به گزارش یولپرس، بیدخت شهری با جمعیتی کمتر از ده هزار نفر در 5 کیلومتری گناباد است که خانقاه دراویش گنابادی در آنجا قرار دارد.
گناباد یکی از شهرهای استان خراسان رضوی است که در 260 کیلومتری جنوب مشهد قرار دارد و بزرگترین قنات جهان به نام قنات قصبه در این شهر واقع شده است.
منتقدان دراویش گنابادی معتقدند آنها در زمان حکومت پهلوی به دلیل نزدیکی و نفوذ زیادی که در دربار شاه داشتند توانستند امتیازات زیادی برای خود کسب کنند.
در عین حال آنها خود را یکی از سلسله های تصوف می دانند که ریشه در قرن هشتم هجری داشته و توسط نعمت الله ولی بنیانگذاری شده است.
حجت الاسلام محمد مدنی یکی از بزرگترین منتقدان آنها که رییس حوزه علمیه گناباد نیز می باشد معتقد است آنها از قدرتی که بخاطر نزدیکی به شاه بدست آورده بودند، علیه مردم منطقه سوء استفاده می کردند.
در قرن 8 هجری سلسله ای که به وسیله سید نورالدین شاه نعمت الله تشکیل شد و ادامه ی جریانات صوفی گری در ایران بود, سلسله نعمت اللهی نام گرفت دراویش گنابادی عضو همین سلسله می باشند.
دراویش چه کسانی هستند؟
آنهایی که در نگاه عرف به دراویش معروفند دارای فرقه های متفاوتی می باشند، اما معمولا مراد از دراویش فرقه اهل حق می باشد.
اهل حق بمعنی مردان حق است، و آن یک مذهب باطنی است که معتقدان آن بیشتر در مغرب ایران زندگی میکنند.
بعضی دیگر از فرق اسلام نیز مانند حروفیها و متصوفه، خود را اهل حق یا حقیقت نامیدهاند. اما اهل حق، بمعنی اخص نام گروهی است، که به ایشان با نوعی تسامح علی اللهی نیز گویند، ولی آنان علی اللهی واقعی نیستند، بلکه عقایدشان آمیختهای از اعتقادات «مانوی» ، و ادیان کهن «ایرانی» ، و مذهب «اسماعیلی» ، و «تناسخ هندی» و دیگر ادیان سری است.
مذهب اهل حق، امروز یکی از فرقههای وابسته به شیعه بشمار میرود، و آنان را از غلاه? شیعه به حساب میآورند.
طوایف اهل حق به نامهای مختلف مانند: اهل حق، اهل سر، یارسان، نصیری، علی اللهی معروف میباشند، و از نشانههای خاص آنان «شارب» است، یعنی موی سبیل خود را نمیزنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب» را معرف مسلک حقیقت میدانند، و معتقدند که شاه ولایت علی (ع) نیز شارب خود را نمیزده است. از این جهت زدن شارب را گناهی بزرگ میدانند.
اساس مذهب اهل حق کوشش برای «وصول» به حق و خداوند میباشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت» یعنی انجام آداب و مراسم ظاهری دین، و مرحله «طریقت» یعنی رسوم عرفانی و مرحله معرفتیعنی شناختخداوند، و مرحله «حقیقت» یعنی وصول به خداوند را به پیمایند.
بعقیده این جماعت اساس مذهبشان حقیقتی است که سبب و علتخلقت موجودات است. دین آنان آکنده از اسرار است، سری که خداوند به پیغمبران گفته و آن سر «نبوت» است، که از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) که خاتم انبیاست میپیوندد. از آن پس این سر به نام سر «امامت» که حضرت محمد به علی (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که مهدی آل محمد (ص) باشد میرسد. پس از غیبت امام دوازدهم این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکی پس از دیگری میآیند گفته میشود.
مذهب ایشان مجموعهای است از آراء و عقاید که تحت تاثیر افکار اسلامی، زردشتی و یهودی و مسیحی و مهرپرستی و مانوی و هندی و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهای دینی اهل حق، اجرای سه بوختیا سه اصل اخلاقی زردشتی، که «پندار نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» باشد از واجبات است. مفهوم این سه اصل در یک بیت به زبان تورکی، از کلام «سرانجام» کتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:
یاری چارچیون، باوری وجا پاکی و راستی، نیستی وردآ
یعنی یاری چهار چیز است و به جای آورید، پاکی و راستی، نیستی و یاری.
دراویش گنابادی چه کسانی هستند؟
این سلسله (نعمت اللهی گنابادی) نیز مانند دیگر فرقه های متصوفه خود را فرقه ناجیه می داند و داعیه این را دارند که تنها راهی که از اسلام واقعی مانده آنها هستند. سیر سلوک حقیقی را مختص خود دانسته و بقیه مسلمانان همه راه را به خطا رفته اند . اگر قرار است فردی به مرحله از مراحل معنوی برسد فقط از راه و مسیر آنها باید برسد.
آنها خود را جانشین و نائب حضرات معصومین دانسته و به صورت کنایه وار در برخی از کتب و سخنانشان حتی خود را تا حد ائمه معصومین رسانده اند. آیا به نص صریح معصومین در نزد شیعه بیش از چهارده نفر است. آیا می توان صوفیه را جزء شیعیان امامیه اثنی عشریه دانست ؟ حتی برخی از منتقدان و محققین خوش انصاف نیز صوفیان را خارج از دایره تشیع و حتی اسلام دانسته اند.
البته این فرقه نیز برای این ادعاهای خود دارای دلایلی هم هستند که اگر فردی که با این افراد روبرو شود و اطلاعات کافی در مورد کلام و عقاید تشیع نداشته باشد به راحتی فریب می خورد. از مهمترین ادله صوفیان تفاسیر به رای آنهاست . تعجب در جایی است کسی که نمی تواند قرآن را صحیح قرائت کند چطور قرآن را تفسیر می کند. بهتر است به جای تفسیر یک دوره روانخوانی قرآن برود.
از دیگر فعالیت های متصوفه برای فریب افراد و شبهه افکنی در ذهن آنها ، استفاده از کلام دو پهلو و یا چند جانبه از بزرگان تشیع در اثبات دعاوی خویش است. مانند استفاده از کلمه صوفی ، که در کلام و کتب برخی از بزرگان آمده است . بر هیچ فرد آگاهی پوشیده نیست که کلمه صوفی یک مشترک لفظی است که در ادبیات عرفانی معانی متفاوتی دارد. یا مانند کلمه مولی که در ادبیات تشیع یک مشترک لفظی است که دارای معانی و مصادیق متفاوت است مانند ( خداوند ، حضرت علی (ع) ، فردی که عبدی (غلام) را مالک است ، استاد و … ) حال ما بگوئیم هر کجا که لفظ مولی آمد بگوئیم فقط خداست در این صورت وقتی ما می گویم مولی امیرالمومنین ، یعنی امیرالمومنین خدای ماست یا اینکه بگوئیم هر جا لفظ مولی آمد بگوئیم خدا نیست بلکه منظور حضرت علی (ع) است که باز هم ، با تعبیرات غلط مواجه می شویم بلکه باید مشترک لفظی را نسبت مقتضای حال متکلم و مقتضای حال مخاطبش و مفهوم کلی کلام متوجه شد . حال افرادی که اهل فن و تحقیق نباشند به راحتی فریب خواهند خورد ، زیرا هر کجا که لفظ صوفی ببیند گمان می کند که منظور همین دراویش هستند. از این نوع کلمات و جملات چند جانبه در سخن بزرگان بسیار است . و این خود یک حربه و وسیله فریب افراد به سوی درویشی می شود.
نعمت اللهی ها خود به چند فرقه مثل کوثریه. شمسیه.حجت علیشاهی.و غیره تقسیم می گردند از جمله اشکلاتی که به طور کلی بر این فرقه وارد است مواردی است که در ذیل به صورت فهرست وار اشاره می گردد و به امید خدا در ادامه به شرح ان خواهیم پرداخت.
1-اباحه گری : ملا سلطان گنابادی موسس گنابادیه میگوید:اصل و حقیقت روح نماز همین ذکر قلبی است که ما داریم ومن خودم که در خانه هستم نماز نمیخوانم و مسجد هم که میایم برای عوام است.(مقامات العرفاء صفحه 152)
2-بدعت در دین: مساله عشریه که این آقایان اعلام کرده اند و آنرا جایگزین حکم صریح قران در مورد زکات و خمس میدانند.ملا سلطان گنابادی در کتاب نابغه علم و عرفان چاپ تابان 1333صفحه 204 میگوید: یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود مغنی زکوه زکوی و از خمس خواهد بود.
چه کسی به ایشان اجازه داده حکم صریح قران را نقض کند و حکمی جدید اختراع نماید.
3-غسل اسلام: این غسل علاوه بر اینکه بدعت است توهینی به سایر امت اسلامی است که انها را مسلملن نمیداند.سلطان حسین تابنده در رساله رفع شبهات خود صفحه 21 میگوید:مراد از اسلام در این مورد تسلیم امر الهی شدن است که چون شخص تصمیم و عزم دارد خود را نسبت به شریعت مقدس تسلیم و مطیع محض نماید به این نیت غسلی انجام میدهد و اشکالی ندارد.
این یک بدعت آشکار و اهانت به سایر مذاهب اسلامی است چون معنی این کلام اینست که بقیه تسلیم امر خدا نشده اند و حالا باید مسلمان شوند.تازه در کجای آیات و روایات همچین حکمی است.این از غسل تعمید مسیحیت اخذ شده است.
از دیگر اعتقادات دراوایش میتوان به نگهداشتن سیبیل و اجازه نماز(نماز پشت سر صوفی) و استعمال مواد مخدر نیز اشاره کرد.
نورعلی تابنده کیست؟
نور علی تابنده فرزند محمد حسن تابنده صالح علیشاه، قطب دراویش گنابادی است که پس از برادرش سطان حسین ملقب به رضا علیشاه و پسر برادرش یعنی علی تابنده معروف به محبوب علیشاه به عنوان قطب سی و نهم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی رسید.
نور علی تابنده تحصیلات خود را تا دریافت دکترای حقوق در خارج از کشور ادامه داد. در مقطعی پس از بازگشت به کشور گرایش شدید روشنفکری پیدا کرده و دارای تفکرات لیبرالی شده و به عضویت تشکیلات «جبهه ملی» که در اول انقلاب به دلیل مخالفت صریح با لایحه قصاص توسط امام خمینی (ره) حکم به ارتداد آنها صادر شد، می شود. به دلیل آنکه گرایشات روشنفکری او، از طرف خانواده اش به نوعی مخالفت با رژیم شاه تعبیر می شد، مورد مخالفت خانواده تابنده و جریان تصوف که پیوند تنگاتنگی با دربار پهلوی داشتند، واقع شد، به طوری که برادرش رضا علیشاه به عنوان قطب فرقه، فرزند خود نور علی تابنده را به عنوان جانشین خود انتخاب می کند و اعتنایی به بر ادرش نور علی نمی گذارد.
وی پس از پیروزی انقلاب و تحت تأثیر تفکرات لیبرالی و به دلیل همراهی با جبهه ملی و نهضت آزادی که پرونده آنها مخصوصاً در دوران 8 ساله دفاع مقدس بسیار سیاه و تاریک است، با نظام جمهوری اسلامی نیز سر ستیز پیدا می کند، به طوری که یک بار در اوایل دهه 70 شمسی به دلیل بعضی از اقدامات، دستگیر و به اتفاق بعضی از سران نهضت آزادی مدت کوتاهی در زندان نظام اسلامی به سر می برد.
همچنان نور علی تا بعد از آزادی، هنوز مراحل صوفیانه را در سلسله خانوادگی خود شروع نکرده بود. در این زمان برادرش رضا علیشاه فوت می کند و قطبیت به پسرش علی تابنده ملقب به محبوب علیشاه می رسد و در این مقطع در اواسط دهه 70 محبوب علیشاه (پسر برادرش) نیز بر اثر عارضه قلبی می میرد و از قضا، قطبیت به نور علی تابنده ای که عاری از تعالیم صوفیانه و درویشی بود، می رسد!!! او هنوز به عنوان قطب این فرقه درویشی به حیات خود ادامه می دهد. وی به گواهی سوابق تحصیلاتی و خانوادگی و اقرار دروایش گنابادی، از سواد اولیه دینی نیز برخوردار نیست.
برادر وی یعنی سلطانحسین تابنده یا رضا علیشاه گنابادی در زمان ریاست خود بر این فرقه، رابطه بسیار حسنه ای با دربار پهلوی داشت. محمد رضا پهلوی دوبار رسماً به بیدخت رفت و شب را به اتفاق اسدالله علم، وزیر سفاک خود و از دوستان تابنده، در منزل او بیتوته کرد. در این رابطه عکس های از ملاقات محمدرضا پهلوی با رضا علیشاه و تعظیم او به شاه پهلوی، موجود است. ارتشبد نصیری رئیس سفاک ساواک که دست او به خون بسیاری از جوانان انقلابی و متدین این مرزو بوم آلوده بود، از دوستان تابنده و از مریدان این فرقه درویشی بود.
البته اسناد وابستگی و همراهی اقطاب این فرقه با شاهان پهلوی بسیار زیادتر از این اجمال است؛ چنانکه می توان تنها برای نمونه چند مورد دیگر را اشاره کرد، و پیشتر نیز میرزا آغاسی از شیوخ فرقه نعمت اللهی و عامل استعمار چندی به نخست وزیری شاگرد سابق خود یعنی محمد شاه قاجار رسید. اسناد رابطه نامشروع این رئیس خانقاه صوفیه با مهد علیاء زن محمد شاه، در تاریخ ثبت است. ظهیر الدوله ملقب به صفا علیشاه، داماد ناصرالدین شاه و وزیر دربار نیز از اقطاب یکی از این فرقه های نعمت اللهیه بود که با بنیانگذاری انجمن اخوت، مایه پیوند رسمی دراویش صوفی با لژهای فراماسونری استعمار شد. عبدالحسین تیمور تاش وزیر دربار رضا خان پهلوی و جاسوس پرونده دار روسیه در ایران که داعیه سلطنت را نیز در سر داشت و عاقبت الامر به این جرم مورد تصفیه حساب خونین رضا خان واقع شد و به قتل رسید، از دراویش نعمت اللهی بود. منوچهر اقبال رئیس شرکت ملی نفت ایران نیز گرایش شدید به تصوّف گنابادی داشت. او یکی از دختران خود را به خانواده تابنده می دهد و یکی دیگر را به خانواده شاه؛ یعنی خاندان پهلوی با خانواده تابنده عجین شده و به همین دلیل در زمان محمد رضا شاه، قدرت اقبال از وزرا هم بیشتر بود.