سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رخت بر بستن نزدیک است . [نهج البلاغه]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
upturn یعنی تغییر مطلوب
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/6/27:: 12:55 عصر     |     () نظر

در پی اهانت نفرت انگیز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله و سلم حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به ملت ایران و امت بزرگ اسلام، پشت صحنه ی این حرکت شرارتبار را سیاستهای خصمانه ی صهیونیسم، امریکا و دیگر سران استکبار جهانی خواندند و با تشریح دلایل کینه ورزی صهیونیستها نسبت به اسلام و قرآن، تاکید کردند: سیاستمداران آمریکا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را که دل ملتهای مسلمان را به درد آورده اند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند.

 

متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله العزیز الحکیم: یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَاللهِ بِاَفواهِهِم واللهُ مُتِمُّ نورِه وَلوکَرِهَ الکافِرون
ملت عزیز ایران؛ امت بزرگ اسلام
دست پلید دشمنان اسلام بار دیگر با اهانت به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم کینه ی عمیق خود را آشکار ساخت و با اقدامی جنون آمیز و نفرت انگیز، خشم مجموعه های خبیث صهیونیستی را از تلألؤ روزافزون اسلام و قرآن در جهان کنونی نشان داد. در روسیاهی عاملان این جنایت و گناه بزرگ همین بس که مقدسترین و نورانی ترین چهره میان مقدسات عالم را آماج یاوه های مشمئز کننده ی خویش ساخته اند. پشت صحنه ی این حرکت شرارتبار، سیاستهای خصمانه ی صهیونیسم و امریکا و دیگر سران استکبار جهانی است که به خیال باطل خود میخواهند مقدسات اسلامی را در چشم نسلهای جوان در دنیای اسلام از جایگاه رفیع خود فروافکنده و احساسات دینی آنان را خاموش کنند. اگر از حلقه های قبلی این زنجیره ی پلید یعنی سلمان رشدی و کاریکاتوریست دانمارکی و کشیش های امریکایی آتش زننده قرآن حمایت نمیکردند و دهها فیلم ضد اسلام را در بنگاههای وابسته به
سرمایه داران صهیونیست سفارش نمیدادند، امروز کار به این گناه عظیم و غیرقابل بخشش نمی رسید. متهم اول در این جنایت، صهیونیسم و دولت امریکا است. سیاستمداران امریکا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را که دل ملتهای مسلمان را به درد آورده اند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند.
برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان نیز بدانند که این حرکات مذبوحانه ی دشمنان در برابر بیداری اسلامی، نشانه ی عظمت و اهمیت این خیزش و مبشّر رشد روزافزون آن است، والله غالبٌ علی امره
سیدعلی خامنه ای
23/شهریور/1391


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/6/27:: 12:24 عصر     |     () نظر

عالی 

 

 

مرحوم سیدقطب مى‏گوید به یکى از شهرهاى امریکا رفتم و دیدم دم درِ یک کلیسا اطلاعیه ‌اى نصب کرده‏اند: «امشب یک برنامه‏ى رقص و شادى و شام سبک و موسیقى اجرا می‏ شود»!

 این قسمت از سخنان ایشان درباره جذب مخاطب و لزوم عدم وجود تناقض در پیام های برنامه های صدا و سیما است: 

مرحوم سیدقطب جریانى را در یکى از کتابهایش مى‏نویسد، که من پیش از انقلاب آن کتاب را ترجمه کردم. مى‏گوید به یکى از شهرهاى امریکا رفتم و دیدم دم درِ یک کلیسا اطلاعیه‏یى نصب کرده‏اند: «امشب یک برنامه‏ى رقص و شادى و شام سبک و موسیقى اجرا مى‏شود.»! تعجب کردم که کلیسا به چه مناسبت اینها را اعلام کرده!

 

 مى‏نویسد: کنجکاو شدم در آن ساعتِ معین بروم ببینم چه خبر است. دیدم بله، یک سالن رقص در کنار سالن کلیساست؛ زوجهاى جوان مى‏آیند و مى‏رقصند؛ موسیقى‏هاى محرک و شهوانى هم پخش مى‏شود! افرادِ یک‏خرده مسن‏تر هم کنار نشسته‏اند و تماشا مى‏کنند و از نگاه کردن لذت مى‏برند! کشیش هم اواخر شب روى سن ظاهر شد و با رفتار خیلى آرام و ملایم رفت نور چراغها را تنظیم کرد!

 

مى‏گوید فردا رفتم سراغ کشیش؛ گفتم شما کشیش هستید یا کاباره‏ دار؟! این‏جا کلیساست یا سالن رقص؟! کشیش گفت من به این وسیله مى‏خواهم جوانها را به کلیسا جذب کنم! این‏طورى مى‏شود جوانها را به کلیسا جذب کرد؟! جوانها به کلیسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقصِ متعلق به کلیسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به کلیسا مگر امتیازى دارد؟

اگر بناست فیلم یا برنامه‏ یى پخش شود و تأثیر سوئى بگذارد، چه فرقى مى‏کند که من پخش کنم یا رقیب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش کنم؟ به نظر من این منطق مهمى است و باید به آن توجه داشت.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/6/21:: 9:1 صبح     |     () نظر

 

 

 19شهریور سالروز رحلت ابوذز زمان ایت الله طالقانی

 

 

در شورای انقلاب

جلسات شورای انقلاب در جاهای مختلفی تشکیل می‌شد؛ یعنی جای ثابتی نداشت. گاهی اعضای شورای انقلاب به جایی می‌آمدند که ابوی ما مستقر بود. گاهی هم این جلسات در منازل دیگران برگزار می‌شد. اگر جای دیگری بود، اکثر مواقع من ایشان را می‌بردم و برمی‌گرداندم. یکی از آن روزهایی که دولت موقت زمام امور را در دست داشت، جلسه‌ی شورای انقلاب در منزل شهید مطهری برگزار می‌شد. در جلسات شورای انقلاب مسائل مختلفی مطرح می‌شد. آن موقع قانون‌گذاری و تدبیر مسائل مربوط به انقلاب با شورای انقلاب بود. هنگام پایان جلسه رفتم تا ابوی را برگردانم. وقتی ایشان در ماشین نشستند، جمله‌ای گفتند. گفتند که «این سید عجب آدم خوش‌فکری است.» با خودم فکر کردم ایشان چه کسی را می‌گویند. پرسیدم: «آقا چه کسی را می‌گویید؟» گفت: «آقای خامنه‌ای را می‌گویم.» مرحوم ابوی اگر از کسی حرف خوبی می‌شنید، حتماً تأیید می‌کردند و می‌گفتند. به همه هم می‌گفتند که: «اگر مطلب خوبی از کسی می‌شنوید، حتماً تعریف کنید و اگر مطلب بدی می‌شنوید، تذکر بدهید.«

در حالی که بعضی‌ها به‌شدت به مرحوم دکتر شریعتی جفا می‌کردند و با او مخالف بودند، اما آیت‌الله خامنه‌ای یکی از حامیان اصلی دکتر شریعتی بودند. خیلی جاها ایشان از مرحوم دکتر شریعتی دفاع کردند.

 

 

 

برخی در حق شریعتی جفا کردند، اما ... در رویکرد به روشنفکرها، بین رهبر معظم انقلاب و آیت‌الله طالقانی هم‌سویی وجود داشت. در عین حال ایشان انتقادهایی نسبت به بعضی از مسائل آن جریان نیز داشتند. زمانی که هنوز خط و خطوط تثبیت نشده بود و این جهت‌گیری‌ها به‌وجود نیامده بود و هنوز مردم در راه مبارزه بودند، حسینیه‌ی ارشاد پایگاهی برای جوان‌ها و تیپ روشن‌فکر بود. رهبر معظم انقلاب بارها – تا قبل از اختلاف نظر شهید مطهری با مرحوم شریعتی- در جلسات حسینیه‌ی ارشاد شرکت می‌کردند و در حالی که بعضی‌ها به‌شدت به مرحوم دکتر شریعتی جفا می‌کردند و با او مخالف بودند، اما آیت‌الله خامنه‌ای یکی از حامیان اصلی دکتر شریعتی بودند. خیلی جاها ایشان از مرحوم دکتر شریعتی دفاع کردند. وقتی سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در خصوص دکتر شریعتی را می‌بینید، هم از نقاط قوت او می‌گویند و هم از نقاط ضعف او. اصل هم همین است. یعنی برای نقاط قوت از آن شخص باید حمایت کرد و نقاط ضعف را هم باید گفت،چون این انتقادها سازنده است.

ملاقات در دادگاه

دادگاه محاکمه‌ی مرحوم ابوی در سال 1342، ایشان را به ده سال حبس محکوم کرد. در آن زمان، این دادگاه‌ موضوع پُرسر و صدایی شده بود. از آیت‌الله خامنه‌ای شنیدم که بارها در این دادگاه‌ها شرکت کرده بودند. یکی از خاطرات ایشان از دادگاه ابوی این است: «اولین ملاقاتی که با مرحوم طالقانی داشتم، در دادگاه تجدید نظر ایشان بود که در همین پادگان عشرت‌آباد تشکیل شده بود. دادگاهی بود که ایشان و بقیه‌ی سران نهضت آزادی را محاکمه می‌کردند. من از پیش، آیت‌الله طالقانی را می‌شناختم، اما با ایشان از نزدیک دیدار خصوصی نداشتم. سال‌های 41 یا 42 بود که من در آن دادگاه شرکت کردم. آن موقع من تازه از زندان آزاد شده بودم و ایشان در زندان شنیده بودند که من در زندان هستم، ولی من در قزل‌قلعه بودم، لذا همدیگر را ندیده بودیم. در آن دادگاه آقای طالقانی عصایی دست گرفته و نشسته بودند و دادگاه را به رسمیت نمی‌شناختند ولذا از خودشان دفاع نمی‌کردند. وقتی که در دادگاه زنگ تنفس زده شد، آقایان برای اظهار ملاطفت به ما که به عنوان تماشاچی دادگاه رفته بودیم، بلند شدند و به طرف ما آمدند. این‌جا بود که ما رفتیم و از نزدیک با مهندس بازرگان و این‌ها سلام و علیک کردیم. در همین حین که ما می‌رفتیم طرف این‌ها، دادستان از جایگاه خودش بلند شد که برای تنفس به طرف دیگری برود. به آقای طالقانی که رسید، خواست تملقی بگوید. این جالب بود که این‌قدر روحیه‌ی آقای طالقانی عالی بود که دادستان خودش را محتاج این می‌دید که به ایشان تملق‌گویی کند. آمد و یک جمله‌ای گفت که دقیقاً یادم نیست؛ به این مضمون که من هم از خانواده‌ی روحانی هستم. آقای طالقانی با بی‌اعتنایی تحقیرآمیز توأم با طنزی به او گفتند که، متأسفانه عین جملات ایشان هم دقیقاً یادم نیست، اما همین‌قدر یادم هست که همه‌ی جمعیتی که دور آقای طالقانی ایستاده بودند، قاه‌قاه به داستان خندیدند.

رهبر انقلاب: «آقای طالقانی را با همه‌ی ابعاد معرفی کنید. صرفِ یک روشنفکر مذهبی نیست، همچنانی که صرفِ یک پیشنماز مسجد هدایت نیست، همچنانی که صرفِ یک مبارز نیست، یعنی مجموعه‌ی این خصوصیات را در ایشان معرفی کنید.«

آن منش و روحیه را من از دادگاه در ایشان دیدم و این مقدمه‌ای بود برای دیدارهای بعدی ما در طول سالیانی که در زندان بودند. هر وقت که من زندان نبودم، به دیدارشان می‌آمدم و در زندان از پشت میله‌ها صحبت می‌کردیم. پیغام‌هایی داشتند برای آقای میلانی در مشهد و برای جریان‌هایی که ما غالباً در آن‌ها شرکت داشتیم. بعد هم که از زندان بیرون آمدند، تماس‌های زیادی داشتیم و همه‌ی برخوردها و دیدارهای من با آیت‌الله طالقانی تا روزهای آخر حیات‌شان، همان روحیه را که در اولین دیدار در دادگاه دیدم، تقویت می‌کرد.«

این کتاب را ترجمه کن

در جلسه‌ای که دوشنبه‌ها در خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم، می‌فرمودند: «مرحوم ابوی اطلاعات خوبی داشت.» در همان زمان که ظاهراً دادگاه بودند یا هنوز دستگیر نشده بودند، گفته بودند آقای طالقانی کتابی به نام »ثورةالحسین(ع)» به من داد تا ترجمه کنم. من هم خواندم و خیلی از آن استفاده کردم.

یکی از مسائلی که از مادرم شنیدم، این بود که گاهی که پیش می‌آمد که آیت‌الله خامنه‌ای دو سه روزی از تبعید مرخصی داشتند تا به تهران بیایند و به مشهد بروند، حتماً سری به منزل ما می‌زدند و با آیت‌الله طالقانی مشورت می‌کردند. منزل آمیرزا خلیل کمره‌ای و استاد امیری فیروزکوهی هم نزدیک منزل مرحوم ابوی بود. شنیده بودم گاهی که به دیدن مرحوم امیری فیروزکوهی می‌آمدند، آیت‌الله طالقانی هم به منزل کمره‌ای می‌رفتند و در آنجا همدیگر را می‌دیدند.

مورد مشورت

یکی دو بار هم ابوذر بیدار مرقومه کرد که بسیاری از علما و مراجع قم در زمانی که ایشان تبعید بودند و قبل از آن که می‌خواستند ایشان را تبعید کنند، اعلامیه داده و از ایشان حمایت کرده بودند. وقتی آیت‌الله طالقانی از تبعید برگشتند، قرار بر این شد که ایشان با تک‌تک آن آقایان ارتباط برقرار کند و از آن‌ها تشکر کنند. آیت‌الله خامنه‌ای مورد مشورت آیت‌الله طالقانی بودند برای بازدید از این علما و مراجع عظام. البته یادم می‌آید ابوی خوششان نمی‌آمد که بعضی‌ها را ببینند. آقای بیدار می‌گوید در اولین دیداری که آیت‌الله طالقانی مرا خواستند و به خانه‌شان رفتم، دیدم آیت‌الله خامنه‌ای هم آنجا هستند. بحث‌شان این بود که چگونه پاسخ کسانی را بدهند که از ایشان در اعلامیه‌ها یا به‌صورت شفاهی حمایت کرده بودند و یا آقازاده‌ها‌شان را برای حمایت از ایشان فرستاده بودند و چگونه از ایشان تشکر کنند. یا چگونه و با چه ارجحیتی سراغ بعضی از این آقایان بروند. مورد مشورت ایشان درباره‌ی این مسائل، آیت‌الله خامنه‌ای بود و یکی دیگر از آقایان.

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/6/21:: 8:57 صبح     |     () نظر

شنیدن خاطرات جالبی از کسانی که هر یک در روزگاری و به نوعی در کنار رهبر معظم انقلاب اسلامی حضور داشته اند و ناگفته هایی از زندگی ساده و بی آلایش رهبر امت اسلامی دارند هیچ وقت خالی از لطف نیست .

در روزهای آغازین جنگ، در ستاد جنگ‌های نامنظم فعّالیت می‌کردیم و کارمان شناسایی دشمن بود. روزی برای شناسایی عراقی‌ها، به منطقه‌ای رفتیم که قبلا‌ً دشمن در آن‌جا استقرار داشت، در آن محدوده، یک جوی آب بود که دو طرف آن را درختان انبوهی پوشانده بود. هر طرف جوی که می‌ایستادی، طرف مقابل به علت ازدحام درخت‌ها، قابل رؤیت نبود.


تصوّر ما این بود که عراقی‌ها در برابر ما- در آن سمت جوی- قرار دارند. با حالت آماده‌باش، از سمت راست جوی به طرف جلو حرکت می‌کردیم. ناگهان با سر و صدای زیادی مواجه شدیم، فکر می‌کردیم دشمن‌ رو‌‌به‌روی ما است. آن‌ها نیز در مورد ما همین تصّور را داشتند.

با رعایت اصول حفاظتی، به آن طرف جوی پریدیم. در همان اثنا، نگاهمان به چهرهِ مقام معظّم رهبری افتاد. در آن زمان، ایشان نمایندهِ حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع بودند. معظّم‌له به اتّفاق چند نفر دیگر- قبل از ما - برای شناسایی منطقه رفته بودند. کار شناسایی آنان تمام شده بود و داشتند بر می‌گشتند.

دیدن آقا در آن مکان برای ما خیلی جالب بود. ما از آن دیدار، روحیه گرفتیم. سلا‌ح‌هایمان را به حالت عادی در آوردیم و از محبّت گرم حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای بهره بردیم. آقا با تک تک ما دست دادند و یکایک ما را بوسیدند.

سردار سرتیپ پاسدار علی فدوی

شیطنت بنی صدر و تدبیر حضرت آیت ا... خامنه ای

با این‌که فرمانده‌ عملیات خوزستان بودیم، بنی‌صدر اصلاً ما را به جلسه‌ها راه نمی‌داد. ما می‌رفتیم خدمت آقا و ایشان دست ما را می‌گرفت و می‌بُرد در جلسه. بنی‌صدر هم دیگر جرأت نمی‌کرد چیزی بگوید. اصلاً حضور ما در آن جلسات، با حمایت حضرت آقا بود تا واقعیت‌های جنگ را برای اعضا بگوییم.

در یکی از جلسات شورای عالی دفاع که به ریاست بنی‌صدر تشکیل شده بود، من و شهید حسن باقری حضور داشتیم. برادران ارتشی گزارش‌هایشان را دادند و مسائلی را از زاویه‌ دید خودشان مطرح کردند. بعد نوبت به ما رسید. من به حسن باقری -که مسؤول اطلاعات بود- گفتم: شما برو پای نقشه!

حضرت آقا یک نگاهی به ما کردند. آن موقع خود من حداکثر پنجاه کیلو بودم؛ خیلی لاغر. فانسقه را دو دور، دور کمرم می‌بستم. حسن باقری که دیگر از من خیلی لاغرتر بود. آقا یک نگاهی به ما کردند که این جوان حالا جلوی بنی‌صدر چه می‌خواهد بکند.

حسن باقری رفت و قشنگ تمام خطوط جبهه نبرد را به صورت دقیق توضیح داد؛ این‌‌جا چه واحدی از دشمن هست، چه لشگری هست، چه ارگانی هست، حتی دشمن از این‌جا می‌خواهد حرکت کند به کدام سمت و... وضعیت جبهه‌ها و خاکریزها را خیلی دقیق تشریح کرد. هرچه حسن باقری بیش‌تر حرف می‌زد، آقا خوشحال‌تر می‌شدند که بچه‌های انقلاب و بچه‌های امام(ره) این‌طور دقیق و مسلط به مسائل نظامی نگاه می‌کنند. آن جلسه هم برای ما و هم برای حضرت آقا بسیار جالب و زیبا بود.

سرلشکر صفوی

مونس همیشگی جانبازان

در یکی از دیدارهایی که مقام معظم رهبری از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولین نفری که مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسی نمودند. هر یک از آنان دست خلف صالح حضرت امام ( ره ) را می‌بوسیدند و بر صورت و چشمان خود می‌مالیدند.

گاهی گریه می‌کردند و دست به گردن معظم له می‌انداختند. از آنجا که برخی از عزیزان جانباز روی چرخهای خود نشسته بودند، ایشان به حالت خمیده باقی می‌ماندندو صحبتهای آنان را گوش می‌دادند.

یکی از جانبازان عرض کرد: آقا من تقاضا دارم که انگشترتان را یادگاری به من بدهید. مقام معظم رهبری بلافاصله انگشتر خود را در آوردند و به ایشان دادند. جانباز دیگری عبای رهبر را برای تبرک درخواست کرد. معظم له عبای خود را برداشتند و به آن جانباز عطا فرمودند.

جانباز ویلچری دیگری عرض کرد: آقا من می‌خواهم برای نجات از فشار قبر پیراهن شما را همراه کفنم داشته باشم. مقام معظم رهبری به حالت مزاح فرمودند: اینجا که نمی‌شود پیراهن را از تن درآورد! وقتی به محل اسقرارم رفتم، آن را برای شما خواهم فرستاد.

دیدار طولانی و صمیمانه جانبازان که تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پیراهن را توسط بنده برای آن جانباز فرستادند. این در حالی بود که جمعیت جانبازان از مدرسه فیضیه متفرق نشده بودند.

حجت الاسلام و المسلمین ذالنوری

اهمیت دادن به نماز

تمام حرکات و رفتار حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای برای ما درس معنویت بود. وقتی که رئیس جمهور مملکت، بی‌آلا‌یش و بدون تشریفات در سنگرها، لشگرها و قرارگاه‌ها حضور پیدا می‌کردند، به خودی خود، درس تواضع و فروتنی بود.

این، یک درس بود. در کنار این درس، ده‌ها و بلکه صدها درس دیگر نیز می‌گرفتیم. روزی در قرارگاه لشگر حضرت امام رضا(ع)، پشت خرمشهر بودیم. دشمن فشار زیادی بر روی آن محور میآورد. هوا هم بسیار گرم بود. صدای اذان ظهر، جان‌ها را آمادهِ نماز کرد.

معظم‌له در قرارگاه بودند. همه مهیا گشتند تا به امامت مرادشان، نماز را به جماعت برگزار نمایند. در مسجد، جا برای نماز خواندن نبود. آقا بیرون آمدند و در هوای گرم زیلویی انداختند و مشغول نماز شدند.

بچه‌ها هم با علا‌قه خاصی به معظم‌له اقتدا کردند. هوا به قدری گرم بود که وقتی پیشانی خود را هنگام سجده بر روی مهر می‌گذاشتیم، به علت داغی، مهر بر آن می‌چسبید.

داغی هوا و فشار آتش دشمن، هرگز مانع برگزاری نماز اول وقت و جماعت نشد. این معنای اهمیت به نماز از سوی آن رهبر فرزانه است.

سردار سرتیپ پاسدار شوشتری

همان برنامه باشد

یک‌ روز که مقام معظم رهبری در جبهه حضور داشتند، به ایشان عرض کردم: طبق برنامه، غذای امروز بسیار ساده است‌، ولی همه عزیزان یگان تأکید دارند که امروز این غذا را - به خاطر وجود مبارک‌شما - تغییر بدهیم.

آقا فرمودند: «همان برنامه غذایی که داشتید، بگذارید باشد؛ تا ما ببینیم غذای بسیجیان چیست‌؟ و ازآن غذاها، ما هم استفاده می‌کنیم.»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/6/12:: 11:20 صبح     |     () نظر

 "شرح اسم" عنوان همان کتابی است از زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال 1318 تا 1357 که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسید. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه چند روز پیش پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقمندان گرفت. در نظر داریم هر روز بخشی از این کتاب را منتشر کنیم.

 

آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش دوم این کتاب است.


پدر؛ آیت الله سید جواد خامنه ای

آیت الله حاج سید جواد خامنه ای در جمادی الآخر 1313 در نجف اشرف به دنیا آمد. دو سه ساله بود که در بازگشت خانواده به آذربایجان به تبریز آمد. دوران نوجوانی را در جریان رخداد های نهضت مشروطه گذراند. جنگ های محله امیر خیز، شهادت ثقه الاسلام و جنازه به دار کشیده او در روز عاشورا، سخنرانی های پرشور  و بلند شوهر خواهر خود، شیخ محمد خیابانی را که گاه تا 4 ساعت ادامه می یافت از نزدیک دید.

وی علوم مقدماتی را در مدارس تبریز خواند. حدود 9 ماه در مشهد توقف کرد و سپس به تبریز بازگشت. در این مدت مادرش از دنیا رفته بود. گفته می شود در این زمان شاهراه (جاده تهران به مشهد) نا امن بود و راهزن های منطقه استر آباد مدام در تاخت و تاز به این جاده بودند.
سید جواد به بادکوبه رفت و از طریق بحر خزر راهی عشق آباد شد و از آن صوب به خراسان رسید. وی در مشهد نزد آقایان حاج سید حسن قمی، میرزا محمد آیت الله زاده خراسانی، حاج فاضل خراسانی و میرزا مهدی اصفهانی تلمذ کرد.


سید جواد در سال 1345 ق و در نخستین سال از سلطنت رضا شاه، راه نجف اشرف را پیش گرفت تا اندوخته های خود را کامل کند. پس از 6 سال در بازگشت به ایران راه به سوی نجف گشود. در آستانه چهارمین دهه زندگی خود بود که با ضایعه مرگ همسر که سه فرزند دختر از او به یادگار داشت رو به رو شد.






آیت الله سید جواد خامنه ای در مشهد به عنوان یک مجتهد  و عالمی صاحب نظر به تشکیل حوزه تدریس اقدام نکرد. وی شاگردان خصوصی و گاه موقت داشت که غیر از فرزندان، می توان از حاج میرزا نصرالله شبستری از روحانیون تبریز و حاج میرزا حسین زاده عبایی از علمای مشهد یاد کرد. و نمار صبح را با اندکی تاخیر و نیز تانی می خواند از این رو مامومین خاص داشت. وی مقید به تشرف به حرم رضوی و زیارت امام رضا (ع) بود. این آداب حتی هنگامی که مبتلا به بیماری چشم شد و مدتی دچار نابینایی گردید، با کمک پسرانش ادامه داشت. معالجات بعدی توانست یک چشم او را بینا نگه دارد.

وی بسیار ساده زیست، قانع و زاهد بود و دلبستگی دنیوی نداشت. به نظر می رسد تن دادن به این نوع زندگی، نه از سر اجبار بلکه یک انتخاب بود و چون همسر او نیز به این گزینش زندگی احترام می گذاشت.

آیت الله سید جواد خامنه ای را نمی توان مرد سیاست و مبارزه به مفهومی که امروز تصور می شود نامید. وی پا به این عرصه نگذاشت و ادعای آن را هم بر زبان نراند. ایشان امام خمینی را از نزدیک دیده و با ایشان آشنا شده بود.؛ بلکه می توان گفت او با حاج آقا روح الله رفاقت داشت. آشنایی آنها احتمالا به اوایل دهه چهل قمری، یعنی پیش از سفر علمی حاج سید جواد به نجف می رسد. آقای خمینی در یکی از سفرهای زیارتی خود به مشهد، میهمان حاج شیخ علی اکبر نوغانی بود. آقای نوغانی مقدمات دیدار آنها را فراهم کرد و حاج سید جواد به همراه حاج سید هاشم، پدر زن خود به دیدار حاج آقا روح الله رفتند. جدابیت منش و متانت و سلوک امام خمینی همواره در یاد و ضمیر حاج سید جواد باقی بود و از آن یاد می کرد.

با آغاز نهضت امام خمینی و ورود پسران حاج سید جواد به صحنه مبارزه با حکومت پهلوی، خانواده خامنه ای در مشهد تحت مراقبت و گاه فشار قرار گرفت. گاه سه پسر او پشت میله ها به سر می بردند. در نیمه دهه چهل رفت و آمد اجباری سید علی خامنه ای به شهربانی و ساواک فزونی گرفت. از این رو از دی ماه سال 1345 ش ساواک به دنبال تهیه "بیوگرافی ملصق به عکس" آیت الله سید جواد خامنه ای بود و از شهربانی خراسان خواست تا این کار را انجام دهد. مامور شهربانی پس از مراجعه به حاج سید جواد دست او را بوسیده و از او می خواهد با دو قطعه عکس به اطلاعات شهربانی بیاید. اما پاسخی که دریافت می کند این است: مرا با شهربانی کاری نیست، من با شهربانی سر و کاری ندارم.

این درخواست ساواک تا حدود 4 سال بعد به تعویق افتاد تا این که حاج سید جواد تهدید شد "در صورتی که از تنظیم بیوگرافی و تسلیم عکس خودداری کند قهرا برای وی عواقب ناراحت کننده ای دارد" تهدید ها موثر افتاد و آیت الله سید جواد خامنه ای با بی حوصلگی به 19 سوال از 22 سوال برگه مشخصات در حد یک، دو یا سه کلمه پاسخ داد.
نزدیکان حاج سید جواد درباره او گفته اند که وی بسیار مطالعه می کرد. موضوع کتاب های مورد علاقه او فقه، اصول، حدیث، تفسیر، رجال، سپس کتابهای تاریخی و دیگر موارد بود. وی خلق و خوی و سلوک مدرسه ای داشت. این ویژگی چه بسا از تاثیرات دوران تحصیل طولانی و تنهایی در حجره ها نشات می گرفت.




او پیکری لاغر اما سالم داشت. کم غذا می خورد. بسیار قناعت پیشه بود و گذر زمان نیز کیفیت معیشت او را دچار دگرگونی نکرد. آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی وقتی در سال 1351 ش به مشهد رفت، هنگام ملاقات با آیت الله سید جواد خامنه ای خطاب به فرزندان وی گفت: "من 40 سال قبل همراه پدرم از تبریز به مشهد آمدم و برای دیدن آقا، سری به ایشان زدم. آقا در 40 سال پیش همان جای نشسته بود که الان نشسته و من همان جایی نشستم که پدرم نشسته بود و این اتاق و این خانه کمترین تغییری نکرده است.
آیت الله سید جواد خامنه ای از بانو خدیجه میر دامادی دارای چهار پسر و یک دختر شد. سید محمد، سید علی، بدر السادات، سید هادی و سید محمد حسن. او پس از 93 سال زندگی در 14 تیر 1365 درگذشت و در توحید خانه " رواق پشت سر مرقد امام رضا "ع" رخ در نقاب خاک کشید.

بانو؛ مادر خدیجه میردامادی

بانو خدیجه میردامادی تنها فرزند آیت الله سید هاشم نجف آبادی  از همسر اول بود.وی در 16 اردیبهشت 1293 در نجف اشرف به دنیا آمد. مادرش بی بی سکینه زود از دنیا رفت و این کودک در آستان فقدان محبت مادر  از چشمه مهر مادر بزرگ سیراب شد. به احتمال زیاد خدیجه خانم در 15 سال نخست زندگی از محضر علمی پدر بهره برده و غیر از سواد معمول با برخی متون نیز آشنایی یافت.

وی همراه پدر به ایران مهاجرت کرد و در 20 سالگی به عقد سید جواد خامنه ای در آمد. او زبان عربی و فارسی را به موالات هم آموخته بود و رفته رفته زبان ترکی را نیز فرا گرفت. اندوخته علمی بانو خدیجه با مطالعات در تفاسیر قرآن و کتب تاریخی چون "روضه الصفا" به جایی رسید که زندگی انبیا معصوم و شخصیت های قرآن را در قالب داستان ها و روایت های شنیدنی برای فرزندانش باز می گفت.
بانو خدیجه با دعا و مستحبات مانوس بود از اعمالی چون ام داوود، ادعیه ای مانند عرفه و نماز هایی چون جعفر طیار غفلت نمی ورزید. او فرزندان خود را نیز در این مناسک شریک می کرد.  ایشان قرآن را با صدایی خوش تلاوت می کرد، به ویژه در دوران جوانی گوش فرزندانش را از این نوا حظ می برد.

بانو خدیجه در گفتار و رفتار عوام گریز بود. حشر و نشری گزیده داشت و ترجیح می داد با زنانی نشست و برخاست کند که شبیه او باشند. فرزندانش در وصف او می گویند که زنی خوش سخن، سنجیده گو، حافظ آیاتی از قران، صریح الهجه،  بسیار تاثیر گذار در تربیت و بالندگی فرزندان بود. او به دیوان حافظ تسلط داشت  و ضمیر خود و کودکانش را با اشعار خواجه صیقل می داد. خدیجه جوان وقتی به خانه سید جواد خامنه ای آمد، در میان جهیزیه خود یک دیوان حافظ چاپ بمبئی آورد.

بانو خدیجه زنی شجاع بود و این خصلت در همه امور زندگی او نمود داشت. این ویژگی در زمان مبارزه پسرانش با حکومت پهلوی بارها چه در برخورد با ماموران و چه در ملاقات با پسران زندانی اش بروز داشت. خانم میر دامادی وقتی برای ملاقات پسرانش به زندان می رفت، مادرانه حرف نمی زد و از رنجی که می کشید واگویه نمی کرد. او در قبال پدیده های سیاسی منشی روشن بینانه داشت.
زمانی که پسرش سید علی خامنه ای مباحثی را در سخنرانی های خود آغاز کرد که طرفداران زیادی از جوانان، روشنفکران و دیگر طبقات مردم پیدا نمود، بانو خدیجه به پای سخنان پسر می نشست و با چشم قبول به آن می نگریست.
خانم میر دامادی چندین بار به عتبات سفر کرد گه همگی آنها پیش از کودتای 1337 ش عبدالکریم قاسم بود.در آخرین سفر (1336ش) سید علی و سید محمد حسن نیز همراه او بودند. ایشان مرجع برخی از زنان محل یا شهر بود. برای حل اختلاف به او مراجعه می کردند و وی آنها را با گشاده رویی می پدیرفت. این مراجعات پس از انقلاب بیشتر شد.

حاجیه حانم خدیجه میردامادی در 15 مرداد 1368 بر اثر سکته قلبی در گذشت و پیکرش روز بعد رخ بر تراب تیره نهاد. آرامگاه او در حرم امام رضا (ع) در کنار شوی اش واقع است.  


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/5/23:: 2:48 عصر     |     () نظر

قدر از منظر مقام معظم رهبری

ما معتقدیم (و این جزء بدیهیات اسلام، بلکه بدیهیات همه ادیان است) که انسان، فقط در سایه ارتباط و اتصال با حق تعالی است که می‌تواند به تکامل و تعالی دست پیدا کند. البته فرصت ماه رمضان، یک فرصت استثنایی است. این، چیز کمی نیست که خدای متعال در قرآن بفرماید: “لیله‌القدر خیر من الف شهر”. یک شب، از هزار ماه بهتر و با فضیلت‌تر و در پیشرفت انسان موثرتر، در ماه رمضان است. این، چیز کمی نیست که رسول اکرم (صلی‌ا...‌علیه‌وآله) این ماه را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. مگر ممکن است که انسان وارد سفره کریم بشود و از آنجا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوی. آن کسانی که وارد سفره غفران و رضوان و ضیافت الهی در این ماه نشوند، البته بی‌بهره خواهند ماند و واقعا این محرومیت به معنای حقیقی است. “ان الشقی من حرم غفران‌ا... فی هذا الشهر العظیم”. محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.(1)

لیله‌القدر شب ولایت است

لیله`‌القدر، شب ولایت است. هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائکه بر امام زمان است، هم شب قرآن و شب اهل بیت(علیهم‌السلام) است.


لیله‌القدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحا می‌فرماید: “ لیله‌القدر خیر من الف شهر”؛ یک شب، بهتر است از هزار سی روز (هزار ماه)، بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهی در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ “سلام هی حتی مطلع‌الفجر”؛ از اول تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است.” “سلام قولا من رب رحیم.” رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل ‌می‌شود. هم شب قرآن و هم شب عترت است. لذا سوره مبارکه قدر هم، سوره ولایت است. شب قدر، خیلی ارزش دارد. همه ماه رمضان، شب‌ها و روزهایش ارزش والا دارد؛ البته لیله‌القدر نسبت به روزها و شب‌های ماه رمضان، خیلی فاخرتر است؛ اما شب‌ها و روزهای ماه رمضان، نسبت به روزها و شب‌های بقیه سال، خیلی فاخرتر است. باید قدر بدانید. در این روزها و در این شب‌ها، همه بر سر سفره‌انعام الهی حاضرید. استفاده کنید.(2)
در ماه رمضان... (در همه روزها و شب‌ها) دل‌های‌تان را هرچه می‌توانید با ذکر الهی نورانی‌تر کنید، تا برای ورود در ساحت مقدس لیله`‌القدر آماده شوید؛ که “لیله‌القدر خیر من الف شهر؛ تنزل الملائکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.” شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متصل می‌کنند؛ دل‌ها را نورباران و محیط زندگی را با نور فضل و لطف الهی منور می‌کنند. شب سلم و سلامت معنوی (سلام هی حتی مطلع الفجر) شب سلامت دل‌ها و جان‌ها، شب شفای بیماری‌های‌ اخلاقی، بیماری‌های معنوی، بیماری‌های مادی و بیماری‌های عمومی و اجتماعی؛ که امروز متاسفانه دامان بسیاری از ملت‌های جهان، از جمله ملت‌های مسلمان را گرفته است! سلامتی از همه این‌ها، در شب قدر ممکن و میسر است؛ به شرطی که با آمادگی وارد شب قدر بشوید.(3)

شب قدر، شب سلامت از بیماری‌هاست

شب قدر، شب شفای بیماری‌های‌ اخلاقی، معنوی، مادی و بیماری‌های عمومی و اجتماعی است که امروز متاسفانه دامان بسیاری از ملت‌های جهان، از جمله ملت‌های مسلمان را گرفته است!
امروز که خدای متعال اجازه داده است که شما زاری، تضرع و گریه کنید، دست ارادت به سوی او دراز کنید، اظهار محبت کنید، اشک صفا و محبت را از دل گرم خودتان به چشم‌های خودتان جاری کنید. این فرصت را مغتنم بشمارید؛ والا روزی هست که خدای متعال به مجرمین بفرماید: “ لاتجروا الیوم”، بروید، زاری و تضرع نکنید، فایده‌ای ندارد “انکم منا لاتنصرون”. این فرصت، فرصت زندگی و حیات است که برای بازگشت به خدا در اختیار من و شماست؛ و بهترین فرصت‌ها ایامی از سال است که از جمله آن‌ها ماه مبارک رمضان است و در میان ماه مبارک رمضان، شب قدر! شب قدر هم در میان این سه شب است. طبق روایتی که مرحوم محدث قمی نقل می‌کند، سوال کردند که کدام یک از این سه شب (یا آن دو شب ‌بیست‌ویکم و بیست‌وسوم) شب قدر است؛ در جواب فرمودند:
چه‌قدر آسان است که انسان، دو شب (یا سه شب) را ملاحظه شب قدر بکند؛ چه اهمیت‌دارد بین سه شب مردد باشد، مگر سه شب چه‌قدر است؟ کسانی بوده‌اند که همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب می‌آوردند و اعمال شب‌قدر را انجام می‌دادند! (4)
یک جمله کوتاه در باب اهمیت لیله‌القدر عرض کنم؛ علاوه بر این‌که از جمله قرآنی “لیله‌‌القدر خیر من الف شهر” می‌شود فهمید که از نظر ارزشیابی و تقویم الهی، یک شب برابر هزار ماه است، در دعایی که این روزها می‌خوانیم، برای ماه رمضان چهار خصوصیت ذکر می‌کند: یکی تفضیل و تعظیم روزها و شب‌های این ماه است بر روزها و شب‌های ماه‌های دیگر؛ یکی وجوب روزه در این ماه است؛ یکی نزول قرآن در این ماه است و یکی هم وجود لیله القدر در این ماه است. یعنی در این دعای ماثور، لیله‌القدر را عدل نزول قرآن در ارزش‌دادن به ماه رمضان مشاهده می‌کنیم. بنابراین قدر لیله‌القدر را باید دانست؛ ساعات آن را باید مغتنم شمرد و کاری کرد که ان‌شاءالله قلم تقدیر الهی در شب‌های قدر برای کشور عزیز و آحاد ملت ما تقدیری آن‌چنان که شایسته مردم مومن و عزیز ماست، رقم بزند.(5)
منابع:

1. مقام معظم رهبری در دیدار با مسوولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، به مناسبت عید سعید فطر سال 1369 هجری شمسی
2. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار علما، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر قم به مناسبت سالگرد قیام نوزدهم دی
3. بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان به مناسبت هفته بسیج سال 1376
4. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه نمازجمعه تهران 26/10/1376
5. بیانات مقام معظم رهبری در نمازجمعه تهران 28/8/1386

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/5/19:: 12:18 عصر     |     () نظر
1389/05/03نسخه قابل چاپ

اطاعت از ولایت‎ فقیه

 

دو وجه توأمان ولایت فقیه در اندیشه آیت‎الله جوادی‎آملی

ولایت فقیه مقوله‌ای است که بسیاری از نظریه‌پردازان بزرگ فقه شیعی در عصر حاضر بدان پرداخته‌اند. ولایت فقیه ابعاد و وجوه مختلفی دارد. از یک سو ولایت فقیه، مقوله‌ای فقهی است و از سوی دیگر، مقوله‌ای کلامی. حتی ابعادی عرفانی نیز می‌یابد. در این نوشتار، به دو وجه توأمان کلامی/ اعتقادی و فقهی ولایت فقیه از دیدگاه آیت‎الله جوادی آملی می‌پردازیم.
دکتر ذبیح‎الله نعیمیان

الف. نسبت دو وجه کلامی و فقهی ولایت فقیه
بزرگانی چون حضرت امام خمینی(ره) وقتی به مقوله سیاست، حکومت و ولایت می‌نگرند، وجوه چندگانه آن را ـ به‎ویژه دو وجه کلامی و فقهی آن را ـ به‎صورت توامان مورد نظر قرار می‌دهند. در این میان، بی‌تردید کلامی/ اعتقادی بودن مقوله تدبیر سیاسی جامعه بعد از زمان پیامبر(ص) مطمح نظر است. این امر به دوران غیبت و مسئولیت خاص عالمان دینی نیز سرایت کرده است.

کلامی یا اعتقادی بودن مقوله ولایت تنها مربوط به ائمه معصوم(ع) نیست. بلکه اصل مقوله جانشینی، از این ویژگی برخوردار است. یعنی، جانشینی مستقیم و غیرمستقیم آن حضرت(ص)، مقوله‌ای جدا از منصب امامت پیامبر(ص) نیست. بدین معنا که مقوله امامت پیامبر(ص) با امامت جانشینان او، از یک مقوله است و تنها با اذن و نصب الهی قابل تحقق است.

 بر این اساس، اصل مسئولیت تدبیر جامعه ـ به‎عنوان بخش مهم امامت و جانشینی پیامبر(ص) ـ را نمی‌توان امری دنیوی تلقی کرد. از این‌رو، ولایت فقیه به‎مناسبت استمرار ولایت ائمه معصوم(ع)، مقوله‌ای اعتقادی است.
حضرت آیت‎الله جوادی آملی، به‎مثابه فقیه، فیلسوف، متکلم و عارفی ژرف‌اندیش در برخورد با این مقوله ـ همانند برخی دیگر از ژرف‌اندیشان معاصر خود مانند آیت‎الله مصباح یزدی ـ وجه کلامی و فقهی ولایت را توأمان در نظر می‌گیرند.

در هر حال، کلامی دانستن مقوله ولایت فقیه بدان معناست که نمی‌توان آن را در سطح سایر مقوله‎های دینی دانست. اما این نکته بدان معنا نیست که همه مقوله‎های اعتقادی و کلامی در یک سطح هستند و ولایت فقیه نیز در عرض اموری چون توحید و نبوت است. بلکه، طیفی از امور کلامی و اعتقادی داریم که مقوله ولایت فقیه ـ به‎مثابه نیابت از امام معصوم ـ نیز از آن زمره است.

وجه دیگر مقوله ولایت فقیه، فقهی بودن آن است. فقهی بودن یک مقوله بدان معناست که به وظایف و حقوق مکلَفان مربوط می‌شود. چنان‌که احکام فقهی مبتنی بر آموزه‎های اعتقادی و کلامی است، دانش کلام نیز از جهت رتبه و منزلت، متأخر از دانش کلام است.
بر این اساس، گزاره‎های فقهی مبتنی بر گزاره‎ها و مفروضات کلامی خاصی هستند. فقهی بودن مقوله ولایت فقیه، بدان معناست که مسئله وظایف و حقوق ولایی از منظر فقهی روشن شود.
به‎تعبیر دیگر، طرح مقوله ولایت فقیه از منظر فقهی بدان معناست که دانش فقه می‌خواهد افعال مکلَفان را سامان دهد. در دایره دانش فقه، مشخص شدن تکلیف افعال مکلَفان، با ضوابط خاصی انجام می‌گیرد که آن ضوابط مبتنی بر پیش‌فرض‌های کلامی و اعتقادی هستند. اما این امر بدان معنا نیست که همه ضوابط مورد نیاز در دانش کلام، تماما در این دانش متأخر نیز وجود دارند، بلکه تفاوت‌های خاصی وجود دارد که به اقتضای تفاوت رتبه و جایگاه طولی این دو دانش، شکل می‌گیرند.

ب. شاخصه‎های دو وجه کلامی و فقهی در بحث ولایت فقیه
حضرت آیت‎الله جوادی آملی، با توجه به این نسبت خاص، دو وجه کلامی و فقهی ولایت فقیه را به‎صورت توأمان در نظر می‌گیرند. از منظر ایشان، در زمینه ولایت فقیه، از دو جنبه کلامى و فقهى مى‎توان سخن گفت. در این راستا، برخی از مؤلفه‎های شایان توجه عبارتند از:
1. یکی از مسائل مهم در زمینه روش علوم مشهور به‎نقلی ـ مانند فقه ـ آن است که آیا روش آنان صرفا نقلی است؟ و آیا دانش کلام صرفا عقلی است؟ تأثیر این بحث در تلقی ما از کلامی یا فقهی بودن ولایت فقیه تأثیر دارد. از منظر آیت‎الله جوادی آملی، صرف عقلى بودن دلیل، مسئله‎اى را کلامى یا فلسفى نمى‎کند.
 چنان‌که، بسیارى از مسائل فقهى را مى‎توان یافت که دلیل آن‎ها عقلى است نه نقلى، مانند وجوب اطاعت از خداوند. چه آن‌که، این مسئله در عین‎حال که دلیلى عقلى دارد، مسئله‎اى فقهى بوده و مربوط به وظیفه مکلف است. (ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص141ـ143)

از منظر ایشان، کلامى بودن ولایت فقیه، از کلامى بودن امامت سرچشمه مى‎گیرد و با آن‎که اثبات ولایت و تعیین امامت پس ‍ از نبوت از سوى خداوند، یک مسئله کلامى است، ولى در عین حال در فقه نیز از آن بحث مى‎شود، هم از وظیفه امام در پذیرش امامت و هم از وظیفه مردم در اطاعت از امام خود. (همان)

2. یکی از نکاتی که می‌تواند بیانگر تمایز دقیق بین دو وجه کلامی و فقهی ولایت فقیه باشد، این است که از معیار موضوع برای تمایز علوم بهره بگیریم. در دیدگاه آیت‎الله جوادی، هر مسئله‎اى که موضوعش فعل خدا باشد، کلامى خواهد بود و هر مسئله‎اى که موضوع آن فعل مکلف باشد، فقهى است. از این‌رو، اگر نتیجه برهانى که در اثبات ولایت فقیه ذکر مى‎شود، وجوب و ضرورت تعیین ولایت فقیه از سوى خداوند سبحان باشد، بحث از ولایت فقیه، بحثى کلامى خواهد بود. بحث کلامى درباره ولایت فقیه، این است که آیا ذات اقدس اله که عالم به‎همه ذرات عالم است: «لا یعزب عنه مثقال ذره»، او که مى‎داند اولیای معصومش زمان محدودى حضور و ظهور دارند و خاتم اولیائش مدت مدیدى غیبت مى‎کند، آیا براى زمان غیبت، دستورى داده یا این‎که امت را به‎حال خود رها کرده است؟ در این تلقی، موضوع چنین مسئله‌اى، فعل الله است و لذا اثبات ولایت فقیه و برهانى که بر آن اقامه مى‎شود، مربوط به علم کلام است.
طرح مقوله ولایت فقیه از منظر فقهی بدان معناست که دانش فقه می‌خواهد افعال مکلَفان را سامان دهد. در دایره دانش فقه، مشخص شدن تکلیف افعال مکلَفان، با ضوابط خاصی انجام می‌گیرد که آن ضوابط مبتنی بر پیش‌فرض‌های کلامی و اعتقادی هستند.


پس از اثبات ولایت فقیه در علم کلام، در علم فقه نیز از دو جهت، سخن از ولایت فقیه به‎میان خواهد آمد: اول آن‎که، چون خداوند در عصر غیبت ولایت را براى فقیه تعیین فرموده، پس بر فقیه جامع‎الشرایط واجب است که این وظیفه را انجام دهد و دوم این‎که، بر مردم بالغ و عاقل و حکیم و فرزانه و مکلف نیز واجب است که ولایت چنین رهبرى را بپذیرند و از احکام شرعى و قضاها و ولایت‌هاى شرعى که توسط او ثابت یا صادر مى‎شود، اطاعت کنند.
 این دو مسئله، فقهى‎اند و متفرع بر آن مسئله کلامى هستند، زیرا در این دو مسئله اخیر، سخن از فعل مکلف است، یکى فعل فقیه و دیگرى فعل مردم، که هر دو مکلف به‎انجام وظایف دینى‎اند.
بنابراین، اصل ولایت فقیه، مسئله‌اى کلامى است، ولى از همین ولایت فقیه، در علم فقه نیز بحث مى‎شود تا لوازم آن حکم کلامى، در بایدها و نبایدهاى فقهى روشن شود. (ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص141ـ143)


ج. دو چهره «اطاعت از صاحبان ولایت»
بی‌تردید خداوند متعال کار لغوی انجام نمی‌دهد. از این‎رو، در برخورد با مقولاتی مانند جعل ولایت برای انبیاء و اوصیاء و دیگر صاحبان ولایت، تصویر ما از ولایت نمی‌تواند به‎گونه‌ای باشد که به‎صورت محدود یا به‎صورت تمام‌عیار به‎حکم تن در دهیم که مقتضی لغویت در کار خداوند متعال باشد.
این نکته بدان معناست که جعل ولایت برای صاحبان ولایت، نمی‌تواند جدا از ایجاب اطاعت از آنان، باشد. از این منظر، خاستگاه ایجاب اطاعت از آنان برآمده از خواست و مصلحت سنجی خداوند متعال است.
خواست خداوند هم ذاتا مقتضی پیروی از اوست. چنان‌که، مالکیت انحصاری و حقیقی خداوند متعال بر سراسر عالم مقتضی حق ذاتی خداوند برای الزام اطاعت از خود او و اطاعت از کسانی است که او آن‎ها را
ولایت می‌دهد.

اصل مشهور عدم ولایت، مبتنی بر این خاستگاه اعتقادی و کلامی است که تنها خداوند است که ولایت ذاتی ـ در دو جنبه تکوینی و تشریعی ـ دارد و هیچ‎کس جز از جانب او از ولایت برخوردار نیست و نمی‌شود. اعطای ولایت از جانب خداوند به برگزیدگان خود مقتضی لزوم اطاعت از آنان است.
چه آن‌که، ولایت آنان از جانب کسی به‎آن‎ها داده شده است که تنها او به‎صورت ذاتی ولایت دارد و برخوردار از حق اطاعت است. بدین معنا که هیچ‎کس جز از جانب خداوند حتی بر امور خود نیز ولایت ندارد. بنابراین، اصل مقوله وجوب اطاعت از صاحبان ولایت، خاستگاهی کلامی دارد. اما بررسی برخی از ابعاد فرعی‌تر آن می‌تواند از منظر فقهی صورت گرفته و تکلیف عملی و رفتاری مکلفان را روشن کند.
بر این اساس، پاسخ این مسئله روشن می‌شود که آیا اطاعت از ولی فقیه، مقوله‌ای کلامی است یا مقوله‌ای فقهی؟ و تأثیری در عمل خارجی مکلفان دارد یا نه؟

از منظر آیت‎الله جوادی آملی، بسیارى از مسائل فقهى را مى‎توان یافت که دلیل آن‎ها عقلى است نه نقلى، مانند وجوب اطاعت از خداوند. این مسئله در عین حال که دلیلى عقلى دارد، مسئله‌اى فقهى بوده و مربوط به وظیفه مکلف است.
این تلقی مقتضی آن است که اطاعت از ولی فقیه همانند اطاعت از خداوند متعال، مربوط به وظیفه مکلف است. یعنی، بررسی لزوم اطاعت از خداوند متعال یا اطاعت از ولی فقیه ـ به‎رغم تفاوت سطح و نوع ولایت آن‎ها ـ هر دو در دایره دانش فقه است.
 این امر نه مقتضی کاستن از منزلت اطاعت از خداوند است و نه به‎معنای ارتقای سطح ولایت فقیه به سطح ولایت ذاتی خداوند متعال. این مسئله صرفا نشان‌دهنده طبیعت موضوع مورد بحث است. نکته مهم در این‎جا این است که نسبت خاص مقوله‎های فقهی با مقوله‎های کلامی بدین صورت است که مقوله‎های فقهی بر مفروضات و مبانی کلامی تکیه دارند: بر مردم بالغ و عاقل و حکیم و فرزانه و مکلف نیز واجب است که ولایت چنین رهبرى را بپذیرند و از احکام شرعى و قضاها و ولایت‌هاى شرعى که توسط او ثابت یا صادر مى‌شود، اطاعت کنند. این دو مسئله، فقهى‎اند و متفرع بر آن مسئله کلامى هستند؛ زیرا در این دو مسئله اخیر، سخن از فعل مکلف است، یکى فعل فقیه و دیگرى فعل مردم، که هر دو مکلف به‎انجام وظایف دینى‎اند. (همان)

د. بازتاب «دو وجه کلامی و فقهی ولایت فقه» در تاریخچه «عینیت ولایت فقیه»
 
برخورداری توأمان ولایت فقیه از دو وجه فقهی بودن و کلامی بودن، اگر در آیینه تاریخچه تحقق ولایت فقیه تصویر شود، می‌تواند به‎این سئوال نیز پاسخ دهد که چگونه و چرا ولایت فقیه در سخنان فقها بدان‌گونه بازتاب نیافت که در سخن و عمل امام خمینی(ع) بازتاب یافت؟
چون خداوند در عصر غیبت ولایت را براى فقیه تعیین فرموده، پس بر فقیه جامع‎الشرایط واجب است که این وظیفه را انجام دهد و دوم این‎که، بر مردم بالغ و عاقل و حکیم و فرزانه و مکلف نیز واجب است که ولایت چنین رهبرى را بپذیرند و از احکام شرعى و قضاها و ولایت‌هاى شرعى که توسط او ثابت یا صادر مى‎شود، اطاعت کنند.


از منظر آیت‎الله جوادی آملی، اگر پیش‌تر، «جریان ولایت و سرپرستى فقیه عادل نسبت به امور مسلمین، اگر به‎صورت مبسوط در متون فقهى نیامد، نه براى آن است که فقهاى متقدم، قائل به ولایت فقیه نبودند و پس از قرن دهم، به‎تدریج، سوق چنین کالایى رواج یافت و در عصر مرحوم نراقى (ره) خریداران وافرى پیدا کرد و زمان امام خمینى (قدس سره) به بالندگى و ثمربخشى خود رسید، بلکه تا آن عصر، زمزمه سیاست دینى و نواى حکومت اسلامى و صلاى رهبرى سیاسى، نه دلپذیر بود و نه گوش‌نواز، و از این‎رو، از ولایت سیاسى ائمه معصومین علیهم‎السلام نیز در متون فقهى بحث نمى‎شد، زیرا فقه سیاسى به‎معناى گفت‎وگوى مشروح پیرامون مسئول اجراى حدود و تعزیرات و فرماندهى کل قوا یا فرماندهى لشگر، به‎طور رسمى طرح نمى‎شود تا آن‎که بالاصاله از آن امام معصوم باشد و بالنیابه در عصر غیبت امام معصوم علیه‎السلام، برعهده فقیه عادل باشد و این، براى آن نیست که در عصر غیبت نمى‎توان درباره امام معصوم علیه‎السلام بحث کرد (به‎بهانه این‎که فعلا امام معصوم علیه‎السلام حاضر نیست)، زیرا بررسى متون اسلامى و تحقیق پیرامون دین و سیاست و عدم انفکاک آن‎ها از یکدیگر، جزو مباحث اصیل کلام اسلامى است از یک سو و جزو مباحث مهم فقه سیاسى است از سوى دیگر؛ لیکن شرایط محیط و خفقان حاکم بر امت اسلامى و علل درونى و عوامل بیرونى هماهنگ، سبب خروج این‌گونه مسائل اساسى از صحنه کلام و از ساحت فقه و از فهرست احکام الهى سیاسى شده‌اند.

غرض آن‎که، نه تنها از ولایت والیان دینى یعنى فقیه عادل در متون فقهى بحث نمى‎شد (مگر به‎طور نادر و متفرق) بلکه از زعامت و رهبى والیان معصوم نیز در آن‎ها بحث عمیق و دامنه‌دار به‎عمل نمى‎آمد و جزو مسائل و احکام غیرمبتلابه محسوب مى‎شد»
(همان، ص281ـ282)

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/5/14:: 12:27 عصر     |     () نظر

 

انتخاب آیت الله خامنه ای به عنوان امام جمعه تهران از طرف امام خمینی  ، نماز جمعه رهبریحاج محمد اسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دین دار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تایید می کنند و به او علاقه دارند.
به گزارش مشرق، در کتاب "شرح اسم” که به بیان زندگی نامه مقام معظم رهبری در سال‌های قبل از انقلاب پرداخته است، مطلب مربوط به ازدواج ایشان به شرح زیر است:

مدتی از بازگشت به مشهد نمی گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواده ای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سید محمد رفته بود، این بار برای سید علی پیمود.

حاج محمد اسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دین دار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تایید می کنند و به او علاقه دارند.



هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت الله حاج سید جواد خامنه ای تامین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتما قابل توجه بود. "آن ها مرفه بودند، می توانستند و کردند” اویل پاییز 1343 سید علی خامنه ای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط آیت الله میلانی خوانده شد.

از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که هفده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنه ای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تک فرازهای آن در آن روزگار، یاری غم خوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدرعروس در پایین خیابان برگزار می شد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنه ای در آستانه ورودی ایستاده بود و از میهمانان استقبال می کرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانواده های مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.

پس ازعقد و پیش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه ای باخبر شد که شوی 25 ساله اش پا در میدان مبارزه دارد. "شاید اولین روزها و … یا هفته های پیوند [مان]… بود، مسائل سیاسی من به وسیله خودم برای ایشان مطرح شد… شاید قبلا هم می دانستند که من توی این مسائل سیاسی هستم، لکن مرا به [چشم] طلبه ای … که مورد توجه و علاقه… بزرگان و اساتید… هستم… نگاه می کردند.”


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/5/11:: 1:4 عصر     |     () نظر

تفاوت بنیادین نظام ولایت مطلقه فقیه با نظام توتالیتر و دیکتاتوری

عده ای مطرح کرده اند که اگر محور اصلی حکومت اسلامی ولی فقیه جامع الشرایط باشد و احکام حکومتی او لازم الاجرا باشد،حکوکت دیکتاتوری به وجود می آورد.به عبارتی،ولایت فقیه به معنای حاکمیت رأی و نظر یک فرد در رأس نظام،بر ملّت است و این نوع حکومت استبدادی به نام دین است که در اصطلاح فرهنگ سیاسی به آن (نظام توتالیتر) می گویند.
لازم است مطالبی را در این جا راجع به توتالیتریانیسم تا فرق آن با نظام ولایت فقیه مشخص گردد.

 

 

(توتالیتر) Totalitar به معنای تام گرا،تمامت خواه،مطلق گرا،یکّه تاز،اسبداد فراگیر است.می گویند این واژه را (موسولینی) ابداع کرده است.بر اساس این نظام،دیکتاتور،نه تنها حکومت را کنترل می کند بلکه اقتصاد،خانه،مدرسه،مطبوعات،رادیو،سینما،کلیسا و اگر بتواند روح و فکر تمام مردم،در کنترل رهبری قرار می گیرد.
ویژگی های عمده ی توتالیتریانیسم عبارتند از:
1.ایدئولوژی: در نظام های توتالیتر،ایدئولوژی یک نظریه ی رسمی و اعلام شده از پیش شخص یا حکومت است که تمام مردم زیر سلطه باید آن را به ظاهر هم که شده،بپذیرند. یعنی در حقیقت جهان را آن گونه ببینند که شخص جناب حاکم و دیکتاتور می خواهد.این نوع حکومت ها یک سراب آبادی را به عنوان نقطه اوج جامعه ی خودشان به شکل خیالی تصویر می کنند.
2.رهبر: هر رژیم توتالیتر دارای سلسله مراتبی است که در رأس آن یک رهبر وجود دارد.معمولاً این رهبر عنوان ویژه ای برای خود انتخاب می کند.مثلاً هیتلر همیشه اصرار داشت که او (مردم آلمان) است. ستایش های غیر عادی از رهبر،یکی از مشخصّات این رژیم ها است که گاهی حتّی تا مقام پرستش او را بالا می برند و در حقیقت رهبر به صورت یک (بُت) به تمام معنی در می آید.
3.حزب: یک حزب سراسری دارای تشکیلات شبه نظامی و حتی نیمه نظامی (مثل نازی ها).
4.استفاده از ترور و ارعاب و فشار،برای نیل به اهداف خود.
5.کنترل متمرکز و شدید تمام وسایل ارتباطات و تبلیغات.
6.انحصار قدرت:تمامی قدرت نظامی در دست حکومت و دولت توتالیتر است.
7.کنترل اقتصادی متمرکز: که در حقیقت همین کنترل هم هست که بیشترین قدرت را در دست دیکتاتور متمرکز می سازد.

8.ضدّیت با فرهنگ و معنویت: کافی است برای نمونه به تاریخ هنر و فرهنگ در شوروی و آلمان (درزمان هیتلر) و موسولینی در ایتالیا،نظری شود و ادبیات و هنر فرمایشی این نظام ها مورد دقت قرار گیرد.(1)

 


 

با توجه به آن چه بیان شد و آن چه که می آید کاملاً معلوم می شود که نظام مبتنی برولایت فقیه،ضدّیت عمیقی با شیوه ی حکومت توتالیتریانیسم دارد.
برداشت ناصحیح از مفهوم (اطلاق) باعث گردیده بعضی ولایت مطلقه را با دیکتاتوری اشتباه بگیرند. بلکه چنان چه پیشتر گفته
شد،(اطلاق) در مقابل (تقیید) است و هرگز به معنای نامحدود بودن ولایت فقیه نیست،لذا این اطلاق،اطلاق نسبی است،و در چارچوب مقتضیات فقه و شریعت و مصالح امت،محدود می باشد.
جدای از این نکته ی مهم،به چند تفاوت اصلی در این زمینه اشاره می شود:
1.در نظام توتالیتر،حاکمیت مطلقه ی فرد و شخص دیکتاتور و یا نظام مستبد است،در صورتی که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه،حاکمیت از آن شخصیت فقیه است و شخص ولی فقیه نیز ملزم به رعایت اصول است و خواسته های فردی و شخصی او دخالتی در امور جامعه ی مسلمین ندارد،و نباید داشته باشد؛اگر چه عنوان ولایت فقیه در شخص ولی فقیه تبلور می کند.

به عبارتی دیگر،در حکومت های توتالیتر،کسانی غیر از زورمداران حاکم،مشمول قانون هستند؛و از این رو هماره منافع خاص حاکم یا حاکمان مدار تصمیم و تصویب است نه مصالح عمومی! و هرگز تعدّد حیثیت و مرزبندی میان منافع شخص و مصالح نوعی وجود نداشته و با یکدیگر آمیخته شده است.اما بر اساس اندیشه ی دینی حکومت،ولی فقیه دارای دو حیث حقوقی یا منصبی،و حقیقی یا شخصی است. از لحاظ حقیقی فردی از آحاد ملت و امت اسلامی است و مشمول قانون و در مقابل آن پاسخگو می باشد. و به لحاظ حقوقی که در واقع به بینش و دانش خاصّ دینی و صلاحیت ها و قابلیت های عملی او بر می گردد یک (دین شناسِ برتر) است،لذا در جامعه ی دینی قول و حکم او مسموع و مقبول و حتی الزامی است.
2.در نظام توتالیتری،هدف (انسانی یا غیر انسانی،مقدس یا غیر مقدس) وسیله را توجیه می کند؛و حال آن که در نظام ولایت فقیه،هدف مقدّس و انسانی،وسیله را توجیه نمی کند و از هر وسیله ای برای وصول به هدف نمی توان استفاده کرد.
3.در نظام توتالیتری،حاکمیت فراگیر بر تمامی گستره،ابعاد و مراتب وجودی ملت و مردم،نوعاً برون زا،عارضی و تحمیلی است،در صورتی که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه،این خصیصه،مبتنی و منبعث از ایمان و اعتقاد و نیز گرایش آزادانه،اختیاری و انتخاب خود ملت و مردم است و به اصطلاح درون زا می باشد.
بد نیست که اشاره کنیم که القای این شبهه در مورد ولایت فقیه تازگی ندارد؛در آغاز انقلاب به هنگام بحث درباره ی قانون اساسی در مجلس خبرگان به صورت گسترده ای این شبهه شایع شد،تا آن که امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمود:
(مع الاسف،اشخاصی که اطلاع ندارند بر وضعیت برنامه های اسلامی،گمان می کنند که اگر چنان چه ولایت فقیه در قانون اساسی بگذرد،این اسباب دیکتاتوری می شود،در صورتی که ولایت فقیه است که جلوی دیکتاتوری را می گیرد؛اگر ولایت فقیه نباشد،دیکتاتوری می شود...

اسلام،حکومتش حکومت قانون است،یعنی قانون الهی،قانون قرآن و سنّت است؛و حکومت،حکومت تابع قانون است.یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون خود،امیرالمؤمنین هم تابع قانون خود،تخلف از قانون یک قدم نمی کردند و نمی توانستند بکنند ) (2).
مقام معظم رهبری نیز در این خصوص می فرماید:
(ولایت،یعنی حکومت الهی،که هیچ اثری از خودپرستی،سلطنت و اقتدار خود خواهانه در آن وجود ندارد.اگر وجود پیدا کرد،ولایت نیست فرق بین حکومت و ضمانت های الهی با غیر الهی این است که در ضمانت های الهی ضمانت درونی است،اگر کسی که متصدّی مقامی است،شرایط آن را نداشت،به خودی خود این پیوند خلع می شود.این امر خیلی مهم است.بنای ولایت الهی،بر هضم شدن در امر و نهی پروردگار است؛درست نقطه ی مقابل سلاطین مادی و حکومت های بشری) (3).
در آخر لازم به ذکر است که مقام ولایت فقیه در شرایطی در سیاه ترین شب ها با امت اسلامی ارتباط برقرار کرد که نه حزب داشت،نه گروه فشار،نه نهادهای سرمایه داری نه ارتش و نه روزنامه و نه رادیو؛فقط خدا را داشت و مردم را.حتی رساله ی علمیه اش محدود و ممنوع بود.با این وجود،ولایت فقیه در طبیعی ترین شکل ممکن از سوی مردم انتخاب می شود و مورد پذیرش قرار می- گیرد و بدان تحقق عینی و خارجی می بخشند؛زیرا مردم در چهره ی ولی فقیه یک رهبر دینی و سیاسی را با نیابت از جانب امام معصوم خویش می دیدند.

ولایت فقیه،ولایت بر فرزانگان و عاقلان است

یکی از مسایل و شبهاتی که در مورد ولایت فقیه و مردم مطرح می شود این است که مگر مردم صغیر یا مجنون اند که نیاز به (ولی) داشته باشند؟ گویی مردم،افراد نابالغ و مهجوری اند که برای آنان (ولی) قرار داده شده،و این توهین به یک ملت است.و گفته اند: (ولایت) برای انسان محجور،صغیر،میّت و مجنون است و مردم هرگز نیازی به قیّم ندارند؛زیرا آنها هیچ یک از خصوصیات را دارا نیستند پس کسی که رهبر نظام منتخب مردم است وکیل آنهاست نه این که (ولی) آنها باشد.
و نیز یکی از نویسندگان در این باره چنین می نویسد:
(شاید بتوان گفت ولایت که مفهوماً سلب همه گونه حق تصرف از شخص مولی علیه و اختصاص آن،به ولیّ امر تفسیر می شود،اصلاً در مسایل جمعی و امور مملکتی تحقق پذیر نیست) (4).

اما باید توجه داشت که ولایت در مصطلحات فقهی در دو مورد به کار رفته است:
1. مواردی که مولّی علیه توان اداره ی امور خود را ندارد،مانند میّت،سفیه،مجنون و صغیر.
2. مواردی که مولّی علیه توان اداره ی امور خود را دارد،ولی با این وجود مواردی وجود دارد که سرپرستی و ولایت شخص دیگری را می طلبد.ولایت فقیه از موارد اصطلاح دوم است.
توضیح مطلب: کسی که ولایت یک مجنون یا سفیه و یا کودک خردسالی را بر عهده دارد آنان را برابر با اندیشه و آزادی خود تدبیر می کند.و در بازی و تفریح خواب و تغذیه و امور دیگر به میل و اراده ی خود رفتار می کند.این معنای ولایت بر محجور است.اما ولایت پیغمبر و امام و جانشینان امام بر مردم این گونه نیست،بلکه ولایت آنها به ولایت الله باز می گردد،یعنی خود مکتب و دین،رهبری و سرپرستی و هدایت جامعه را به عهده می گیرد.چون همان طور که مردم (مولّی علیه) دین هستند،شخصیت حقیقی پیامبر و دیگر معصومان هم تحت ولایت دین و شخصیت حقوقی آنهاست؛ زیرا معصوم از آن جهت که معصوم است،جز از طرف خداوند چیزی ندارد. اگر حکی یا فتوایی را پیغمبر به عنوان رسول و به عنوان امین وحی الهی از خدا تلّقی و به مردم ابلاغ کرد،عمل به این فتوا بر همگان،حتی بر پیامبر،واجب است؛همین طور است حکم یا فتوایی که از جانب امام یا ولیّ فقیه صادر شود.
پس ولایت فقیه،مثل ولایت بر مجنون و سفیه و صغیر نیست،بلکه به معنای ولایت مکتب است که والی آن انسان معصوم یا نایب عادل اوست.خود پیغمبر جزوِ (مولّی علیه) مکتب است؛یعنی شخصیت حقیقی پیامبر و نیز امامان با افراد

دیگر جزو مولّی علیه و شخصیت حقوقی او،(ولیّ) است.لذا رهبر،در جامعه ی اسلامی ایران هیچ امتیاز شخصی بر دیگران ندارد تا فرد یا افرادی بگویند مردم ایران محجور نیستند تاولی طلب کنند. با توجه به این حقیقت،انسان به ولایت فخر می کند،چون ولایت دین خداست. اگر شخص،ولایت داشت و مثل پدر نسبت به پسر بود،پسر هر فرمانی را که به پسر می داد باید اجرا کند و نگوید که اول تو انجام بده بعد من،اما در این نوع ولایت،اگر رهبر کاری را دستور دهد پیشاپیش امت،خودش عمل می کند و اگر این کار را نکرد،امت حق اعتراض به او را دارد.
توضیح بیشتر در این رابطه را محوّل می کنیم به بحث (شخصیت حقیقی و حقوقی ولی فقیه) و به همین مقدار بسنده می نماییم.
مرحوم حایری یزدی اشکال دیگری را بر عنوان (ولایت فرزانگان) وارد کرده و می نویسد:
(این یک لغت مجعولی است که نه تنها در کتب فقهیّه شنی و شیعه نیست،بلکه فی حدّ ذاته یک تناقض منطقی است؛زیرا فرزانگی به رفع یا مرفوع به ولایت منتهی است.نقیضُ کلٍّ رفعٌ او مرفوع).
به این شکل جواب داده شده است: جعل اصطلاح،نه عقلاً ممتنع و نه نقلاً ممنوع می باشد،و از باب جعل لغت نیست تا فریب نیرنگی را به همراه داشته باشد.از طرفی ممکن است کسی هم عاقل باشد و هم مولّی علیه،و اگر جمع چنین ولایی با عاقل بودن مولّی علیه از باب تناقض محال باشد،فرقی بین اقسام آن نخواهد بود.بنابراین باید ولایت خداوند بر مردم فرزانه ممتنع باشد در حالی که عقلاً و نقلاً نه تنها ممتنع نیست بلکه ضروری می باشد.خلاصه آن که،ولایت خواه به معنای قیّم بودن بر محجوران و خواه به معنای حکومت و اداره ی امور کشور،دارای معنای اضافی از قبیل اضافه ی متخالفه الاطراف می باشد،که یک طرف آن (ولی) و طرف دیگر آن (مولی علیه) قرار دارد و چون در مفهوم ولایت به معنای حکومت و تدبیر کشور،محجور بودن طرف متقابل آن اخذ نشد؛بنابراین،عنوان ولایت بر فرزانگان،مستلزم جمع دو نقیض نخواهد بود. (5)

شخصیت حقیقی و حقوقی ولی فقیه

ولایت فقیه جامع الشرایط،یک عنوان کلی است که معمولاً در هر زمان مصادیق متعددی دارد

و شخصی خاص به عنوان فقیه جامع الشرایط برای ولایت منصوب نشده است؛یعنی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نفرموده اند که این شخص خاص را به جای خودم منصوب می کنم،بلکه وقتی غیبت صغری تمام شد ایشان فرمودند: کسانی که این علایم و مشخصات را دارند،از طرف من
منصوب هستند و این علایم،عناوین کلی است که ممکن است که در یک زمان چندین مصداق داشته باشند.
پس بازگشت ولایت فقیه به ولایت فقه و فقاهت و عدالت است،و گرنه شخص که بر هیچ کس ولایتی ندارد.لذا خود نیز موظف به عمل است.
اگر فقیه حاکم از سویی دارای شخصیت حقیقی و از سوی دیگر دارای شخصیت حقوقی است،قطعاً شخص حقیقی فقه نیست که قانون گذار و دارای اختیارات حکومتی است،بلکه شخصیت حقوقی فقه به جهت عدالت و فقاهت است که حکومت دارد.
هرچند این شخصیت حقوقی در شخصیت حقیقی ولیّ خاص مصداق پیدا کند.
حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) در این زمینه می فرماید:
(حکومت اسلام،حکومت قانون است.در این طرز حکومت،حاکمیت منحصر به خداست و قانون،فرمان و حکم خداست.قانون اسلام،یا فرمان خدا،بر همه ی افراد و بر دولت اسلامی حاکمیت تام دارد.همه ی افراد،از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد،تا ابد تابع قانون هستند: همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بیان شده است.اگر رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) خلافت را عهده دار شد،به امر خدا بود... .
باری،حکومت در اسلام به مفهوم تبعیّت از قانون است،و فقط قانون بر جامعه (حکم فرمایی دارد،آن جا هم که اختیارات محدودی به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و وُلات داده شده،از طرف خداوند است.حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) هروقت مطلبی را بیان یا حکمی را ابلاغ کرده اند،به پیروی از قانون الهی بوده است قانونی که همه بدون استثنا باید از آن پیروی و تبعیت کنند،حکم الهی برای رییس و مرئوس متبع است) (6).

پی نوشت ها:

1. حسین رهجو،واژه نامه ی اجتماعی- سیاسی اسلامی،صص 85-86.
2. امام خمینی (رحمت الله علیه)،صحیفه ی نور،ج6،ص253.
3. آیت اله خامنه ای،سخنرانی 16/1/1378 ، به نقل از روزنامه ی جمهوری اسلامی.
4. مهدی حایری یزدی،حکمت و حکومت،ص177.
5. ر.ک: جوادی آملی،حکومت اسلامی،شماره ی 1،ص55،شماره ی 2،صص 224 و 236.
6. امام خمینی (رحمت الله علیه)،ولایت فقیه،ص34.

منبع:کتاب،ولایت فقیه در عصر غیبت،علیرضا رجالی تهرانی،انتشارات نبوغ،چ دوم،1383،صص 254 تا


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 91/5/8:: 1:14 عصر     |     () نظر
   1   2      >