سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] اگر خداوند از نافرمانى خود بیم نمى‏داد ، واجب بود بشکرانه نعمت‏هایش نافرمانى نشود . [نهج البلاغه]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
upturn یعنی تغییر مطلوب
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها

سلام آقا زدم بر در دل یافتم غم خویش دیدم غمی نیست جز ملال دیدن رخ ماه شما اقا جون دلم براتون بگه امروز روز تولد شناسنامه من روز تولد دنیوی روزی که عشق شما شد از اخروی به دنیوی میزان بدیل یک اخروی بی بدیل برای منی که دیدم رخت را به نشان یک امید شیفته خاک پایت شدم زدم بر در تمثیل عشق یک یا علی بعد ان یافتم ضمیر حیدر و مهدی گفت بگو حیدریم تا شوم رهرو مکتب عشقی که تو تنها داری از آن تمثیل یک دنیای هیاهوی که تو در ان در خم یک کوچه ای آقا جان شب تولدم بود نتوانستم بی پیام بر دلی شکسته رویی خسته جسمی حاظر اما با چشمانی بس خسته که دیده رخت را از پس این پنجره رنگین ای کاش بودم در اسمان ولی باز می دیدمت هرآنچه هست هرچند بر ناف بسته آقا نمی دانم چه شد که من در دام عشقت اسیر شدم فقط می دانم از آن پس مردی نامی شدم آقا نامت مرا جرات هر امر حقی می دهد که هر پهلوانی جرات نامش را برد برایش یک مبهم است آقا نمی دانم چه شد ان روز که حیدرت را از پس این پنجره دیدم نمی دانم حیدرت در من چه دید که من هر آنچه تو هستی آقا در او یا فتم گذشت زمان دیدم سیدی از جنس بلور با رخی آشنا در آن روز فتنه که چشمم از پس خشم به سان یک مجسم خیره در وسط آن خیابان که نامش بسته به ذکر یاد معصوم ولی که بود مولای ما در روز موعود و آنکه نایب مطلق او هستی به کرم الهی بر ما حجتی معلوم تا شود روزش به سر و ندای لبیک از حنجره مردانه ات برون لبیک یا ابا صالح المهدی لبیک ولی آقا بگو بر مولی نگیرد خرده ام تو می دانی که کیوان ذوالیمین تو است بیعت مادام الدهر و جهان بسته با یدیمینت آقا نمی دانم چگونه بگویم این حقیقت که من عشق در وجود سید علی هستیم به فدایش از وقتی که یافتم نیت قلب و زبان و ید به یک رنگ از همان روزی که انشا یم منور شد با نام ولایت پیش از آنکه پرجم ولایت در آخرین حکومت عدل ولایت شود بر یدت محکم چه دیدم چه شنیدم چه احوال برمن گذشت چه خنده ها چه تهمت ها چه تند تمثیل ها و چه مزدور خواندها و چه تنهای ها و چی بی توجهی ها و چه دست انداختن ها و چه بی محلی ها چه نادیده گرفتن ها و چه تنها در این دریای کفر مرا تنهای تنها ول کردن ها یادت اید ان روزها که مرا به تمثیل دیوانه روانه دیوانه خانه کردند ناکث های بی معرفت که خوی عشق را تنها در غالب مجنون می یافتن ولی من نگیرم خرده بر هیچ آموزگار چون من نبودم طبیعی هیچگاه ئدر هیچ احوال و ذکر و یاد و عاشق نوازی ها هر که بود مشکوک می شد در پی دلیل مبهمی بود که نشکفته پطمرده خیال می شد ولی خرسندم در این بهار نه پاییز سیو پنج سالگی هم سید علی دارم هستیم به فدایش هم حیدر دارم حیدریم در طریق خود و آقایش و برادری امروز یافتم که معلم درک معنای کلاس حیدرم شد به من آداب به تمثیل درس ابا عبدالله الحسین و ابا الحسن بر من به جای وضو نماز را تذکر می جست آقا امروز یافتم ارزشم را دیدم خوئم نیستم که بی بها و بی دلیل موثق عشقی بران از جتس مروارید اعظم که در عمق دریا قطره را به کام می گرفت و سخن بر نمی تابید از او تا مبادا مروارید از کفش رود من هم خود را به حکم آن مروارید در این پاییز سی و پنجمین می بینم من امروز می بینم با یک آمدم چهار شدم یار یارانم از جنس خیبر و مینو و شلمچه سپاه محمد الرسول الله دسته تخریب چیان و سازنده مغنی چاه یتیمان بی کس آنهم با که آنکه روزی پدرش در خط اول جهاد تیغ خصم بر پیکر کافر می نهاد و امروز سید مهدیش به رسم پدر در جهادی دگر سازندگی و حق ستانی مظلوم و مغنی عاشق چو من را با خود به جبهه ای از نوع حق خواهی مظلوم و تنگ دست و ملزوم به شفقت ولایت و محزون به باده شفقت و ایمان و یک رنگی می زند بر بام خشت رنگ محبت از خاندان اهل بیت النبوه و الرساله باور شد آنچه که طهارت مولد گویند و رسول الله بر آن تاکید داشت امروز بر چهره ام افزون شد که کیوان هرچند از آن شجره مبارک سید مهدی و حیدر سید علی هستیم به فدایش قابل نیستی ولی اگر هم خطایی در باور اجدادم بود ولی در طریق مرجعیت دویست سال قدمت از بحر خاندانی بود که روحانیتش مرا از بدو تولد با سینه حسین و با عشق علی و حجت اینکه کیوان هست ان نوید خاندان ما که یابد در سرافرازی به آن دو خواب یقین که یکی جدی از من بر طریق معرفت مرا دستی بر شانه ام به حکم کیوان تو لایقش هستی و چندی نیست که راهنمایم سید مهدی حسینی جانا به کف طریقتش تا بگوید جای ایفای نقش حیدریم تا شوم بر کف حق دراز تا روم به سوی یاران با دو بال که امروز بگویم آقا سید مهدی چه آنروز راهنمای خوبی بودی مرا که از حول حلیم یادم نبود کجایم و در کجا ایستاده ام داشتم از پنجره به بیش از لیاقتم پا میزاشتم دستم بگرفتی و بعد مرا از پله ای دوران ببردی در زمین تئاتری که نقش مرا در حال بازی بودند و بعد ان به اتاقب که جمع اساتید و مردان خدا در جنب آن مولای ما سید علی و بر کنارش نور الیقین که نامش ذا نبرم به که شوم مورد غضب سایرین و دیگر انچه می دانیم من به حکم اقایم چرا کتاب شعر نه قران کریم خواندم الله العلیم اخوی خدا خیرت دهد ازمون سختیست ولی می دانی من الان ان زندانیم که هر چه بر تنم بر کفم بر رویم زنند بر معرفتم افزون شود بر عشقم وحشی تر از پیش شوم و بر باوری که انقدر سر کوفت خورده است و شک بر خودم هم گاهی مستولی شده است ایمانی راسخ یافته ام دیگر خدایا بزار بازی کنم بزار مولایم باورم کند مولا جان من از ذه سالگی تا سی و پنج سالگی امر.ز شدم ازموده شدم یقین دارم ئر این ازمون رد نشدم هیچ حیرت آموزگاران را هم دیده ام ولی باز به انها حق داده ام اقا جان ازمون و سختی نوش جانم ولی اقا مرا دهد یک جاروکش دم حجره عشقت هم نپذیرفتی اقا به من امروز هدیه ای ده و ان هم سید مهدی من در این مدت کم دوستدار او شدم می دانم کلید عشق را به او سپرده ای و لستاد خرد حیدرم از این امر خرسند است اقا کادوی تولدم را خود بر این ساعت می جویم آقا حرف طولانی وقت اندک عشق طولانی هرچه گویم حرف اندر حرف برای گفتن بر شما ختمی ناپذیر است آقا ارزویم بر شما مبرهن است دادم و غمم و نیازم بر شما روشن است آقا هل من ناصر ینصر منی را شنیدم ولی بیعتمدار به قدری دیدم که از خود خجالنت کشید م تو دلم گفتم کیوان خجالت نمی کشی ادم اینقدر همخیالاتی خودت بگو این جمع عاشق تو چندی شلید ذره ای بر این حماقت حماذ خود بخندی ولی در اوج نا امیدی دیدم حیدری را چگونه می کند خرید خستگی پدر را از ان سو به کرم حیدر لقب حیدری اشنایم شدش تکلیفم اعتلای تیپ عاشقان استشهادی شدش افتخاری چون ذوالیمین نائلم شد افسر جنگ نرمی قائلم شد سری جنباندم دیدم در زمره نخبگان این عرصه ام اخوان و خواهرانم در پیم حیدری سر می دهند در این بهبه بودم که زیبایی رخسارن در این مدت رو نما کرد از عشقی گفت که بدو با شمس اغاز کرد ان روز که غیرت و مروت و شجاعت یا علیم می لرزاند دشمن لرزان را روزه و ایستادگی و زئل زدن در چشم خورشید هر بسیجی را یا حسد می گرفت یا لبیکش را غنا می بحشید اقا سید مهدی به من زیبا ترین پست را تلقیح کرد مقننی در برای محتاجان چشم امیذ بسته ای که از امثال مدعی من کندن چاه بحر ظعیف و خود پروری و خودخواهی به محض یافتن لغمه و ملق بازی عقده های از این ان را صاف کردن مهلت ذره ای شرف را هم برده و توسل برخدا خدا همه را احر اعلم و اعظیم و شاخ و برک جهاد حیدری را لازمه وفاداری به ولایت و اهل بیت مکرم آقا که واقعا گفتن نباشد جایز فقط مردی با سیرت و قضاوت نور العین یابد سر این خاندان باید بگیرد بر خود انچه که بسته یا نبسته خجل از این اربابان هدایت را که از همه موقعیت ها انسانیت و شرف و ایثار را برگزیده و پایبندی به شعائر اسلام و ازاذیخواهی و استثمار زیر پازنی را سرلوحه اعمال و کسب منصب و مال قرار دادند ودر برابر این هجمه ظلم و سفسته گری تو سط انانکه در زمان هر دو جهاد جهاد گرم و نرم به طبقات نسل آنچه ادا بئود به جا و فرزندان مدعی نواندیشی نیدموکرات جمهوری خواه اجنبی بی صفت صادره از آن خاکریز منافقین و مارقین شد قسمت این فر که مردم عالم باشید و زود پیش از تحقیق اظهار در اخر از همه اونهایی که پاییز سی و پنج سالگیم تبریک گفتن یا علی اندر پی حیدریم هستیم به فدایش می گویم و از معلمم حاج حیدر و اخویم سید مهدی در این چند دیر زمان بزرگی هم شرمنده و هم سپاسگذارم و آرزو می کنم ان زوز برسد دینم را به این خاندان ولایت ادایی عملی بر نشان حقیقت عشق بنشانم و صل الله علی محمئ و آل محمد حیدریم حیدر یا سید علی هستیم به فدایش انشا الله به حق پنج تن آل ابا و به رحمتک یا ارحم العالمین و به کلمت شریفت ادعونی قد استجب لکم صلوات


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 92/6/29:: 12:39 صبح     |     () نظر

من کیوان گیتی نژاد حیدری نایب امام مصلح و مطلق سید علی حسینی خامنه ای(هستیم به فدایش اگر خدای مولام اجل فرا رساند) و طریقت به کیفیت و تعلم بر طارقون حیدر حیدریم حیدریم حیدریه یاعلی ثابت بشود می شود شهید نبود ولی ای جان برکفان قیام و تبعیت از ولایت حی و مطلق و نایب برحق و جامع الشریط ولایت و صادق و مقر نخبگان اعلمان جهان  بشری بر اعلمیت و سیاستمداری و دینداری و ذعامت جهان جویای آزادی به طریقتی که سید الشهدا و حضرت ابوالفضل و یاران حیدری او با اینکه عاقبت نبود به فرض ضاهر و به حکم ناطق و منیت پاک و صراط رسیده بهشت را پیش از شهادت و جایگاه خود در بهشت و مولایشان سید الشعدا و دیگر عابرویان عالم خلقت یافته و داشتند شتافتند و به مقصود و هدفی که اکسیر اسلام و شریعت ولایت و حرمت و مقام آزادیخواهی در کنار حکومت ولایی فنا به ذاهر طلبی ولی ابدیت یافتند در جوار 2560ودر کل طریقت احیائ و ضمانت روحانیت و ولایت و زمامداری حکومت دینی حیدر حیدریم حیدری یا علی ادرکنیکه شریعتش و طریقتش راخداوند تدوین و رسول الله و علی بن ابی طالب و بانو الزهرا س اکسیر و ریشه و تنه اسن شجره مبارک که چشمه کوثرش را همین خون شهدای کربلا و شهدای صدر اسلام تا به اکنون استقامت برگ و شاخه و در نتیجه در زمانه ای که زمانه آخر الزمانش نامند دوباره و به طریقتی که همه معصومین در پی تشکیل آن بودند و قدرت و پاکی و عدالت و عقلانیت و انصاف و شرف و لیاقت و ظالم کشی مظلوم پروری دین شناساندن به همان سیاق حقیقی او و اصل توان برقرای و ایجاد رابطه ولایت و سیاستی که تنها تنه این شجره امام معصوم اسد الله و سید سیدان علی ابن ابیطالی س بنیانگذار دین عدالت سیاست برگرفته از تواشیح و تعلمات و تفکرات رسول اکرم که بر گرفته از فرشته امین جبرئیل به ایشان بود و سینه ولایت جایگاه امن صیانت از این دستورات بود و جاهلینی که قران را صرفا برای گذاشتن بر تاقچه و سالی یکبار در ماه رمضان بخوانند و شهادت را فقط در سپاه امام موعود مهدی صاحی الزمان عج بشمارند و بعد از غیبت حضرت معصومش هیچکس را لایق زمامداری و برافراشته نگاه داشتن این بیرق ولایت و المدار را تنها به حضرت مولی ابوالفضل عباس س بشمارند و این صفات نیکو را فقط به دلیل نداشتن معصومیت امامانی غیر از معصومین که بعد از گذشت هزار و اندی امام خمینی ره بنیانگذارش بود و حضرت آقا شاخ و برگ و ابقائ و سر و سامان و شناساننده او در کل جهان با نام جمهوری اسلامی ولایتمدار ایران در جهان امروز به عنوانقدرتی که اسلام در بدو تشکیل حکومت اسلامی به دست محد مصطفی الرسول اعظم به آن نائل شد برگ و زینت و قدرت معرفتی و مرامی و ذاکر تعلماتی که عملا در اجرا و مسائل دینی حلال مشکلات بود و هم در سیاست برای مسلمین آداب و سنن الهی رکبی      بود برای اشاعه فرهنگ و مولودی به نام اسلام که امروز شاهد اکسیر  محد الرسول الله که در شروع بنیانین نبود و بیشتر بر طرق امر به معروف و نهی از منکر و فرشته وحی بر نزولش بر رسول الله بود شکل گرفت و اکسیر دیانت و سیاست و ادغامش به جمهوریت دموکراسی مبتنی بر اصول دینی را بر عالم شناساند که متا سفانه عذل را همیشه شیطان و پیروانش نابود و در مقابلش بودند و کلیه امامن بعد از رسول الله در ایجاد و شکل گیریو این قدرت و سعادت و صلابت که امروز اکسیر این از خود گذشتگیها که قیام کربلا برای زمام حکومت را به دین و جمهوریت و دموکراسی که ارزش و سخن و منشورش بر پایه اصول دینی باشد را بعد از قیام مهدی مصطفی یعنی لقبی که نشانگر این است استقرار ارزش و مقام و عزت و مقبولیت و شمولیتش عینا زمامداری رسول اکرم و اقتدار اسلام محمدی برخواهد گشت انشاالله و معلمان و حافظان و مجریانش همین ائمه معصومین اثناعشری بی شک بودند و ثمره تربیت اسلامی و تشیع آنها ایجاد حکومتی قدرتمند با همه تلاشهای شیاطینی که گاه گاهی به دلیل افتراق و کمبود و اساسا جلوگیری هایی  که برای رسد روحانیت در جامعه از سوی شاهان همچو عملولایت و سیاق هدایت فرعون که درکش را بر موسی سلام الله بشارت ستاره شناسان و خواب نگاران بود در سرزمین ایران هم نسیت به رشد دیانت و ولایت آنهم در میان شیعیان ولایت یک تهدید و عامل فروپاشی می دیدیند و دیدیم با همه دوریها و ئین و آئینهای انحرافی بهائیت و وهابیت و منافقین و مرام نامه هایشان و ناکثین و منافقین و منارقین که تا همین آخرین تلاش جویان برای برکناری روحانیت و دست اندازی روحانیت در حکومت به شکل و ساختار دینی را اساس نا بودی خود بر می شمارند در انقلاب امام ره پیروز و با خون شهدا به تلیق و به طریقت همان عاشورا و کربلای حسینی تکرار و ریشه های انقلاب دینی و ولایی که تبعیت از سیاست دینی و ولایی سر آمد این قیام و حکومت اسلامی بود شکل گرفت و ماهم دنباله رو و سربازان نایب معصوم حضرت مهدی قائم عج را نوید ولایت و قدرت بی مقابله در برابر مستکبرین استثمارگران و منافقین و امرو آث های داماد ابوبکرهای زمان را به مرهمت و ایثار نایب حضرت قائم عج که نیست جز امام معصوم سید علی حسینی خامنه ای که این اقتدار در عین دیانت و امانتداری و پیشرفت مبتنی بر اصول دینی را به قدری شاخ و برگ بخشید که امروز دنیا به قدرت و ولایت حضرت آقا س دنیا مقرر و دشمنان ما معترف آن شدند که تنشاءالله با تشکیل سپاه آخرالزمان و آماده کردن شهود و فرارسیدن و ایجاد شرایط ظهور حضرتش آنطور که در سیرت و عملکرد حضرت آقا س شاهدش هستیم تا به زیارت وجوه مبارکشان که حضرت آقا بعد از ظهور حضرتش بیرق ولایت را درکف صاحب خواخواسته و خدا وعده داده اش نائل کرد ما را دهد و به عنوان سپاهی که خود یا جان و دل حامی موسسش بود و به عنوان سردار سپاه مهدی عج و با کنیه ابوالفضل سپاه مهدی موعود عج به این ناپاکی ها پایان و جهان عدالت و تقدیر میتنی بر حکومت دینی را بر حاکمیت خداوند بر زمین توسط فرزند رسول الله با کنیه بی دلیل مصطفایش اقتدار صدر اسلام به ولایت و سیاق هدایتوفای یاران و همراهانی که در جهانی که فساد به قدری رسد که انسان ولایتمدار خود نشان شود بتوانیم زیر الم ابوالفضل سپاه مهدی عج یا شهادت نائل و یا در پیروزی سپاهی که رهبرش مهدی موعود عج و سالار سپاه هش سید علی حسینی خامنه ای هستیم به فدایش به این اقتدار که ایمان و خواستگاه و موعود و وعده ولی پاکشش از امیرالمومنین ع تا علمای جامع الشرایط و در حکومت اسلامی و دینی که در عصر آخر الزمان ندای آزادی شعارش است  ایمانی حیدری یابیم که در این وبلاگ قصدم پرداختنم به این اصول و مبانی حکومت دینی و اسلامی در محوریت ولایت فقیه عادل مشهور عالم که امروز این اعلم اثبات به خلق نیست جز حضرت آقا سید علی حسینی خامنه ای که هستیم به فدایش و نیست جز قائم آل محمد مهدی مصطفی عج که سید علی س موعد و زمینه ساز ظهور حضرتش با تربیت ولاییونی با مرام حیدری حضرتش با همه سربازان صدیقش خواهد بود با شما اخوان و خواهرانم اظهار نظر و تشریع مدافع خویش خدمتی به ولایت حضرت آقا سید علی حسینی خامنه ای به عنوان جانشین حضرتش داشته باشیم الهم العجل لولیک الفرج کیوان گیتی نژاد دوم مردادماه سال یکهزار و سیصد و نود و دو مقارن با ساعت 20 روز پنجشنیه والسلام من اتبع الهدی و القیام ولایت و سیاق هدایتبه وفای بیعتنا عند المولا و ولینا سید علی حسینی خامنه ای هستیم به فدایش کیون گیتی نژاد استشهادی امام مصلح و کریم و ناییب امام عصر عج سید علی حسینی خامنه ای هستیم به فدایش


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 92/5/3:: 8:12 عصر     |     () نظر

معنای کلمات نماز را بدانیم...

افسران - معنای کلمات نماز را بدانیم...
derayatباید عبادات را شناخت. عبادات هم جسم و روحی دارند. جسم عبادات، به تنهایی کافی نیست. نماز را که انسان بخواند ولی در حال نماز توجه به خود ذکر نداشته باشد، ملتفت نباشد که چه می‌گوید و با چه کسی حرف می‌زند، مضامین نماز را به‌کلی از روی غفلت ادا بکند، این نماز، نماز بی‌فایده‌ای است.
البته کسانی که عربی نخوانده‌اند و معنای این جملات را نمی‌دانند، اگر در حال نماز همین اندازه توجه پیدا کنند که با خدا حرف می‌زنند و به یاد خدا باشند، این هم بهره خوبی است؛ ولی سعی کنید که معنای نماز را بدانید. یاد گرفتن معنای نماز، کار خیلی آسانی است؛ خیلی زود می‌توانید ترجمه این چند جمله را یاد بگیرید. نماز را با توجه به معنای آن بخوانید. این نماز است که «قربان کلّ تقیّ» خواهد بود. نمازْ نزدیک‌کننده انسان به خداست اما نزدیک‌کننده انسان باتقوا. 1369/02/06
همه‌ی آحاد نمازگزار باید سعی کنند که نماز را با توجه به معانی کلمات بخوانند، یعنی در نماز با خدای عزیز و رحیم سخن بگویند. این است آن سرچشمه‌ی فیضی که جان نمازگزار را سیراب می‌کند. البته این حقیقت نباید دستاویزی برای نفس بهانه‌گیر باشد که اگر توفیق چنین توجه و حضوری نیافت، نماز را ترک کنند. نماز در هر صورت واجب و فریضه است و تارکِ نماز بزرگترین فرصت ارتباط با خداوند سبحان را از دست می‌دهد.
لازم است دست‌اندرکاران، اوراقی شامل ترجمه‌ی نماز در همه‌ی سطوح، فراهم و میلیونها نسخه از آن را در همه جا منتشر کنند. به هر کسی باید این امکان را بدهید که معانی کلمات نماز را بفهمد. 1377/06/18

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 92/4/30:: 1:10 عصر     |     () نظر

http://zitova.ir/uploads/Default-(2)_159973.jpg

تاریخ انتشار: 26 شهریور 1391 - 15:41

 

تعداد نظرات: 2 نظر

 

 

 

اجلاس سالیانه سازمان بسیج اساتید روزهای میانی شهریور، در جوار حرم مطهر رضوی با حضور اساتید بسیجی و انقلابی برگزار شد. در کنار موضوعات و مباحث مطرح شده در این اجلاس، سخنان فرمانده کل سپاه با برجسته سازی موضوع جنگ نرم و تأکید بر نقش آفرینی اساتید بسیجی به عنوان فرماندهان این رزمگاه، از جمله کلیدی ترین و ضروری ترین موضوعات مطرح شده به شمار می رود؛ موضوعی که در نگاه به سخنان فرمانده کل سپاه می توان دید که همواره در صدر مطالب و از اولویت های مهم بوده و از بیشترین تأکید برخوردار بوده است.

در این راستا، نگاهی به دغدغه های فرمانده معظم کل قوا مبنی بر حضور همه جانبه دشمنان و بدخواهان نظام در عرصه جنگ نرم و ضرورت نقش آفرینی نخبگان علمی و اجرایی کشور در این میدان، به عنوان اهمیت و ضرورت طرح مسئله مورد اشاره قرار می گیرد.

تأکید رهبر معظم انقلاب بر اهمیت جنگ نرم که در طول زعامت ایشان با ادبیات به ظاهر متفاوت اما یک ریشه، همچون تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی مورد توجه قرار گرفته، از چنان اهمیتی در عرصه صیانت از نظام برخوردار است که توصیه های راهبردی معظم له در حوزه جنگ نرم، شکلی الزامی و حکومتی به خود گرفته است.

در این راستا، نهاد انقلابی سپاه به عنوان پاسدار اصلی انقلاب در ادوار مختلف، از تکلیفی سنگین برخوردار است. هرچند دغدغه های فرمانده کل سپاه در عرصه جنگ نرم بر شناخت سنگینی از این مسئولیت حکایت دارد، اما تقابل با حضور سازماندهی شده، عمیق و پرنفوذ دشمن در این عرصه، نیازمند نقشه راه جامع با ضمانت های اجرایی و دور از سعی و خطاهای مرسوم است.

در این نقشه راه ها توجه به نقش مهم نخبگان علمی و اجرایی کشور با روحیه و تفکر انقلابی و جهادی در قالب کارگروه تدوین و ترسیم بسیار حیاتی است. چنانکه توجه به مطالبات و انتظارات رهبری در قالب نگاه آرمانگرایی واقع بینانه و استفاده از تجربه های سه دهه گذشته شرایط بهره مندی از ظرفیت های بالای مادی و معنوی نهاد انقلابی سپاه را در پرتو این نقشه جامع فراهم کند، در این میان فعال سازی «شورای راهبردی جنگ نرم» در سپاه برای تعیین اولویت ها، راهکارها و چالش ها و استفاده صحیح از ظرفیت های فرهنگی و رسانه ای و همچنین مدیریت بر فعالیت های سخت افزاری و نرم افزاری درون نهادی و برون نهادی و تدوین بسته های فرهنگی جامع و مناسب در عرصه جنگ نرم از گام های نخست در تسریع بخشی به تدوین این نقشه به شمار می رود.

از دیگر موارد پیشنهادی، مخاطب شناسی و توجه به گروه های مخاطب در تدوین این نقشه از جمله تأکید بر نقش زیرشاخه های نیروی انسانی در سپاه همچون خانواده، بسیج و افراد شاغل اعم از طیف های مختلف است. چرا که بنا به توصیه رهبر معظم انقلاب، موثر بودن نقش سپاه در پیشرفت انقلاب، مستلزم کار درون نهادی و برون نهادی است. به عبارتی، می بایست ضمن تلاش برای صیانت از خانواده سپاه به پاسداری از خانواده انقلاب نیز توجه شود.

اثرگذاری بر حرکت گسترده دشمنان و پشتیبانی از تحرکات انقلابی، نیازمند تلطیف فضا، الگوسازی و صیانت از سرمایه های معنوی انقلاب و نظام اسلامی در دنیای واقعی و مجازی است، چرا که حفظ هویت اسلامی و انقلابی جامعه در پرتو کار گروهی به مفهوم واقعی، ضمن کاهش قدرت مانور به عناصر دشمن، در فعال سازی افراد انقلابی و برجسته سازی نقش آنان در صیانت از انقلاب و نظام بسیار موثر است.

* اکبر صفرى


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 92/4/23:: 10:55 عصر     |     () نظر
صفحه اصلی > گوناگون و دانستنیها
گوناگون و دانسنیها


تدبیر-3

خود شناسی راهی است برای رسیدن به یک تدبیر جامع

با شناسایی خویشتن تدبیر و برنامه ریزی جامع سهل خواهد شد.

 

برای رسیدن به یک تدبیر و برنامه ریزی جامع باید این موارد را رعایت کنیم :
1. ارزیابی چگونگی گذارندان اوقات و برنامه کنونی(اندازه گیری و ثبت وضعیت برنامه کنونی)
ارزیابی وضعیت کنونی هم از بعد معنوی وهم از بعد مسایل دیگرمثا درس،شغل،وکارهای روزمره و..می تواند باشد.
این ویژگی حتی مورد سفارش احادیث اهل بیت (ع) هم هست که می فرمایند: حَاسِبوا قَبل اَنْ تُحاسِبوا(خویشتن را ارزیابی کنید پیش از آن که مورد ارزیابی قرار بگیرید)1
فهرست برنامه های موجود،کارهای روزانه در هفته را باید ابتدا بدست بیاوریم.(اینکه این هفته قرار است چه کار هایی را باید انجام بدهم)لازم به یاد آوری است که برنامه ها را با فاصله زمانی کوتاهتر انجام دادن نوعی حسن است و زمینه را برای کسب گام های برتر بعدی ایجاد خواهد کرد.
2. خود شناسی
به معنای شناختی واقعی از خود، اینکه چه قدر توانایی برای انجام کارها را داریم، البته با تجربه ای بدست آورده ایم تا حدودی مشخص و روشن است .اما باز در مورد مشکل خود شناسی داشتیم در صورت امکان با یک شخص مشاور و متخصص در این رابطه مشاوره بگیریم.مزیتی که این کار باعث شناسایی خوبی از استعداد و توانایی شخص خواهد شد.روند سیر برنامه بعد شناختن توانایی معمولا باید به صورت زیر انجام بگیرد.
فهرست کردن نیازها،خواسته ها،قوّت ها، وضعف ها و اولویت یندی آنها
3. زمان بندی
زمان های مشخص و مطابق با نوع کارها را در راس برنامه خود قرار دهیم.مثلا کسی که قرار است دریک امتحان
سختی شرکت کند باید بهترین زمان را برای مطالعه خود انتخاب کند و خصوصا لحظات اول صبح بعد از یک استراحت کافی زمان خوبی است برای مطالعه اما اگر در زمانهای خسته کننده این برنامه علمی را بخواهیم اجرا کنیم سودی برای نخواهد داشت.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 92/4/23:: 10:18 عصر     |     () نظر
از علی اکبر بادپا همدانی، متنی برجای مانده است که در بخشی از آن، چنین نوشته شده: «با امام رضا (ع) هم شرط کردم که مهلتم تمام شد».درباره جمله ی مزبور در وصیت نامه ی شهید، از سرکار خانم خامنه، همسرشان پرسیده شد
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، «علی اکبر بادپا همدانی» به تاریخ 29 شهریور 1331 در همدان به دنیا آمد. وی در سال 1350 وارد دانشگاه شد و در نهایت در رشته ی کارشناسی ارشد حسابداری فارق التحصیل گردید.
علی اکبر در سن 28 سالگی در مورخه ی هشتم دی ماه سال 1359 ، با لباس بسیجی در جبهه ی سوسنگرد، بال در بال ملائک گشود و پیکر پاکش در «باغ بهشت» همدان به امانت سپرده شد تا روزی که به همراه مولایش بازگردد.



از علی اکبر بادپا همدانی، وصیتنامه ای برجای مانده که تنها دو روز پیش از شهادتش به رشته ی تحریر درآمده است. متن کامل این وصیت نامه را پیش رو دارید. در بخشی از این وصیت نامه، شهید چنین نوشته شده: «با امام رضا (ع) هم شرط کردم که مهلتم تمام شد.»

متن کامل وصیت نامه ی بسیجی شهید »علی اکبر بادپا همدانی»:

بسم الله الرحمن الرحیم
التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المومنین. توبه 112
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیّا و اولاده حجج الله

اول این که شهادت مى دهم بر وحدانیت خدا و رسالت محمد (ص) فرستاده او و على و اولادش ائمه طاهرین علیهم السلام و آخرین آن ها حضرت مهدى(عج).
دیگر این که سفارش مى کنم شما را به تقوى و یاد خدا و راه خدا که به ترین راه هاست. راه سعادت است و اینکه دنیا را سبک شمارید و براى آخرت توشه بردارید که مهلت دنیا بسیار اندک است. من که نتوانستم در زندگی ام این راه را بروم، ولى آموختم که به ترین راه جاودانى همان است.
سفارش مى کنم شما را که وقت زندگى بسیار کم و حیف است که تلف شود و توشه اى براى آخرت از آن بر ندارید و حیف است در صحراى محشر بدون هیچ سرمایه اى وارد شوید. از خدا بخواهید هر آن به یاد او باشید که به ترین یار و انیس است. از خدا بخواهید آن چنان توانائى به شما بدهد که حافظ حدودش باشید. و شما را وصیت مى کنم بر این که:

1- در صورتی که بدن من انشاءالله شهید به دستتان افتاد حتی الامکان در همدان در کنار قبر پدرم مرا به خاک بسپارید زیرا در زندگى کمتر در کنارش بودم. مرا غریب دفن کنید که پیامبر (ص) این گونه دوست داشت و فرزندش حسین (ع) نیز چنین دفن شد.
2- براى پدرم بیشتر طلب آمرزش کنید که او مظلوم بود و مظلوم از دنیا رفت .
3- به مادرم بگویید که اولا از او متشکرم که من را این گونه تربیت نمود. او اولین کسى بود بعد از خدا که به من محبت داشت و مرا دوست مى داشت. گر چه نتوانستم ذره اى از زحماتش را جبران کنم لکن قصد داشتم از ایشان همراهى بیشترى نمایم، با امام رضا (ع) هم شرط کردم که مهلتم تمام شد. زمانی که براى جبهه عازم بودم خواستم براى خداحافظى نزد او روم که موفق نشدم، خواهرم از روى محبت تلفن کرد که برف است، نیا و من چون فرصت زیادى نداشتم نرفتم. در هر صورت براى همیشه از او خداحافظى مى کنم. از او مى خواهم اگر گریه می کند براى فرزندش نباشد براى کسى باشد از سپاه خدا که در مصاف با دشمن شهید شد. امیدوارم با جده اش فاطمه (س) محشور و از خدا بخواهد من هم با فرزندش حسین (ع) محشور شوم.
4- براى همسرم فاطمه هم جز بدى چیزى نداشت. او را در حالى رها کردم که گفت جز تو کسى را ندارم گو این که از او دلگیر شدم که چرا براى رفتن من به جبهه از خود علاقه و نشاط نشان نداد. لیکن تقصیر نداشت چون دیگر تنها نبودیم و فرزند کوچکى هم داشتیم از او مى خواهم براى من طلب آمرزش کند، من را ببخشد و موفق و سعادتمند باشد انشاءالله.
5- برادرم را می دانم که خود بهترین راه را انتخاب مى کند ولى از او مى خواهم دست از ولایت على (ع) و اولادش و امام زمان (ع) و نائبش برندارد که نگهدارى ایمان در آخر زمان بسیار سخت است. براى او هم کارى نکردم شاید فرصتى نشد. خدا او را توفیق دهد.
6- پدرم خواهرم زهرا را به من سپرد ولى افسوس که او را کمکى نکردم. امیدوارم خدا او را نصرت دهد تا در راهش قدم بردارد و سعادت دنیا و آخرت را براى ایشان مى خواهم. از او هم پوزش مى طلبم.
7- دخترم لیلا را به مادرش بسپارید زیرا خداوند از همین ابتدا بر او لطفى نمود و چنین مادرى به او عطا کرد و مطمئن هستم مادرش با کمک و نصرت خداوند او را سعادتمند مى کند انشاءالله.
8- در مورد فامیل همسرم مادرش بسیار زحمت براى من کشید او را خیلى دوست مى داشتم. اخلاق نیکوئى داشت. خواهران او نیز چنین بودند. براى بقیه فامیلش نیز سعادت در دنیا و آخرت را از خداوند خواستارم.
9- حق همسایگان آن طور که بود به جا نیاوردم. شاید تاثیر محیط بود شاید هم توفیق نداشتم. از آنها نیز خداحافظى و حلالیت بطلبید.
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا احزاب 23

والسلام
على اکبر بادپا همدانى
6/10/59

درباره جمله ی مزبور در وصیت نامه ی شهید، از سرکار خانم خامنه، همسر شهید پرسیده شد و ایشان این توضیحات را ارائه فرمود:

«در تابستان سال 59 سفری به مشهد داشتیم. در طول اقامتمان متوجه شدم علی اکبر،بعد از بازگشت از زیارت ،روی کاغذ مطالبی یادداشت می کند. آخرین باری که می خواستیم به زیارت برویم به من گفت اعمالی هست که در انجام آن در رابطه با خدا سهل انگاری می کنیم. از امام رضا(ع) بخواهیم که ما را یاری کند و پیمان ببندیم اگر در عرض یک سال، به انجام آن ها مقید باشیم، سال دیگر ما را نزد خودش بطلبد. بعد از جیبش کاغذی بیرون آورد و گفت من به نیت 14 معصوم 14مطلب نوشته ام و دلم می خواهد که با هم این عهد را با امام رضا(ع) ببندیم و شروع به خواندن کرد که این عهدنامه به این صورت است:

1- قرآن حداقل روزی 50 آیه

2- نمازحتی الامکان اول وقت

3- وفا به عهد به طور دقیق بدون خلف وعده

4- تضییع نکردن اوقات

5- نظم در کارها

6- روزه حداقل یک روز در هفته دوشنبه یا پنج شنبه

7- تنظیم حساب و کتاب، اسراف نکردن، محاسبه دقیق خمس و سهم امام

8- ایثار در جهت شهادت و سایر چیزها

9- محو کلیه آثار منافع شخصی و هر نوع پست و مقام

10- احتراز از گفتن شوخی های دروغی

11- همراهی بیشتر با مادر

12- دقت بیشتر در استفاده از اموال مستضعفین

13- انفاق به طور مرتب

14- امر به معروف و نهی از منکر با استفاده از آیات و روایات

در رابطه با عهدنامه، پیمان هشتم را به نیت امام هشتم(ع) نوشت شاید از آن جهت که امام (ع) زودتر از سایر پیمان­ها او را یاری کند و دیدیم که چه زود امام رضا (ع) او را به آرزویش.»


روحمان با یادش شاد

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 92/4/23:: 10:4 عصر     |     () نظر

ایرادی دارد یاران انقلاب بیشتر باشند؟

رئیس ساواک، حکم تبعید «سید علی خامنه‌ای» به ایرانشهر را بیستم آذرماه 1356 تصویب می‌کند. 8 روز بعد ایشان به همراه سه نظامی وارد ایرانشهر می‌شوند و به حجت‌الاسلام علی حجتی کرمانی، دیگر دوست تبعیدی خود می‌پیوندد. ایرانشهر با گرمای بالای 60 درجه‌ی تابستانی‌اش، مقصد خوبی برای تبعید‌ی‌های مخالف رژیم نبود. اما یکشنبه یازدهم تیر 1357 که مصادف با شب 27 رجب بود، هوا با روزهای دیگر فرق داشت. مردم ایرانشهر برای شرکت در جشن بعثت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله راهی مسجد آل رسول می‌شوند. نماز مغرب به امامت آیت‌الله خامنه‌ای اقامه می‌شود. به رکعت دوم که می‌رسند، صدایی عجیب شبیه کشیده شدن شاخه‌های درخت خرما روی زمین به گوش می‌رسد. چیزی نمی‌گذرد که سیل تمام ایرانشهر را فرا می‌گیرد. حادثه‌ای که پای آیت‌الله خامنه‌ای را به خانه‌های مردم برای کمک‌رسانی به آنان باز می‌کند و مایه‌ی شناخت بیشتر ایشان و مردم از یکدیگر می‌شود. به بهانه‌ی سالگرد وقوع این رویداد به سراغ آقای علی‌اصغر پورمحمدی که در آن سال‌ها به ایرانشهر رفت‌وآمد داشته رفتیم و از خاطراتش از زمان تبعید رهبر معظم انقلاب به ایرانشهر پرسیدیم.

* اولین آشنایی، منبرهای ماه رمضان
آشنایی ما با حضرت آقا به سال‌های 1346 و 1347 برمی‌گردد. در واقع ایشان در ماه مبارک رمضان به رفسنجان تشریف آوردند تا منبر بروند و در آن ماه رمضان مهمان ما بودند. دلیل آمدن ایشان به رفسنجان هم به آشنایی با پدر ما آشیخ‌عباس پورمحمدی در جریان کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان گناباد و کاخک و فردوس در جنوب خراسان برمی‌گشت. مردم رفسنجان به سرپرستی پدرم چند کامیون جنس برای مردم فردوس ‌فرستاده بودند و پدرم در آن‌جا با آقای خامنه‌ای آشنا ‌شدند. همان سال یا سال بعدش آقا باز به رفسنجان آمدند. بعد که رفت‌وآمدها بیشتر شد، ما هم به خانه‌ی ایشان در مشهد می‌رفتیم و آقا هم چند بار دیگر به رفسنجان آمدند.
در ایرانشهر سیل آمد و جشن و همه چیز ما را برد. آن سیل [...] ما را با وضع زندگى مردم بیشتر آشنا کرد. داخل کپرها و خانه‌ها رفتیم و وضع زندگى مردم را از نزدیک دیدیم. قبل از آن، چند ماه در ایرانشهر بودیم؛ اما ظاهر قضیه را مى‌دیدیم. مردم، ما را نمى‌شناختند و ما هم مردم را نمى‌شناختیم. (رهبر انقلاب، 1368/10/5)

خود رفسنجانی‌ها خیلی به منبر آقا علاقه داشتند. ایشان در دو نوبت در رفسنجان منبر رفتند. یکی از این سلسله سخنرانی‌ها در سال 1349 یا 1350 درباره‌ی امامت بود. بحث آقا درباره‌ی امامت این بود که ما ائمه‌ی بزرگوار را یک انسان 250 ساله می‌دانیم. این بحث‌ها این‌قدر جالب و جذاب بود که مردم نمی‌دانستند چقدر در این جلسه نشسته‌اند. من هم این بحث‌ها را ضبط کرده بودم که ساواک آمد و همه‌ی نوارها را برد.

* امرِ مادر
بار دوم که برای سخنرانی آمده بودند، سلسله سخنرانی‌های ایشان نیمه‌کاره ماند. دلیلش هم این بود که مادر ایشان از مشهد پیغام داد که یکی از برادران آقا را گرفتند و به آقا پیغام دادند که به مشهد بیایند. با این‌که دیگر اخوی‌های ایشان مشهد بودند، اما ایشان گفتند که مادر امر فرمودند و من باید به مشهد بروم. ایشان اهمیت بسیاری برای پدر و مادر قائل بودند. بارها به ما تذکر می‌دادند که شما وقتی با پدرتان راه می‌روید، باید پشت سر پدر راه بروید و احترام کنید. در مشهد هم که چند دفعه به خانه‌ی پدر ایشان رفتم، آقا دوزانو روبه‌روی پدرشان می‌نشستند و اخبار و اطلاعات داخل و خارج را به پدر می‌دادند. همه‌ی عالِمان مشهد یا خواص می‌دانستند که آقا هر روز ساعت 9 تا 10 خانه‌ی پدرشان هستند. همیشه به ما توصیه می‌کردند اگر می‌خواهید عاقبت‌بخیر شوید، باید بیش از حد به پدر و مادر احترام بگذارید.

در سال 1355 که برای ادامه‌ی تحصیل به دانشگاه مشهد آمدم، آقا یک تعارفی کردند که شما که جایی ندارید، بیایید خانه‌ی ما. ما هم ده روزی خانه‌ی ایشان ماندیم تا این‌که ایشان خواستند بروند تهران و من هم به مدرسه‌ی نواب مشهد رفتم.

* چه ایرادی دارد یاران انقلاب بیشتر باشند؟
وقتی ایشان را به ایرانشهر تبعید کردند، ما اولین بار بین دو ترم دانشگاه در بهمن 56 بود که با یکی دو نفر از هم‌دانشگاهی‌ها و دوستان به ایرانشهر آمدیم. یک کیف هم همراه‌مان بود که محتویات آن، اعلامیه‌های جدید و چند کتاب بود. یک پاسبانی دم در ایستاده بود و از ما پرسید: شما با کی کار دارید؟ گفتیم با آقای خامنه‌ای؛ گفت باید بروید شهربانی ابراز هویت شوید. کیف را از دیوار انداختیم درون خانه‌ی آقا و به سمت شهربانی رفتیم. در مسیر دیدیم که آقا و آقای هاشمی‌نژاد و آقای طبسی و آقای حجتی کرمانی و یک نفر دیگر به طرف خانه می‌آمدند که ما از روبه‌رو با آنها مواجه شدیم. ما حدود یک هفته‌ای مهمان آقا بودیم. سفر خیلی خوبی بود.

اما خدمت آقا که بودیم، یک سری اعلامیه‌های جدید هم برای ایشان آورده بودیم که ایشان هم دیدند. از جمله‌ی آنها، اعلامیه‌ها و کتاب‌هایی بود که گروه فرقان نوشته بودند و بعضی از سوره‌های قرآن را تفسیر کرده بودند. آقا تورقی کردند و از همان صفحه‌ی اول کتاب ایراد گرفتند. ایشان گفتند این‌ها هر کسی هستند، خیلی بی‌سواد هستند و از دین و اسلام چیزی نمی‌دانند. مثلاً گروه فرقان عبدالله بن اُبَی را با یک عبدالله دیگر اشتباه گرفته بود. خلاصه از همان صفحه‌ی اول چند ایراد گرفتند. اعلامیه‌ی گروه فرقان را هم خواندند که اعلامیه‌ی بدی بود. مثلاً در آن آمده بود که در مبارزه با رژیم، نمی‌شود که بازاری و روحانی و دانشجو و کسبه با هم متحد باشند، بلکه مبارزه مردان آبدیده می‌خواهد و این‌گونه مبارزه، مشت‌کوبیدن بر سِندان است. آقا اما گفتند که در این انقلاب هرچه یاران ما بیشتر باشد، این چه ایرادی دارد؟ چه کسی گفته که یک گروه خاصی باید باشند؟

البته آقا همیشه در جواب کسانی که معتقد بودند که در مبارزه، چپ و مسلمان نداریم و همه‌ی گروه‌های مبارز باید به هم بپیوندیم، مخالف بودند و می‌گفتند که راه‌ ما باید با گروه‌هایی مثل کمونیست‌ها جدا باشد و باید حریم‌ها حفظ شود. مثلاً من یک کتابی به نام مبانی علم اقتصاد از رفسنجان تهیه کرده بودم که جلد قرمزی هم داشت. این کتاب را به ایرانشهر بردم و به آقا دادم. آقا تورقی کردند و گفتند که این کتاب خلاصه‌ی «کاپیتال» مارکس است. آقا می‌گفتند راه ما جدا است. مکتب ما اسلام است و همیشه پرچم اسلام برای ما مهم‌تر است.

* کسی که گواهینامه ندارد ...
اما سفر دوم ما به ایرانشهر در نوروز سال بعد بود. هم برای دیدن پدرم که به زابل تبعید شده بود، به آن‌جا رفتیم و هم خدمت آقا رسیدیم. باد سردی هم می‌آمد. فکر کنم آقای راشد یزدی به تبعیدی‌های ایرانشهر اضافه شده بودند. آقای رحیمی خرم‌آبادی و موسوی شالی هم بودند.
در بیانیه‌ی فرقان آمده بود که در مبارزه با رژیم، نمی‌شود که بازاری و روحانی و دانشجو و کسبه با هم متحد باشند، بلکه مبارزه مردان آبدیده می‌خواهد و این‌گونه مبارزه، مشت‌کوبیدن بر سِندان است. آقا اما گفتند که چه کسی گفته که یک گروه خاصی باید باشند؟

سفر سوم ما به ایرانشهر از این قرار بود که با بعضی دوستان قرار گذاشتیم که به ایرانشهر، سراوان و از آن‌جا به پاکستان برویم. البته من در رفسنجان دستگیر شدم و یک ماه در زندان بودم. به واسطه‌ی این‌که پدر و مادر حضرت آقا وسایلی و از جمله نامه‌ای به من داده بودند که به آقا برسانم. یکی از اتهامات من این بود که رابط بین تبعیدی‌ها هستم. پس از آزادی، برای دیدن ابوی به سراوان رفتیم که آن‌جا خبر آوردند ایرانشهر سیل آمده است. به‌سرعت به ایرانشهر رفتیم.

سیل تقریباً 80 درصد از خانه‌ها را خراب کرده بود و حضرت آقا یک پایگاهی دایر کرده بودند به نام کمک به سیل‌زدگان در مسجد آل‌رسول ایرانشهر. از یزد توسط آیت‌الله صدوقی و از رفسنجان آرد فرستاده بودند. اولین کمکی که به مردم می‌کردیم، آرد بود. قرار بود که حضرت آقا با یک ماشین پژو 404 بروند و به وضعیت سیل‌زده‌ها رسیدگی کنند. به ما گفتند که چه کسی گواهینامه دارد؟ از آن جمع فقط من گواهینامه داشتم. آقا گفتند به غیر من که گواهینامه داشتم، کسی حق ندارد ماشین را براند. به همین دلیل، موقعی که ایشان نمی‌خواستند رانندگی کنند یا نبودند، من رانندگی می‌کردم. روز اول ما رفتیم خانه‌هایی که سیل زده بود. یک راهنمای محلی هم داشتیم. در کَپر‌ها به زبان بلوچی می‌پرسیدیم توی این خانه چند نفر زندگی می‌کنند؟ بر اساس میزان افراد، یک حواله داده می‌شد که خود آقا آن را امضا می‌کردند و تاریخ هم می‌زدند.

* در مسجدی مستقر شویم که اختلاف پیش نیاید
روز اول این کار را ایشان انجام دادند و از روز دوم قرار شد من ادامه بدهم. به اتفاق آقای راشد یزدی یا آقای رحیمی خرم‌آبادی دقیقاً از زمان طلوع آفتاب راه‌می‌افتادیم و تا حدود ساعت یازده شب مشغول بودیم. هر روز با یکی از روحانیون برای کمک‌رسانی می‌رفتیم تا بگوییم که این کمک‌رسانی را روحانیون انجام می‌دهند. خود آقا در حین گفت‌وگو با اهل تسنن بلوچ‌ها در کَپرهایشان تأکید می‌کردند که ما روحانیون مبارز و از طرفداران آیت‌الله خمینی هستیم. پایگاه ما هم مسجد آل‌رسول است. به دلیل این‌که اکثریت جمعیت ایرانشهر از اهل تسنن بودند، آقا تأکید داشتند که حتماً ما در مسجد آل‌رسول مستقر باشیم تا بحث شیعه و سنّی پیش‌نیاید. به‌طور کلی آقا از پیش از پیروزی انقلاب هم قائل به وحدت شیعه و سنّی و منادی این وحدت بودند و با تندروی‌ها مخالف بودند. می‌گفتند: ما نباید کاری کنیم که وهن دین و مذهب شود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22091/3.gif
                         سند ساواک درباره کمک‌رسانی به سیل‌زدگان ایرانشهر
چند روزی که از کمک‌رسانی به سیل‌زدگان ایرانشهر گذشت، با کمک‌هایی که از قم بیشتر توسط آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، از یزد توسط آیت‌الله صدوقی، از کرمان و از رفسنجان شده بود، آرد و روغن و چای به مقدار زیادی انبار شده بود. به همین دلیل به آقا گفتیم که شما اجازه دهید به همه‌ی فقیرها کمک‌رسانی شود. با موافقت آقا شاید ده روز طول کشید که ما کل ایرانشهر را طبق آماری که وجود داشت، کمک‌رسانی کردیم. حتی به برخی شهرهای دیگری که فقیر در آن‌جا زیاد بود، نیز کمک رسید.

* جشن یک هفته‌ای ولادت پیامبر برای وحدت
در جریان کمک‌رسانی اگر ما یک بداخلاقی یا تندی می‌کردیم، ایشان می‌گفتند محبت کنید، ما مهمان این‌ها هستیم. خودشان این‌قدر به ایرانشهری‌ها محبت می‌کردند که علمای سنّی ایرانشهر، مولوی‌ها، معلمین ایرانشهر مرید آقا بودند.

نکته‌ی دیگر این‌که آقا به دلیل آشنایی و تسلط بر کتاب‌ها، تفاسیر، تاریخ، علم رجال اهل سنت و به‌خصوص به شعرای عرب‌زبان تسلط داشتند، با علمای اهل تسنن مراودات علمی هم داشتند. همچنین از دوران ایرانشهر به یاد دارم که آقا در ماه ربیع‌الأول به ما گفتند: اهل تسنن در این‌جا تولد حضرت رسول را دوازدهم ماه جشن می‌گیرند و ما شیعیان هفدهم. بعد آقا این بحث را مطرح کردند که خوب است ما در مسجد هم دوازدهم را جشن بگیریم و هم هفدهم را. بعد هم بحث شد که ما فاصله‌ی بین این دو روز را جشن بگیریم که این اتفاق هم افتاد. میلاد پیامبر را از شب دوازدهم تا روز هفدهم ربیع‌الأول جشن گرفتیم.
برچسب‌ها: حفظ وحدت؛ ایرانشهر؛

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 92/4/11:: 2:16 عصر     |     () نظر