ضعیفعالی
چکیده: ولایت پذیری در مکتب اسلام ناب محمدی(ص) همچون دیگر امور عبادی دارای مراتب و حد و نصاب تخصیصی است.
ولایت در مکتب اسلام و جهان بینی توحیدی از چنان جایگاه والایی برخوردار است که، بزرگان و علمای اسلام از آن به عنوان رکن و اساس توحید و دژ مستحکم الهی یاد کرده اند1.
مفسر کبیر قرآن و بزرگ اسلام شناس دوران حضرت علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر المیزان، در کتاب شیعه در اسلام فرموده اند: «توحید بدون اعتراف به امام و ولی درست نیست2» و دلیل این ادعا را این گونه بیان فرموده اند: «چون توحید اعتراف به ذات موصوف به صفات حمیده مانند عالم و قادر است و از جمله صفات حمیده که جزو توحید است، این است که خداوند دارای اولیاء است3»
روایت شده زمانی که حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام، به اجبار مأمون ملعون، از مدینه به استقبال شهادت می رفت و عازم مرو بود؛ در شهر نیشابور که عده زیادی به استقبال آن حضرت آمده بودند، به خواست مردم توقف کوتاهی نمود، و برای هدایت مردم به سمت توحید و احراز غاصبانه بودن حکومت عباسیان و اینکه حکومت و خلافت، فقط حق دوازده امام بر حق شیعه است، حدیث مشهوری بنام سلسله الذهب بیان فرمودند.
این حدیث از جمله احادیث قدسی است که به قول دانشمندان علوم اسلامی و متخصصین علم حدیث، راویان آن طلایی است و حدیثی محکم تر از این حدیث در عالم حدیث وجود ندارد.
امام رضا(ع) از پدر بزرگوارش امام موسی کاظم(ع) و ایشان از پدرش امام صادق(ع) و ایشان از پدرش امام باقر(ع) و ایشان از پدرش امام سجاد(ع) و ایشان از امام حسین(ع) و ایشان از برادرش امام حسن(ع) و ایشان از پدرش امام علی(ع) و ایشان از پیامبر اسلام(ص) و ایشان از جبرئیل و جبرئیل از خداوند عزوجل نقل فرموده اند: که خداوند متعال فرموده اند:
«کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی4»
یعنی (کلمه طیبه «لا اله الا الله») قلعه مستحکم و دژ استوار من است، هر کس آن را بگوید، در این قلعه و دژ استوار داخل می شود، و اگر در آن وارد شد از عذاب روز رستاخیز در امان خواهد بود.
در ادامه این روایت آمده است، وقتی که امام رضا(ع) می خواستند به حرکت خود ادامه دهند در حالیکه سوار بر مرکب بودند، فرمودند: «به شرطها و شروطها و انا من شروطها» یعنی درست است که شعار توحید و کلمه طیبه لااله الا الله حصن یا قلعه مستحکم خدا است. و هر کس آنرا به زبان بیاورد و داخل این قلعه شود از عذاب خدا در امان خواهد بود، اما تحقق این امر یک شرط دارد، و آن شرط خود امام رضا(ع) است. یعنی شرط پذیرش ادعای توحید از هر انسانی، پیروی از امام حق و پرهیز و رویگردانی از امام باطل و طاغوت و طاغوتیان است. یعنی قبولی توحید مشروط بر ولایت پذیری و اطاعت از یک امام و ولی منصوب شده از طرف خدا آن هم ولی زنده و حی و حاضر است.
در عیون الاخبار الرضا شیخ صدوق مشابه این روایت این گونه آمده است: «... ولایه علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی5» علما و دانشمندان علوم دینی حدیث سلسله الذهب را مختص ولایت دوازده امام بر حق شیعه می دانند. و توحید هر کس را که از زیر ولایت دوازده امام بر حق شیعه شانه خالی کرده و امامت و ولایت دوازده امام بر حق شیعه را، به هر دلیلی انکار نموده یا قبول نکرده اند، و به جای اطاعت از امام معصوم و والی منصوب از طرف خدا، به اطاعت از امام و حاکم جور و غاصب روی آورده اند؛ توحید چنین افرادی بنا به تعاریفی که از توحید در ربوبیت تشریعی ارائه شد؛ ناقص بوده و چنین افرادی مرتکب شرک در طاعت و شرک در ربوبیت تشریعی خداوند شده اند.6
ممکن است سؤال شود که این اصل درباره امام معصوم ثابت است و چه ارتباطی با عصر ما (عصر غیبت) و زمانی که ما به امام معصوم و منصوب از طرف خدا دسترسی نداریم دارد؟
اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان علوم دینی برای پاسخ به چنین سؤالی، به حدیث مقبوله عمربن حنظله که از امام صادق(ع) روایت شده استناد می کنند.
حدیث مقبوله عمربن حنظله، حدیثی طولانی است ولی آن قسمت که مورد استناد و نیاز مبحث ماست، که در اصل مغز و پیام ویژه حدیث است از این قرار است که: عمربن حنظله می گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم، وقتی ما به شما در امور حکومتی دسترسی نداریم چه کار کنیم؟ اگر اختلافی در مورد ارثی یا مسأله دیگری، پیش آمد به طوری که به قضاوت قاضی نیاز شد و به شما دسترسی نداشتیم چه کار کنیم؟
امام صادق در جواب فرمودند: به فقهای جامع الشرائط مراجعه کنید و بعد از بیان صفات و ویژگی های فقهای جامع الشرایط فرمودند: «... فانی قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکم و لم یقبله منه فانما بحکم الله استخف و علینا رد و الراد علینا کافر راد علی الله و هو علی حد من الشرک بالله.7..»
این سخن حضرت به چه معناست؟ اینکه می فرمایند: رد کردن حکم فقیه جامع الشرایط، حکم شرک را دارد یعنی چه؟ کسی که حکم فقیه جامع الشرائط را رد می کند، نمی گوید: دو خدا وجود دارد؛ بلکه می گوید: حکم این فقیه را قبول ندارم. این فقیه هم نه خدا، نه پیغمبر و نه امام معصوم است؛ بلکه یک فقیه است؛ چرا باید انکار حکم او باعث شرک شود؟
اگر بیان قبل در ذهن شما باشد و مقدار بیشتری آن را تحلیل کنید، معلوم می شود که این مطلب هم از آن به دست می آید؛ چراکه وقتی اطاعت امام معصوم واجب است، و او فرمود: من فلانی را وکیل یا حاکم یا نائب خودم قراردادم و باید از او اطاعت کنید، اطاعت او چه حکمی دارد؟ وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام شخصی مثل مالک اشتر را تعیین می کنند و می گویند: او را عامل قرار دادم و اطاعت او بر شما لازم است، چه کار باید کرد؟ در این صورت اطاعت مالک اشتر واجب می شود چرا؟ چون اطاعت امام معصوم است، چرا اطاعت امام معصوم واجب است؟ چون اطاعت خداست؛ این حکم، مصداق ربوبیت تشریعی الهی است. خدا فرموده است: امام معصوم باید حاکم باشد، و وقتی امام فرمود: «در مرتبه نازل تر حاکم شما ولی فقیه است»، اطاعت از او، از مصادیق اطاعت از ربوبیت تشریعی الهی می شود. در این صورت این سخن که انکار حکم او در حد شرک به خداست (هو علی حد من الشرک بالله) معنا پیدا می کند.
تا اینجا به اجمال با اهمیت ویژه و جایگاه والای ولایت و ارتباط آن با توحید آشنا شدیم.
آیا هر کس بتواند چنین تعریفی از ولایت و جایگاه آن در مکتب اسلام و نظام اسلامی ایران ارائه دهد می توان او را ولایت پذیر یا ولایت مدار تلقی نمود؟
قطعاً پاسخ منفی است. چراکه ولایت شناسی تا ولایت مداری و ولایت مداری تا ولایت پذیری فاصله های زیادی باهم دارند. ممکن است برترین و برجسته ترین افراد در امر ولایت پذیری؛ نتوانند تعریفی درخور ولایت و یا تعریفی که علما و تحصیل کردگان حوزه و دانشگاه، از ولایت ارائه می دهند، از خود ارائه دهند که نمونه های آن را بارها و بسیار در طول تاریخ انقلاب اسلامی و قبل از آن در تاریخ اسلام دیده ایم.
کارگران، کشاورزان، صنعتگران و دانش آموزان نوجوانی که در هشت سال دوران دفاع مقدس، به اسوه های ولایت پذیری در تاریخ اسلام معرفی شده اند، ممکن است به علت کم سوادی و عدم تحصیلات عالی و تکمیلی، نتوانند آن گونه که شیوه اساتید حوزه و دانشگاه است، تعریف کلاسیکی از ولایت و ولایت پذیری ارائه دهند. اما در عمل، هیچ استاد حوزه و دانشگاهی در ولایت پذیری به پای آنها نرسیده و نخواهد رسید.
کسی که می تواند به طور کلاسیک و مطابق اصول فلسفه و کلام، به شیوه متکلمین و فلاسفه، ولایت را تعریف و تشریح و تفسیر نماید، به او ولایت شناس می گویند که از اینگونه ولایت شناسها در سازمان های جاسوسی موساد و سیا زیاد وجود دارد.
ولایت شناسی یا معرفت نسبت به ولایت از بدیهیات و مقدمات امر ولایت پذیری است. لیکن ولایت شناسی یا معرفت نسبت به ولایت، که موردنظر ما است و آن را، جزو مراتب و حد و نصاب و درجات ولایت پذیری می دانیم در یک تعریف خشک و بی روح، یا در یک شناخت بدون عمل خلاصه نمی شود.
معرفت و شناخت موردنظر ما نسبت به ولایت، معرفت و شناختی است که، ما را به حق ولایت برساند، و عارف به حق ولایت نماید.
حق ولایت
حق ولایت این است که، ما معرفت و شناخت پیدا کنیم که، ولایت در سرنوشت ما و در دینداری ما و در دنیا و آخرت ما، چه نقشی دارد. و ما در مقابل مقام عظمای ولایت، چه تکالیف و شرح وظایفی داریم.
بدیهی است، هر وقت ما با جایگاه ولایت در دین و زندگی خود آشنا شدیم و تکالیف خود را در مقابل ولایت شناختیم و آزادانه و آگاهانه و به قصد تقرب و تکمیل توحید خود، بلاقید و شرط، حتی زمانی که امر ولایت برخلاف میل و نظر ما است نسبت به انجام آن قیام نمودیم؛ تازه می توانیم ادعا کنیم که ولایت شناس هستیم که در این صورت نیز، تا ولایت پذیری راه زیادی خواهیم داشت.
از محضر علامه طباطبایی رحمته الله علیه، درخصوص لزوم معرفت امام زمان(عج) سؤال شد که مقصود از معرفت امام زمان که در روایت «من مات ولم یعرف امام زمانه، مات میته جاهلیه »8 یعنی: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد مانند مردم زمان جاهلیت مرده است. چیست؟ که ایشان در جواب فرمودند: «یعنی امام علیه السلام را مفترض الطاعه بداند چنان که در روایت دیگر به این معنی تفسیر شده است. وگرنه اسم و شخص امام علیه السلام را که کافر و مؤمن می دانند و شناختن امام زمان(عج) به عنوان مفترض الطاعه تحقق نمی یابد مگر این که امام سابق و نصب او را نص از امام سابق بشناسد و اگر به یکی از ائمه علیهم السلام معرفت نداشته باشد معرفت او کامل نخواهد بود.»9
پینوشتها:
1-پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مصباح یزدی، مقاله ولایت رکن توحید است.
2- شیعه در اسلام علامه طباطبایی صفحه 722
3- در محضر علامه طباطبایی صفحه 97 و 89
4- بحارالانوار علامه مجلسی جلد 49 ص 321
5- عیون الاخبار الرضا جلد 2 ص 631
6- برای اطلاعات بیشتر به معارف در قرآن و خداشناسی در قرآن و آموزش فلسفه و مقاله ولایت رکن توحید است مراجعه شود.
7- اصول کافی جلد یک ص 45
8- اصول کافی جلد یک صفحه173
9- 727 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبایی
منبع:روزنامه کیهان
کلمات کلیدی: