سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ یاران، کسی است که تو را به سوی خیر راهنمایی می کند . [امام علی علیه السلام]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
upturn یعنی تغییر مطلوب
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها

 

 

 

یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمی‌آمدند.
صراط: به مناسبت هفته‌ دفاع مقدس، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR هفت خاطره‌ رهبر انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس را منتشر کرد.

زنی که تمام هستی‌اش را به جبهه فرستاده بود

من در سفر همدان که در دو سه روز، سه چهار روز قبل بودم، بعد از آن که سخنرانی کردم و آمدم، یک نامه‌ای به من دادند از یک خانمی که یک تکه‌هایی از این نامه را گفتم برای شما بخوانم. اینها نمونه‌های بسیار ظریفِ استثنایی است در تاریخ. البته خوشبختانه در روزگار ما اینها استثنائی نیست، اما در تاریخ حقیقتا استثنائی است.

این خانم [در نامه] بعد از آن که اظهار ارادت فراوانی به امام و به مسؤولین کردند و می‌گویند همسرم و پسرهایم در جبهه بودند و خواهند بود؛ اظهار شرمندگی کردند که خودشان نمی‌توانند -این خانم- در جبهه شرکت بکنند. بعد می‌گویند که من دو عدد انگشتر ناقابل که تمامی زینت من است و مقداری پول که ماهها آن را جمع کردم و می‌خواستم برای بچه‌هایم لباس گرم زمستانی بگیرم -که نیاز داشتند- ولی شرم دارم که امام عزیزم 50 رزمنده را در سه ماه خرج دهد، من هم باید همین‌ها را که هستی و مالم هست بدهم برای رزمندگان.

بعد یک مقداری اظهار شرمندگی از این‌که اینها کم است و -این خانم- دلش می‌خواهد که خودش هم بتواند در میدان جنگ حضور پیدا کند. نامه را تمام کرده بعد دخترِ همین خانم در پایان نامه‌ی او نوشته بود که وقتی دیدم مادرم آن دو قطعه انگشتر دست خود را که برای لباس زمستانی برادرهایم نیاز دارد ولی ترجیح می‌دهد که آن را تقدیم رزمندگان کند، من نتوانستم ساکت بمانم و انگشتری که مدتها با پول خودم تهیه کرده بودم آن را با پول ناچیزی که جمع کردم تقدیم می‌کنم. یک مقداری پول، چند تا انگشتر این مادر و دختر که از وضعشان هم پیداست که زندگی متوسطی دارند، در راه خدا دارند می‌دهند یک چنین نمونه‌هایی را انسان دارد می‌بیند.

نامه‌ی دیگری باز بود که کسی دو تا فرزندش در جبهه به شهادت رسیدند، او ده هزار تومان داشته که مال این بچه‌هایش بوده این را رفته به حساب ریخته و قبضش را برای ما فرستاده و نمونه‌های فراوانی از این قبیل، که این نشان‌دهنده‌ی همان ایمان و اخلاصی است که در بین مردم هست و ما کاملا به این حرکت جدیدی که شروع کردند مردم عزیز ما امیدواریم و می‌دانیم که با همین همتهای بلند هست که مشکلات بزرگ از جمله این مشکل حل خواهد شد.

خطبه‌های نماز جمعه 1366/8/29

الله اکبر میرزا جواد‌آقا تهرانی پای خمپاره‌انداز

گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان می‌شناسند، آقای حاج‌میرزا جواد‌آقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشت‌خمیده‌ی با‌ عصا، ایشان چند بار جبهه رفته.

یک‌بار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، می‌رفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند. خدمت امام رسیدند به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچه‌ها من را به چشم یک پیرمرد نگاه می‌کنند، گفتم نخیر از من هم کار بر می‌آید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقا‌میرزا جواد‌آقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلوله‌ی خمپاره را می‌انداختند توی خمپاره و پرتاب می‌شد و می‌خورد به دشمن. خب خمپاره‌انداز، خوب است دیگر. خمپاره‌زنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیه‌ی این جوانها اثر می‌کند، چه جانی به اینها می‌دهد.

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

آن جوانی که می‌بیند این پیرمرد 80 ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا به‌دست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره می‌زند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند می‌دانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را می‌اندازد سرش را می‌برد عقب و گوشها را می‌گیرد، ایشان می‌گفت خمپاره را که می‌زدم، برای این‌که صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره می‌خواست بیرون بیاید فریاد می‌زدم الله‌اکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسن‌سفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره می‌زند، هی می‌گوید الله‌اکبر.

بیانات در تاریخ 1366/8/26

 عملیات شناسایی با شهید چمران

می‌رفتیم برای شناسایی؛ در منطقه‌ای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال می‌خواستیم برویم، از جاده‌ای که می‌رود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آن‌جا و بچه‌ها در آن‌جا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم می‌آمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچه‌ها بودند.

آمدیم به یک نقطه‌ای رسیدیم، بچه‌ها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرف‌های چپ و راست و روبه‌رو شناسایی کنند. آن عده‌ای که روبه‌رو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده این‌جا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا این‌که ماها را دیده‌اند و آمده‌اند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپی‌جی ندارند. چند تا آرپی‌جی‌دار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم می‌روم. من هم می‌خواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته می‌شنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال می‌کنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچه‌ها، البته ما هم آرپی‌جی‌زن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژِ3 و کلاشینکف.

نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه می‌کوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می‌شد خودش، یک نشانی محسوب می‌شد آن‌جا را داشتند می‌کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می‌کردیم، بعد دیدیم نه این‌جا را سخت دارند می‌کوبند، گفتیم برویم آن‌طرف‌تر یک خرده، ببینیم چه می‌شود باز هم می‌کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من  دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمی‌کرد. همین‌طور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره می‌خورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من می‌شنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیکمان بود، می‌ریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم می‌ریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی می‌کند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطه‌ای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آن‌جا بودیم این گلوله‌ی توپ می‌خورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم.

بیانات در تاریخ 1360/10/16

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس
 

امداد غیبی یعنی یک تیپ مقابل دو لشگر


می‌دانید که یکی از امدادهای الهی در جنگ‌های رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این بوده که نیروهای دشمن را در چشم سپاهیان اسلام، کم جلوه می‌داده «اذا التقیتم فی اعینکم قلیلا و یقللکم فی اعینهم» در قرآن است، شما را در چشم آنها زیاد نشان می‌دهیم، آنها را در چشم شما کم نشان می‌دهیم. می‌دانید روحیه یکی از اساسی‌ترین عناصر رزم است دیگر، اگر روحیه نباشد، هرچی هم عدد زیاد باشد، فایده‌ای ندارد و این روحیه ایجاد می‌کند. من این را در جنگ احساس کردم.

من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمی‌آمدند، عراقیها تا بیست کیلومتری اهواز تقریباً آمدند، چرا جلوتر نیامدند؟ از چی می‌ترسیدند؟ از یک تیپی که آن‌جا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود. این تیپ را وقتی ما می‌رفتیم می‌دیدیم، واقعاً دلمان می‌سوخت که نیروهای ما چه‌قدر کم‌اند. یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود. و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنونده‌ای تعجب خواهد کرد. یک تیپ بی‌استعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات، عمدتاً از لحاظ تجهیزات زرهی، این تیپ، دو تا لشگر را جلوی خودش معطل کرده بود. به فاصله‌ی دو، سه کیلومتری همین تیپ، دُبّ حردان معروف که مدتها اسمش سرِزبانها بود و لابد شنیدید، که بعد هم ما آن را گرفتیم، یعنی نیروهای اسلام گرفتند دبّ حردان را. آن دبّ حردان معروف مرکز نیروهای عراقی بود، دو لشگر و نیم نیروی عراقی آن‌جا گسترش یافته بود و نیروهای ما این‌قدر بود.

اینها از ترس همان یک تیپ، جلو نمی‌آمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد می‌شویم. در عوض بچه‌های ما، یک تیمهای کوچکِ مثلاً پنجاه نفری، شصت نفری تشکیل می‌دادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب، سپاه، گاهی هم ارتشیها، و اینها می‌رفتند، نفوذ می‌کردند در داخل دشمن، در دل دریای دشمن، واقعاً دریایی از دشمن بود، نفوذ می‌کردند، ضربه می‌زدند، چند تا تانک می‌زدند و برمی‌گشتند.

این ناشی از این بود که دشمن را کم، کوچک و ضعیف می‌شمردند و جرأت می‌کردند بروند طرفشان. این یک امداد غیبی است دیگر، که من این را خودم مشاهده کردم. یعنی این کم دیدن آنها [یعنی عراقیها] و زیاد نمودن ما به آنها یک لطف الهی بود. البته این لطف را من ناشی از توجهات نیروهای ما می‌دانم. همان وقت من در نماز جمعه بارها یاد کرده بودم از کسانی که در سنگرها، در کنار تانکها، در داخل جبهه با چه توجهی به خدا و با چه خلوصی کار می‌کنند، اینها البته زمینه‌ی این لطف الهی است.

بیانات در تاریخ 1361/1/10

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

به امام بگویید پسرم فدای شما

شنیده نشد که خانواده‌ی شهیدی بی‌تابی و ناشکری کند. البته گریه کردن ایرادی ندارد؛ امّا ناشکری نکردند. برای خدا دادند و این، آن چیزی است که مردان بزرگ عالم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. زمانی من به مازندران آمدم. در یکی از شهرهای مازندران، بعد از سخنرانی، وقتی می‌خواستم سوار اتومبیل شوم، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار می‌ورزد که با من صحبت کند. گفتم که بگذارند بیاید. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر بود. همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است. شما که به تهران رفتید، از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.

این جمله را در همین مازندران - در بابل یا ساری، یادم نیست - خانمی به من گفت. وقتی در تهران مطلب را به امام گفتم، آن مرد با عظمت و با ابهّت و آن کوه صبر و حلم، چنان در هم و منقلب شد که تعجّب کردم!

بیانات در حسینیه‌ی «عاشقان کربلا» در ساری 1374/07/22

روزهای غمگین خرمشهر و آبادان

در اهواز آن روزهای اول جنگ و هفته‌های اول جنگ بعد از آنی که خرمشهر بوسیله‌ی دشمنان اشغال شده بود و آبادان در محاصره بود، و سرتاسر جزیره‌ی آبادان زیر آتش دشمن بود، بنده وقتی نگاه می‌کردم به نقشه‌ی جزیره‌ی آبادان و شهر خرمشهر مثل این‌که یک دست قوی، یک پنجه‌ی قوی این قلب من را به شدت می‌فشرد. توی اتاق کار ما - اتاق جنگ در آن محل جنگهای نامنظم - نقشه‌های گوناگونی بود. چون عملیات نامنظم و چریکی نسبت به آن منطقه‌ی آبادان انجام می‌شد، نقشه‌ی جزیره‌ی آبادان به طور کامل وجود داشت آن جا. هر وقت من چشمم به این نقشه می‌افتاد تمام روحم زیر فشار قرار می‌گرفت، از تصور این‌که خرمشهر عزیز و این خانه‌ها و این کوچه‌ها و این خیابانها و این نخلستانها زیر پای دشمن غاصب و متجاوز است. تمام فشاری که ما آن روز می‌آوردیم برای تجهیزات به مناسبت امیدی بود که داشتیم؛ متأسفانه هر چه می‌شنیدیم از آنهایی که اختیارات دست آنها بود آیه‌ی یأس بود. عده‌ای باورشان شده بود که ما خرمشهر را از دست دادیم، و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانه‌ی ما شده مذاکره کنیم تا در سایه‌ی این مذاکره بتوانیم وجب وجب و قدم قدم سرزمینهای خانه‌ی خودمان را پس بگیریم. حالا چقدر طول می‌کشید خدا می‌داند...

بیانات در دیدار جمعی از مردم خرمشهر 1364/8/5

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

به توصیه‌ی امام عمل کردم و وصیت‌نامه‌ها را خواندم...

این وصیت‌نامه‌هایی که امام می‌فرمودند بخوانید، من به این توصیه‌ی ایشان خیلی عمل کرده‌ام. هرچه از وصیت‌نامه‌های همین بچه‌ها به دستم رسیده - یک فتوکپی، یک جزوه - غالباً من اینها را خوانده‌ام؛ چیزهای عجیبی است. ماها واقعاً از این وصیت‌نامه‌ها درس می‌گیریم. این‌جا معلوم می‌شود که درس و علم و علم الهی، بیش از آنچه که به ظواهر و قالبهای رسمی وابسته باشد، به حکمت معنوی - که ناشی از نورانیت الهی است - وابسته است. آن جوان خطش هم بزور خوانده می‌شود، اما هر کلمه‌اش برای من و امثال من، یک درس و یک راهگشاست و من خودم خیلی استفاده کرده‌ام.در بسیاری از موارد، به پدر و مادرشان می‌نوشتند که ما از این‌جا دل نمی‌کَنیم؛ این‌جا بهشت است و زندگی این‌جاست. مثلاً در جواب این‌که مادرش نوشته بود پسرم! زودتر بیا، یا به ما خبر بده، می‌گوید اصلاً آن‌جا زندگی نیست؛ زندگی این‌جاست. این همان معنویت بود. وقتی معنویت هست، دلها مجذوب آن می‌شود. وقتی دلها مجذوب شد، نیروها به دنبال دلها و اراده‌ها حرکت می‌کند. وقتی این‌طور شد، بزرگترین قدرتها نمی‌توانند یک ملت را شکست بدهند. برادران! این واقعیت در ایران اتفاق افتاد؛ بزرگترین قدرتهای دنیا نتوانستند ایران را شکست بدهند.

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه 1370/06/27

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/23:: 12:54 عصر     |     () نظر

 

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه نقش مردم در مقابله با جنگ نرم «سرنوشت‌ساز» است، گفت: تشخیص پیچیدگی‌های دشمن «بصیرت» می‌خواهد.
صراط: سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در اختتامیه دومین نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی با اشاره به شباهت‌ها و تفاوت‌های 8 سال دفاع مقدس با جنگ نرم امروز اظهار داشت: اگر دفاع مقدس 8 سال طول کشید، جنگ نرم زمان و پایان ندارد.

وی افزود: اگر دشمن در جنگ سخت، آغاز کننده جنگ بود، اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره)، جنگ نرم با دشمن را شروع کرد و آن هم به دلیل حرفی بود که انقلاب اسلامی داشت.

جعفری با بیان اینکه ما باید باور داشته باشیم که جنگ نرم شروع شده و با سرعت بیشتری نسبت به جنگ سخت در حال پیش‌روی است، خاطرنشان کرد: یکی از تفاوت‌های این دو جنگ این است که در جنگ سخت می‌توان دشمن را دید و دشمنی او را حس کرد اما دشمنی آنها در جنگ نرم نامحسوس بوده و تشخیص آن سخت‌‌تر است که این تشخیص نیازمند بصیرت است.

فرمانده سپاه با بیان اینکه مقاومت ملت ایران در جنگ تحمیلی، یک دفاع مقدس بود، اظهار داشت: مقاومت در جنگ نرم نیز مقدس است و همانطور که مردم در جنگ تحمیلی نقش‌آفرینی کردند و نبودشان می‌توانست سرنوشت جنگ را عوض کند، این حضور در مقابله با جنگ نرم دشمن نیز سرنوشت‌ساز است.

سرلشکر جعفری با بیان اینکه دشمن در جنگ نرم، مردم را هدف گرفته است، بیان داشت: این مردم در جنگ تحمیلی، با اعتقاد و انگیزه دفاع کردند و با تمام وجود تابع دستورات ولی فقیه بودند.

وی با اشاره به نقش رهبری و ولایت فقیه در پیشبرد اهداف انقلاب گفت:‌ اگر به وصیت‌نامه شهدا نگاه کنیم هیچ‌یک از آنها تنها برای حفاظت از خاک شهید نشدند هرچند عملکرد آنها، حراست از میهن را هم به دنبال داشت اما در وصیت‌نامه همه آنها توصیه به اسلام، ولایت فقیه و رهبری موج می‌زند.

فرمانده کل سپاه با تأکید براینکه اگر نظام جمهوری اسلامی جایگاه ولایت فقیه را نداشت شاهد این حجم از حضور مردم در میادین دفاع از انقلاب نبودیم، گفت:‌ در جنگ تحمیلی علاوه بر نقش مردم و رهبری، سازمان‌های دولتی و مسئولین نیز بالاخره یک حمایت و پشتیبانی کردند هرچند اینها ناقص بود و برخی افراد با حرکات و رفتار خود مشکل ایجاد می‌کردند.

جعفری خاطرنشان کرد: در جنگ نرم نیز خیلی نباید به مسئولین و سازمان‌های رسمی دولتی امید داشت چرا که قرار نیست آنها کار خاصی بکنند بلکه این حرکات خودجوش و اعتقادی مردم و جوانان است که در این نبرد مؤثر است.

وی یکی از عرصه‌های جنگ نرم را عرصه سیاسی و فرهنگی دانست و خاطرنشان کرد: در این عرصه تبعیت محض از ولی فقیه تعیین‌کننده است و اگر کسی در این مسیر شک کند، نمی‌توان اقدام مؤثری از او توقع داشت.

فرمانده سپاه تحمل سختی‌‌ها در عرصه‌های جنگ نرم را بسیار سخت توصیف کرد و گفت: در دفاع مقدس بیش از 90 درصد نیروها را جوان‌ها تشکیل دادند و امروز هم همین جوانان مؤمن و با اعتقاد هستند که باید سرنوشت جنگ نرم را رقم بزنند.

سرلشکر جعفری در ادامه خاطرنشان کرد: انقلاب اسلامی در بُعد خارجی پیشرفت‌های خوبی داشت و به موفقیت‌های پی‌درپی رسید که بیداری اسلامی و توسعه مقاومت یکی از نشانه‌های آن است و ان‌شاءالله در آینده نزدیک نیز پیروزی‌های بیشتری کسب خواهد شد اما ما در داخل قدری مشکل داریم و جبهه انقلاب در داخل محتاج مجاهدت جوانان است.

وی تصریح کرد: یکی دیگر از تفاوت‌های جنگ سخت و جنگ نرم در این است که در جنگ سخت می‌توان خاکریز دشمن را به خوبی دید و آن را تشخیص داد ولی این خاکریز در جنگ نرم وجود ندارد.

فرمانده سپاه در پایان ضمن تقدیر از برپایی نمایشگاه‌های رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی گفت: این دست برنامه‌ها و حضور جوانان مؤمن، با انگیزه و با ایمان در عرصه‌های مختلف مانند فضای مجازی نقش مهمی در مقابله با جنگ نرم دشمن دارد.
منبع: فارس

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/23:: 12:51 عصر     |     () نظر

 

 

غلامعلی حدادعادل در گفت وگو با نشریه پاسدار اسلام نکات مهم و خواندنی از زندگی شخصی رهبر انقلاب بیان کردند که مختصری از آن در جهان منتشر شده است.در این گفت وگو حدادعادل نکاتی نیز در خصوص زندگی
شخصی آقا مجتبی فرزند رهبر انقلاب طرح می کنند که به دلیل اهمیت آن به طور مجزا منتشر می شود.اخیرا جریان ضد انقلاب خارج از کشور دروغ هائی به آقا مجتبی نسبت داده بودند که حدادعادل به کذب بودن آنها اشاره
می کند.
به گزارش جهان حدادعادل در بخشی از سخنان خود می گوید:حالا که صحبت از آقا مجتبی به میان آمد باید بگویم من بعد از آنکه با آقازاده‌های مقام معظم رهبری و مخصوصاً با آقا مجتبی از نزدیک آشنا شدم، به حکم
«تعرف الاشجار باثمارها» ارادتم به آیت‌الله خامنه‌ای بیشتر شد و فهمیدم که ایشان فرزندان خود را بسیار خوب تربیب کرده‌اند و آن صداقتی که عملاً بر زندگانی ایشان حاکم بوده در تربیت فرزندانشان تأثیر کرده‌است.
می‌دانم که آقا مجتبی هرگز راضی نیست من درباره او صحبتی بکنم و سخنی بگویم و خودش هم هرگز درباره خودش کمترین سخنی به زبان نمی‌آورد و از خود در برابر تهمت‌ها و اهانتها، دفاعی نمی‌کند. اما جسته و
گریخته می‌دانم که سالهاست در قم درس خارج تدریس می‌کند و اوقات خود را در منزل یا به مطالعه فقه و فقاهت می‌گذارند یا به عبادت. من طی سیزده‌سال گذشته که با او نسبت پیدا کرده‌ام هنوز صدای بلند او را
نشنیده‌ام و گناهی از او ندیده‌ام. وقتی می‌بینم که دشمنان انقلاب و اسلام و ایران، چطور سعی می‌کنند چهره‌های پاک را، در نظر مردم، زشت جلوه دهند احساس می‌کنم اگر سکوت کنم گناه کرده‌ام.

بد نیست به نکته‌ای اشاره کنم که همین الان به خاطرم رسید. پس از شلوغی‌های بعد از انتخابات سال 88، جوانی بود که من او را می‌شناختم و شنیدم که او هم در این قضایا و در تظاهرات و اعتراضات و کارهای پشت
صحنه بسیار فعال است. یک روز با او قرار گذاشتم و به دفتر من آمد و با او صحبت کردم و گفتم:« این حرف‌هایی که زده می‌شود و این ادعای تقلب در انتخابات، کلاً دروغ است و من اگر مطمئن نبودم، وارد میدان
نمی‌شدم. از میان این حرف‌هایی که در سایت‌ها و خیابان‌ها و تلویزیون‌های خارجی می‌زنند، دروغ بودن یکی را خیلی راحتتر می‌توانم به تو اثبات کنم و آن حرف‌هایی است که راجع به آقا مجتبی می‌زنند. می‌خواهی
همین الآن و بدون قرار قبلی، دست تو را بگیرم و به منزل دخترم ببرم و بگویم مهمان دارم و تو ببینی که آقا مجتبی با 40 سال سن چه طوری زندگی می‌کند؟ بیا برویم تا ببینی که زندگی ایشان به مراتب از زندگی یک
کارمند متوسط شهرستانی ساده‌تر است و آپارتمانی که ایشان دارد با هیچ یک از خانه‌های این آقایانی که خودشان را وسط انداخته‌ و ادعای تقلب را ساخته‌اند قابل مقایسه نیست. شما حتماً این شایعه را شنیده‌ای که 1.5
میلیون پوندی که بانک‌های انگلیس مسدود کرده‌اند، متعلق به آقا مجتبی است!‌ یا داستان کامیون پر از شمش طلا را که به ترکیه رفته و گفتند متعلق به ایشان بوده است، حتماً شنیده‌ای. اثباتش کاری ندارد. سرزده و
همراه هم می‌رویم و زندگی آقا مجتبی را ببینی.» البته آن جوان حرفم را قبول کرد، چون مرا می‌شناخت و گفت: «می‌دانم این حرف‌ها دروغ است.» گفتم‌: «پس بقیه حرف‌ها را هم به همین شکل قیاس کن. خارجی‌ها
چون می‌دانند مردم ایران نسبت به زندگی رهبرانشان حساس هستند، این دروغ‌ها را جعل می‌کنند تا بین مردم و نظام فاصله بیندازند.»

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/5:: 3:25 عصر     |     () نظر

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند + تصاویر

در سال‌های پایانی دهه 60، پارچه نوشته‌ای در مجلس ماه مبارک رمضان جامعه مداح تهران، روی دیوار شبستان مسجد حاج ابوالفتح نصب شده بود که شهدای این جامعه را معرفی می‌کرد. آن سال‌ها، تعداد شهدایی که ذاکران ائمه اطهار(س) به انقلاب و نظام اسلامی تقدیم کرده بودند، از 30 نفر تجاوز نمی‌کرد، اما تا پایان جنگ این تعداد از مرز 40 شهید هم گذشت.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

حاج نادعلی کربلایی در بین رزمندگان در خط مقدم

مداحان و ذاکران اهل بیت (ع) همانطور که در نهضت مردم ایران از 15 خرداد 42 تا 22 بهمن 57، ملت مسلمان کشورمان را در راهپیمایی‌ها همراهی کردند، در سال‌های سخت و سرنوشت‌ساز هشت سال دفاع مقدس نیز با حضور در جبهه‌های جنگ و تقدیم فرزندان عزیزتر از جانشان در کنار آنان بودند. ستایشگران اهل بیت (ع) هم خودشان در جبهه‌ها حاضر می‌شدند و هم فرزندانشان را به میدان رزم می‌فرستادند. حضور مداحان در جبهه، بیش‌تر برای تبلیغ و روحیه‌بخشی به رزمندگان اسلام بود، اما بعضی از آنها مانند مرحوم حاج نادعلی کربلایی (پدر سه شهید) و مرحوم حاج ولی‌الله سلیمانی (پدر شهید مسعود سلیمانی) از کسانی بودند که خودشان نیز در جمع رزمندگان، سلاح به دست می‌گرفتند و در حملات پیروزمند سپاه اسلام شرکت داشتند. در این یادنوشته، مداحانی را که در جریان دفاع مقدس، چه خود نقش مستقیم داشته و چه نامشان در فهرست پدران شهید آمده است، به سه گروه تقسیم کرده‌ام؛ مداحان شهید، مداحان رزمنده و مداحانی که جوانان دلاورشان را به جنگ با دشمن فرستادند. البته اگر قرار باشد به آن دسته از رزمندگانی بپردازیم که به افتخار مداحی در جبهه نایل شدند و نوحه‌خوانی و توسل به ائمه طاهرین را از سنگرهای نبرد شروع کردند، مجال و فرصت دیگری می‌طلبد و حق مطلب درباره کسانی مانند حاج صادق آهنگران، حاج غلام کویتی‌پور و … هرگز ادا نخواهد شد. چرا که خیلی از این افراد، قبل از اعزام به جبهه، مداح رسمی نبودند، اما در سال‌های پس از دفاع مقدس، همه آنها را به عنوان مداح جنگ می‌شناسند. درباره روش، اثرپذیری و تأثیرگذاری‌ این دسته از نوحه‌خوانان و ذاکرین بر جریان مداحی، تحقیق مفصلی از سوی محسن حسام مظاهری در کتاب «رسانه شیعه» شده است که شما را به خواندنش توصیه می‌کنم. همیشه در سنگر دفاع از میهن اسلامی، افراد خوش‌صدا به مداحی و خواندن دعا مشغول بودند. خیلی از آنها قبل از اعزام به جبهه، مداح رسمی نبودند، اما با خواندن پرسوز و گداز چند بیت شعر، همه آنها را به عنوان مداح جنگ می‌شناختند. تعداد این افراد، آنقدر زیاد است که درباره روش، اثرپذیری و تأثیرگذاری‌شان بر جریان مداحی، تحقیق مفصلی از سوی محسن حسام مظاهری در کتاب «رسانه شیعه» شده است.اما مداحان شهید ـ که مداحی، پیشوند نامشان بوده است ـ در فهرست ما به 2 نفر اطلاق می‌شود؛ یکی از آنها شهید غلامعلی جندقی (رجبی) و دیگری شهید قاسم گودرزی است که اولی در جبهه و دومی در جریان یک عملیات ترور در خیابان پیروزی تهران به شهادت می‌رسد.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

شهید غلامعلی رجبی در حال مداحی در جبهه

شهید غلامعلی رجبی فرزند حاج حسن جندقی از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود و این پدر اهتمام ویژه‌ای به تربیت فرزندان خود داشت. غلامعلی، نوای گرم و لحن سوزناکی داشت که رزمندگان تیپ سیدالشهدا(ع) هرگز آن را از یاد نخواهند برد. البته او قبل از شروع جنگ، در غرب تهران هم مداحی می‌کرد و هم دعاخوان هیئت‌های مختلف بود که از راز و نیازها و عرفه‌خوانی‌های او، خاطراتی از استاد حسین انصاریان، حاج منصور ارضی و حاج محسن طاهری نقل شده است. از شهید غلامعلی رجبی، که در آخرین روزهای دفاع مقدس و در عملیات مرصاد به شهادت رسید،شعرهایی هم به یادگار مانده است. اما شهید قاسم گودرزی که در فهرست شهدای ترور است، متولد 1319 بود و از کارمندان مذهبی و مومن به شمار می‌رفت. او در 15 دی ماه 1360 در خیابان پیروزی تهران از سوی منافقین، مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید. گودرزی هم از کسانی بود که مداحی برای او شغل و حرفه محسوب نمی‌شد، اما شعرهای فراوانی در سینه داشت. اکنون یکی از کوچه‌های خیابان دهم فروردین در نزدیکی محل ترور این شهید به نام او مزین است.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

مداحانی در لباس رزم

در میان اهالی مدح و ذکر که خودشان در کارزار جنگ با دشمن بعثی حضور پیدا کردند، نام دو مداح بیش از بقیه درخشش دارد. این دو نه تنها خودشان در جبهه‌ها حاضر می‌شدند و سلاح به دست می‌گرفتند، بلکه فرزندانشان را هم به انقلاب تقدیم کردند. حاج نادعلی کربلایی و حاج ولی‌الله سلیمانی، اولی در غرب تهران و دومی در شرق تهران، مداحان نام‌آشنایی بودند. حاج نادعلی، سه فرزند خود را تقدیم کرده بود و سلیمانی، مداح خوش‌لهجه آذری، مسعودش را. تصاویر حاج نادعلی در فاو، شلمچه و مناطق دیگر جنوب، نشان می‌دهد که کربلایی، با آن سن و سال بالا و ریش سفید، رزمنده جسور و جنگجوی شجاعی بوده است. شهادت حسین، مجید و محسن، سه فرزند او، هیچگاه این مداح و شاعر دلسوخته را از پای نینداخت و او در سال‌های پس از جنگ درگذشت. حضور رهبر معظم انقلاب در منزل حاج نادعلی کربلایی، از دیگر افتخارات این ذاکر بااخلاص و مداح پیشکسوت بود؛ هرچند که او در ساعات عصرگاهی به روضه رفته بود و آقا را در خانه‌اش دیدار نکرد و اتفاقاً همیشه از حسرت این دیدار روی منبر زیاد می‌گفت. حاج ولی‌الله سلیمانی اما در کنار فرزندان رزمنده‌اش (قدرت‌الله، اسدالله و محمد) در قالب کاروان‌های روحانیون و مبلغان بارها به جبهه‌های نبرد اعزام شده بود. او سال‌ها چشم‌ انتظار پیکر فرزندش بود. جنازه اسدالله (مسعود) چند سال پیش تفحص شد و با تشییع باشکوه مداحان و مردم به خانه ابدی رفت. این در حالی بود که پدر مداح او، حکایت مفقودی مسعود را در جبهه و هنگام عملیاتی شنیده بود که خودش هم در آن حاضر بود. این مداح قدیمی، اوایل ماه مبارک رمضان سال 92 درگذشت.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

حاج ولی الله سلیمانی و فرزند شهیدش مسعود

حیف است وقتی از مداحان رزمنده صحبت می‌کنیم، از حاج علی‌اصغر نیکدل، رزمنده هشت سال دفاع مقدس و ذاکر پیشکسوتی که این روزها به خاطر بیماری، بینایی‌اش را از دست داده است، یادی نکنیم.

پدر شهیدی که شعر مولا علی (ع) یادگارش بود

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

در میان مداحان غرب تهران که افتخار داشتن دو فرزند شهید را داشت، حاج اسماعیل ولیخانی، شاعر و ذاکر اهل بیت (ع) بود که به «طالع» تخلص می‌کرد. او از شاعران معروف روزگار خود بود و شعرهای شاخصی از او در حافظه مداحان است. یکی از آن شعرها، مرثیه معروف «مناجات علی از سوی نخلستان نمی‌آید» است. دو فرزند این شاعر که به عضویت گروه پارتیزانی شهید چمران در آمده بودند، مفقود شدند. سرانجام، داغ فقدان محمدحسن و غلامرضا، طالع را در 22 تیرماه 74 از پا انداخت و این مداح سینه‌ سوخته به اربابش حسین (ع) پیوست. از پدران شهیدی که اهل شعر و ادبیات بودند، می‌توان نامی هم از حاج احمد صالح، پدر خلبان مجید صالح برد که هرچند در یک سانحه هوایی و در جریان یک پرواز مسافری درگذشت، اما مداحان به خاطر سوز و گداز پدرش و امتناع او از خواندن روضه علی اکبر(ع)، مجید را هم «شهید» قلمداد کردند. اغلب پدران شهید، دیگر در میان ما نیستند و در قطعه پدران و مادران شهدا در بستر سرد خاک آرمیده‌اند. مرحوم حاج سیدعلی‌اکبر سجادیان، پدر شهید مصطفی سجادیان، مرحوم حاج ابوالفضل کیانی، پدر شهید مجید کیانی، مرحوم حاج تقی متبحری، پدر شهید ضیاءالدین متبحری، مرحوم تقی ادریسی، پدر شهید داوود ادریسی، حاج محمدتقی فارسی، پدر شهید محمود فارسی و … از آن جمله‌اند.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

تعداد دیگری هم از آنها هستند که در بستر بیماری، سال‌هاست با پیری و سالمندی دست و پنجه نرم می‌کنند که از آن جمله می‌توان به حاج حسین خدامی، پدر شهید مهدی خدامی و حاج آقا برقعی، پدر شهید سیدداوود برقعی اشاره کرد.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویراین پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

 

شهیدی از روزهای خونین انقلاب

در میان شهدایی که جامعه مداح تقدیم انقلاب کرده است، نمی‌توان بر نام شهیدی که در روزهای پیروزی انقلاب در جنوب تهران و به وسیله شلیک هلیکوپترهای رژیم پهلوی به شهادت رسید، قلم قرمز کشید. شهید احمد تاری ـ که اینک خیابانی در حوالی میدان خراسان به نام اوست. او برادر مداح و شاعر ارزنده اهل بیت (ع) یعنی حاج محمود تاری است. این شهید در روزهای خونین بهمن 57 هدف گلوله ارتش شاهنشاه قرار گرفت و به شهادت رسید. شهید سیدحسین موسوی نیز برادر یکی از مداحان پیشکسوت به نام حاج سیدعلی اصغر موسوی، مدیر جامعه مداح شرق تهران است که در جبهه‌های نبرد دعوت حق را لبیک گفته است.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

پدری که یار و یاور نواب بود

در میان مداحان پدر شهید، نام یک مرشد و ذاکر پیشکسوت، درخشش ویژه‌ای دارد و آن، مرشدرجب رضایی است که نواب صفوی به خاطر اشتغال او به شغل شریف نانوایی، وی را «شاطرالعلما» خوانده است. شهید حسن رضایی، یکی از چند پسر اوست که در سال‌های دفاع مقدس به شهادت رسید. البته از این مداح، دو ذاکر به یادگار مانده است؛ حاج مهدی و حاج حسین رضایی که اولی، دست‌اندرکار خانه مداحان و جامعه مداح تهران نیز هست. مرشد رجب که در سال‌های خفقان به نواب صفوی در منزلش پناه داده بود، در سحرگاه بیستم ماه مبارک رمضان در سال 72 از دنیا رفت.

شهید محمدرضا ملاحیدر، شهید محمدعلی فرهادپور، شهید علی‌اکبر طرازانی، شهید علی‌اصغر ذاکری، شهید غلامحسین حاج‌امیری، شهید حسن نیکوقدم، شهید سیدحسن موسوی، شهید باقر نی‌طباء، شهید احمد یاری، شهید محمد فخاران، شهید مصطفی توکلی، شهید سیدعلی‌‌اکبر شهربانی، شهید حسن رحمانی، شهید مسعود سلطانی، شهید علی‌اصغر کیانی، شهید مرتضی کاظمی، شهید علی فصیح‌گفتار، شهید سعید ذاکری، شهید صدری، شهید مصطفی جعفری، شهید محمدعلی فراهانی، شهید حسین مصطفایی و شهید محمود طالبی، دیگر شهدای جامعه مداح تهران را تشکیل می‌دهند.

FacebookTwitterGoogle+Yahoo MailGoogle GmailEmailYahoo MessengerWhatsApp



منبع: این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند | پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/3:: 1:30 عصر     |     () نظر
<      1   2