سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عقل دو گونه است : عقل طبیعی و عقل تجربی و هردو سود بخش اند . [امام علی علیه السلام]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
upturn یعنی تغییر مطلوب
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها

روایاتی زیبا از زندگی ولایی یک ولی بصیر


برگ هایى برگزیده از زندگانى رهبر انقلاب 
یکم؛ سال 70 که رفته بودیم قم؛ در کتابخانه فیضیه آقا دیداری با جمعی از طلبه های جانباز داشتند. بعد که آمدند برای نماز و ناهار و در اتاق استراحت می کردند، مرا صدا زدند. رفتم و دیدم یک نامه هفت-هشت صفحه ای که باخط ریز نوشته شده بود دستشان است و دارند می خوانند.
- این نامه را یکی از این جانبازها به من داد؛ مفصل نوشته اما شیرین است. همه اش را که خواندم می دهم به شما رسیدگی کنید. در این نامه، از دفتر ما گرفته تا بقیه، همه را زیر سوال برده، هیچ کسی را مصون نگذاشته و خیلی چیزها گفته است! حتما بخوانید و رسیدگی کنید.
«کسی که نامه به اینجا می دهد، حتماً همه جاها رفته و ناامید شده است، آخرین جا اینجا است، به ما پناه آورده، لذا بررسی کنید. اگر واقعاً راهی دارد که به او کمک بشود، انجام بدهید اگر نه، با او تماس بگیرید یا برایش بنویسید این چیزی که شما می خواهید، در خواستی که شما دارید، در حد مقدورات و امکانات ما نیست. او باید بداند که نامه اش به دفتر رهبری آمده، خوانده شده و پاسخی، ولو پاسخ «نه» به او داده شود.»
در مورد نامه ها خیلی حساسیت دارند و چه آنها که به دست خودشان می رسد و چه آنها که برای دفتر می آورند. معتقدند حتما باید به همه شان جواب داده شود.
دوم؛ یک عبای خیلی شیک هدیه آورده بودند، آقا عبا را به ما داد و گفت این عبا را برای من آورده اند... من که عبای چند ده هزار تومانی روی دوشم نمی اندازم ولی اگر بدهم به یک نفر، خود او عادت می کند که لباس های آن چنانی بپوشد. این عبا را بفروشید و تبدیل به سه چهار عبا کنید و بدهید به چند نفر. به یک نفر ندهید.
همین کار را کردیم و از یک عبا، چهار نفر صاحب عبا شدند!
سوم؛ شهید سید محمد باقر حکیم خدمت حضرت آقا بود. می خواست برود نجف. بعد از سقوط صدام و این قضایا...
- شما الان به کشوری وارد می شوید که تحت اشغال آمریکا است و آمریکا آنجا را اشغال کرده و در آنجا مسلط است. مبادا از آمریکا بترسید. مبادا این نظام استکباری و این زور و آن اسلحه و مهمات و آن برج و بارو که آمریکایی ها آنجا درست کرده اند، شما را مرعوب کند. آمریکایی ها حقیرند و باید هم از اینجا بیرون بروند. شما با این روحیه بروید.
مرحوم حکیم گفت: من از این اطمینان خاطر، از این اعتماد به نفس، ازاین نفس آرام شما تعجب می کنم. آمریکا الان در همسایگی شماست و مرتب شاخ و شانه می کشد، مرتب چنگ و دندان نشان می دهد و شما این طور آرام هستید و به ما هم توصیه می کنید که مرعوب نشویم؛ این برای من خیلی جالب است. آقا لبخندی زندند و ...
- می دانی این حالت برای چیست؟ ما روی خدا حساب باز کرده ایم. ما به خدا اطمینان و اعتماد داریم. این طور نیست که ما ندانیم آمریکا کیست و چیست. چنگ و دندان آمریکا را هم هر روز داریم می بینیم. وحشی بودن آنها را هم می فهمیم؛ اما ما به خدا اعتماد کردیم، روی خدا حساب کردیم و دل در گرو خدا قرار داده ایم.
چهارم؛ رفته بودیم استان مازندران. یک منطقه محرومی دارد این استان به نام «ارس مالخوست» برای بازدید از مدارس که وارد شدیم. دیدیم همه میز و صندلی ها نو است. آقا کمی توی کلاس ها گشت زدند و بعد توی یکی از کلاس ها کنار پسر بچه ای خم شدند و پرسیدند: آقاجان! این میز و صندلی ها رو کی برای شما آورده اند؟
پسرک با ذوق و شوق گفت: همین دیروز آوردن!
آقا با خشم به همراهان و مسئول مربوطه نگاه کردند و ...
- چه ضرورتی دارد به خاطر مسئولینی که نسبت به مشکلات واقفند، صحنه سازی کنید!
آن روز سفر، کلا برای همه تلخ شد.
پنجم؛ چند روز بعد از خواستگاری خانواده ایشان از دخترم، کار پیش آمد و خدمت آقا رسیدیم.
- آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند می شویم!
- چطور؟
- خب آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیده اند و در گفتگو به نتیجه رسیده اند، حالا نظر شما چیست؟
- اختیار ما هم دست شماست!
- ببینید! شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی تان با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتاب هایم، یک وانت لوازم کهنه است.
خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان می آیند و با من دیدار می کنند. من پولی برای خرید خانه ندارم یک خانه اجاره کردیم. یک طبقه اش برای آقا مصطفی و یک طبقه هم آقا مجتبی. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکردید، آیا دختر شما حاضر است با این وجود با پسر من زندگی کند؟
عین این جملات دقیق و ظریف را به دخترم گفتم، با روی باز استقبال کرد.
ششم؛ همه تعجب کرده بودند، خود ضیاء الحق هم مانده بود این همه جمعیت از کجا آمده است. قرار بود از فرودگا همراه رئیس جمهور پاکستان به مزار اقبال سری بزنند. مسیری حدود فرودگاه مهرآباد تا میدان امام حسین (ع). مسئولین تشریفات 20 دقیقه را برای طی این مسیر پیش بینی کرده بودند. اما معلوم نبود مردم از کجا خبر شده اند و بدون تبلیغات رسمی و وسیع اینطوری خیابان را قرق کرده اند ... یاد روز 12 بهمن و ورود امام به ایران می افتادم. در تمام طول 15 کیلومتر ریخته بودند اطراف ماشین حامل دو رئیس جمهور. ما یک جیپ رو باز گرفته بودیم و جلوی خودروی حامل آقا و رئیس جمهور پاکستان حرکت می کردیم، فشار جمعیت طوری بود که گاهی حس می کردیم ماشین روی دست مردم است!
مردم هم جالب شعار می دادند: درود بر خامنه ای، مرگ بر ضیاءالحق... خیلی از نظر امنیتی وحشت کرده بودیم ... بالاخره به مزار اقبال لاهوری رسیدیم، اما نه 20 دقیقه ای، چهار ساعت طول کشید گذشتن از میان شوق و شعار مردمان شهر لاهور پاکستان ...
هفتم؛ سال 70 یا 71 بود. فیلم بدوک را همراه با برخی مسئولان و هنرمندان در جلسه ای که آقا هم حضور داشت، تماشا کردیم. فیلم که تمام شد، آقا خیلی ناراحت شد و برافروخته گفت: اگر این فیلم مبتنی بر درام است که حرفی نیست اما اگر مبتنی بر واقعیات است من حرف دارم. سید مهدی شجاعی ـ نویسنده فیلمنامه ـ گفت: متأسفانه مبتنی بر واقعیت است. مجید مجیدی هم اضافه کرد: البته فقط گوشه ای از واقعیت است وگرنه فیلم ظرفیت هر واقعیت و تلخی که وجود داشت، را نداشت.
آقا از ما گزارش هایی خواستند که ما هم مکتوب به ایشان دادیم. اولین نتایج هم این بود که تمام مسئولان آن منطقه عوض شدند. اگر چه در همان جلسه هم آقا به مسئولان عتاب و خطابی داشت ... نگاه آقا به هنر و هنرمند این طور است که باید مشکلات و انتقادات را مطرح کند. هنر متعهد و انقلابی را هنر همراه با درد می داند تا مسئولان جامعه ببینند و برای رفع آن تلاش کنند.
هشتم؛ «این بناها محصول سرپنجه هنرمند ایرانی است؛ محصول فکر راقی و روشن بین ایرانی است در سال ها و قرن ها پیش از این... درست است که جباران استفاده کردند، اما خالق و آفریننده این مجموعه ها کیست؟ ذهن ایرانی است، سرانگشت هنرمند ایرانی است، روحیه بلندنظر ایرانی است، ابتکار و ذوق ایرانی است؛ این برای یک ملت افتخار است. با این دید وقتی نگاه بکنیم، می بینیم اینها مثبت است؛ چه تخت جمشید، چه بقیه مناطق دیگر. اینها را نشان بدهید.یک نفری برای من نقل می کرد، می گفت رفته بودیم یونان. ما را به مراکز گردشگری گوناگون می بردند و آنها را به ما نشان می دادند؛ از جمله به نقطه ای بردند، گفتند اینجا همان جائی است که سپاهیان ایرانی آمدند اینجا، از ما شکست خوردند... مردم را به یک بیابان خالی می برند و نشان می دهند که اینجا آنجائی است که ایرانی ها در آن دوره لشکرکشی کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضای خالی را نشان می دهند، یک ماده های تاریخی را با یک فضای خالی اثبات می کنند.
خوب، اینجا نزدیکی کازرون - آنطوری که شنیدم - مجسمه والرین است، امپراتور روم، که زانو زده در مقابل پادشاه ایران وجود دارد. خیلی خوب، اینجا را بروید نشان بدهید؛ این به آن در!»
نهم؛ وقتی رئیس مجلس روسیه آقای س ل زنیا اف به ایران آمد، دیداری هم با رهبری برای ایشان در نظر گرفتیم. ایشان در میدان سیاست آدم بسیار مقتدری بود، وقتی خدمت مقام معظم رهبری رسید، آقا خیلی ایشان را تحویل گرفت و خیلی از روسیه تجلیل کرد... نکته جالب در این ملاقات این بود که آقا به ایشان فرمود: «شما نژادتان و نسل تان نشان می دهد که آدم های غیور و جسوری هستید، شما از نژاد اسلاو هستید.» بعد هم به حمله ی ناپلئون به روسیه و آتش زدن مسکو اشاره کردند و گفتند: «من دو رمان راجع به حمله ی ناپلئون به مسکو خواندم. ] یک رمان را شخصی فرانسوی و رمان دیگر را یک نفر روسی نوشته بود[» رئیس مجلس روسیه خیلی مبهوت شد بعد آقا فرمود که ببینید نویسنده ی فرانسوی ـ اسم او را هم آورد ـ می آید از یک دریچه این حمله و این ماجرا را می گوید که ما رفتیم، زدیم، سوزاندیم و غارت کردیم؛ اما نویسنده ی روسی از این موضع وارد می شود که مقاومت کردیم و ایستادیم فرانسوی ها را به این جا کشانیدم و در آتش قهر سوزاندیم. ببینید این نگاه شما به تاریخ است و شما این سابقه را دارید، می توانید اقتدار گذشته ی خود را دوباره احیا کنید.»
وقتی رئیس مجلس روسیه از جلسه ی ملاقات بیرون آمد، گفت: این رهبر شما مرا غافلگیر کرد و از من هم پرسید که تو تاریخ مسکو را می دانی؟! واقعا آقا از او پرسید که شما تاریخ مسکو و حمله ی ناپلئون و این ها را بلدی؟ رئیس مجلس روسیه ادامه داد: من دیدم تاریخ ما را بهتر از ما بلد است و تعجب کردم ایشان با این همه کار، چگونه چنین اطلاع دقیقی از نویسنده ی روسی و فرانسوی و تاریخ و رمان و حمله ی ناپلئون به مسکو دارد و آن را مطالعه کرده است...
دهم؛ ولادیمیر پوتین در دقایقی هیجان انگیز مبهوت گفتار و منش رهبری شده بود و بیشتر دوست داشت شنونده باشد تا گوینده آن هم در فضایی ساده و صمیمی... دیدار که تمام شد، گفت: با حکیم بزرگی که در ایران به حکومت نشسته است هیچ خطری متوجه ایران نیست. من تمام ویژگی های مسیح را در آیت الله خامنه ای دیدم... در ایران هر چه هست، همین است که در اینجاست. فکر نمی کردم ایشان این قدر همه جانبه باشند. تنظیم سیاست های ایران با رهبری اوست و او یک حکیم تصمیم گیر است. با وجود او هیچ خطری متوجه ایران نیست. من در ملاقات با آیت الله خامنه ای، معنای قانون اساسی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را فهمیدم. درباره روسیه نیز مطالبی از این حکیم شنیدم که تاکنون از آن غافل بودم.

حالا یه صلوات هم برای سلامتیشون بفرستین

منبع


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 96/2/11:: 3:8 عصر     |     () نظر