ابـراز ندامت نمود لکن هر بار توبه را می شکست و دوباره تبلیغ

را شروع می نمود. در سال 1263 یک نشست تاریخی در حضور ناصرالدین میرزا

که در آن هنگام ولیعهد بود و روحانیون آن دوره و باب صورت گرفت و سوالاتی از

باب پرسیده شد که او به هیچکدام از این سوالات نتوانست به درستی پاسخ

دهد و جوابهای وی که ادعای مهدویت می کرد بسیار نابخردانه بود. متن این

نشست و توبه نامه وی هنوز در موزه مجلس شورای اسلامی موجود می باشد

به طوری که بعدها خود بهاییان سعی در پنهان کردن آن سند تاریخی داشتند

تا اینکه چندی بعد در میدان عمومی تبریز به فرمان امیر کبیر تیر باران شد. و

جسدش به گفته بهاییان در کوه کرمل مشرف بر خلیج حیفا در اسرائیل مدفون

گردید که در بین بهاییان به نام مقام اعلی معروف شده است .
فرقه بهائیه منشعب از فرقه بابیه است و بنیان گذار آن میرزا حسینعلی

نوری معروف به بهاءالله است. او از خانواده نجبا و اشراف ایران بود که نسب

او به پادشاهان ساسانی می رسید. او از پیروان و مبلغان باب بود و برادر

کوچکتری هم به نام میرزا یحیی (صبح ازل) داشت که ادعا می کرد طبق

وصیت نامه باب جانشین اوست و از این رو پس از مرگ باب عده ای او را

جانشین باب دانستند لکن به جهت سن کم میرزا حسینعلی زمام کارها را به دست گرفت.

 

از آنجا که باب به ظهور فردی پس از خود با مقام (من یظهر الله) نوید داده بود

افراد زیادی ادعای چنین مقامی کردند که توسط بهاء الله و میرزا یحیی کشته

شدند و از اینجا نزاع اصلی در میان بابیان آغاز شد. بابی هایی که ادعای

حسینعلی را نپذیرفتند و بر جانشینی یحیی باقی ماندند ازلی نام گرفتند و

پیروان حسینعلی (بهاء الله) بهائی خوانده شدند.
میرزا حسینعلی مقامات زیادی برای خود ادعا کرد که مهمترین آنها

مقام الوهیت و ربوبیت بود. او همچنین ادعای شریعت جدیدی نمود و کتاب اقدس را نگاشت .

مهمترین کتاب بهاء الله ایقان بود که در آخرین سالهاى تبعیدش در بغداد نوشته است .

از بغداد هم به استانبول و از آنجا به ادرنه و بالاخره به عکا واقع در اسرائیل تبعید شد

و برادر وی میرزا یحیی هم به قبرس تبعید گردید که هم اکنون نیز بعضی از پیروانش که به نام ازلی نام گرفتند در آنجا زندگی می کنند.

 

پس از مرگ میرزا حسینعلی که در بهجی در شمال عکا رخ داد پسر بزرگش عباس افندی ملقب

به عبدالبهاء جانشین وی شد. او سفرهای متعددی به اروپا و آمریکا کرد و در این سفرها با

انگلستان رابطه نزدیکی پیدا کرد بطوری که لقب Sir را از دولت انگلستان دریافت کرد . پس از

عبدالبهاء شوقی افندی فرزند ارشد دخترش بنا به وصیت وی جانشین او شد. او فارغ التحصیل

دانشگاه بیروت و آکسفورد بود و نقش عمده ای در توسعه بهائیت داشت و نامبرده فرمان تاسیس

بیت العدل اعظم را در سال 1963 صادر کرد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک

هیئت 9 نفره است که هر پنج سال یکبار عوض می شوند و مرکز اداره امور بهائیان در سراسر جهان است.

عبادتگاههای آنها به مشرق الاذکار معروف است. هرچند از نظر هندسى هریک از بناها

با یکدیگر مختلف هستند ولى از لحاظ معمارى یک اصول کلى در آنها مراعات می شود-

همه داراى 9 طرف و یک تالار مرکزى گنبد مانند هستند.

 


بهائیت در عصر مشروطیت:

 
از زمان شیخ احمد احسایی( پیشوای بزرگ و بنیانگذار فرقه شیخیگری) تا انقلاب مشروطیت،

یعنی حدود 90 سال، شاهد بروز و ظهور فرقه های متعددی بودیم که نامدارترین آنها عبارتند

از شیخیگری، بابیگری، ازلیگری و بهائیگری. در سالهایی که زمزمه قانون و مشروطه برزبانها

جاری شد، این فرقه ها انشعابات متعددی را پشت سرگذاشته و تنها شیخیگری و بهائیگری،

آن هم به سبب حمایت کانونهای استعماری، محلی از اعراب داشتند و برسرپا مانده بودند.

 

 

بسیاری از پژوهشگران و نویسندگان تاریخ که با نگرشی اسلامی به انقلاب مشروطیت نگاه می کنند،

بابیگری و بهائیگری را یکی از عمده ترین عوامل انحراف آن می دانند. در این دوران شاه در رأس دولت

و روحانیت راهبر و پیشاهنگ ملت بودند. در این ایام، دولت به خاطر مدیریت نادرست و سوءاستفاده

دولتمردان در اوج فساد و از لحاظ مالی بسیار ضعیف بود. مطالبات آزادیخواهانه مردم رو به تزاید

داشت و روی هم رفته دو خط فکری خاص این خواست و نهضت را تغذیه می کردند. یکی علما و

روحانیون که اصلاحات اجتماعی – مذهبی را خواستار بودند و تشویق می کردند و دیگری

روشنفکران و تحصیلکردگان فرنگ رفته و به طورکلی غرب زده که الگوهای دموکراسی اروپایی را برای ایران می خواستند.

 

اما تفکر غالب، تفکر اسلامی بود. مورخان و کارشناسان غربی همچون خانم پروفسور آن لمبتون جاسوس ان

 

گلیسی در ایران براین اعتقادند که در آن ایام مردم، ایران را «کشور اسلام»

و شاه را هم «پادشاه اسلام» می خواندند. و پیش از انقلاب مشروطیت یک

حرکت آزادیخواهانه و نوگرایانه توسط میرزاملکم خان ناظم الدوله و سیدجمال الدین

اسدآبادی در ایران شروع شده بود و این جنبش که علیه فساد و استبداد داخلی و

نفوذ خارجی بود به جنبشی ملی و اسلامی تبدیل شد.

 

البته دور از انتظار نیست که خانم «آن لمبتون» که پیوند و ارتباطاتش با آژانسهای

جاسوسی انگلستان اثبات شده است، می کوشد تا حرکت میرزا ملکم خان نظام ا

لدوله که از سوی «گراند لژ اسکاتلند»، یعنی سرزمین مرجع فراماسونری جهان،

هدایت می شود و اهدافی جز برنامه های استعماری ندارد، را حرکتی آزادیخواهانه قلمداد نماید.
 پس از ترور ناصرالدین شاه و آغاز سلطنت مظفرالدین شاه خواست و مطالبات مردم شدت

بیشتری به خود گرفت. به استناد مدارک تاریخی، مردم از آغاز حرکت بیدارگرانه که منجر به

مشروطیت شد، خواستار «عدالتخانه» بودند. یعنی به وجه اسلامی ماجرا بیشتر

اهمیت می دادند و می خواستند تا این عدالتخانه ها بر مبنای معیارهای اسلامی اداره شود.
اگر به جریان مبارزه و طرح مطالبات مردم در آن ایام به دقت نگاه کنیم، می بینیم

که عبارت مشروطیت درست بعد از بست نشینی در سفارت انگلیس برلب های مردم

نشست و مبلّغان و کوشندگان این راه هم همانگونه که گفته شد، روشنفکران و

تحصیلکردگان غرب رفته یا روشنفکران سکولار یا بابی مسلک بودند.

 

 

یکی از مهم ترین فعالان در این عرصه میرزاملکم خان ارمنی – پدر فراماسونری ایران

– است و از دیگر افرادی که در این زمینه تلاش و فعالیت بسیار داشتند و با مقالات

و نوشته های خود سعی در تبلیغ مشروطیت و دموکراسی از نوع غربی آن می کردند،

باید از افرادی چون میرزاآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی نام ببریم که به اتهام دخالت

درترور نافرجام «ناصرالدین شاه» به دستور محمدعلی میرزای ولیعهد در تبریز کشته شدند.

نکته جالب و در خور توجه پیرامون میرزاآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی این است

هردو پیرو فرقه ضاله «باب» و داماد میرزا یحیی صبح ازل – سرکرده فرقه «بابی های

ازلی» و برادر بهاءالله – بودند. براین گروه باید نام میرزا یحیی دولت آبادی را هم افزود.

او هم از گروه بابیان مشروطه خواه و فعالان نهضت مشروطه خواهی در ایران بود.

میرزا یحیی دولت آبادی در خانواده ای بابی به دنیا آمد و پدرش مأمور و نماینده امور

حسبیه میرزا یحیی صبح ازل در ایران بود و هرساله وجوهات به اصطلاح شرعیه

«بابی ها» راجمع آوری می کرد و برای «میرزا یحیی صبح ازل» به قبرس می فرستاد.

 

آنچه به عنوان نتیجه این بحث عاید می گردد این است که در حقیقت انقلاب مشروطیت

را روحانیون مسلمان به ثمر رساندند اما این انقلاب در نیمه راه توسط عده ای از روشنفکران

سکولار بابی و بهایی از مسیراصلی خود خارج شد و سرانجام آن به دیکتاتوری رضاخان رسید.
به طورکلی در انقلاب مشروطیت تغییرساختار دولت و تبدیل دیکتاتوری به شکلی از حکومت

عادلانه هدف مردم بود. تا آن زمان نظریه مدونی در مورد حکومت اسلامی وجود نداشت

ولی روش دموکراسی غربی طرحی آماده و آزمایش شده در کشورهای اروپایی بود. به

همین سبب با فشار روشنفکران غرب زده بویژه پیروان بابیگری و بهاییگری، مشروطه جایگزین تفکر عدالتخواهانه اسلامی شد.

بهاییت در عصر پهلوى:

 

 

رضاشاه، نظامى جسورى بود که با کمک انگلیسى‏ها دست به کودتا زد و با حیله و نیرنگ

به پادشاهى رسید. او که از اصالت خانوادگى بهره‏اى نداشت، نام “پهلوى” را براى خاندان

خود برگزید و چنین وانمود کرد که در پى تجدید عظمت گذشته ایران باستان است. اما در واقع،

بزرگ‏نمایى تاریخ ایران باستان براى رضاشاه به نوعى مبارزه طلبیدن اسلام بود. او مى‏دانست

که نمى‏تواند قدرت اسلام را در حکومت خویش هضم کند، لذا سعى داشت تا با خلق

ایدئولوژى براى حکومت خود، اسلام را تضعیف نماید. آغاز حکومت رضاشاه مصادف با

رهبرى شوقى‏افندى، رهبر بهاییان بود و به نظر مى‏رسد که شاه نظر بسیار مساعدى

نسبت به این فرقه داشت، به طورى که یکى از افسران بهایى را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب کرد.

 

در دوران پهلوى، جنبش بهاییت به یکى از شاخه‏هاى بسیار با نفوذ در تشکیلات

سیاسى دولت و به تبع آن، ساختارهاى فرهنگى و اقتصادى کشور تبدیل شد.

رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دین‏زدایى و روحانیت‏ستیزى خود نهایت

استفاده را برد و این مقابله نیز تا کشف حجاب، که از احکام ضرورى دین اسلام است

پیش رفت. به این ترتیب، دشمنى میان بهاییان و حکومت مرکزى در دوره پهلوى از میان

رفت و برعکس به همکارى میان آنها علیه دین اسلام انجامید.

 

نفوذ عناصر بهایى در دستگاه حکومت در عصر پهلوى دوم بسیار زیاد شد.

محمدرضاشاه که علاوه بر فقدان اصالت خانوادگى از جسارت پدر هم بهره‏اى

نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایسته اعتماد مى‏دانست

و لذا از آن پس، نقش عناصر بهایى در حکومت از حالت غیرعلنى عصر رضاشاه

خارج گردیده و بسیارى از مناصب و شغل‏هاى مهم و حساس، در اختیار آنها قرار گرفت.
با این حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درست

در زمانى که شاه و اربابان انگلیسى و آمریکایى‏اش فکر مى‏کردند که دیگر دین

و روحانیت در ایران کمرنگ شده است، ظهور زعیم عالى‏قدر شیعه، حضرت

امام خمینى(ره) و حماسه عظیمى، چون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را در صحنه سیاست ایران بر هم زد.

 

شاه، دیگر حاضر نبود که به هیچ قیمتى، حتى سرکوب خونبار قیام 15 خرداد،

در مقابل خواسته‏هاى روحانیون و مردم تسلیم شود، لذا تصمیم گرفت تا براى کنترل

نیروهاى مخالف، به عناصر بهایى قدرت بیشترى داده و آنها را به طور علنى،

بى هیچ ابایى، در دستگاه دولتى خود به کارگیرد.
از جمله مهره‏هاى بهایى، که پس از سرکوب قیام 15 خرداد در بخش‏هاى

مختلف سیاسى، اقتصادى و هنرى کشور حضور پیدا کردند، مى‏توان به افرادى،

چون هژبر یزدانى (سرمایه‏دار )، ثابت پاسال (رییس رادیو تلویزیون)، فرخ‏رو پارسا

( وزیر آموزش و پرورش )، دکتر شاهقلى ( وزیر بهدارى )، تیمسار ایادى و پرویز ثابتى (معاون ساواک)، اشاره کرد.

Image result for ?تصاویر راجع به فرقه بهائیت?‎

اما برجسته‏ترین مهره بهایى، که توانست در مصدر نخست‏وزیرى قرار بگیرد –

و در دوران صدارتش، تعلق او به بهاییت شهرت وسیع یافت – “امیرعباس

هویدا” بود. در دوران نخست‏وزیرى هویدا، بهاییان بیش از پیش به مراکز حساس

کشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوى دوم منابع اطلاعاتى

و جاسوسى انگلستان در ایران به شمار مى‏آمدند. آنان در تضعیف اقتصاد کشور

نیز نقش داشتند و اجناسى را که در ایران ارزان‏تر تولید مى‏شد، از خارج وارد مى‏کردند.

 

 

اعتماد محمدرضا شاه به بهاییان باعث شد تا آنها از موقعیت به دست آمده براى

کسب ثروت و قدرت بهره‏بگیرند. مرکز بهایى‏گرى در اسراییل قرار داشت و آنها با

تشکیلاتى بسیار منظم و گسترده، با این مرکز در ارتباط بودند، که به همین مناسبت،

غیر از نفوذ دولتى، آنان با داشتن ارتباط با کشورهاى خارجى، به خصوص اسرائیل

و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد کشور در راستاى منافع بیگانگان

عمل مى‏کردند و اقدامات خائنانه این گروه علیه مصالح ملت و مملکت، از جمله

عواملى بود که به برانگیخته شدن خشم مردم و انفجارى به نام انقلاب اسلامى در سال 1357 انجامید.

 

 

بخش دوم: بهائیان و صهیونیسم
تروریسم سیاسى؛ مشخصه بهائیان:  
تروریسم سیاسى در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه 840 م (1260 ق)،

با بابى‏گرى آغاز شد و چنان با بابى‏گرى پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار،

نام “بابى ” و “تروریست” مترادف بود. بابى‏ها ترور امیرکبیر را طراحى‏کردند و

در شوال 1268 ق، به ترور نافرجام ناصرالدین شاه دست زدند. از آن پس این

شیوه در ایران تداوم یافت و بویژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت.

بهائیان در عتبات نیز بیکار نبودند و سید اسدالله مازندرانى در عتبات به جرم سوءقصد

به آیت الله خراسانى گرفتار شد.  بعدها عملیات خود را در قالب گروه جدیدی به نام

کمیته مجازات آغاز کردند و به چند فقره قتل، همراه با انتشار اعلامیه هایی دست

زدند که بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت.
  در ادامه نیز تا انقلاب اسلامى ایران، این فرقه براى رسیدن به مقاصد سیاسى خود،

بارها علیه شخصیت‏هاى علمى، مذهبى و سیاسى ایران دست به توطئه زدند.

 

در هم تنیدگی با جامعه صهیونیستها:


اشتراکات فکرى فراوانى میان بهائیان و صهیونیست‏ها به چشم مى‏خورد،

که از جمله آنها، ستاره پنج‏پر است، که ازعلائم اصلى بهائیان و از نمادهاى

اسرائیل و شیطان پرستان مى‏باشد.  توجه فرقه ضاله بهائیت به اسراییل

و صهیونیسم تاحدی است که شوقی ربانی سومین پیشوای این فرقه یکی

از مهم ترین وظایف شورای بین المللی بهائیان را رابطه با دولت اسراییل قلمداد

می کند. وی همچنین در نقشه ده ساله اش، حمایت از دولت اسراییل رابرهمه

دولتهای جهان ترجیح می دهد.  و به بهائیان فرمان می دهد که به تشکیل

محافل روحانی و ملی بر مبنای قوانین و مقررات دولت اسرائیل اقدام نمایند:

«در ارض اقدس، بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدید التأسیس. . . ا

ینگونه محافل را به وجود آورید». و حال آنکه در تشکیل همین محافل در

کشورهای ایران، عراق، انگلستان و آلمان، رعایت قوانین و مقررات این دولت ها را مطرح نمی کند!

Image result for ?تصاویر راجع به فرقه بهائیت?‎

این حمایت های آشکار و قوی از دولت اسرائیل، سبب شد تا «فرمان نیویج»،

یکی از مهره های مهم دولت اسرائیل، فرقه مجهول و منحرف «بهائیت» را در

ردیف اسلام و مسیحیت و یهودیت قرار داده و آن را یک «دین جهانی و بین المللی» بنامد:

«اکنون فلسطین را نباید فی الحقیقه منحصراً سرزمین سه دیانت محسوب داشت، بلکه باید

آن را مرکز و مقر چهار دیانت به شمار آورد، زیرا امر بهائی که مرکز آن حیفا و عکاست و این

دو مدینه زیارتگاه پیروان آن است، به درجه ای از پیشرفت و تقدم نائل گشته که مقام دیانت

جهانی و بین المللی را احراز نموده است، و همان طور که نفوذ این آئین در سرزمین مذکور

روز به روز رو به توسعه و انتشار است، در ایجاد حسن تفاهم و اتحاد بین المللی ادیان

مختلفه عالم نیز عامل بسیار مؤثری به شمار می آید».

 

 
روحیه ماکسول (آخرین رهبر فرقه بهائیت) و همسر شوقی می گوید:

«من ترجیح می دهم که جوانترین ادیان(بهائیت) از تازه ترین کشورهای

جهان(اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت آینده ما یعنی

(بهائیت و اسرائیل) چون حلقات زنجیر به هم پیوسته است. »
بهائیان، کشور ایران را مهد وخاستگاه فرقه بهائیت می دانند و سعی بلیغ و

جد وجهد وافر برای انجام تبلیغات بهایی گری در ایران داشته و دارند. اما آنها

از دیگر نقاط جهان نیز غافل نبودند و حتی در بسیاری از سرزمین ها با دعوت

رسمی دولت های استعمارگر، مبلّغان خود را بدان سرزمین ها می فرستادند.

 

بی شک هدف استعمارگران از طرح و حمایت از بهائیان ایجاد تشتت و چندپارگی

در میان مسلمین و تبدیل آنها به گروههای متخاصم و جزایر تک تک و بی رابطه

و درگیرساختن آنان در جنگ های عقیدتی بود.
لازم به ذکر است که یکی از عوامل پیشرفت بهائیان، تظاهر آنان به اسلام در ملاء

عام بوده است. به عنوان نمونه عباس افندی پس از مرگ بهاء، ابتدا باب هر نوع تبلیغی

را مسدود کرد و همراه افراد دیگر فامیل، در لباس مسلمانی به انجام مراسم مذهبی

اسلامی مشغول شد و به نحوی در این ظاهرسازی ها رعایت جوانب را در نظر داشت

که کمتر کسی احتمال ضعف ایمان مسلمانی آنان را می داد. چه رسد به خروج

از اسلام و نفی همه ارزش های اسلامی.

 


اتحاد بهائیان و صهیونیستها:

 
 بهائیان علاقه و روابط ویژه ای با دولت اسراییل داشته اند و براساس همین علاقه با

تجارصهیونیست نیز متحد هستند و در مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران به صورت همگام عمل می کنند.
 پس از تشکیل دولت غاصب اسراییل سران جریان صهیونیسم، بهائیت رابه عنوان دین

به رسمیت شناختند و اجازه دادند تا نخستین معبد بزرگ

 

بهائیان به نام «مشرق الاذکار»  در آنجا ساخته شود: «موقوفات بین المللی

بهایی برصفحه جبل کرمل با امضای قراردادی با مقامات اسراییلی برای ابتیاع

قطعه زمینی به مساحت سی و شش هزار مترمربع واقع در رأس جبل کرمل

جنب غار ایلیا به مقدار زیاد افزایش یافته. همچنین با تملک نقطه ای که به قدوم مبارک

حضرت بهاءالله متبرک و محل نزول لوح کرمل بود، به قیمت یکصدوهشت هزار دلار خریداری

گردید وقرار شد اولین مشرق الاذکار ارض اقدس برآن ساخته شود. . . »

 

نقشه این معبد بهائیان و نیز گور بهاءالله و سیدعلی محمد باب توسط یکی از اساتید بهایی دانشکده معماری دانشگاه تهران به نام دکترعباس امانت تهیه و با صرف دهها میلیون دلار زیر نظر او ساخته شد.
به دلیل وجود گور بهاءالله و عباس افندی وشوقی افندی (ربانی) و نیز بزرگترین

معبد بهائیان در اسراییل، همواره بهائیان در شمار افرادی قرار داشتند که خواستار

برقراری رابطه رسمی بین ایران و اسراییل بودند و حتی شایع است تاجری که

وسیله پرداخت رشوه 400 هزار دلاری به ساعد مراغه ای در ازای ایجاد رابطه با اسراییل را فراهم آورد، بهایی بود.

 

بهائیت به مثابه یک حزب صهیونیستی:
 شوقی افندی در زمان حیات خود به بهائیت صورت تشکیلات حزبی داد و

در هر شهر محفل ویژه بهائیت به وجود آورد و در بسیاری از کشورها این

محافل بهائیان را به صورت محافل مذهبی و یا شرکت های تجارتی به ثبت رساند.

روحیه ماکسول همسر شوقی افندی در این مورد می نویسد: «میل مبارک آن است

که. . . محفل را به اسم جمعیت دینی واگر نشد به عنوان هیئت تجارتی تسجیل نمایند. »

 

بسیاری از کارشناسان بر این اعتقادند که اگر بهائیت توانسته است تاکنون برپا بماند

به سبب همین نظام کنترل اجتماعی بود. در زمان شوقی افندی هرکس برخلاف

اراده مرتکب عملی می شد، ابتدا از این تشکیلات اخراج می گردید. به این مرحله

«طرد اداری» می گفتند و اگر آن شخص در مخالفت خویش ایستادگی می کرد، او

را از جامعه بهائیت طرد می کردند که آن را«طرد روحانی» نام گذاشته بودند.

 

البته بهائیان در کنار این طردها که نسبت به افراد متخلف داشتند و با برخوردهای

خشن و سنگین همراه بود نسبت به جامعه پیروان خود بسیار حساس بوده و به

عنوان پشتیبانی همیشه در صحنه، در تمام زمان ها و مکان ها حضور داشته اند.
 حضرت امام خمینی «قدس سره» در سال 1321 ضمن انتقاد از سکوت جامعه

مسلمانان نسبت به ظلم ها و مشکلات مسلمین، خصلت وحدت و اتحاد بهائیان

را مورد اشاره قرار داده و خطاب به مؤمنین می فرمایند: «خوب است دینداری را دست

کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک ده زندگی کند، از مراکز حساس آنها

با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود، برای او قیام کنند».

 

بخش سوم: تعالیم و تناقض ها

برخی از تعالیم بابیت:     
– واجب است انهدام و نابودی تمام ابنیه و بقاع روی زمین از کعبه و قبور

انبیأ و ائمه و تمام مساجد و. . . هر بنایی که به نام دیانت ساخته می شود.

 

– واجب است بر سلاطینی که به دین باب روی می آورند، خانه علی محمد

باب در شیراز را که در آن تولد یافته و زندگی کرده، به گونه ای خاص بنا کنند

که از بیرون نود و پنج درب داشته باشد و از میان نود درب و آنقدر وسعت داشته باشد

که تمام شیراز را دربر گیرد و زمانی که اهل دنیا به حج بابیگری می روند گنجایش آن

را داشته باشد. علاوه بر آن خانه شیراز که «کعبه» می شود، هیجده بقعه رفیع دیگر

بر قبر هیجده حروف حی که مؤمنین او هستند بنا نمایند. . . .

 

– حج کعبه شیراز بر تمام مردان پیرو باب واجب است و نیز بر همه مردان و زنان شیراز.
– سال 19 ماه، ماه 19 روز، روزه 19 روز و روز عید فطر اول نوروز است!
– ازدواج با محارم غیر از زن پدر، حلال می باشد.
– معاملات ربوی آزاد و حلال است.

 

– حجاب زنان ملغی می باشد (و بی حجابی آزاد و حلال).
– تمام کتب دینی و اخلاق و ادبی و علمی باید محو و نابود شوند!

تنها کتاب «بیان» معتبر می باشد و با وجود آن، نباید به کتب و آیات و تفاسیر

و دلیل و برهان های دیگر رجوع نمود و به آنها ایمان آورد!
– دخالت در سیاست ممنوع می باشد.  – حقوق و وظائف شرعیه بر دو قسم است،

قسمی مانند نماز و روزه و … فردی و شخصی است و قسمی مانند شرکت در انتخابات

محافل روحانیه و امور عمومی امری وظیفه اجتماعی است.

 

در قسمت اول انجام فرائض شرعیه از ابتدای سن بلوغ که اول شانزده سالگی است بر دختر

و پسر متساویاً فرض و واجب است و در قسمت دوم انجام تکالیف اجتماعی پس از پایان بیست

و یک سالگی و ورود به بیست و دو سالگی که سن بلوغ اجتماعی آن هم بر پسر و دختر متساویاً واجب است.

 

«عبدالبهأ» در مورد تفاوت حقوقی مردان و زنان در فرقه بهائیت می گوید:

«در شریعت… نسأ و رجال در جمیع حقوق متساویند مگر در بیت العدل عمومی

زیرا رئیس و اعضای بیت العدل به نص کتاب رجالند.. »

 

منابع و مأخذ:
1)    مجموعه رهنمودهای امام خمینی، صحیفه نور،جلد اول، چاپ اول، 1361.
2)    رمزی طبسی، محمد حسن؛ فتنه باب و بهاء، چاپخانه گلبرگ، چاپ اول، 1387.
3)    مهتدی، فضل اله؛ خاطرات صبحی درباره بهائیگری، چاپخانه علمیه تبریز، چاپ چهارم، 1351.
4)    مردانی، محمد؛ خلاصه همراه در احوالات باب و بهاء، چاپخانه سپهر، چاپ دوم، 1384.
5)    فردوست، حسین؛ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‏هاى سیاسى، 1385.
6)    جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قبیله حیله، رمضان 1429
7)    اقتصاد مراغه ای، صالح؛ به اهتمتم علی امیر مستوفیان، ایقاظ (بیدار کننده بهائیان)، تهران، نشر راه نیکان، 1388.
8)    زاهد زاهدانى، سعید؛ بهائیت در ایران، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، 1380.
9)    افراسیابى، بهرام؛ تاریخ جامع بهائیت، تهران، انتشارات سخن، 1368.
10)    رائین، اسماعیل؛ انشعاب در بهائیت، مؤسسه تحقیقی رائین.
11)    شهبازى، عبدالله؛ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، پاییز 1382.
12)    نجفی، سیدمحمدباقر؛ بهائیان.
13)    افندی، عباس؛ (عبدالبهأ)، قرن بدیع، جلددوم، چاپ مصر
14)    روحیه خانم ام البهأ، ترجمه ابوالقاسم فیض، گوهر یکتا در ترجمه احوال مولای بی همتای ما، به نقل از بهائیت در ایران
15)    نوری، یحیی؛ خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، جامعه عمومی دنیا، از انتشارات لجنه جوانان بهایی طهران، 1338 شمسی.
16)    اعلمی حائری، محمد حسین؛ دائره‏المعارف الشیعیه العامه، ج 6.
17)    مصباح، محمد تقی، آموزش اصول عقاید، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات، یازدهم، 1373، قم.
18)    خندق آبادی،‌ جامعه جعفریه،کتابفروشی و چاپخانه پامنار، 1335 هـ.

 

پژوهشگرو محقق:کیوان گیتی نژاد (حیدری)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/1/19:: 1:29 عصر     |     () نظر

 

 

 

مهم‌ترین جمله رهبر انقلاب در سال 95 انتخاب شد

 

 

کاربران پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR با شرکت در نظرسنجی برای انتخاب
 مهم‌ترین جمله‌ی رهبر انقلاب در سال95، در نهایت، موضع رهبر انقلاب درباره‌ی
واکنش کشورمان به هرگونه نقض احتمالی برجام از سوی طرف مقابل را به‌عنوان
مهم‌ترین جمله‌ی ایشان در سال 1395 انتخاب کردند.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/36032/18.jpg
در این نظرسنجی که از یکشنبه 22 اسفند تا جمعه 27 اسفند به مدت
شش روز در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، سامانه‌ی پیامکی و

شبکه‌های اجتماعی مرتبط برگزار شد، حدود 80 هزار نفر از مخاطبان این رسانه
شرکت کردند و درنهایت سه جمله‌ی رهبر انقلاب حائز بیشترین تعداد آرا گردید:


http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif سومین جمله‌ی 95 از نظر نگاه کاربران: خرمشهر‌ها در پیش است


«جوانهای عزیز! بچه‌های عزیز من! فردا مال شما است، آینده مالِ شما است؛

 شما هستید که باید این تاریخ را با عزّتش محفوظ نگه دارید؛ شما هستید که

این بارِ مسئولیّت را بردوش دارید؛ خرّمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ

نظامی، [بلکه‌] در یک میدانی که از جنگ نظامی سخت‌تر است. البتّه ویرانی‌های

 جنگ نظامی را ندارد؛ بعکس، آبادانی به دنبال دارد، امّا سختی‌اش بیشتر است.» ب



یانات رهبر انقلاب در دانشگاه امام حسین (علیه‌السلام) 95/03/03

 



http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif دومین جمله‌ی 95: #مردم_گله‌مندند

 


«به مسئولین عرض میکنم که این حضور مردمی در بیست‌و‌دوّم بهمن را به

 حساب گلایه نداشتن آنها از فعّالیّتهای ما مسئولین به حساب نیاورید. مردم

گله‌مندند؛ از بسیاری از چیزهایی که در کشور میگذرد، مردم گله‌مندند. مردم

با تبعیض میانه‌ای ندارند؛ هرجا تبعیض ببینند، احساس ناراحتی و رنج میکنند.

 هرجا کم‌کاری ببینند همین‌جور، هرجا بی‌اعتنائی به مشکلات ببینند همین‌جور،

 
هرجا پیش نرفتن کارها را ببینند همین‌جور؛ مردم گله‌مندند.»

دیدار مردم آذربایجان شرقی



http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif و اما مهمترین جمله‌ی سال 95 از نظر مردم: اگر برجام را پاره کنند، آن‌را آتش می‌زنیم

 


«ما البتّه برجام را ابتدائاً نقض نخواهیم کرد؛ لکن اگر طرف مقابل نقض کند که

حالا همین‌طور این کسانی که نامزد ریاست جمهوری آمریکایند، مدام دارند

تهدید میکنند که ما می‌آییم پاره میکنیم، نقض میکنیم، اینها اگر پاره کردند، ما آتش میزنیم.


اینکه حالا نقض نمیکنیم، متّکی است به دستور قرآن: اَوفوا بِالعَهد؛ آنکه اگر آنها نقض

کردند، ما هم نقض خواهیم کرد، این هم متّکی است به آیه‌ی قرآن: وَ اِمّا تَخافَنَّ مِن

 قَومٍ خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلی‌ سَوآء؛ اگر آن طرف نقض کرد نقض کن. «فَانبِذ» یعنی

 پرتاب کن طرف خودش، رد کن. بنابراین ما تابع اصول قرآنی هستیم.»

 

 
در سال‌های گذشته نیز مخاطبان KHAMENEI.IR مهم‌ترین جمله‌ی سال
را انتخاب کردند که شما می‌توانید از پیوندهای همین صفحه نتایج نظرسنجی
 سال‌های 89، 90، 91، 92، 93 و 94 را مشاهده کنید.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/1/15:: 5:39 عصر     |     () نظر
بررسی و تحلیل انجمن حجتیه:
 
چرا انجمن حجتیه با رژیم پهلوی مشکلی نداشت؟

بسیار تامل‌برانگیز است که در تاریخ و اسناد انجمن‏ حجتیه، هیچ‌گاه اعتراض به رژیمی که حامی بهائیت بود و از هیچ کوششی در راه ترویج بهائیت فروگذار نمی‌کرد، دیده نمی‌شود.

خبرگزاری فارس: چرا انجمن حجتیه با رژیم پهلوی مشکلی نداشت؟

 

به گزارش خبرگزاری فارس، سایت گفتار نیوز نوشت:

 با پیروزی انقلاب اسلامی و در راس قرار گرفتن مبانی اسلامی در همه امور کشور، به تدریج افکار اسلامی طرفداران

بسیاری را از اطراف به خود جلب کرد. همین امر موجب شده بود که بسیاری از دشمنان داخلی و خارجی انقلاب،

از رشد بی رویه اسلام در خاورمیانه به هراس آمده و به فکر مقابله با آن باشند.

برای همین بود که با تشکیل گروه‌های مختلف ظاهرا مذهبی و اختصاص دادن هزینه‌های بسیار برای فعالیت این

گروه‌ها در کشور، نهایت تلاش خویش را انجام دادند تا با گسترش برخی از عقاید مذهبی که بیشتر از آنکه بر عقل

و استدلال منطقی استوار باشد، بر کشف و شهود برخی از دیندار مسلکانی استوار شده بود که نه دغدغه دین داشتند

و نه به دین می‌اندیشند! بلکه تمام هدف این خرافه پرستان، به دست آوردن قدرت هایی بود که شاید از آن طریق بتوانند،

بر بخش عظیمی از جامعه اسلامی که در دنیا در حال شکل گیری بود، حکمرانی کنند.

 * شکل گیری انجمن حجتیه

پس از کودتای سال 1332 و برکناری مصدق برخی از نیروهای مذهبی که دستی بر آتش سیاست داشتند،

سرخورده از بازی‌های سیاسی‏، از سیاست کنار کشیده و گوشة عزلت را ترجیح دادند.

شیخ محمود تولایی‌زاده (حلبی) نیز یکی از این افراد بود که با شکست در انتخابات مجلس، عطای سیاست را

 

به لقایش بخشید. او در سال 1335 گروهی به نام «انجمن خیریه مهدویه حجتیه» را راه‌اندازی کرد که بعدها به «انجمن حجتیه»

 

معروف ش این انجمن، دارای یک هیئت ‌مدیره بود که فعالیت‌های آن زیرنظر این هیئت‌ مدیره انجام می‌گرفت.

 

شیخ محمود حلبی ریاست هیئت‌ مدیره را برعهده داشت و اعضای آن عبارت بودند از:

حاج‌سیدرضا رسول‏ سیدحسن سجادی‏، محمدحسین غلامحسین، حاج‌محمدتقی تاجر.

در اساسنامه این انجمن، متاسفانه عدم دخالت در سیاست گنجانده شده بود و تمامی اعضا به‌شدت از مداخله

 

در سیاست منع شده و سیاست را به قیصرها واگذار کرده بودند؛ امری که مطلوب تمامی طاغوت‌ها بود.

فلسفه وجودی انجمن مبارزه فرهنگی با فرقه ضاله بهاییت اعلام شد. انجمن که ایجاد هر گونه حکومتی را در زمان

 

غیبت امام زمان (عج) مصداق حکومت طاغوت می‌دانست. غیر‌از حکومت پهلوی، چون نه‌تنها با آن

حکومت هیچ گونه تضادی نداشت که کاملا خود را با سیاست‌های آن منطبق کرده و آن را تایید نیز می‌کرد

مبارزه و تلاش برای تاسیس حکومت اسلامی را امری عبث و بیهوده تلقی می‌کرد، اعضایش را از فعالیت در جهت برپایی نظام اسلامی منع می‌کرد.

جالب این‌که در تاریخ و اسناد انجمن‏، هیچ‌گاه اعتراض به رژیمی که خود حامی بهائیت بود و از هیچ کوششی

در راه ترویج بهائیت فروگذار نمی‌کرد، دیده نمی‌شود و تمام تلاش انجمن حجتیه، برای صحبت و مناظره

با برخی از بهائیان بود که نتیجه چندانی نیز در بر نداشت.و جالب‌تر این‌که؛ رژیمی که عمدتا توسط بهاییان

اداره می‌شد، نه‌تنها با انجمن حجتیه مشکلی نداشت که از آنها حمایت نیز می‌کرد و حتی ساواک با افرادی که از این انجمن جدا می‌شدند برخورد می‌کرد.

 

 * اساسنامه انجمن حجتیه؛ سند انحراف

در بررسی مشی انحرافی انجمن حجتیه به دو نکته اساسی در اساسنامه انجمن بر می‌خوریم که یکی مربوط

به عدم دخالت در امور سیاسی است و دیگری پذیرش مشروعیت رژیم شاه خائن است.

به گونه‌ای که در تبصره 2 ماده دوم اساسنامه قید گشته است:

انجمن به‌هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را که

در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت.

همچنین، پذیرش مشروعیت رژیم سلطنتی شاه و تاکید بر این نکته که تمام فعالیت‌ها در چهارچوب قوانین کشور

انجام می‌پذیرد، که تقریبا در تمامی بندهای اساسنامه به گونه‌ای بر این بحث تاکید شده است.

 


 

بررسی اعتقادات و مسلک انجمن حجتیه

بررسی اعتقادات و مسلک انجمن حجتیه

انجمن حجتیه به عنوان یکی از جریانهای ایستای مذهبی درخنثی سازی و سیاست گریزنمودن قشرمذهبی، خصوصاً نسل جوان، نقش موثری را ایفا نموده است .

 

انجمن حجتیه پس ازرکود چند ساله، از سال 1376 فعال شده تشکیلات خودرا دنبال نموده

 

وعناصر وابسته به این فرقه در تهران وشهرستانها با پوشش هیأت های مذهبی و جلسات تفسیر قرآن مشغول فعالیت شده و توانسته اند افرادی از قشر جوان را جذب نمایند .

تاریخچه

الف) قبل ازانقلاب :

این انجمن بانام “انجمن خیریه حجتیه مهدویه” پس از کودتای 28 مرداد 1332 با رهبری محمد ذاکر تولایی

(معروف به حلبی) با هدف مقابله با بهائیت تأسیس شد.لیکن درمبارزه با بهائیت، هیچ گاه اساس بهائیت (صهیونیسم)

و رؤوس آن درایران(هویداها، هژبریزدانی ها و رژیم بهائی پرورشاهنشاهی) را مد نظر قرارنداده، بلکه درمحیط

اختناق رژیم شاهنشاهی درکمال آزادی، جلسات منظمی را درییلاق ها وباغ های بزرگ با صرف هزینه های سنگین

برگزار می کردند. از افتخارات این انجمن در قبل از انقلاب عدم شرکت اعضایش در قضایای 15 خرداد بود.

این جریان با پوشش آماده نمودن شرایط برای ظهور حضرت حجت (عج) معتقد به اشاعه فساد بوده وبه این دلیل

که برقراری حکومت ا سلامی مانع ظهور امام زمان (عج) می باشد، از هیچ مخالفتی با نظام اسلامی دریغ نکرد.

انجمن حجتیه به منظور ایجاد انحراف درنهضت اسلامی، نظرات فقهی حضرت امام خمینی(قدس سره) را زیر سوال

می‌بردند واز هیچ تهمت و شایعه ای برای مخدوش نمودن افکار و اندیشه های امام عظیم الشأن (قدس سره) دریغ نکردند.

 

ب) پس از انقلاب :

درابتدای انقلاب با سوء استفاده از فضای باز به وجود آمده وبا پوشش دفاع از اسلام فقاهتی، به جنگ با ولایت فقیه

 

برخاستند. پس از سخنرانی امام راحل درسال 1362 عده ای از اعضاء این جریان متوجه انحرافات خود شده واز انجمن جدا شدند .

حضرت امام خمینی (قدس سره) درخصوص انجمن حجتیه فرمودند :


یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید مصیبت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید حضرت صاحب

مگربرای چی می آید …این اعوجاجات را بردارید، این دسته بندی ها را برای خاطر خدا اگر مسلمید بردارید

وبرای خاطر کشورتان اگر ملی هستید، این دسته بندی ها را بردارید، دراین موجی که الان ملت رابه پیش

می برد دراین موج خودتان را وارد کنید وبرخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست .”1″

انجمن حجتیه علی رغم ادعای برکناری از سیاست، دقیقاً ریشه های سیاسی دارد واگر نگوئیم مؤسسین آن

خود با جریانات سیاسی بیگانه پیوند داشته اند وعلت حدوث این جریان، استعمار بوده است ،

اما یقیناً درایام پس ا زتأسیس به واسطه بعضی ا زافراد، انجمن به جریانات سیاسی پیوند خورد

وگردانندگان ومدیران انجمن نیزاز این مسئله بی اطلاع نبوده اند چرا که کیفیت رابطه ودرهای باز انجمن

به روی ساواک، به گونه ای بودکه ایجاد عوامل نفوذی به صورت علنی درآن سهل الوصول بوده است.

بنابراین مهم نیست که ایادی اجنبی در تکوین انجمن دخیل بوده اند یا نه، بلکه مهمتر آن است که

مسلماً دشمنان اسلام از حیات و فعالیت های این انجمن، حظ لازم را برده و می بردند.

بررسی اعتقادات و مسلک انجمن حجتیه

مواضع انجمن حجتیه

الف ) مخالفت با تشکیل حکومت اسلامی :

از مواضع انجمن، می توان به مخالفت با تشکیل حکومت اسلامی خصوصاً بعد از انقلاب اشاره نمود.

حضرت امیرالمومنین (ع) درباره نفس حکومت وفرماندهی به ابن عباس می فرماید :

فرماندهی به شما نزدمن از این کفش مندرس و پاره هم کم ارزش تراست مگر اینکه بوسیله

فرماندهی و حکومت به شما، بتوانم حق را برقرار سازم و باطل را از میان بردارم.

حضرت امام خمینی(قدس سره) درباب حکومت می فرمایند :


لازم است که فقها اجتماعاً یا انفراداً برای اجرای حدود وثغور نظام، حکومت شرعی تشکیل دهند .

این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفائی است.

بنابراین لازمه زمامداری، عصمت نیست بلکه شرط عدالت لازم است. انجمن معتقد است که استرداد

حق مظلوم را باید به ظهور امام زمان (عج) واگذار نمود.لذا طبیعی است که براساس این عقیده امرتشکیل

حکومت به خودی خود منتفی می گردد وبرپایی حکومت به منظور استرداد حق بی مورد شناخته می شود .

 

ب) عدم اعتقاد به ولایت فقیه :

ولایت فقیه جزء لاینفک حکومت ا سلامی است واصولاً مشروعیت حکومت بسته به حضور فقیه

جامع الشرایط در رأس امور است، تا ناظر بر اجرای احکام اسلام به طرز صحیح باشد. با ظهور

انقلاب وبرقراری نظام اسلامی درایران اصل ولایت فقیه به عنوان یکی از ارکان نظام به تصویب

مجلس خبرگان قانون اساسی رسید.اما انجمن حجتیه قائل به ولایت عامه مراجع درمقابل ولایت فقیه است.

به عبارت دیگر با تعمیم ولایت می خواهند که همه مجتهدین ولایت داشته باشند ودر بین آنها یک نفر به

عنوان فقیه اعلم شناخته شود ولی جایگاه فقیه اعلم درراس کلیه قوای حکومتی نیست . انجمن با جدا کردن

رهبریت از مرجعیت که ناشی از جدا کردن دین از سیاست است هم تقلید خویش از مراجع خاص و هم عملکرد خود را توجیه می نماید .

 

 


 

حجتیه؛ آنچه بر سر انقلاب و جامعه دینی آورد و می‌آورد؟؟!!

 

«فلسفه نجس و ضاله است، از بین تمامی علما فقط آقای "و؛س؛خ" اعلم بودند بقیه اصلا سواد ندارند،

خدا رحمت کند حضرت آیت الله حلبی را چقدر برای دین زحمت کشید، تمام شاگردان ایشان امام زمانی هستند،

حکومت جامعه ما جوانان را ضد دین می کند، باید از سیاست دست برداشت، فلانی در دیدار با

امام زمان گفته است...، ما نیز زمانی به رهبری اعتقاد داشتیم ولی به دلایلی...»

اینها گوشه‌ای از ادبیات جذب و شستشوی مغزی انجمن حجتیه است که با تشدید فعالیت های خود،

قشر مذهبی و متدین جامعه را هدف گرفته است، البته این فعالیت ها نه به نام انجمن بلکه با نام هیئت ها و محافل مذهبی صورت می‌پذیرد.

 

انجمن حجتیه چیست؟

انجمن خیریه مهدویه حجتیه درسال 1335 توسط شیخ محمود ذاکر زاده تولائی معروف

به شیخ حلبی با هدف مبارزه با بهائیت از طریق اعتقادی تاسیس شد.

اگرچه انجمن در تبصره دوم خود آورده است که "انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت

و نیز مسؤولیت هرنوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد،

بر عهده نخواهد داشت." ولی عملامخالفت آنها با اقدام سیاسی و خاموش کردن احساسات انقلابی ی

ک مسلمان خواه یا ناخواه انجمن را به یکی از جریانات سیاسی تبدیل کرده است.

 

افکار و عقاید انجمن حجتیه، قبل از انقلاب

 

بزرگ نمایى و جلوه‏دادن بهائیت به عنوان دشمن اصلى،‏ اصلی ترین ویژگی انجمن به حساب می آید،

در این زمینه شیخ حلبى تأکید مى‏کرد: «امروز امام زمان‏علیه السلام از کسى جز این خدمت را نمى‏پذیرد

و چیزى جز این انتظار ندارد. به خدا قسم! امروز تکلیف شرعى و دینى همه ما آن است که با بهائیت مبارزه کنیم.»

اما شاید نکته ای که کمتر به آن توجه شده باشد، تناقض عقیده و عملکرد این انجمن است. یعنی در

حالی که نخست وزیر و بسیاری از اعضای هیئت دولت و نزدیکان دربار بهایی هستند، نمی توانید انتقادی را نسبت به دربار از سوی انجمن بیابید.

حتی اعضایی که به نحوی به رژیم سلطنت اعتراض می کردند، بر اساس تبصره دوم انجمن

بلافاصله به نحوی طرد می شدند، چراکه به زعم آنان، اسلام تنها دین عبادت است و دخالت در سیاست، زیبنده پیشوایان دینى نیست.

 

 

انجمن و فتنه 88

یکی از تهمت هایی که مرتب به دولت‌های نهم و دهم زده می‌شد، ارتباط با انجمن حجتیه است. در عین حال،‌

عبدالکریم سروش در گفت‌وگویی تفصیلی با یکی از سایت های فارسی زبان خارج کشور، ضمن تبیین ساختار طیفی

جنبش سبز به صورت ویژه ای بر حضور اعضای انجمن حجتیه در این جنبش تاکید کرد و گفت: «واقعیت این است

که در درون جنبش سبز هم دینداران و هم غیردینداران، هم چپ‌ها و سکولارهای فلسفی و حتی افرادی از انجمن

حجتیه وجود دارند و این را نه می‌توان انکار کرد و نه می‌توان مخفی نگاه داشت.»

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 95/12/23:: 10:40 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >