تشابهات فتنههای دوران امام علی(ع) با
دوران زعامت رهبر انقلاب
به گزارش فرهنگ نیوز ، محمدحسین رجبیدوانی کارشناس ارشد مسائل تاریخ صدر اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) است. وی فرزندعلامه علی دوانی است که مقام معظم رهبری در رابطه با علامه علی دوانی میفرمایند:"علامه دوانی علم رجال را از دانشی تخصصی و ویژه اهل فن، به دانشی عمومی تبدیل کرد و در دسترس همگان قرار داد".
مشروح گفتوگو با محمدحسین رجبیدوانی را در زیر میخوانید:
گفتوگوی ما در مورد مدیریت راهبردی حضرت آقا، در بحث بحرانها و فتنههاست. نحوه برخورد ایشان با این فتنهها چطور بوده است؟ اگر بخواهیم مقایسهای با فتنههای صدر اسلام و برخوردهایی که با آنها میشده داشته باشیم، چه وجه تشابهاتی بین آنهاست؟ چه از نظر نوع مدیریت و چه از نظر نوع برخوردی که با آنها میشده است؟
رجبی دوانی: خداوند عنایتی به این کشورِ امام زمانی داشته و دارد و به این کشور افتخار داد که دارای رهبرهای بیبدیلی باشد؛ چه حضرت امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) و چه حضرت امام خامنهای (حفظهالله تعالی). به این معنا که بدون تعارف و اغراق، اگر ما در طول تاریخ به حاکمان و فرمانروایان نگاه کنیم، افراد بزرگی داشتهایم که حکومتهای قوی و دراز مدتی را تشکیل دهند اما امام با چه قیمت و هزینهای این کار را انجام دادند؟
بسیاری از حاکمان با کشتارهای وسیع و سرکوب گسترده مخالفان خود توانستهاند پایههای قدرت را مستحکم کنند؛ چه در جهان اسلام و چه در غیر جهان اسلام و چه حتی در ایران دوره اسلامی، حاکمیتهای بزرگی وجود داشته اما اقتدار اینها و تداوم حکومتشان با چنین هزینههایی بوده است.
اما به لطف الهی و به برکت حاکمیت نظام ولایت از آنجاییکه براساس دیدگاه شیعه، باید رهبری جامعه اسلامی در اختیار امام معصوم(ع) باشد و در زمان حضور معصوم، اگر غیر معصوم حکومت کند - حتی اگر عادلانه هم رفتار کند - او حاکم جور و نامشروع شناخته میشود. در زمان غیبت معصوم، این شأن و جایگاه باید در اختیار نائب امام باشد و اگر کسی غیر از نائب امام حکومت کند - ولو عادلانه رفتار کند - از نظر شرعی، دیدگاه کلامی و فقهی شیعه، آن حکومت غاصب بوده و حاکم آن، حاکم جور خوانده میشود.
بنابراین وقتی حاکم مشروع بهعنوان نائب امام(ع) حکومت میکند - اگرچه ما آن حکومت را در قالب ولایت مطلقه فقیه میدانیم - معنایش این نیست که ولیفقیه هر کاری خواست و میل شخصی او بود انجام دهد. ولیفقیه خود را در پیشگاه خداوند، امام زمان (ع) و امت اسلامی مسئول میداند.
هر حکمی که صادر میکند و هر فتوایی که میدهد باید پشتوانهای قرآنی داشته باشد یا ریشهاش در سیره معصومین (علیهم السلام) باشد. اگر اجتهادی میکند، اجتهاد هم باید مبتنی بر مبانی پذیرفتهشده شرعی باشد؛ لذا باید اعمال ولیفقیه مستند به پایههای شرعی باشد.
در فتنههای دوران رهبری حضرت آقا (حفظهالله تعالی) - چه فتنهای که در سال 78 رخ داد و چه فتنه بسیار گسترده و حسابشده سال 88 - ما عملکرد معظمله را دقیقا بر مبنای آیات قرآنی و سیره پاک نبوی و اهلبیت (علیهمالسلام) میبینیم. بهعنوان مثال اولا اگر بخواهیم این فتنهها را تشریح و مشابهسازی کنیم، آنچه حضرت آقا (حفظه الله تعالی) در دوره رهبری خود با آن روبهرو شدند، با آنچه در عهد امیرالمومنین(ع) پیش آمد، بسیار شباهت دارد.
از همان بدو ولایت ایشان، از آغاز ولایت رهبری معظم انقلاب (حفظهالله تعالی)، برخی با این عنوان که ایشان جوان است و هنوز شاید برای این امر مهم آمادگی نداشته باشد، سازهای مخالفی زدند و برخی مقابله داشتند. اما به لطف الهی بهخاطر بصیرت مردم و ولایتمداری آنها، این مخالفتها نتوانست تبدیل به فتنهای برای نظام اسلامی شود.
برای مولای متقیان امیرالمومنین علی(ع) همین مسئله پیش آمد. در پی رحلت پیامبر اسلام(ص)، امیرالمومنین علی(ع) را به بهانه کم سن و سال بودن، نداشتن تجربه کافی و حساس بودن بزرگان قریش، کنار زدند و متاسفانه چون مردم در آن زمان، مثل مردم ما دارای بصیرت نبودند، لذا حکومت امیرالمومنین(ع) محقق نشد و وجود مقدس ایشان 25 سال خانهنشین شد.
اما در اینجا اگرچه همان ایراداتی که به امیرالمومنین (ع) وارد کردند به حضرت آقا (حفظه الله) هم تشابه داشت، اما از آنجاییکه مردم در اوج بصیرت و ولایتمداری بودند، با وجود چنین مخالفتها و نغمههای مخالفی، الحمدلله ولایت حضرت آقا رو به راه شد و مشکلی پدید نیامد.
اما در سال 88 کسانیکه منافع خود را با ادامه رهبری حضرت آقا - که در حقیقت تداوم راه امام خمینی بود - در تضاد میدیدند، مسائلی را به امید اینکه ولایت را از حاکمیت بیندازند و به آمال خود برسند، بهانه کردند. این را چه کسانی به پا کردند؟
کسانیکه بعضا در کسوت روحانیت بودند، سوابق انقلابی داشتند، در تسخیر لانه جاسوسی نقش مهمی داشتند ولی در این سالها - که ده سال از رحلت امام گذشته بود - هویت انقلابی آنها قلب شده و تغییر پیدا کرده بود. لذا کسانیکه مواضع شدید ضد آمریکایی و ضد استکباری داشتند در این موقعیت خواهان تغییر اساس نظام بودند و چشم امید به حمایت های غربیها بسته بودند.
من فراموش نمی کنم که یکی از آنها که متاسفانه در کسوت در روحانیت قرار داشت، وقتی روزنامه های آن زمان در حمایت از بخش مهمی از روزنامه های خائن توطئهگر - روزنامه های مدعی اصلاحات - روزنامههای خود را تعطیل کردند، ایشان صحبت کرد و گفت: "شما باید به کار خود ادامه دهید تا صدای اعتراض ما کماکان به گوش جهانیان برسد."
یعنی در آن توطئه ای که کرده بودند، چشم به حمایتهای خارجی داشتند. حدود 5 روز تهران را به آشوب کشیده بودند و حضرت آقا (حفظهالله تعالی) با درایت، تیزبینی و خردورزی فوقالعاده، این قضیه را مدیریت کردند و نگذاشتند ابعاد وسیعی پیدا کند. مردم به سرعت متوجه کار خائنانه آنها شدند و در مقابل روزنامه خائنی که در پوشش آزادی بیان و مقابله با بسته شدن روزنامهها، اسرار محرمانه را فاش کرده بود، موضع گرفتند.
مردم در روز 23 تیر با حضور به موقع خود، این توطئه را کاملا خنثی کردند و توطئهگران و فتنهگران را رسوا کردند. اما در سال 88 دقیقا میبینیم فتنهای که به پا شد، با فتنه سران پیمانشکن - یعنی ناکثین عهد امیرالمومنین(ع) - تطبیق میدهد. شخصیتهایی به میدان آمدند که سابقه ریاستجمهوری، ریاست مجلس، نخستوزیری و... در زمان حیات امام و در آغاز انقلاب را داشتند و بسیاری از آنها دارای سوابق درخشان و طولانی مبارزاتی قبل از انقلاب بودند، زندانها رفته بودند و تبعیدها کشیده بودند.
آنها در جایگاه های مهم و مدیریتی نظام جمهوری اسلامی قرار داشتند اما به دلیل تداوم رهبری حضرت آقا و عدم تن دادن ایشان به خواسته ها و آمال نامشروع آنها، اینک مقابل رهبری قرار گرفته بودند و حاضر شدند ائتلاف و اتحادی با دشمنان دیروز انقلاب برپا بکنند.
در فتنه 88 - گذشته از دو عنصری که به عنوان سران در حصر فتنه شناخته میشوند - دو رئیسجمهور سابق در پشت این قضیه قرار داشتند و یکی از آنها با نامه گستاخانه ای که دو روز قبل از انتخابات، بدون سلام و تحیت به رهبری نوشت، ایشان را تهدید کرد که اوضاع، آتش زیر خاکستر است که به زودی شعله ور خواهد شد و بدین ترتیب چراغ سبزی به فتنه گران نشان داد که من هم با شما همراه هستم .
یکی دیگر از رؤسای جمهوری که در دوره تاریک حکومت خود بسیاری از ارزش ها را به مسلخ برده بود و غربی ها و دشمنان نظام را به نابودی ارزشهای انقلاب و استحاله نظام امیدوار کرده بود، در تظاهرات غیرقانونی فتنه گران حضور پیدا می کند و به طور همه جانبه از آنها حمایت می کند.
کسی که در دوره پیش از انقلاب فعالیت های برجسته انقلابی داشت، از پدید آورندگان حزب الله لبنان بود و مواضع بسیار سخت ضد صهیونیستی داشت، در این فتنه ریاست کمیته خود خوانده صیانت از آراء را بر عهده می گیرد، انتخابات را مخدوش اعلام می کند، خواهان لغو نتیجه انتخابات و برقراری انتخابات مجدد است و آتش فتنه را شعله ور می کند.
این در حالی است که او میبیند و میداند که همان صهیونیستهایی که وی تا دیروز با آنها مخالفت میکرد، از این حرکتها به شدت حمایت و استقبال می کنند. یعنی ما در جریان فتنه 88 می بینیم سبکی مثل جریان فاسد و ضدانقلابی جمل، ایجاد شد و در رأس این فتنه چهره هایی برجسته با سوابق طولانی قرار داشتند.
در اتحاد و ائتلافی که ایجاد کردند، از سلطنتهای غاصب، منافقین جنایتکار ضد دین و بشریت، کمونیست ها، صاحبان رذیلت ها و مفسدان اخلاقی، اراذل و اوباش و حتی بهاییان، گرد آمدند و آنها برای اینکه دایره مخالفت های خود و گستره حامیان خود را از دست ندهند، با کمال وقاحت حاضرند همه آنها را زیر پرچم خود گرد آورند.
این این مسئله این بود که وجه مشترک همه آنها دشمنی با ولایت و مصداق آن - یعنی حضرت آقا (حفظه الله تعالی) - بود. همین قضیه را در زمان امیرالمومنین(ع) هم میبینیم که طلحه و زبیر، بهعنوان اصحاب باسابقه و پیشتاز در اسلام و صاحب خدمات گسترده به اسلام، علیه امیرالمومنین (ع) اتحادی پدید آوردند و حاضر شدند با بنیامیه ای که تا دیروز همراه با امیرالمومنین (ع) با آنها به عنوان دشمنان بزرگ اسلام می جنگیدند، در یک صف بایستند.
آنها خوشحال بودند که مروان حکم، دشمن بد سیرت اهلبیت (علیهمالسلام)، از اینها حمایت می کند، قبیله خود را برای یاری آنها به میدان آورده و حاضر شدند حمایت های معاویه را - که بر ضد حکومت امیرالمومنین(ع) موضع گرفته بود و بخشی از عالم اسلام را تجزیه کرده بود - به همراه داشته باشند و هر کسی را که به هر قیمتی با امیرالمومنین(ع) دشمنی و مخالفت داشت، زیر پرچم خود آوردند.
منتهی آنها توانسته بودند بخشی از بیت رسول خدا(ص) را با خود همراه کنند؛ چراکه بعضی از زنان پیغمبر(ص) - خصوصا عایشه - نسبت به امیرالمومنین(ع) کینه و دشمنی داشتند. البته قرار بود حفصه هم با آنها علیه امیرالمومنین(ع) به میدان بیاید؛ اما برادرش عبدالله عمر جلوی آنها را گرفت و آنها از اینکه بتوانند بخش بیشتری از بیت پیامبر را با خود همراه کنند، ناکام شدند.
در این قضیه هم می بینیم که فتنه گران سعی داشتند از بیت حضرت امام برای پیشرفت مقاصد شوم خود هزینه کنند. حتی از فرزندان شهدای بزرگ انقلاب اینها هزینه کردند و بعضی از آنهایی را که برخلاف مشی پدران شهید بزرگوارشان، تغییر روش داده بودند، بهسوی خود جذب کردند تا بگویند در این قضیه از حمایت بخشی از بیت امام و فرزندان شهدا برخوردار هستند.
صاحبان فضیلتها را جذب خود کردند تا مردم دچار تردید شوند و اگر راه اینها خراب بود این گونه افراد با اینها همکاری نمی کردند؛ پس این مسئله نشان می دهد که اینها درست عمل می کنند. منتها چه شد که بر خلاف فتنه جمل که مردم را فریب دادند و زیر پرچم پیمان شکنی خود علیه امیرالمومنین(ع) جمع کردند به مراتب افراد بیشتری را با خود همراه کردند؟
آنها موفق شدند فتنه را بالا ببرند و حتی به یک جریان براندازی کامل تبدیل کنند؛ آن هم به صورت مسلحانه و با هزینه و قیمت گزاف جنگ جمل. اینها هم می خواستند در اینجا جنگ جملی به پا کنند و 25 خرداد را به راه انداختند. از اینرو اعلامیه های سران خائن فتنه صادر میشد که هراز گاهی از مردم می خواستند که به کف خیابان بیایند و هزینه های نظام را بالا ببرند.
آنها این کار را به این امید انجام میدادند که نظام در مقابل آنها موضع بگیرد و به روی اینها آتشی بگشاید تا با حمایت غربی ها با پروژه دروغین شهیدسازی نظام را فلج کنند و ولایت را از جایگاه بلند خود به زیر بکشند؛ منتها میبینیم که حضرت آقا (حفظهالله تعالی) دقیقا مانند جد بزرگوارشان امیرالمومنین(ع) رفتار میکنند.
البته من مقداری با بضاعت ناچیز علمی خودم، در تصمیمات و موضع گیری ها، رهنمودها و دستورات رهبر معظم انقلاب (حفظه الله تعالی) تعمق کردم. تا آنجایی که من توانسته ام تشخیص دهم اینها ریشه در قرآن و یا سیره پاک امیرالمومنین(ع) و ائمه هدی(ع) دارد؛ یعنی دقیقا من این را به دست آوردم و حالا در این فتنه می بینیم که حضرت آقا سعی داشتند سران فتنه را - اگر فریب خورده بودند و متوجه حقیقت نیستند - آگاه کنند.
حضرت آقا در نماز جمعه 29 خرداد سال88 با وجود خیانت هایی که سران فتنه کرده بودند آنها را جزو خانواده انقلاب تلقی کردند. رئیس جمهور و نخست وزیر سابق این کشور بوده است، رئیس مجلس بوده است. بدون توجه به جنبه های منفی، جنبه های مثبت شان را مطرح می کردند که اینها را به آغوش نظام بازگردانند.
این همان کاری بود که حضرت امیرالمومنین(ع) قبل از جنگ جمل کردند. زبیر را با آن سوابق خواستند و روی او کار کردند؛ منتها زبیر از حداقل معرفتی برخوردار بود که وقتی روشنگری امیرالمومنین (ع) را دید، خود را از صحنه فتنه کنار کشید. اگرچه بعدا به امیرالمومنین (ع) نپیوست اما گفت من با تو درگیر نخواهم شد و از جنگیدن با تو دست برمی دارم.
ولی سران خائن فتنه ما، لطف بزرگی را که رهبری معظم انقلاب به آنان کرد نادیده گرفتند. زیرا مثل طلحه و عایشه به خاطر حضور اولیه افرادی که فریب آنها را خورده بودند و گستره بود احساس می کردند که کار به نفع آنها تمام می شود و حضرت آقا از موضع ضعف با آنها اینگونه سخن می گوید؛ حال آنکه حضرت آقا در اوج قدرت بود ولی نخواست این قدرت را در همان آغاز نسبت به آنها اعمال کند چون روند امیرالمومنین(ع) را در پیش گرفته بود.
آنها خواهان این بودند که نظام با حرکاتی که آنها انجام می دهند چند کشته از آنها بگیرد تا این را علم کنند؛ در عین اینکه می دیدیم بسیاری از مردم در مقابل هتاکی ها، پرده دری ها و گستاخی های طرفداران فتنه و اراذل و اوباش آسیب های فراوانی دیدند. آنها در خیابان های تهران آشوب به پاکردند، اموال عمومی را به آتش کشیدند، متعرض جان و ناموس مردم شدند و عده ای را به شهادت رساندند.
بسیاری از مردم خواهان سرکوبی و نابودی این فتنه گران بودند ولی حضرت آقا با درایت جلوی این قضیه را گرفت؛ همانطور که امیرالمومنین (ع)، به فتنه گرانی که به صحنه آمدند و سلاح هم در دست گرفته بودند، فرمود: "فقط کسانی را که در بصره جنایت کرده اند می خواهم به من تحویل بدهید. شما بیعت کنید من از تقصیر شما گذشتم صحنه را خالی کنید با شما کاری ندارم."
منتها آنها فکر می کردند دیگر کار حضرت تمام است؛ میگفتند ما بیش از دو برابر قوای امیرالمومنین (ع) نیرو داریم و پیروزی از آن ماست. همین مسئله باعث اعتماد به نفس آنها شد که در عرصه بمانند. منتها نمی دانستند که حریف عظمت حضرت امیرالمومنین(ع) نیستند که نهایتا جنگی را که خود آغاز کرده بودند به قیمت سوزاندن خودشان تمام شد و پیروزی از آن امیرالمومنین (ع) شد.
اینها هم می خواستند کار را به این عرصه برسانند. سران فتنه اعلامیه هایی برای جذب بسیجیان و سپاهیان صادر می کردند؛ زیرا می دانستند که بسیج و سپاه پشتوانه اصلی نظام است و می خواستند آنها را با ولایت بیگانه کنند، از ولایت دور بکنند و به آنها بپیوندند تا اهداف شومشان محقق شود.
همین حالت را از سوی عایشه در جنگ جمل می بینیم؛ زمانیکه خطاب به وفاداران حضرت امیرالمومنین(ع)، صحبت می کند میگوید: "فرزندان من، مومنان به من بپیوندید. ما جبهه حق هستیم." او میخواهد با این صحبتها، اینها را از جبهه حضرت امیرالمومنین(ع) جداکند. ولی همانطور که او موفق نشد، در اینجا هم فتنهگران موفق نشدند و حضرت آقا به خوبی قضیه را مدیریت کردند.
نمیدانم این نکته را مجاز هستم اینجا بگویم یا خیر، ولی به نظرم میآید که نباید در اسرار باشد. برای تبیین عظمت شخصیت رهبر انقلاب گفتن این مسئله خیلی لازم است. آنها طوری مطرح کردند که آقا سخت گرفته و مخالفان و پیروان ایشان، طرفداران ایشان، وفاداران به نظام، بسیجیان، سپاهیان، حزب اللهی ها ریختند و همه را قلع و قمع کردند.
حتی هنوز هم طرفداران فتنه گران با گستاخی می گویند که مسجد لولاگر را خود بسیجیان و طرفداران نظام به آتش کشیدند! اگر نظام حاضر بود برای بقای خود دست به چنین اعمالی بزند راحت تر می توانست بسیاری از فتنه گران را از صحنه محو کند. یعنی اگر حرمت مسجد را نگه ندارد، طرفداران نظام و خود نظام میتوانند مخالفان را راحت تر از میان بردارد.
من از یکی مقامات مسئول آن دوره که شاید راضی نباشد اسم ایشان را بیاورم، اخیرا شنیدم که میگفت در زمان فتنه که می گفتند در یکی از این هجوم ها به خیابان ها، فتنه گری و بلوایی که کرده بودند حدود 1000 نفر از اینها دستگیر شدند. منتها تعداد آنها به قدری زیاد بود که نمیتوانستیم به تعداد کافی بازجو داشته باشیم. خودمان یک بررسی اولیه ای انجام دادیم و گفتیم شاید بعضی از آنها فقط یک عمله میدانی بودند. اینها را رها کنیم و آنهایی را که در این قضیه موثرتر بودند، نگه داریم. حدود 400 نفر ماندند و 600 نفر را آزاد کردیم. این 400 نفر باید بازجویی می شدند. منتها ما به این تعداد بازجو نداشتیم که کار آنها به سرعت انجام شود. لازمهاش این بود که اینها برای مدتی در زندان بمانند تا نوبتشان شود.
نظام حتی حقوق فتنه گرانی را که به خیابان ریخته اند، آسیب رساندند، آشوب کردند و شهر را به هم ریختند را رعایت می کند. بعد گفتند که برای همین مدت هم که اینها را نگه می داریم باید خدمت حضرت آقا برسیم و از ایشان کسب تکلیف کنیم. مسئله را با حضرت آقا در میان گذاشتیم که ایشان فرمود: آیا احتمال می دهید که بین این 400 نفر، یک نفر هم بی گناه باشد؟ گفتیم احتمال آن هست. چراکه هنوز اینها را بهطور دقیق بررسی نکردهایم و باید یک به یک با آنها صحبت و بازجویی شوند. آقا فرمودند: اگر حتی احتمال می دهید که یک نفر بی گناه هست، هر 400 نفر را آزاد کنید و ما همین کار را کردیم.
این موضوع تا به حال منعکس و مطرح نشده که ایشان برای حقوق حتی یک بی گناه احتمالی حاضرمی شوند 400 گناه کار را آزاد بکنند. این روش اهل بیت(علیهم السلام) و روش امیرالمومنین (ع) است و به لطف الهی این کارها جواب داد؛ اگرچه بعضی بر اثر بی بصیرتی - به خصوص خواص - در جریان فتنه ریزش کردند و خود و آخرت خود را تباه کردند، اما به لطف الهی این عظمت شخصیت حضرت آقا (حفظه الله تعالی) و تدابیر بسیار دقیق و متکی به قرآن و سیره ایشان باعث شد گروه هایی که حتی در آن موقع به ایشان اعتقاد نداشتند یا بی تفاوت بودند، به حقیقت و راستی ایشان ایمان بیاورند.
من افرادی را سراغ دارم که آمدند و حتی مقلد ایشان شدند؛ در صورتی که قبل از آن مخالف حضرت آقا بودند. در واقع حقیقت موضوع برای آنها آشکار شد و من عینا دست عنایات الهی و توجهات امام عصر (عج) را در حمایت از ایشان در فتنه دیدم.
اگر ما نگاه کنیم که چقدر حساب شده بود و خود حضرت آقا فرمودند: از رحلت امام تا آن زمان کار شده بود و روی کسی که سابقه خوبی در حیات امام داشت و آن دوران مدیریت اجرایی کشور را در دست داشت کار کرده بودند و او را برای امروز آماده کرده بودند و با حمایت های همه جانبه استحاله شده های داخلی، دشمنان بیرونی و جوسازی های فراوان وحتی پیوستن برخی از سابقون یا فرزندان شهدا برای عملی کردن برنامه خود تلاش میکردند.
این توطئه بسیار دقیق طراحی شده بود و نظام و کشور باید از بین می رفت اما ایشان یک تنه ایستاد و تدابیر ایشان بود که باعث شد فتنه خنثی شود. خصوصا آن سخن زیبا و قاطع ایشان که گفتند: "من به احدی باج نداده ام و نخواهم داد، زیر بار حرف نابجا نمی روم و باید تنها از طریق قانونی امور حل و فصل شود" جز با اتکال به ذات اقدس الهی و عنایات امام زمان(ع) شدنی نبود.
لذا برخی از مردم که به تردید افتاده بودند - اگرچه هزینه هایی برای نظام داشت و حتی بسیاری از کسانی که به فتنه گران و سران فتنه رأی داده بودند - در 9 دی بیرون ریختند و حمایت قاطع خود را از ولایت و نظام ولایی اعلام داشتند.
9 دی در حقیقت ندای پنهان "هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی " حضرت آقا بود؛ مثل امام حسین(ع) که در روز عاشورا این شعار را سر داد و یاری نشد. آقا این ندا را در دل داشت و بر زبان جاری نکرد ولی مردم پاسخ دادند، بیرون ریختند، ندا را گرفتند و کار فتنه و فتنهگران را یکسره کردند. از این جهت، ما بعد از تدابیر بینظیر الهی حضرت آقا (حفظهالله تعالی) مدیون بصیرت و ولایت مداری مردم هستیم که توانستند فتنه را خنثی بکنند و آن عظمت را در 9 دی خلق کنند و فتنه گران را خوار و ذلیل و از عرصه سیاسی محو کنند.
شما یک اشاره ای کردید، راجع به برخوردهایی که با فتنه شد، همین طور که فرمودید حضرت آقا خیلی با ملایمت، صبوری تا 9 ماه صبر کردند تا آن هایی که فریب خوردند بیایند و صف خود را جدا کنند، با این حال بعضی؛ خارج نشینان و فتنه گران، نظام را متهم به برخورد تند و خشن با فتنه انگیزان می کنند. اگر بخواهیم مقایسه ای بکنیم بین برخوردی که حضرت آقا در فتنه 88 با برخوردی که امام علی (ع) با فتنه گران در جنگ جمل داشتند، چه وجه تشابهاتی هست؟ آیا واقعا این برخوردها خشن بود، با توجه به این بزرگی فتنه و بزرگی این توطئه ای که علیه انقلاب اسلامی و اسلام بود.
منبع: تسنیمکلمات کلیدی:
بنیان گذار فرقه بابیه، سید علی محمد شیرازی است او ملقب به باب بود یعنی دروازه ارتباط با امام زمان علیه السلام. از این جهت پیروانش به بابیه معروف شدند. بهائیت، فرقهاى است منشعب از آیین بابى، که خود برخاسته از مکتب شیخى است. از آنجایی که فرقه بهائیت هیچ نوع نشان و علامت آسمانی و الهی ندارد بلکه بر اثر خواست های نفسانی و شیطانی عده ای شکل گرفته، عقاید و باورهای آنها نیز با اصول ادیان الهی در تضاد و تناقض می باشد. و هیچ نوع مشابهتی با ادیان توحیدی ندارد و ساخته و پرداخته ی دشمنان اسلام و خصوصاً روسیه می باشد که به قصد ضربه زدن به اسلام به وجود آمده است. سید علی محمد باب از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت. وی عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، بپا شده است؛ حسینعلی بهاء(بنیانگذار آیین بهایى) نیز در مجموع گفتارش توحید، معاد و نبوت را کاملاً انکار نموده است و بندگان خدا را برخلاف دعوت تمام انبیاء الهی به اطاعت و خشوع از خودشان یعنی میرزا علی محمد باب و حسینعلی بهاء دعوت می کند.
این نوشتار می کوشد تا ضمن بیان تاریخچه ای مختصر از فرقه بهائیت و رابطه آن با صهیونیسم به برخی از تعالیم و عقاید این فرقه ضاله بپردازد و نیز نگاهی اجمالی به برخی از آیین ها و باورهای بهائیان داشته باشد.
کلید واژه: باب، بهائیت، صهیونیسم، عقاید، آئین، تناقض
مقدمه:
ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای
به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی ا
ین بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده ویا
حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند. در حوزه یهودیت و مسیحیت این امر
تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده و ما امروز شاهد گروهها و فرقه های مختلفی هستیم
که با آدابی عجیب و مناسکی غریب تر عده ای را به گرد خویش جمع کرده و ادعای
سعادت و رستگاری برای آنان دارند.
در مقوله مهدویت نیز قریب یکصدو پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس،
گروه دست سازی با نام و عنوان بابیت و آیین بهایی در کشور ما شکل گرفت،
جهت گیری کلی بهائیت جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب
امام زمان(عج) تلقی می شوند) و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشربود. مکتبی
که جنبه های غیر عقلانی آن بر جنبه های عقلانیش فزونی داشت و بتدریج از صحنه های
زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می شد و در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب
جدا شدن مردم از دین و دینداری گردید و پیوستن به مکاتب غیر دینی را تسهیل می نمود.
هدف اصلی مجموعه حاضرنیز، بیان زمینهها، عوامل و مراحل شکلگیرى جریان بهائیت و آشنایی با عقاید آنان میباشد.
با ذکر این مقدمات وارد بحث اصلی شده و با تاریخچه شکل گیری این فرقه ساختگی بیشتر آشنا می شویم:
تاریخچه ای کوتاه از فرقه بهائی:
بنیان گذار فرقه بابیه، سید علی شیرازی است.او جوان تاجری بود که در شیراز ا
دعا کرد که همه جهان در انتظارش هستند او ملقب به باب بود لقب باب از این
جهت است که او اظهار می کرد مقصد اصلی اش آن است که مردم را برای
ظهور کلی الهی بعد از خود آماده کند و باب یعنی دروازه ارتباط با امام زمان
علیه السلام. از این جهت پیروانش به بابیه معروف شدند. پس از مرگ سید
کاظم رشتی، که جانشین شیخ احمد احسایی پیشوای فرقه شیخیه بود
مریدان او به دنبال جانشینی بودند. سید علی محمد در این موقعیت خود
را باب امام دوازدهم معرفی کرد و برخی از پیروان سید کاظم هم از او تبعیت
کردند سید علی محمد به تدریج ادعای مهدویت و سرانجام نبوت نمود؛ البته
ادعاى الهیت او به بعد از این ادعا باز مىگردد، که نام خویش را با استناد به
حروف ابجد معادل رب اعلى توجیه نمود. او بعد از این اعلام از طرف روحانیون
بزرگ شیعه طرد شد و چندین بار تـوسط حـکومـت وقـت دستـگیر و هر دفـعه
از گـذشـته خـود ابـراز ندامت نمود لکن هر بار توبه را می شکست و دوباره تبلیغ
را شروع می نمود. در سال 1263 یک نشست تاریخی در حضور ناصرالدین میرزا
که در آن هنگام ولیعهد بود و روحانیون آن دوره و باب صورت گرفت و سوالاتی از
باب پرسیده شد که او به هیچکدام از این سوالات نتوانست به درستی پاسخ
دهد و جوابهای وی که ادعای مهدویت می کرد بسیار نابخردانه بود. متن این
نشست و توبه نامه وی هنوز در موزه مجلس شورای اسلامی موجود می باشد
به طوری که بعدها خود بهاییان سعی در پنهان کردن آن سند تاریخی داشتند
تا اینکه چندی بعد در میدان عمومی تبریز به فرمان امیر کبیر تیر باران شد. و
جسدش به گفته بهاییان در کوه کرمل مشرف بر خلیج حیفا در اسرائیل مدفون
گردید که در بین بهاییان به نام مقام اعلی معروف شده است .
فرقه بهائیه منشعب از فرقه بابیه است و بنیان گذار آن میرزا حسینعلی
نوری معروف به بهاءالله است. او از خانواده نجبا و اشراف ایران بود که نسب
او به پادشاهان ساسانی می رسید. او از پیروان و مبلغان باب بود و برادر
کوچکتری هم به نام میرزا یحیی (صبح ازل) داشت که ادعا می کرد طبق
وصیت نامه باب جانشین اوست و از این رو پس از مرگ باب عده ای او را
جانشین باب دانستند لکن به جهت سن کم میرزا حسینعلی زمام کارها را به دست گرفت.
از آنجا که باب به ظهور فردی پس از خود با مقام (من یظهر الله) نوید داده بود
افراد زیادی ادعای چنین مقامی کردند که توسط بهاء الله و میرزا یحیی کشته
شدند و از اینجا نزاع اصلی در میان بابیان آغاز شد. بابی هایی که ادعای
حسینعلی را نپذیرفتند و بر جانشینی یحیی باقی ماندند ازلی نام گرفتند و
پیروان حسینعلی (بهاء الله) بهائی خوانده شدند.
میرزا حسینعلی مقامات زیادی برای خود ادعا کرد که مهمترین آنها
مقام الوهیت و ربوبیت بود. او همچنین ادعای شریعت جدیدی نمود و کتاب اقدس را نگاشت .
مهمترین کتاب بهاء الله ایقان بود که در آخرین سالهاى تبعیدش در بغداد نوشته است .
از بغداد هم به استانبول و از آنجا به ادرنه و بالاخره به عکا واقع در اسرائیل تبعید شد
و برادر وی میرزا یحیی هم به قبرس تبعید گردید که هم اکنون نیز بعضی از پیروانش که به نام ازلی نام گرفتند در آنجا زندگی می کنند.
پس از مرگ میرزا حسینعلی که در بهجی در شمال عکا رخ داد پسر بزرگش عباس افندی ملقب
به عبدالبهاء جانشین وی شد. او سفرهای متعددی به اروپا و آمریکا کرد و در این سفرها با
انگلستان رابطه نزدیکی پیدا کرد بطوری که لقب Sir را از دولت انگلستان دریافت کرد . پس از
عبدالبهاء شوقی افندی فرزند ارشد دخترش بنا به وصیت وی جانشین او شد. او فارغ التحصیل
دانشگاه بیروت و آکسفورد بود و نقش عمده ای در توسعه بهائیت داشت و نامبرده فرمان تاسیس
بیت العدل اعظم را در سال 1963 صادر کرد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک
هیئت 9 نفره است که هر پنج سال یکبار عوض می شوند و مرکز اداره امور بهائیان در سراسر جهان است.
عبادتگاههای آنها به مشرق الاذکار معروف است. هرچند از نظر هندسى هریک از بناها
با یکدیگر مختلف هستند ولى از لحاظ معمارى یک اصول کلى در آنها مراعات می شود-
همه داراى 9 طرف و یک تالار مرکزى گنبد مانند هستند.
بهائیت در عصر مشروطیت:
از زمان شیخ احمد احسایی( پیشوای بزرگ و بنیانگذار فرقه شیخیگری) تا انقلاب مشروطیت،
یعنی حدود 90 سال، شاهد بروز و ظهور فرقه های متعددی بودیم که نامدارترین آنها عبارتند
از شیخیگری، بابیگری، ازلیگری و بهائیگری. در سالهایی که زمزمه قانون و مشروطه برزبانها
جاری شد، این فرقه ها انشعابات متعددی را پشت سرگذاشته و تنها شیخیگری و بهائیگری،
آن هم به سبب حمایت کانونهای استعماری، محلی از اعراب داشتند و برسرپا مانده بودند.
بسیاری از پژوهشگران و نویسندگان تاریخ که با نگرشی اسلامی به انقلاب مشروطیت نگاه می کنند،
بابیگری و بهائیگری را یکی از عمده ترین عوامل انحراف آن می دانند. در این دوران شاه در رأس دولت
و روحانیت راهبر و پیشاهنگ ملت بودند. در این ایام، دولت به خاطر مدیریت نادرست و سوءاستفاده
دولتمردان در اوج فساد و از لحاظ مالی بسیار ضعیف بود. مطالبات آزادیخواهانه مردم رو به تزاید
داشت و روی هم رفته دو خط فکری خاص این خواست و نهضت را تغذیه می کردند. یکی علما و
روحانیون که اصلاحات اجتماعی – مذهبی را خواستار بودند و تشویق می کردند و دیگری
روشنفکران و تحصیلکردگان فرنگ رفته و به طورکلی غرب زده که الگوهای دموکراسی اروپایی را برای ایران می خواستند.
اما تفکر غالب، تفکر اسلامی بود. مورخان و کارشناسان غربی همچون خانم پروفسور آن لمبتون جاسوس ان
گلیسی در ایران براین اعتقادند که در آن ایام مردم، ایران را «کشور اسلام»
و شاه را هم «پادشاه اسلام» می خواندند. و پیش از انقلاب مشروطیت یک
حرکت آزادیخواهانه و نوگرایانه توسط میرزاملکم خان ناظم الدوله و سیدجمال الدین
اسدآبادی در ایران شروع شده بود و این جنبش که علیه فساد و استبداد داخلی و
نفوذ خارجی بود به جنبشی ملی و اسلامی تبدیل شد.
البته دور از انتظار نیست که خانم «آن لمبتون» که پیوند و ارتباطاتش با آژانسهای
جاسوسی انگلستان اثبات شده است، می کوشد تا حرکت میرزا ملکم خان نظام ا
لدوله که از سوی «گراند لژ اسکاتلند»، یعنی سرزمین مرجع فراماسونری جهان،
هدایت می شود و اهدافی جز برنامه های استعماری ندارد، را حرکتی آزادیخواهانه قلمداد نماید.
پس از ترور ناصرالدین شاه و آغاز سلطنت مظفرالدین شاه خواست و مطالبات مردم شدت
بیشتری به خود گرفت. به استناد مدارک تاریخی، مردم از آغاز حرکت بیدارگرانه که منجر به
مشروطیت شد، خواستار «عدالتخانه» بودند. یعنی به وجه اسلامی ماجرا بیشتر
اهمیت می دادند و می خواستند تا این عدالتخانه ها بر مبنای معیارهای اسلامی اداره شود.
اگر به جریان مبارزه و طرح مطالبات مردم در آن ایام به دقت نگاه کنیم، می بینیم
که عبارت مشروطیت درست بعد از بست نشینی در سفارت انگلیس برلب های مردم
نشست و مبلّغان و کوشندگان این راه هم همانگونه که گفته شد، روشنفکران و
تحصیلکردگان غرب رفته یا روشنفکران سکولار یا بابی مسلک بودند.
یکی از مهم ترین فعالان در این عرصه میرزاملکم خان ارمنی – پدر فراماسونری ایران
– است و از دیگر افرادی که در این زمینه تلاش و فعالیت بسیار داشتند و با مقالات
و نوشته های خود سعی در تبلیغ مشروطیت و دموکراسی از نوع غربی آن می کردند،
باید از افرادی چون میرزاآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی نام ببریم که به اتهام دخالت
درترور نافرجام «ناصرالدین شاه» به دستور محمدعلی میرزای ولیعهد در تبریز کشته شدند.
نکته جالب و در خور توجه پیرامون میرزاآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی این است
هردو پیرو فرقه ضاله «باب» و داماد میرزا یحیی صبح ازل – سرکرده فرقه «بابی های
ازلی» و برادر بهاءالله – بودند. براین گروه باید نام میرزا یحیی دولت آبادی را هم افزود.
او هم از گروه بابیان مشروطه خواه و فعالان نهضت مشروطه خواهی در ایران بود.
میرزا یحیی دولت آبادی در خانواده ای بابی به دنیا آمد و پدرش مأمور و نماینده امور
حسبیه میرزا یحیی صبح ازل در ایران بود و هرساله وجوهات به اصطلاح شرعیه
«بابی ها» راجمع آوری می کرد و برای «میرزا یحیی صبح ازل» به قبرس می فرستاد.
آنچه به عنوان نتیجه این بحث عاید می گردد این است که در حقیقت انقلاب مشروطیت
را روحانیون مسلمان به ثمر رساندند اما این انقلاب در نیمه راه توسط عده ای از روشنفکران
سکولار بابی و بهایی از مسیراصلی خود خارج شد و سرانجام آن به دیکتاتوری رضاخان رسید.
به طورکلی در انقلاب مشروطیت تغییرساختار دولت و تبدیل دیکتاتوری به شکلی از حکومت
عادلانه هدف مردم بود. تا آن زمان نظریه مدونی در مورد حکومت اسلامی وجود نداشت
ولی روش دموکراسی غربی طرحی آماده و آزمایش شده در کشورهای اروپایی بود. به
همین سبب با فشار روشنفکران غرب زده بویژه پیروان بابیگری و بهاییگری، مشروطه جایگزین تفکر عدالتخواهانه اسلامی شد.
بهاییت در عصر پهلوى:
رضاشاه، نظامى جسورى بود که با کمک انگلیسىها دست به کودتا زد و با حیله و نیرنگ
به پادشاهى رسید. او که از اصالت خانوادگى بهرهاى نداشت، نام “پهلوى” را براى خاندان
خود برگزید و چنین وانمود کرد که در پى تجدید عظمت گذشته ایران باستان است. اما در واقع،
بزرگنمایى تاریخ ایران باستان براى رضاشاه به نوعى مبارزه طلبیدن اسلام بود. او مىدانست
که نمىتواند قدرت اسلام را در حکومت خویش هضم کند، لذا سعى داشت تا با خلق
ایدئولوژى براى حکومت خود، اسلام را تضعیف نماید. آغاز حکومت رضاشاه مصادف با
رهبرى شوقىافندى، رهبر بهاییان بود و به نظر مىرسد که شاه نظر بسیار مساعدى
نسبت به این فرقه داشت، به طورى که یکى از افسران بهایى را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد خود انتخاب کرد.
در دوران پهلوى، جنبش بهاییت به یکى از شاخههاى بسیار با نفوذ در تشکیلات
سیاسى دولت و به تبع آن، ساختارهاى فرهنگى و اقتصادى کشور تبدیل شد.
رضاشاه از این جریان در جهت سیاست دینزدایى و روحانیتستیزى خود نهایت
استفاده را برد و این مقابله نیز تا کشف حجاب، که از احکام ضرورى دین اسلام است
پیش رفت. به این ترتیب، دشمنى میان بهاییان و حکومت مرکزى در دوره پهلوى از میان
رفت و برعکس به همکارى میان آنها علیه دین اسلام انجامید.
نفوذ عناصر بهایى در دستگاه حکومت در عصر پهلوى دوم بسیار زیاد شد.
محمدرضاشاه که علاوه بر فقدان اصالت خانوادگى از جسارت پدر هم بهرهاى
نداشت، در میان اطرافیان خود، بهاییان را بیش از همه شایسته اعتماد مىدانست
و لذا از آن پس، نقش عناصر بهایى در حکومت از حالت غیرعلنى عصر رضاشاه
خارج گردیده و بسیارى از مناصب و شغلهاى مهم و حساس، در اختیار آنها قرار گرفت.
با این حال، هنوز نفوذ و محبوبیت دین اسلام در میان مردم پا برجا بود و درست
در زمانى که شاه و اربابان انگلیسى و آمریکایىاش فکر مىکردند که دیگر دین
و روحانیت در ایران کمرنگ شده است، ظهور زعیم عالىقدر شیعه، حضرت
امام خمینى(ره) و حماسه عظیمى، چون 15 خرداد 1342 تمام معادلات را در صحنه سیاست ایران بر هم زد.
شاه، دیگر حاضر نبود که به هیچ قیمتى، حتى سرکوب خونبار قیام 15 خرداد،
در مقابل خواستههاى روحانیون و مردم تسلیم شود، لذا تصمیم گرفت تا براى کنترل
نیروهاى مخالف، به عناصر بهایى قدرت بیشترى داده و آنها را به طور علنى،
بى هیچ ابایى، در دستگاه دولتى خود به کارگیرد.
از جمله مهرههاى بهایى، که پس از سرکوب قیام 15 خرداد در بخشهاى
مختلف سیاسى، اقتصادى و هنرى کشور حضور پیدا کردند، مىتوان به افرادى،
چون هژبر یزدانى (سرمایهدار )، ثابت پاسال (رییس رادیو تلویزیون)، فرخرو پارسا
( وزیر آموزش و پرورش )، دکتر شاهقلى ( وزیر بهدارى )، تیمسار ایادى و پرویز ثابتى (معاون ساواک)، اشاره کرد.
اما برجستهترین مهره بهایى، که توانست در مصدر نخستوزیرى قرار بگیرد –
و در دوران صدارتش، تعلق او به بهاییت شهرت وسیع یافت – “امیرعباس
هویدا” بود. در دوران نخستوزیرى هویدا، بهاییان بیش از پیش به مراکز حساس
کشور دست انداختند. طرفداران این فرقه در عصر پهلوى دوم منابع اطلاعاتى
و جاسوسى انگلستان در ایران به شمار مىآمدند. آنان در تضعیف اقتصاد کشور
نیز نقش داشتند و اجناسى را که در ایران ارزانتر تولید مىشد، از خارج وارد مىکردند.
اعتماد محمدرضا شاه به بهاییان باعث شد تا آنها از موقعیت به دست آمده براى
کسب ثروت و قدرت بهرهبگیرند. مرکز بهایىگرى در اسراییل قرار داشت و آنها با
تشکیلاتى بسیار منظم و گسترده، با این مرکز در ارتباط بودند، که به همین مناسبت،
غیر از نفوذ دولتى، آنان با داشتن ارتباط با کشورهاى خارجى، به خصوص اسرائیل
و انگلستان در جهت تضعیف اقتدار دولت و اقتصاد کشور در راستاى منافع بیگانگان
عمل مىکردند و اقدامات خائنانه این گروه علیه مصالح ملت و مملکت، از جمله
عواملى بود که به برانگیخته شدن خشم مردم و انفجارى به نام انقلاب اسلامى در سال 1357 انجامید.
بخش دوم: بهائیان و صهیونیسم
تروریسم سیاسى؛ مشخصه بهائیان:
تروریسم سیاسى در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه 840 م (1260 ق)،
با بابىگرى آغاز شد و چنان با بابىگرى پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار،
نام “بابى ” و “تروریست” مترادف بود. بابىها ترور امیرکبیر را طراحىکردند و
در شوال 1268 ق، به ترور نافرجام ناصرالدین شاه دست زدند. از آن پس این
شیوه در ایران تداوم یافت و بویژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت.
بهائیان در عتبات نیز بیکار نبودند و سید اسدالله مازندرانى در عتبات به جرم سوءقصد
به آیت الله خراسانى گرفتار شد. بعدها عملیات خود را در قالب گروه جدیدی به نام
کمیته مجازات آغاز کردند و به چند فقره قتل، همراه با انتشار اعلامیه هایی دست
زدند که بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت.
در ادامه نیز تا انقلاب اسلامى ایران، این فرقه براى رسیدن به مقاصد سیاسى خود،
بارها علیه شخصیتهاى علمى، مذهبى و سیاسى ایران دست به توطئه زدند.
در هم تنیدگی با جامعه صهیونیستها:
اشتراکات فکرى فراوانى میان بهائیان و صهیونیستها به چشم مىخورد،
که از جمله آنها، ستاره پنجپر است، که ازعلائم اصلى بهائیان و از نمادهاى
اسرائیل و شیطان پرستان مىباشد. توجه فرقه ضاله بهائیت به اسراییل
و صهیونیسم تاحدی است که شوقی ربانی سومین پیشوای این فرقه یکی
از مهم ترین وظایف شورای بین المللی بهائیان را رابطه با دولت اسراییل قلمداد
می کند. وی همچنین در نقشه ده ساله اش، حمایت از دولت اسراییل رابرهمه
دولتهای جهان ترجیح می دهد. و به بهائیان فرمان می دهد که به تشکیل
محافل روحانی و ملی بر مبنای قوانین و مقررات دولت اسرائیل اقدام نمایند:
«در ارض اقدس، بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدید التأسیس. . . ا
ینگونه محافل را به وجود آورید». و حال آنکه در تشکیل همین محافل در
کشورهای ایران، عراق، انگلستان و آلمان، رعایت قوانین و مقررات این دولت ها را مطرح نمی کند!
این حمایت های آشکار و قوی از دولت اسرائیل، سبب شد تا «فرمان نیویج»،
یکی از مهره های مهم دولت اسرائیل، فرقه مجهول و منحرف «بهائیت» را در
ردیف اسلام و مسیحیت و یهودیت قرار داده و آن را یک «دین جهانی و بین المللی» بنامد:
«اکنون فلسطین را نباید فی الحقیقه منحصراً سرزمین سه دیانت محسوب داشت، بلکه باید
آن را مرکز و مقر چهار دیانت به شمار آورد، زیرا امر بهائی که مرکز آن حیفا و عکاست و این
دو مدینه زیارتگاه پیروان آن است، به درجه ای از پیشرفت و تقدم نائل گشته که مقام دیانت
جهانی و بین المللی را احراز نموده است، و همان طور که نفوذ این آئین در سرزمین مذکور
روز به روز رو به توسعه و انتشار است، در ایجاد حسن تفاهم و اتحاد بین المللی ادیان
مختلفه عالم نیز عامل بسیار مؤثری به شمار می آید».
روحیه ماکسول (آخرین رهبر فرقه بهائیت) و همسر شوقی می گوید:
«من ترجیح می دهم که جوانترین ادیان(بهائیت) از تازه ترین کشورهای
جهان(اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت آینده ما یعنی
(بهائیت و اسرائیل) چون حلقات زنجیر به هم پیوسته است. »
بهائیان، کشور ایران را مهد وخاستگاه فرقه بهائیت می دانند و سعی بلیغ و
جد وجهد وافر برای انجام تبلیغات بهایی گری در ایران داشته و دارند. اما آنها
از دیگر نقاط جهان نیز غافل نبودند و حتی در بسیاری از سرزمین ها با دعوت
رسمی دولت های استعمارگر، مبلّغان خود را بدان سرزمین ها می فرستادند.
بی شک هدف استعمارگران از طرح و حمایت از بهائیان ایجاد تشتت و چندپارگی
در میان مسلمین و تبدیل آنها به گروههای متخاصم و جزایر تک تک و بی رابطه
و درگیرساختن آنان در جنگ های عقیدتی بود.
لازم به ذکر است که یکی از عوامل پیشرفت بهائیان، تظاهر آنان به اسلام در ملاء
عام بوده است. به عنوان نمونه عباس افندی پس از مرگ بهاء، ابتدا باب هر نوع تبلیغی
را مسدود کرد و همراه افراد دیگر فامیل، در لباس مسلمانی به انجام مراسم مذهبی
اسلامی مشغول شد و به نحوی در این ظاهرسازی ها رعایت جوانب را در نظر داشت
که کمتر کسی احتمال ضعف ایمان مسلمانی آنان را می داد. چه رسد به خروج
از اسلام و نفی همه ارزش های اسلامی.
اتحاد بهائیان و صهیونیستها:
بهائیان علاقه و روابط ویژه ای با دولت اسراییل داشته اند و براساس همین علاقه با
تجارصهیونیست نیز متحد هستند و در مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران به صورت همگام عمل می کنند.
پس از تشکیل دولت غاصب اسراییل سران جریان صهیونیسم، بهائیت رابه عنوان دین
به رسمیت شناختند و اجازه دادند تا نخستین معبد بزرگ
بهائیان به نام «مشرق الاذکار» در آنجا ساخته شود: «موقوفات بین المللی
بهایی برصفحه جبل کرمل با امضای قراردادی با مقامات اسراییلی برای ابتیاع
قطعه زمینی به مساحت سی و شش هزار مترمربع واقع در رأس جبل کرمل
جنب غار ایلیا به مقدار زیاد افزایش یافته. همچنین با تملک نقطه ای که به قدوم مبارک
حضرت بهاءالله متبرک و محل نزول لوح کرمل بود، به قیمت یکصدوهشت هزار دلار خریداری
گردید وقرار شد اولین مشرق الاذکار ارض اقدس برآن ساخته شود. . . »
نقشه این معبد بهائیان و نیز گور بهاءالله و سیدعلی محمد باب توسط یکی از اساتید بهایی دانشکده معماری دانشگاه تهران به نام دکترعباس امانت تهیه و با صرف دهها میلیون دلار زیر نظر او ساخته شد.
به دلیل وجود گور بهاءالله و عباس افندی وشوقی افندی (ربانی) و نیز بزرگترین
معبد بهائیان در اسراییل، همواره بهائیان در شمار افرادی قرار داشتند که خواستار
برقراری رابطه رسمی بین ایران و اسراییل بودند و حتی شایع است تاجری که
وسیله پرداخت رشوه 400 هزار دلاری به ساعد مراغه ای در ازای ایجاد رابطه با اسراییل را فراهم آورد، بهایی بود.
بهائیت به مثابه یک حزب صهیونیستی:
شوقی افندی در زمان حیات خود به بهائیت صورت تشکیلات حزبی داد و
در هر شهر محفل ویژه بهائیت به وجود آورد و در بسیاری از کشورها این
محافل بهائیان را به صورت محافل مذهبی و یا شرکت های تجارتی به ثبت رساند.
روحیه ماکسول همسر شوقی افندی در این مورد می نویسد: «میل مبارک آن است
که. . . محفل را به اسم جمعیت دینی واگر نشد به عنوان هیئت تجارتی تسجیل نمایند. »
بسیاری از کارشناسان بر این اعتقادند که اگر بهائیت توانسته است تاکنون برپا بماند
به سبب همین نظام کنترل اجتماعی بود. در زمان شوقی افندی هرکس برخلاف
اراده مرتکب عملی می شد، ابتدا از این تشکیلات اخراج می گردید. به این مرحله
«طرد اداری» می گفتند و اگر آن شخص در مخالفت خویش ایستادگی می کرد، او
را از جامعه بهائیت طرد می کردند که آن را«طرد روحانی» نام گذاشته بودند.
البته بهائیان در کنار این طردها که نسبت به افراد متخلف داشتند و با برخوردهای
خشن و سنگین همراه بود نسبت به جامعه پیروان خود بسیار حساس بوده و به
عنوان پشتیبانی همیشه در صحنه، در تمام زمان ها و مکان ها حضور داشته اند.
حضرت امام خمینی «قدس سره» در سال 1321 ضمن انتقاد از سکوت جامعه
مسلمانان نسبت به ظلم ها و مشکلات مسلمین، خصلت وحدت و اتحاد بهائیان
را مورد اشاره قرار داده و خطاب به مؤمنین می فرمایند: «خوب است دینداری را دست
کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک ده زندگی کند، از مراکز حساس آنها
با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود، برای او قیام کنند».
برخی از تعالیم بابیت:
– واجب است انهدام و نابودی تمام ابنیه و بقاع روی زمین از کعبه و قبور
انبیأ و ائمه و تمام مساجد و. . . هر بنایی که به نام دیانت ساخته می شود.
– واجب است بر سلاطینی که به دین باب روی می آورند، خانه علی محمد
باب در شیراز را که در آن تولد یافته و زندگی کرده، به گونه ای خاص بنا کنند
که از بیرون نود و پنج درب داشته باشد و از میان نود درب و آنقدر وسعت داشته باشد
که تمام شیراز را دربر گیرد و زمانی که اهل دنیا به حج بابیگری می روند گنجایش آن
را داشته باشد. علاوه بر آن خانه شیراز که «کعبه» می شود، هیجده بقعه رفیع دیگر
بر قبر هیجده حروف حی که مؤمنین او هستند بنا نمایند. . . .
– حج کعبه شیراز بر تمام مردان پیرو باب واجب است و نیز بر همه مردان و زنان شیراز.
– سال 19 ماه، ماه 19 روز، روزه 19 روز و روز عید فطر اول نوروز است!
– ازدواج با محارم غیر از زن پدر، حلال می باشد.
– معاملات ربوی آزاد و حلال است.
– حجاب زنان ملغی می باشد (و بی حجابی آزاد و حلال).
– تمام کتب دینی و اخلاق و ادبی و علمی باید محو و نابود شوند!
تنها کتاب «بیان» معتبر می باشد و با وجود آن، نباید به کتب و آیات و تفاسیر
و دلیل و برهان های دیگر رجوع نمود و به آنها ایمان آورد!
– دخالت در سیاست ممنوع می باشد. – حقوق و وظائف شرعیه بر دو قسم است،
قسمی مانند نماز و روزه و … فردی و شخصی است و قسمی مانند شرکت در انتخابات
محافل روحانیه و امور عمومی امری وظیفه اجتماعی است.
در قسمت اول انجام فرائض شرعیه از ابتدای سن بلوغ که اول شانزده سالگی است بر دختر
و پسر متساویاً فرض و واجب است و در قسمت دوم انجام تکالیف اجتماعی پس از پایان بیست
و یک سالگی و ورود به بیست و دو سالگی که سن بلوغ اجتماعی آن هم بر پسر و دختر متساویاً واجب است.
«عبدالبهأ» در مورد تفاوت حقوقی مردان و زنان در فرقه بهائیت می گوید:
«در شریعت… نسأ و رجال در جمیع حقوق متساویند مگر در بیت العدل عمومی
زیرا رئیس و اعضای بیت العدل به نص کتاب رجالند.. »
منابع و مأخذ:
1) مجموعه رهنمودهای امام خمینی، صحیفه نور،جلد اول، چاپ اول، 1361.
2) رمزی طبسی، محمد حسن؛ فتنه باب و بهاء، چاپخانه گلبرگ، چاپ اول، 1387.
3) مهتدی، فضل اله؛ خاطرات صبحی درباره بهائیگری، چاپخانه علمیه تبریز، چاپ چهارم، 1351.
4) مردانی، محمد؛ خلاصه همراه در احوالات باب و بهاء، چاپخانه سپهر، چاپ دوم، 1384.
5) فردوست، حسین؛ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1385.
6) جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قبیله حیله، رمضان 1429
7) اقتصاد مراغه ای، صالح؛ به اهتمتم علی امیر مستوفیان، ایقاظ (بیدار کننده بهائیان)، تهران، نشر راه نیکان، 1388.
8) زاهد زاهدانى، سعید؛ بهائیت در ایران، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، 1380.
9) افراسیابى، بهرام؛ تاریخ جامع بهائیت، تهران، انتشارات سخن، 1368.
10) رائین، اسماعیل؛ انشعاب در بهائیت، مؤسسه تحقیقی رائین.
11) شهبازى، عبدالله؛ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، پاییز 1382.
12) نجفی، سیدمحمدباقر؛ بهائیان.
13) افندی، عباس؛ (عبدالبهأ)، قرن بدیع، جلددوم، چاپ مصر
14) روحیه خانم ام البهأ، ترجمه ابوالقاسم فیض، گوهر یکتا در ترجمه احوال مولای بی همتای ما، به نقل از بهائیت در ایران
15) نوری، یحیی؛ خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، جامعه عمومی دنیا، از انتشارات لجنه جوانان بهایی طهران، 1338 شمسی.
16) اعلمی حائری، محمد حسین؛ دائرهالمعارف الشیعیه العامه، ج 6.
17) مصباح، محمد تقی، آموزش اصول عقاید، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات، یازدهم، 1373، قم.
18) خندق آبادی، جامعه جعفریه،کتابفروشی و چاپخانه پامنار، 1335 هـ.
پژوهشگرو محقق:کیوان گیتی نژاد (حیدری)
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی: