مبارزه با فتنه و نفوذ بی تمسک جستن به ولایت مطلقه فقیه ممکن الحصول هرگز نیست
: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد؛ این جمله فرازی از بیانات بنیانگذار کبیر انقلاب
اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) درباره اهمیت و جایگاه ولایت فقیه است؛ جمله کوتاهی که در نگاه اول شاید
بهعنوان یک توصیه پدرانه تلقی گردد، ولی با کمی تامل در این سخن الهی و گذر از حوادث و وقایع تاریخ انقلاب اسلامی
بیش از پیش با کارکرد و واقعیت این جمله کوتاه روبهرو خواهیم شد؛ واقعیتی که این فراز کوتاه از بیانات امام امت را
به عنوان «راهبرد اساسی نظام اسلامی» تبیین میکند.
نگاه واقعگرایانه به ابعاد توطئهها، فتنهها، انحرافات و تهدیداتی که از سوی دشمنان انقلاب اسلامی در طول 3دهه از عمر نظام اسلامی بر ملت و کشور عزیزمان تحمیل گردید، واقعیتی را نشان میدهد که با تمام وجود میتوان به نقش راهبردی و تاثیر گذار ولایت فقیه و رهبری امت اسلامی در خنثیسازی تهدیدات، دفع غبارآلود فضای فتنهها و آشکار ساختن ماهیت جریانات انحرافی در ابعاد داخلی و خارجی پی برد. جایگاهی که در دوران گذشته و در تاریخ معاصر کشور نیز از سوی مراجع و علمای اعلام ضرورت وجودی خود را با موضعگیریهای دقیق و عمیق فقها و علمای بصیر در برابر تهدیدات و زیادهخواهیهای جریانات استعماری نشان داده و در قضایایی همچون فتوای میرزای شیرازی در استعمال تنباکو که منجر به لغو امتیاز انگلیس میگردد، تاثیرات مثمرثمر این جایگاه مقدس در تشیع یعنی حضور فقیه عالم و عادل که در شرایط سیاسی و اجتماعی مختلف، منافع اسلامی و ملی جامعه اسلامی را در برابر هرگونه تهدید حفظ نماید روشن میکند. در همین راستا با مروری اجمالی در بررسی ضرورت این جایگاه در حفظ منافع ملی و اسلامی نظام اسلامی که به تعبیر معمار کبیر انقلاب مانع آسیب رسیدن به کشور عزیزمان ایران میگردد، به موارد زیر میتوان اشاره کرد. 1- حضور رهبری عاملی است که از همان نخستین جرقههای پیدایش انقلاب اسلامی ایران درمیان مردم به عنوان نقطه عطفی وحدت و انسجام ملی را به ارمغان آورد و مردم در سایه پیروی از ولایتفقیه به پیروزیهای درخشانی دست یافتند. از این رو این چنین میتوان گفت که: «رهبری، مهمترین علت حفظ انسجام در دوران انقلاب و پیروزی دفاع مقدس و در برهه کنونی به عنوان عامل تثبیت نظام بهشمار میرود.» از اینرو آنچه در این بحث بیش از پیش حائز اهمیت است، درک ضرورت نقش رهبری و ولایتفقیه در حرکت انقلاب اسلامی است و دلیل این مدعا نیز خیزشها و جنبشهای مختلفی است که در طول تاریخ معاصر در نقاط مختلف شکل میگیرد اما به دلیل عدم برخورداری از رهبری کارآمد، توانمند و... به نتیجه نمیرسد. از سوی دیگر با نگاه به تحولات و رویدادهای منطقه نیز درمییابیم هرچند بیداری اسلامی ملتهای منطقه شکست دست نشاندههای غربی را به دنبال داشته و در برخی از کشورها سقوط دیکتاتورهای آمریکایی را موجب شده است اما در همه این تحولات میتوان به کمبود نقش رهبری در هدایت و دریافت نتیجه دلخواه از قیامهای مردمی اشاره کرد تا با هدایت و روشنگری بتواند دخالت و توطئهچینی دشمنان را ناکام ساخته و هر چه بهتر از تصاحب ناعادلانه قیامهای مردمی توسط غرب جلوگیری کند. از این رو عظمت جایگاه ولایت فقیه و رهبری و نقش آن در پیروزی و تثبیت نظام در طول 3 دهه از انقلاب کاملا بارز است. 2- حوادث و جریانات اوایل انقلاب شامل تهدیداتی همچون جنگ تحمیلی؛ حذف فیزیکی چهرههای وابسته به انقلاب از سوی جریانات تروریستی نفاق و گروهک فرقان و دیگر اقداماتی بود که بیشتر در حوزه جنگ سخت قابل ارزیابی است. از این رو نقش حضرت امام در برملا نمودن این تهدیدات و حفظ شور و شعور انقلابی در برابر آن از نمونه شاهکارهایی است که با رهبریهای امام گونه معمار کبیر انقلاب صورت میپذیرد که این نوع رفتار نیز دفع فتنه بنیصدر، پیروزی در جنگ تحمیلی و در آخرین ماههای عمر امام نیز دفع فتنه همراهان منتظری را به دنبال دارد که این موضوع نیز از مهمترین اقداماتی است که حفظ و تداوم انقلاب اسلامی را به ارمغان میآورد. پس از این وقایع نیز با رحلت امام و عهدهدار شدن زعامت و رهبری امت از سوی حضرت آیتالله خامنهای، دشمن با تغییر رویه و حضور بیشتر در جبهه جنگ نرم، توطئهآفرینی خود را دو چندان میکند؛ از اینرو با وجود تهاجم دشمن د ر جبهه جدید فرهنگی با ناتوی فرهنگی و در یک کلام نبرد تمام عیار در جنگ نرم، رهبر فرزانه انقلاب حرکت رو به جلو و تثبیت دستاوردهای انقلاب را با هدایت سکان کشتی انقلاب دنبال مینمایند و مانع آسیبرسانی قدرتهای استکباری به نظام اسلامی میگردند. 3- بعد کاربردی دیگری از جایگاه ولایت فقیه که ضرورت وجودی خود را بیش از پیش نشان میدهد؛ تاثیرگذاری نقش رهبری در بصیرتزایی و مدیریت صحیح بحران در فتنههای 10 ساله و برنامهریزی شده دشمن است که به دفع توطئه و رفع غبارآلودی فضای فتنهها منجر میشود؛ موضوعی که با نفوذ جریانات معاند و ضدانقلاب در نهادهای دولتی از اوایل سال 76، به غائله 18 تیرماه 78 و در تکمیل این پروژه به فتنه 88 میانجامد. از این رو از جمله مهمترین دلایل در اثبات نقش رهبری به مدیریت بحران از سوی ایشان میتوان اشاره کرد که با هدایت معظم له باعث دفع فتنهها و ناکامی دشمن در مسیر نقشههای از پیش تعیین شده دشمن گردید. چرا که در شرایط بروز بحران، هر اقدامی در جهت بازگرداندن جامعه به شرایط عادی تابع هیچگونه طرح و برنامه از پیش تنظیم شدهای نیست، بلکه نیازمند مدیریت عقلانی و توانمندی است که علاوه بر کاهش تنشهای به وجود آمده صفوف جریانات درگیر را مشخص و خودی از ناخودی را جدا سازد و آتش شکل گرفته از بحران را مهار نماید. از این رو عمر 32 ساله از انقلاب اسلامی و عبور از فتنهها و بحرانهای شکل گرفته به دست دشمنان داخلی و خارجی بیش از پیش نقش کارآمد رهبری و روشنگری در سایه ولایت را آشکار میسازد. در واقع نقش رهبری و ولایتفقیه موثرترین عامل در ایجاد بصیرت و مدیریت چالشها و نابسامانیهای اخیر بهحساب میآید، به طوری که وجود جایگاه رهبری باعث خنثی شدن طرح انقلاب مخملی از پیش طراحی شده و سوءاستفاده کشورهای غربی در فتنه 88 گردید. نکته: موسسه آمریکایی کارنگی در گزارشی آیتالله خامنهای را مهمترین شخصیت در ایران میخواند و ضمن اشاره به مدل رهبری انقلاب اعتراف میکند که با وجود ایشان، امید ایجاد شرایط مطلوب آمریکا دور از تصور است 4- از دیگر نمونههای بارز و آشکار نقش رهبری در برهه کنونی تذکرات و توصیههای معظم له در حفظ انسجام ملی، وحدت قوا و ایجاد آرامش در سطح جامعه است که این موضوع علاوه بر ایجاد وحدت تنگاتنگ در بین مسوولان جامعه در مساله برکناری وزیر اطلاعات با درک مصلحت نظام حفظ اصول انقلاب را به ارمغان آورد. در واقع رویکرد رهبری موضوعی است که با همه توطئهآفرینیهای جریان معروف به انحرافی در ماههای اخیر نه تنها هوشیاری و بیداری ملت و مسوولان را موجب شد، بلکه موضعگیری دقیق و مرزبندی مسوولان و دلسوزان نظام در روشنگری آحاد جامعه و توصیه اخلاقی به خدمتگزاران دولت، حرکت خطرناک و پیشرونده این انحراف را مانع گردید و بار دیگر در تایید این جمله امام این موضوع گوشزد شد که همه آحاد جامعه اسلامی بویژه مسوولان برای حفظ انقلاب در برابر آسیبها میبایست در مسیر ولایت و رهبری گام بردارند تا جریانات انحرافی و هرگونه فتنه دشمن ناکام بماند. 5- رسوایی اخیر جریان ضدانقلاب و رسانههای وابسته به غرب و همچنین بهت و سردرگمی سردمداران غرب در شکست راهبردی در پروژه الماس فریب نیز حکایت از ماجرایی بود که پخش مستند آن از رسانه ملی نه تنها در بصیرت زایی اذهان عمومی جامعه تاثیر گذاشت، بلکه تاییدی در توصیههای رهبری و منویات ایشان نیز قلمداد میگردد. چرا که واقعیت این مستند افزون بر رسوایی اپوزیسیون، اثباتی بر ارتباط و صحنه گردانی عوامل خارجی بویژه آمریکا، صهیونیزم بینالملل و همه جریانات ضد انقلاب در فتنه 88 بود. موضوعی که رهبر فرزانه انقلاب در آغازین روزهای شکلگیری فتنه و اغتشاشآفرینی سرانفتنه در داخل، مهرهگردانی این شطرنج شوم را که سناریوی آمریکایی بود، پیشبینی کرده و با روشنگری، توصیه و تذکر خواستار جدا نمودن حرکت از این بازی دشمن شده بودند. از این رو آنچه بر دشمنان انقلاب اسلامی مسلم گردیده این موضوع است که ولایت فقیه تنها عاملی است که توطئههای شوم استکبار را در طول 3 دهه از عمر انقلاب به ناکامی و نافرجامی کشانده است؛ از اینرو همه جریانات ضد اسلام و ضد انقلاب در همسویی مشترک و براساس گزارشهای کانونهای تفکر و موسسات مطالعاتیشان تضعیف و تخریب این رکن اساسی نظام را مورد هجمه قرار داده تا با کمرنگ نمایی و در پی آن تضعیف و تخریب این جایگاه، براندازی نظام اسلامی را محقق سازند. چرا که استکبار با شناخت این پتانسیل عظیم، به عنوان رمز بقای انقلاب اسلامی، تمام توان خود را بهکار گرفته تا به اصل ولایت فقیه و رهبری هجمه وارد نماید. دشمن براساس نظریات تحلیلگران خود به این نکته رسیده است که «با وجود ولیفقیه، براندازی نظام جمهوری اسلامی ممکن نیست.» در همین خصوص موسسه آمریکایی کارنگی در گزارشی با اعتراف به این واقعیت آیتالله خامنهای را قدرتمندترین رهبر جهان دانسته و در سال 2008 مقالهای تحقیقی تحت عنوان «بازخوانی آیتالله خامنهای، نگاه جهان به رهبر ایران» از طرف موسسه آمریکایی کارنگی منتشر مینماید. نویسنده این مقاله طی اظهاراتی درخصوص رهبری، ایشان را مهمترین شخصیت در ایران میخواند و ضمن اشاره به مدل رهبری انقلاب اعتراف میکند که با وجود آیتالله خامنهای، امید ایجاد شرایط مطلوب آمریکا دور از تصور است. وی با بیان برخی از این موانع مینویسد: رهبری آیتالله خامنهای هیچگونه عقبنشینی یا شکست را برای ایران نخواهد پذیرفت و هیچ نوع فشاری نیز بر ایشان موثر نمیافتد. لذا در بند سوم این توضیحات عنوان میدارد «هر نوع برنامهای باید در ارتباط با خود ایشان مطرح شود، نه مقامی دیگر و گرنه مانند تلاشهای قبلی که در دوره اصلاحطلبان صورت پذیرفت بینتیجه خواهد ماند!» برهمین اساس در شرایط کنونی با توجه به تحولات بیدارساز منطقه حرکت در مسیر ولایت بویژه ولایتمداری مسوولان موضوعی است که بیش از پیش میتواند ناکامی دشمن را در قبال هرگونه فتنه و جریان انحرافی به ارمغان آورد. زیرا دشمنان انقلاب اسلامی با طرح فتنهها و جریانات انحرافی توطئهآفرینی، جنجالسازی رسانهای و هیاهوآفرینی سیاسی را به منظور ایجاد شکاف و اختلاف درونی دنبال میکنند. هرچند ایرانستیزی و اسلامستیزی غرب بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی با توجه به شکست راهبردی در منــطقه بر هیچکس پوشیده نیست؛ اما آنچه در شرایط کنونی تحولات منطقه ضروری و لازمالاجراست حفظ وحدت و پیروی از ولایت فقیه و رهبری جامعه است. چرا که از دشمنان انقلاب اسلامی به جز دشمنی و فتنهانگیزی انتظاری نبوده و نخواهد بود و این لطف خدا و هدایت رهبری است که با ایجاد بصیرت و هدایت سکان کشتی انقلاب توطئه چینی غرب را ناکام مینمایند؛ آنچه از خواص و نخبگان و آحاد جامعه در شرایط کنونی منطقه و پس از گذر از فتنه بزرگ سال 88 میتوان انتظار داشت، ولایتمداری آحاد جامعه و ولایتپذیری مسوولان است. در همین راستا اطاعت از رهبری و توجه و التزام به شاخصهای اعلام شده از سوی رهبری که اخیرا به حفظ وحدت و پرهیز از اختلاف تاکید کردند از جمله موضوعاتی است که نه تنها تاثیر بسزایی در شکست اهداف دشمن در تحولات منطقه خواهد داشت، بلکه از هر اقدام دیگر در نابودی رژیم جعلی و غاصب صهیونیستی کارگشاتر خواهد بود، چرا که نظام جمهوری اسلامی هماکنون با اقتدار رهبری و درایت معظمله از مراحل بحرانی انقلاب عبور کرده و به مرحله تثبیت انقلاب رسیده و با ادامه این حرکت نیز گام در دهه 4 انقلاب یعنی «عصر عدالت و پیشرفت» نهاده است. نقش رهبری نه تنها در شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی حائز اهمیت بوده بلکه صیانت از انقلاب در طول دوران رشد و پیشرفت آن نیز مسالهای است که با مدیریت و رهبری به قلههای تعالی خواهد رسید. برهمین اساس ولایت فقیه و رهبری نظام بعنوان رکن اساسی انقلاب اسلامی و عمود خیمه نظام قلمداد میگردد که در همه شرایط و در همه لحظات با حضوری مقتدر و با درک مصالح نظام اسلامی، انحراف از مسیر و مقصد آرمانهای انقلاب را جلوگیری نموده و با شاخصگذاری در مسیر حرکت مردم و مسوولان اولویتهای اساسی در تحقق اهداف و چشماندازهای ایران اسلامی را روشن میکند. از این رو در جهت حفظ و تداوم جریان انقلاب وجود رهبری و جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی از ضروریات عقلی و قانونی قلمداد میگردد و در شرایط کنونی این توصیه امام امت بیش از پیش واقعیت خود را جلوهگر میکند که «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.» پژوهشگر و تدوین:کیوان -گیتی نژاد-حیدری |
کلمات کلیدی:
زیر نقاب شیطان(نقدی برعرفان حلقه)
چند صباحی است که در شهر و کشورمان صحبت از برگزاری مخفی کلاسهای عرفانی می شود که مدعی شفا بخشیدن بیماران صعب العلاج ، ناعلاج و مادر زاد است. محمد علی طاهری بنیانگذار عرفان یا کیهانی ، این عرفان را برگرفته از عرفان کهن ایران می داند و حتی زنده کردن مردگان و شفا بخشیدن بیماران ناعلاج توسط حضرت عیسی مسیح(علی نبینا) را از طریق همین نیرو (شعور کیهانی) می داند.
عرفان کیهانیبرخی مدعیان جدید و روشنفکر عرفان ، برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان ، سعی در القای ادعاهای به ظاهر علمی می کنند ؛ مانند انرژی درمانی ،فرا درمانی ، کیهان درمانی.بنیانگذار عرفان کیهانی یا فردی به نام محمدعلی طاهری است. در مورد سطح سواد این فرد اطلاعاتی ارائه نمی شود ولی در کلاسهای عرفان او را گاهاً استاد ، مهندس یا دکتر خطاب می کنند.محمد علی طاهری ، بنیانگذار این عرفان ، مدعی است که شعور کیهانی عبارتست از مقوله ای که انسان می تواند با ارتباط مستقیم با خداوند ، صاحب لایه محافظی می شود که با استفاده از این لایه ، افراد بیمار را درمان کند.
· منشأ عرفان کیهانی
عرفان کیهانی بنابر گفته محمد علی طاهری « برگرفته از عرفان این مرز و بوم (ایران) است. اساس این عرفان بر اتصال به های متعدد (شبکه شعور کیهانی) استوار است و همه سیر و سلوک آن از طریق اتصال به این صورت می گیرد.»با نگاهی بر تناریخ عرفان ایران و اسلام و تطبیق آن با عقاید و افکار عرفان کیهانی ، می توان فهمید که منظور آقای طاهری از عرفان این مرز و بوم همان تصوف است. مانند تقسیم دین به شریعت و طریقت که هم اعتقاد تصوف است و هم آقای محمدعلی طاهری.فلذا نمی توان عارفان بزرگی مانند: سید علی قاضی ، ملا حسینقلی همدانی را از صوفیان دانست زیرا آنها با توجه به نصوص دینی به بُعد اسلام اصیل پی بردند و جریان تصوف از راه عرفانی این بزرگواران متمایز است.
· اساس افکار عرفان به طور خلاصه ، عرفان همانطور که بنیانگذارش (طاهری) اقرار کرده است برگرفته از اندیشه های تصوف است. و ما می دانیم که عوامل پیدایش تصوف در اسلام عبارت است از افکار و مذاهب هندی و بودایی ( در عرفان کیهانی هنگام ارتباط با الهی باید مانند بوداییان نشست) ، تماس با راهبان مسیحی ، انتشار فلسفه یونانی و خوی افلاطونی و تفسیر به رای از تعلیمات دینی و بخصوص تفسیر و تاویل آیات و روایات و مواردی اینگونه است.پس می توان نتیجه گرفت که عرفان کیهانی همان افکار و عقاید تصوف است منتها با قالبی جدید و مدرن.
· ****
روش برگزاری کلاسهای آموزشی عرفان کیهانی*** این کلاسها به طور زیر زمینی و در خانه ها تشکیل می شود. یک نفر آموزش دیده به عنوان مستر(مربی) عهده دار آموزش و درمان فرادرمانگیران(به کسانی که در کلاسهای عرفان کیهانی شرکت می کنند فرادرمانگیر نام گذاشته اند) را دارد.این کلاسها معمولاً هفته ای یکبار برگزار می شود و برای شرکت افراد در یک ترم ( که 6 جلسه 2 ساعتی است) مبلغی در بین 300000الی 500000 دریافت می شود. نحوه برگزاری این کلاسها این چنین است که ابتدا فرادرمانگر (مستر ، مربی) به صورت در مورد عرفان کیهانی توضیح می دهد و سپس به طور عملی همه افراد چشم ها را بسته و به کمک مستر از رحمانیت خداوند متعال انرژی دریافت می کنند و اگر کسی بیماری داشت مستر با انرژی دادن یا لمس اعضای فرد بیمار (روش پولایتی) فرد را مثلاً درمان می کند.در این کلاسها به طور صریح و غیر صریح القا می شود که انسان به غیر از خود به فرد دیگری احتیاجی ندارد(اصل من دون الله) و در ابتدا کلاس قبل از گفتن بسم الله الرحمن الرحیم این بیت خوانده می شود.هریک از ما خود مسیح عالمیم هر الم را در کف خود مرهمیم
· نحوه تبلیغنحوه تبلیغ عرفان عمدتاً به صورت هرمی است. فرد حاضر در کلاسهای عرفان باید هر هفته حداقل دو نفر را با این عرفان آشنا کند و نتایج آن را هفته بعد به مستر گزارش دهد.از دیگر روش تبلیغ این عرفان ، نفوذ به NGO ها ، تشکلات فرهنگی ، آموزشی و دینی است. همچنین تبلیغات گسترده ای با پشتیبانی دهها سایت و بلاگ در اینترنت دارند.
· چرا عرفانهای کاذب و گمراه کننده
1- یکی از راهبردهایی که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی در شرایط کنونی برای مقابله و جلوگیری از نفوذ و جاذبه آثار و برکات انقلاب اسلامی برای ملتهای جهان به کار گرفته اند. راهبرد انحراف روحیه معنویت خواهی در قالب نحله های مختلف عرفانی است.عرفان نابی که امام راحل در پرتو انقلاب اسلامی به دنیا ارائه داد مبتنی بر منابع کتاب ، سنت ، اجماع و عقل بود نه عرفان خارج از چارچوب عقل و دین. بنابراین از جمله معیارهای بنیادین و کلیدی که عرفان ناب اسلامی را از عرفانهای دروغین و به ویژه عرفان صوفیانه جدا می کند مسئله عقل و شریعت و دین است.
2- بی توجهی به مکتب اهل بیت (علیهم السلام) ، مدعیانی را به سخنانی واداشته است که حتی مخالفت با نص صریح اسلام است.کسانی صحبت از عرفان اسلامی می کنند که حتی کمترین معلوماتی از فقه و عقاید اسلامی ندارند. مگر در سالهای نچندان دور دکتر علی اکبری ها کم داشتیم که ادعای انرژی درمانی و شفاعت داشتند که آخر سر به اتهام داشتن دهها پرونده فساد اخلاقی محاکمه شدند. جای تعجب دارد که مدعیان عرفان های جدید صحبتی از پایه های عرفان اسلامی که ائمه معصومین آن را ارائه کردند مانند تقوا ، مراقبه ، محاسبه ، مشارطه و... نمی کنند. کسانی ادعای عرفان اسلامی می کنند که حتی در ظواهر نیز احکام الهی و شرع را رعایت نمی کنند؟! کسانی که با انگیزه های مادی و دنیوی و شهوانی در پی انحراف عقائد امت اسلامی بویژه جوانان هستند
کلمات کلیدی:
لیبرالیسم و ساختار فکری و عملی آن:
چکیده: برخی از متفکران مغرب زمین به نقد فلسفی لیبرالیسم پرداخته اند، اما رویکرد اصلی این دو مقاله، نقد مبانی و ارزش های لیبرالیسم از دریچه اندیشه اسلامی است . مدعای نویسنده آن است که اصول و آموزه های اسلامی در تقابل آشکار با این تلقی از لیبرالیسم است و این موضوع را در سه محور (آزادی، حق و خیر و فرد و جامعه) دنبال می کند .
در میان ایدئولوژی های سیاسی، هیچ کدام به اندازه لیبرالیسم از تنوع قرائت برخوردار نیست . ازاین رو باید به جای تعریف دقیق، در جست وجوی تعریفی مسامحه آمیز از لیبرالیسم باشیم . در چنین تعریفی، به باورها و ارزش های مشترک و مورد تاکید لیبرال ها اشاره می شود بی آنکه اصراری بر وجود تلقی و تصور مشترک از آنها باشد . با چنین نگاهی، می توان لیبرالیسم را تعهد به مجموعه ای از باورها و ارزش های مبهم و کلی مانند آزادی و استقلال فرد (1) دانست . ازاین رو، لیبرال ها به طور سنتی از کاپیتالیسم و بازار آزاد اقتصاد، مالکیت خصوصی، آزادی اندیشه و بیان و مذهب، حقوق و آزادی های سیاسی و محدود کردن حریم دولت دفاع کرده اند; گرچه در هر یک از این عرصه ها با اختلاف نظرهایی روبه رو هستیم، اما با تسامح می توان ادعا کرد که نحله های لیبرال، آزادی فرد را بالاترین ارزش سیاسی می دانند .
از نظر آنان، استقلال فردی باید بی قید و شرط باشد و هر فردی آزاد است که تعریف خویش را از زندگی خوب و خیر و سعادتمند داشته باشد و با انتخاب و تصمیم فردی خویش مستقل از دخالت دولت و هر مرجع قدرتمند دیگر، خواسته ها و ایدئال های فردی خود را جامه عمل بپوشاند . البته لیبرال ها در مورد افرادی مانند کودکان که به صورت موقت - مثلا بر اثر آسیب روانی و یا امراض جدی و سخت - دچار مشکل می شوند، نوعی سرپرستی و قیم مآبی (2) را پیشنهاد می کنند، اما سخن آنان، در تعمیم این دخالت و قیم مآبی و امکان دخالت دولت در ارائه مدل زندگی خوب و ترغیب افراد به برخی شیوه های زندگی، در اثر تصمیم گیری های کلان اجتماعی و سیاسی است .
استدلال لیبرال ها آن است که همه انتخاب ها و تصمیم گیری های افراد به طور برابر معقول است . مردم به طور یکسان از حق انتخاب برخوردارند و چون ترجیحی میان این انتخاب ها نیست، دولت حق آن را ندارد که به بهانه عقلانی تر بودن یا برتر بودن برخی مبانی خیر بر دیگر مبانی و تلقی ها از خیر، اقدام خویش به دخالت در حریم تصمیم گیری های فردی را موجه کند .
اشاره به نگاه لیبرال ها به دو بحث عدالت و دموکراسی، در فهم بهتر لیبرالیسم بسیار مؤثر است . از دیدگاه لیبرالیسم کلاسیک، ساختار اجتماعی و نظام حقوق و وظایف در یک جامعه، زمانی عادلانه است که این اجازه به افراد داده شود که با توجه به استعدادها و توانایی ها و دانش و کوشش خویش به تلاش و تکاپوی آزادانه بپردازند و مالک دسترنج خود باشند; بنابراین، عدالت مربوط به فراهم آوردن شرایط چنین ساختاری است . در این تلقی، عدالت به هیچ رو به پی آمدها و دستاوردهای تلاش ها و برتری های افراد مربوط نمی شود . این تصور خاص از عدالت به «عدالت مبادله ای » (3) موسوم است . لیبرال های سنتی و محافظه کار با ایده عدالت توزیعی مخالفند و بازستاندن بخشی از دارایی های افراد تحت عنوان مالیات و باز توزیع ثروت به منظور رفع فقر و حمایت از اقشار آسیب پذیر را نوعی بی عدالتی در حق افرادی می دانند که با قابلیت و توانایی و استعداد طبیعی خویش در شرایط رقابتی به ثروت و مواهب بیشتری دست یافته اند .
درباره رابطه لیبرالیسم و دموکراسی نیز باید گفت که دموکراسی چیزی جز پذیرش حکومت اکثریت (4) نیست . اگر تن دادن به حکومت اکثریت، در فرایند قانون گذاری و تصمیم گیری کلان اجتماعی حد و مرزی نداشته باشد، اصول و ارزش های لیبرالی را نیز در معرض دگرگونی و نابودی قرار می دهد . مالکیت خصوصی، آزادی های فردی، تساهل سیاسی و مذهبی و سیستم بازار آزاد از زمره ارزش های مورد تاکید لیبرال هاست; حال آنکه اگر در همه امور میزان خواست و رای اکثریت باشد، چه بسا در مواردی خواست اکثریت چیزی متفاوت با این ارزش ها و اصول باشد . لیبرال ها موفق شدند که با مهار دموکراسی در چارچوب تعهد حکومت اکثریت به اصول بنیادین لیبرالی به نوعی از دموکراسی مهار شده (5) باورمند شوند و آشتی میان لیبرالیسم و دموکراسی را به سود لیبرالیسم و در قالب لیبرال - دموکراسی برقرار سازند
.
همواره یکی از راه های نقد لیبرالیسم، به چالش کشاندن مبانی نظری آن بوده است . متفکرانی نظیر السدیر مکین تایر، مایکل سندل و چارلز تیلور به روش های مختلف و از دیدگاه های گوناگون، مبانی نظری لیبرالیسم را هدف گرفته اند . در مقابل، پاره ای متفکران لیبرالی معاصر نظیر جان راولز و ریچارد رورتی تمهیدی اندیشه اند که سعی در انکار بنا شدن لیبرالیسم بر مبانی نظری و فلسفی خاص دارد . بنابراین، کار فیلسوف سیاسی مدافع لیبرالیسم، آن است که به جای اقامه استدلال و برهان فلسفی و نظری به سود لیبرالیسم، سعی در روشن کردن ابعاد فرهنگ سیاسی جوامع لیبرالی داشته باشد تا از رهگذر این تحلیل و یافتن رگه های ارزش های لیبرالی در تار و پود این فرهنگ، مطلوب بودن و سازگاری آن را با مدل سیاسی لیبرالی روشن تر سازد .
روشن است که این رویکرد رادیکالی ررتی دعوی مطلوب نمایاندن لیبرالیسم را خدشه دار می کند و این مدل سیاسی را تنها برای جوامعی که به هر دلیل - موجه یا ناموجه - اصول و ارزش های لیبرالی را درونی فرهنگی سیاسی خویش کرده اند، موجه و مطلوب می شمارد; حال آنکه بیشترین رویکرد در میان لیبرال ها، لیبرالیسم را به طور مطلق و عام نظریه سیاسی مطلوب و موجه می داند .
محورهای اساسی لیبرالیسم را می توان در نکات زیر خلاصه کرد:
1 . تاکید بر استقلال فرد که با تلقی خاصی از معنای آزادی همراه می شود که به «آزادی منفی » (6) موسوم است . آزادی منفی یا «آزادی از» (7) آزادی را بر اساس نبود اجبار و فشار بیرونی تعریف می کند; فرد آزاد فردی است که به دور از تحمیل و اجبار بیرونی تصمیم می گیرد و انتخاب می کند;
2 . تقدیم حق (8) بر خیر (9) و لزوم فراموش کردن مبحث ارزشی خیر و سعادت در حوزه سیاست تصمیم گیری کلان اجتماعی;
3 . اعتقاد به دولت حداقلی و غیرمداخله گر که رسالت اصلی آن در نگهداری از پیش شرطهای رقابت آزاد و تحکیم نهادهای حافظ چارچوب های حقوقی جامعه خلاصه می شود;
4 . لزوم پای بندی بر بی طرفی لیبرالی و عدم گرایش و تعهد دولت به مذهب یا مسلک ایدئولوژیک خاص;
5 . اعتقاد به اینکه آزادی ارزش مطلق است و بر دیگر ارزش های انسانی مانند برابری و عدالت و ایمان و فضایل اخلاقی تقدم دارد . معنای این تقدم آن است که به بهانه حفظ هیچ یک از این ارزش ها، نمی توان آزادی افراد را محدود کرد .
مدعای نگارنده آن است که اصول و آموزه های اسلامی در تقابل آشکار با این تلقی از لیبرالیسم است، زیرا برخی از این مؤلفه های پنج گانه در تعارض مستقیم با توصیه های اسلام در زمینه کارکرد و رسالت دولت دینی است و برخی دیگر، مبتنی بر انسان شناسی و مبانی نظری خاصی است که آشکارا با نگرش اسلامی به این مباحث بنیادین، ناسازگار است . در اینجا می کوشیم به اختصار برخی ناسازگاری ها و تعارض ها را بیان کنیم .
1 . دین و آزادی: دین در جوهر، با پاره ای از محدودیت ها و مرزبندی ها همراه است . گرچه از این زاویه، دین محدودکننده و کنترل کننده و سلب کننده آزادی محض آدمی می نماید، اما از زاویه دیگر، نوعی رهایی و آزادی را به ارمغان می آورد . اگر بخواهیم یا «آزادی برای » (11) است که در نقطه مقابل تلقی لیبرالی از آزادی یعنی «آزادی منفی » قرار می گیرد . مدافعان نظریه آزادی مثبت، به مسئله غایت و پی آمد فعل اختیاری آدمی نیز توجه می کنند; کسی که به علت شرایط خاص اقتصادی سیاسی جامعه اش نمی تواند برخی استعدادهای درونی خویش را شکوفا کند، فردی آزاد نیست; اگرچه به ظاهر، کسی او را به انجام یا ترک فعلی مجبور نمی کند . در جامعه مبتنی بر اقتصاد رقابتی و بازار آزاد، کسانی که به علت فقر و اختلاف طبقاتی زیاد، فرصتی برابر برای رقابت با قشرهای ثروتمند و صاحب نفوذ ندارند، از نبود آزادی اقتصادی رنج می برند . در جامعه ای که رسانه های جمعی و بنگاه های بزرگ تبلیغاتی، اندیشه ها و جهت گیری ها علاقه های سیاسی افرادرا کنترل و هدایت می کنند، مردم حقیقتا آزادی انتخاب ندارند; گرچه آنها با معیارهای لیبرالی و مفهوم آزادی منفی آزادند . همچنین در بعد اخلاقی و معنوی، اگر شرایط اجتماعی و مناسبات اقتصادی و فرهنگی به گونه ای طراحی و تنظیم شود که پای بندی به اخلاق و زیست معنوی با مشکلات فراوان همراه شود و در عمل، فرصت و شرایط رشد فضایل و معنویت از افراد تا حد زیادی گرفته شود، این جامعه آزادی معنوی ندارد، گرچه به لحاظ خارجی کسی بد اخلاقی و فساد رابه دیگری تحمیل نمی کند .
نظریه آزادی مثبت، جامعه آزاد را جامعه ای می داند که امکان شکوفایی افراد و مجال بروز استعدادها و خواسته های واقعی آنان به حداکثر برسد . این نگرش، در مواردی نیازمند آن است که دولت در اموری مداخله کند یا آزادی عمل پاره ای افراد و گروه ها سد شود .
نکته پایانی آنکه، در نظام ارزشی اسلام، استقلال فردی و آزادی در عین برخورداری از جایگاهی والا، هرگز به عنوان ارزش مطلق و برتر از همه ارزش ها قلمداد نمی شود . در بینش اسلامی، انسان موجودی انتخاب گر و صاحب اراده آزاد است که بار مسئولیت انتخاب خویش را بر دوش می کشد و کمال وجودی او در سایه این انتخاب گری معنا می یابد . با وجود این، آزادی و انتخاب گری، یک ویژگی وجودی است نه یک غایت و هدف ارزشی . دین می کوشد با هدایت و توصیه ها و مرزبندی های اخلاقی فقهی و معنوی، چارچوب انتخاب درست را در اختیار بشر نهد .
2 . حق و خیر: ترسیمی که هر نظام حقوقی از حقوق آدمیان در زمینه های مختلف خصوصی و عمومی ارائه می کند، بی شک وامدار تعریف خاصی از انسان و سرشت او، فرد و جامعه ایده ئال و نگاهی خاص به اهداف ساختار اجتماعی مطلوب است . دولت لیبرال در تصمیم گیری های خویش، حتی در اموری مانند تفریحات و اختصاص یارانه یا وضع مالیات، به طور مستقیم یا غیرمستقیم به جنبه های ارزشی و هدف ها و مبانی لیبرالی توجه می کند و نسبت به ارتقا یا زوال فرهنگ لیبرالی بی اعتنا نیست .
مراجعه به آموزه های اسلامی، نشان می دهد که گرچه اسلام در نظام حقوقی خویش چارچوب مشخصی برای حقوق مردم ترسیم کرده و بر رعایت حق الناس و احترام به حق مشروع هر فرد تاکید فراوانی دارد، ولی کارکرد و وظیفه اقتدار سیاسی و دولت اسلامی به حراست از این چارچوب حقوقی و تامین شرایط اولیه و ضروری یک اجتماع سیاسی محدود و منحصر نمی شود، بلکه مسئولیت دولت اسلامی برخاسته از لزوم متعهد بودن او به تصویری است که اسلام از خیر جامعه و زندگی مطلوب اسلامی ارائه می دهد . با این توضیح مختصر، این نکته آشکار می شود که نه تنها اسلام با نظریه بی طرفی دولت به شدت مخالف است و دولت مشروع و مطلوب را موظف به تعهد به دین و حدود شریعت و ترویج کمالات اخلاقی می داند، بلکه با نظریه دولت حداقلی نیز ناسازگار است . معنای این تعهد، تحمیل دین داری و اجبار به پذیرش دین نیست، بلکه جهت گیری تصمیم ها و تدابیر حاکمان جامعه اسلامی باید به گونه ای باشد که شرایط دین ورزی را آماده کند و در عمل، روح دیانت و اخلاق را با رفع موانع فساد و تباهی، در کالبد جامعه بدمد .
3 . فرد و جامعه: همان گونه که تاکید شد، از آموزه های اصلی لیبرالیسم، برجسته کردن لزوم صیانت از استقلال فردی و پاس داشت حق انتخاب فردی و آزادی ابراز خویشتن است . پرسش اساسی آن است که آیا فرد را می توان مستقل از جامعه و نیازها و شرایط و ویژگی های آن در نظر گرفت و به طور مطلق و غیرمشروط، به برتری استقلال فردی و محترم شمردن حق انتخاب فردی حکم داد، حتی اگر در مواردی با ارزش ها و تعهدات یک جامعه در تضاد باشد؟ لیبرال ها به طور سنتی از فردگرایی دفاع می کنند و جامعه را تنها یک فضای اعتباری می دانند که فرد بنا به ضرورت ها، خود را با آن درگیر می کند و برای به دست آوردن منافعی، از استقلال خویش به طور محدود چشم پوشی می کند . ازاین رو در همه حال، آنچه مهم است رعایت مصلحت فرد است و تشخیص آن با خود فرد است که در قالب انتخاب آزادانه وی ابراز می شود .
این رویکرد لیبرالی با مخالفت جدی جامعه گرایان (12) روبه رو شده است . جامعه گرایان بر آنند که لیبرال ها تصویر رابطه فرد و جامعه را به خوبی درنیافته اند . به طور خلاصه می توان گفت که اسلام به هیچ رو این اندازه از فردگرایی را که در لیبرالیسم است نمی پذیرد; بر اساس آموزه های اسلامی، فرد در برابر جامعه مسئول است و کیان جامعه مقدم بر منافع و علاقه های فردی افراد است . ازاین رو در موارد تزاحم منافع فرد با مصلحت جامعه، مصلحت جامعه است که مقدم می باشد .
لیبرالیسم پس از فروپاشی مارکسیسم سیاسی، تا مدت ها به عنوان ایدئولوژی بی منازع در صحنه سیاسی جهان به شمار می آمد، به گونه ای که برخی از متفکران غرب، پایان تاریخ را حاکمیت لیبرال - دموکراسی در سراسر جهان دانستند . اما رشد اسلام سیاسی و دگرگونی جغرافیای سیاسی اسلام در سرزمین های مختلف جهان، روز به روز این احتمال را افزایش می دهد که لیبرالیسم در دهه آینده با رقیبی پرتوان تر روبه رو خواهد شد . از این سو نیز، جهان اسلام با اندیشه لیبرالیسم در لایه های مختلف آن، درگیر شده است و حل این اختلاف، درگرو تبیین درستی از نقطه های تماس اسلام و لیبرالیسم و نیز پیش گرفتن موضع آگاهانه در مورد پرسش هایی است که از سوی لیبرالیسم در مورد فرهنگ اسلامی مطرح شده است . موضوع مقاله حاضر را از این جهت باید در شمار اولویت های فکری روزگار ما به حساب آورد . در اینجا نکاتی را در حال و هوای این مقاله و در جهت استمرار ایده ها و اندیشه های آن می افزاییم:
1 . هر چند تعریف مشترک و دقیقی از لیبرالیسم نمی توان به دست داد، ولی بدون داشتن تصویری گویا از شاکله و شاخصه های آن، به درستی نمی توان به ارزیابی این کلیت پرداخت . جناب واعظی فهرستی از ارزش های اصلی لیبرالیسم را ارائه کرده و مقاله خویش را بر همین محورها سازماندهی کرده است . این رویکرد هر چند به خودی خود پسندیده است، ولی در یک تحلیل ژرف تر، مناسب می نماید که نخست، این اصول و ارزش ها در یک چارچوب نظری و منسجم پیوند یابد و سپس، «نظام فکری لیبرالیسم » با نظام معرفتی اسلام مقایسه شود . در اینجاست که می توان نشان داد که جایگاه مقولاتی چون آزادی یا استقلال فردی، الکیت خصوصی و مانند آن در منظومه اندیشه لیبرالیسم دقیقا چیست و این مقوله ها چه نسبت معرفتی با یکدیگر پیدا می کنند .
2 . لیبرالیسم را از چند دیدگاه نقد کرده اند که اجمالا همه این مباحث را می توان در چهار محور دسته بندی کرد: 1 . نقد فلسفی; 2 . نقد اخلاقی; 3 . نقد سیاسی; 4 . نقد دینی .
با آنکه نقد درون دینی از لیبرالیسم یک حوزه مستقل است، اما در عین حال باید اندیشید که این گونه نقادی ها امروزه تا چه اندازه نفوذ و تاثیر دارد . در زمانه ای که ایدئولوژی های سکولار و مادی با ارائه چهره ای عام و بی طرف از خود، به استحاله بنیادهای معرفت دینی در چارچوب نظری خود می اندیشند و با شعار تقدم عقل و اندیشه فلسفی بر منابع و معرفت دینی، فرصت روی آوردن به حوزه معرفت ناب دینی را از مخاطبان می گیرند، بهتر آن است که نخست به تحلیل رگه ها و ریشه های فلسفی و نظری لیبرالیسم بپردازیم و با نقد پایه های فکری آن، راه اندیشیدن مستقل و مستقیم به منابع دینی را بر مخاطبان بگشاییم . در صورتی که چنین مقدمه ای فراهم نگردد، بیم آن می رود که مخاطب، ایده ها و ارزش های لیبرالی را حتمی انگاشته و آن را در فهم برداشت از اسلام دخالت دهد .
تبیین و نقد فلسفی لیبرالیسم از یک جهت دیگر نیز اولویت دارد . ذهنیت بسیاری از نخبگان جوامع کنونی - حتی در جامعه ما - به صورت مستقیم و غیرمستقیم متاثر از مؤلفه های لیبرالی است و این پیش فرض ها، به طور ناخودآگاه بر جهت گیری فکری آنان تاثیر می گذارد . با نقد فلسفی می توان نخست به ساختار شکنی ذهنیت مخاطبان پرداخت و ریشه های ایدئولوژیک آن را نشان داد .
همچنین باید توجه داشت که نقد دینی - همانند نقداخلاقی و نقد سیاسی - در نهایت، ارزشی را در مقابل ارزش لیبرالی قرار می دهد و برگزیدن یکی از دو ارزش بر دیگری، به تحلیلی فلسفی و برون دینی نیاز دارد . پس بهتر است که در هر یک از نقدهای سه گانه، پیشاپیش نقد و تحلیلی فلسفی از سکولاریسم ارائه گردد .
3 . البته نقد دینی از یک جهت کاری دشوار و پر مخاطره است; چرا که بر خلاف نقدهای برون دینی، در اینجا اصل یا ارزش به دین نسبت داده می شود و اثبات یا استنباط این نکته، کاری حساس و طاقت فرساست . از آنجا که مفاهیمی همچون آزادی، حق، فرد، جامعه، دولت حداقلی و غیره همگی مقوله هایی جدید و نوآمد هستند و دربافت فرهنگی کاملا متفاوت با فرهنگ ما ظهور و رشد یافته اند، فهم دیدگاه اسلامی در این موارد نیازمند تلاش و تکاپوی افزون تری است; پس، جا دارد که بخشی از مطالعات اسلامی در این حوزه ها متمرکز شود تا همانند آنچه در تاریخ فقه شیعه پدید آمده است، استنباطها در این زمینه های جدید نیز از روش شناسی و منطق قابل دفاع و همگرایانه برخوردار شود .
پی نوشت:
1. autonomy of individual.
2. paternalism.
3. commutative Justice.
4. rule of majority.
5. limiteddemocracy.
6. negativefree dom.
7. free dom from.
8. right.
9. good.
10. positive free dom.
11. free dom to.
12. communitarians
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
روز جمعه مصادف با روز جهانی قدس مردم ایران در دفاع از آرمان های امام راحل، همچون سال های گذشته به خیابان ها آمدند.
امسال از هر نظر شرایط منطقه ای ویژه و حساس است، چرا که بحران غرب آسیا با نقش آفرینی جمهوری اسلامی ایران می رود تا با پیروزی جبهه مقاومت همراه گردد.
از سوی دیگر ایران با ورود موشکی به بحران سوریه، خود را در جایگاه کشوری مقتدر و پر قدرت در عرصه های جهانی نشان داد.
در چنین شرایطی که به خاطر پیروزی های بزرگی که در صحنه عمل اتفاق افتاده همه توجهات به سوی ایران است، واکنشی در راهپیمایی روز جهانی قدس در تهران رخ می دهد که آن همه دستاورد را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
فرضیه اول: مظلومیت دولت
یک فرضیه که می توان در باره اتفاق روز قدس در تهران ارائه داد، این است که احتمال می رود چنین رفتاری که در مقابل رئیس جمهور محترم انجام شد، اقدامی از جنس خودزنی باشد!
به این مفهوم که برخی با این اقدام سعی کردند تا دولت را در جایگاه مظلوم قرار دهند و در مقابل حاکمیت را در جایگاه ظالم!
با نگاهی به فضایی که از اتفاق روز جمعه شکل گرفت این ادعا را می توان مطرح کرد. اکثر روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلب در روز شنبه تیتر، عناوین و عکس های اصلی صفحه اول خود را به همین موضوع اختصاص دادند در حالی که مهمترین موضوع برگزاری روز جهانی قدس بود.
عده ای اندک و قلیل با سر دادن شعارهایی در حضور رئیس جمهور که در راهپیمایی شرکت کرده بود، باعث شد که آقای روحانی صحنه راهپیمایی را ترک کند.
در این که این ماجرا باید محکوم شود و با عوامل آن هم برخورد گردد هیچ شکی نیست، اما چنین اتفاقاتی را نباید سطحی نگریست بلکه نیازمند بررسی دقیق است.
پس فرضیه اول را به نوعی خودزنی میتوان تعبیر کرد که احتمال زیاد حتی دولتمردان هم از آن بی خبر بودند اما نتیجه ای که برای دولت به دست آمد مطلوب و دلخواه بود.
فرضیه دوم: ایجاد فتنه
فرضیه دوم که شاید بتوان گفت از اولی محکم تر باشد، به سابقه آنهایی باز می گردد که در روز قدس سال 1388 همراه با فتنه ای که ایجاد کردند، در پی فتنه ای دیگر هم بودند.
روز قدس سال 88 که مصادف بود با اغتشاشات و فتنه انتخاباتی در آن سال، فتنه گران و هواداران سران فتنه که به گرایش سیاسی اصلاح طلبان وابسته بودند، با حضور خود در راهپیمایی روز جهانی قدس سال 88 با سر دادند شعارهای ساختار شکنانه و ضد جبهه مقاومت، نه تنها سعی در تخریب آرمان های بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران داشتند، بلکه سعی کردند در آن راهپیمایی اغتشاش و آشوب دیگری در کشور ایجاد کنند.
شعارهایی همچون نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، در روز جهانی قدس سال 88 از سوی افرادی سر داده شد که چندین ماه کشور را به آشوب کشانده بودند و خود نیز نمی دانستند که چه می خواهند؟!
آیا اکنون و حتی از سال های گذشته جبهه مقاومت، که شاخص آن حزب الله لبنان است، در کنار رژیم اسرائیل به دفاع از جمهوری اسلامی ایران نمی پردازد؟
افرادی که در قدس 88 حضور داشتند یا فریب خورده بودند و یا آگاهانه و با سرسپردگی وارد میدان شده و تیشه برداشته و به ریشه انقلاب و اسلام می زدند، اما پس از چندی اکثریت آنها با حقایقی روبرو شدند که آنها را از همراهی بازداشت.
روز قدس سال 88 تحت تأثیر اتفاقاتی قرار گرفت که فتنه گران تدارک دیده بودند، رسانه های داخلی و خارجی به انعکاس حضور پرجمعیت هواداران سران فتنه در آن راهپیمایی و شعارهای آنها پرداختند.
در آن سال باز هم اصل راهپیمایی روز جهانی قدس به حاشیه کشیده شد و حاشیه ها به اصل تبدیل گشت.
روزنامه ها و رسانه های اصلاح طلب تیتر و عکس صفحه اول خود را به همین ماجرا اختصاص دادند و آن را با بزرگنمایی که شگرد چنین رسانه هایی است، باز هم در مسیر ضدیت با نظام و انقلاب گام گذاشتند.
اما همان روزنامه ها و رسانه ها همه اقدامات ساختار شکنانه که مغایر با منافع ملی بود، بی توجه به امنیت و آرامش کشور بدون این که نظام جمهوری برای آنها محدودیتی ایجاد کند، به دروغ پردازی های خود پرداختند همانطور که در جریان انتخابات ریاست جمهوری دروغ بزرگ تقلب را با فرافکنی و اصرار نابجا مطرح کردند.
اما روز جهانی قدس سال 1396 چگونه رقم خورد؟ اکنون اکثریت افکار عمومی جامعه از اتفاقاتی که در آن روز افتاد با خبر است، مقایسه رفتاری طیف سیاسی اصلاح طلب و روزنامه ها و رسانه های وابسته به این طیف در سال 88 و اکنون در روز قدس سال 96 میتواند باعث روشنگری شود.
در روز قدس سال 88 رسانه های اصلاح طلب داخلی همسو با رسانه های معاند خارجی به بازتاب و پررنگ کردن حضور هواداران فتنه را در دستور کار خود داشت و در روز قدس سال 88 نیز انعکاس پر رنگ اتفاقی که برای دو مسئول کشور در این روز افتاد در دستور کار آنها قرار گرفت.
نگاهی به روزنامه های روز شنبه طیف سیاسی اصلاح طلب نشان می دهد که هماهنگی دقیقی میان آنها در انتشار و انعکاس یک اتفاق کوچک آنچه که در روز قدس افتاد وجود داشته است.
حال آن که در این روز تنها چند نفر از مردمی که مشخص نیست از کجا و از چه کس و کسانی خط گرفته و آن واکنش را نشان دادند، همین تعداد اندک با بزرگنمایی مبالغه آمیز در رسانه های طیف سیاسی اصلاحات روبرو می شود.
البته باز هم تأکید می شود که هر گونه بی احترامی و اهانت به رئیس جمهور و هر مسئول دیگری از سوی هر فرد و گروهی مذموم و غیر قابل قبول است، و البته حق اعتراض برای مردمی که مطالبه به حق هم دارند محفوظ است، اما به قاعده.
فرضیه سوم: منتقدین دولت
و سومین فرضیه ای که می توان به آن پرداخت تلاشی است که از سوی برخی عوامل در داخل و بیشتر در رسانه های خارجی می شود و آن انداختن گناه اقدام روز جمعه به گردن منتقدین دولت است.
شاید نامی از طیف سیاسی مقابل برده نمی شود، اما به آسانی می توان نیش و کنایه های گفته شده در رسانه های وابسته و از زبان برخی وابستگان دولت فهم کرد که روی خطاب آنها کجاست.
منتقدین دولت و طیف سیاسی اصولگرا هیچگاه و در هیچ شرایطی دست به چنین کاری نزده و نخواهد زد، چرا که آنقدر از عقلانیت سیاسی برخوردار است که بداند، هر چه از اینگونه اتفاقات برای دولت بیفتد باعث مظلوم نمایی او می شود.پس از سال ها کار سیاسی، ندانستن الفبای سیاست در اردوگاه اصولگرایان بعید به ئنظر می رسد.
اصولگرایان در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 96 بلوغ سیاسی و عقلانیت خود را ثابت کردند و فهماندند که برای دستمالی قیصریه را به آتش نمی کشند.
هم اکنون هم باید در انتظار بود و دید که بررسی های قضایی موضوع به کجا می انجامد آنگاه می توان دقیق تر نظر داد.
کلمات کلیدی: