منابع مقاله:
آثار فقهای شیعه به روشنی نشان می دهد که بحث ولایت فقیه گزاره ای نوبنیاد نبوده و در دوره های گذشته به نحوی کانون دقت و بررسی فقها بوده است. آنان در باب های فقهی چون قضا، بیع، خمس، زکات، حج، امر به معروف و نهی از منکر، این مسأله را مورد بررسی قرار داده اند. درباره پیشینه بحث ولایت فقیه، برخی معتقدند با تلاش وحید بهبهانی (متوفای 1208 ق) فقه اجتهادی احیا شد و در فقه سیاسی شیعه تحولی پدیدار گشت و اصل ولایت فقیه در فقه حکومتی مطرح شد. پس از آن، این بحث به گونه ای مبسوط در فقه سیاسی شیعه مورد بررسی قرار گرفت. پژوهشگران طرفدار این دیدگاه بر این باورند که ولایت فقیه امری جدید در تاریخ اندیشه سیاسی اسلام (شیعه) و از مسائل مستحدثه در دو سده اخیر است. اینان معتقدند نظریه دولت در فقه شیعه و اختصاص جایگاهی برای فقیه در حکومت را نخستین بار ملااحمد نراقی (متوفای 1245 ق) مطرح کرد.
ابن فهد در بحث پرداخت خمس با طرح وجوب اصل خمس در زمان امام معصوم علیه السلام می گوید: پرداخت خمس در زمان غیبت واجب است. حال اگر حاکم وقت جائر باشد، مکلف در حفظ آن با دفن و غیره... یا پرداخت آن به فقیه جامع الشرایط مخیر است، زیرا که فقیه مأمون از خطا و نایب از امام است و مثل امام خمس را مصرف می کند. ایشان در کتاب مصباح المبتدی و هدایة المقتدی در بحث خمس می گوید:
و فی غیبته علیه السلام یتعیّن اخراج حصة الاصناف الثلاثة و هی النصف بمباشرة أو استنابة و لایجب الدفع إلی الحاکم و یتخیّر المکلف بین عزله من یجب الدفع عنه و یحفظه بالدفن او غیره مع الوصیة و کذا الوصی و هلم جراً فلا اعلم خلافاً فی هذا و بین دفعه الی الفقیه الجامع للشرائط المامون لیفرقه بالنیابه عن الامام علیه السلام علی نحو ما یفعله الامام علیه السلام لو کان حاضراً اما لمعرفة سیرته او بالاجتهاد و لا یجوز الی غیر جامع الشرایط و تبری ذمة الدافع الیه قطعاً... وی می افزاید: نعم یجوز تفریق من نصبه نائب الامام مع حضوره و غیبته و لو نصب فقیه جامع الشرائط لذلک عدلاً جاز و هو نائب عنه لاعن الامام... .
در ادامه، با طرح سؤالی مبنی بر این که آیا فقیه بدون اذن صریح امام می تواند به نیابت از امام نماینده ای معرفی کند یا نه، می گوید: «نعم لو اقتضت المصلحة ذلک فی بعض الاوقات جاز کما فی حاله زماننا هذا».
3. در بیان ابن فهد، فقها از موقعیتی برخوردارند که می توانند مردم را به اجتماعاتی چون نماز جمعه و نماز عیدین فراخوانند و این نظر برگرفته از تفویض این اختیارات و شؤون از سوی ائمه علیهم السلام به آنان است. حقیقتی که شالوده فقه سیاسی ابن فهد را تشکیل می دهد. وی در بحث نماز جمعه یادآور می شود که نماز جمعه واجب تعیینی است، چرا که خودش نمازی مستقل است و در زمان غیبت، فقیه مأمون از باب نیابت از امام علیه السلام باید به اقامه آن مبادرت ورزد.
ایشان در کتاب مصباح المبتدی و هدایة المقتدی می گوید:
اما الجمعه و هی صلوة براسها و لیست ظهرا مقصور، کمازعم بعض العامة ... فلیس للمکلف اسقاطها... و فی الفقیه یجمعون مع الامن و وجود نائب الغیبة و هو الفقیه الجامع للشرائط.
4. از جمله مواردی که ابن فهد تصریح به نیابت فقیه از امام می کند، بحث پرداخت خمس مستحقان به دست مجتهد است. وی در مقام تبیین وظیفه فقیه می گوید: فقیه هنگام پرداخت خمس به مستحق باید نیت کند که از باب نیابت از صاحب الامر علیه السلام این عمل را انجام می دهد. ایشان در کتاب مصباح المبتدی و هدایة المقتدی می گوید: «ادفع هذا المقدار الی هذا المستحق لو کالتی عن فلان و نیابتی عن صاحب الامر»، یا بگوید: «اخرج هذا القدر نیابة عن صاحب الامر...».
گفتنی است در نظر او اگر ورثه میّتی که خمس بدهکار است، تصمیم به پرداخت خمس میت کنند، فقیه هنگام اخذ خمس باید چنین نیت کند: «اقبض هذا من ترکة فلان مما یستحقه الإمام معه نیابة عن الامام لوجوبه قربة الی الله».
5. در نظر ابن فهد جهاد بر کسانی که دارای شرایط خاص باشند واجب کفایی است. ایشان در بیان شرایطی که به واسطه آن جهاد بر انسان واجب می شود معتقد است به واسطه دعوت امام معصوم علیه السلام یا نایب عام او یعنی فقیهان جهاد بر انسان واجب می شود. وی در باب هشتم کتاب النیةمی گوید:
الباب الثامن فی الجهاد و هو واجب علی المکلف الذکر الحر السلیم من العمی و المزمن و منع الابوین و الفقیر الذی لا یجد معه النفقه و السلاح علی الکفایة مع دعا الامام او نائبه عموماً و هو فقیه المامون او خصوصاً لقتال الحربی او الذی المخل بالشرائط و الباغی و للدفع عن النفس مطلقا مع وجود الامام او غیبته... .\ ب) مواردی که ابن فهد به ولایت عامه فقیه تصریح نکرده ، ولی شاهدی بر مدعا می تواند باشد:
مواردی که ابن فهد ضمن ارائه نظرگاه های خود، در پی فهم ارائه منصب ولایت به فقیهان از جانب امام معصوم است. هر چند در این موارد تصریحی بر مدعا به چشم نمی خورد، اما با توجه به مباحث قبل می تواند شاهدی بر مدعای ما باشد:
ابن فهد در باب زکات و خمس آرایی دارد که مؤید نظر ماست. ایشان در بحث زکات می گوید: «دفعها إلی الإمام أو نائبه أو الفقیه المأمون حال الغیبة». پس درباره نیّت فردی که باید زکات را به فقیه تحویل دهد می گوید: معطی زکات. باید چنین نیت کند: «ادفع زکاة مالی الواجبه علیّ الی الامام او الی الساعی او هذا النائب او هذا الفقیه لوجوبه علی...».
در کتاب المحرر فی الفتوی نیز می گوید: «یجب دفع الزکوة مع الغیبة إلی الفقیه فإنّه أبصر بمواقعها و لتوجه قصد المهاویج إلیه و لاشتماله علی الاستنار و تعظیم شعائر الله با جلال منصب الفقیه».
ابن فهد در بحث مستحقان زکات در جواب این سؤال که آیا در زمان غیبت سهم الساعی و مؤلفة القلوب حذف می شود یا نه، می گوید:
یسقط مع غیبة الإمام و المؤلفة و قیل سقط معهم السبیل و علی ما قلنا لا یسقط، أقول تسقط فی حال الغیبة سهم السعاة فلیس للفقیه أن ینصب عاملاً و ان جازله تولّی غیر ذلک من الأحکام و یسقط أیضاسهم المؤلفة لإنّهم یستمالون (یتمالون) للجهاد و هو مشروط بظهور الإمام و هل یسقط سهم السبیل أعنی علی تفسیره إن قلنا إنّه تشمل المعالج تسقط لنفائها حال الغیبة و إن قلنا باختصاصه بالجهاد سقط و قد مرّ الخلاف فیه و قد یمکن وجوب الجهاد علی بعض الوجوه فیکون النصیب باقیاً مع وقوع ذلک التقدیر؛
در زمان غیبت سهم مؤلفة القلوب و بنا به قولی سهم ابن السبیل نیز حذف می شود. اما بر مبنای سخن ما سهم ابن السبیل ساقط نمی شود. به نظر بنده در زمان غیبت سهم الساعی ساقط می شود. فقیه حق ندارد فردی را به عنوان کارگزار در این امر تعیین کند. هر چند فقیه در احکام دیگر ولایت دارد. سهم مؤلفة القلوب ساقط می شود، زیرا پرداخت زکات عامل ایجاد انگیزه برای شرکت در جهاد است. جهاد مشروط به ظهور امام است. اگر بگوییم سهم ابن السبیل شامل درمان های دوران جنگ می شود، چون جهاد در عصر غیبت منتفی است، این سهم ساقط است و اگر بگوییم اساسا سهم ابن السبیل مختص به جهاد است. باز هم این سهم ساقط است، ولی از آن جا که می توان در برخی حالات (در عصر غیبت) جهاد را واجب دانست. با این فرض سهم ابن السبیل همچنان باقی است.
وی در مصارف خمس می گوید: در صورتی که امام علیه السلام در غیبت باشد، منصب تصرف و مصرف خمس در راه های معین شده به عهده فقیه است. ایشان در کتاب المحرر فی الفتوی می گوید: «و فی حال الغیبة یصرف النصف الی مستحقه و یصرف مستحقه علیه السلام الی الاصناف مع (فضول، قصور،) کفایتهم و یتولی ذلک الفقیه...».
خلاصه نظر ابن فهد در بحث زکات و خمس آن است که در عصر غیبت اعطای زکات و خمس به ولی فقیه واجب است. ایشان ولی فقیه را متصدی مصرف آن یا اذن دهنده در مصرف آن معرفی می کند. بنابر این نظر ایشان در بحث خمس و زکات دلیلی بر تثبیت و تأثیر ولایت فقیه است.
عبارات ارائه شده سعه مشرب ابن فهد در پذیرش شؤون حکومتی فقیه را آشکار می سازد. در نگاه ایشان فقیه مأمون در قله حکومت قرار داشته و هماره پرچم فقه را در اوج قله حکومت دارد. وی بر این باور است که دستورهای شرع در زمینه اجرای حدود بسیار گسترده است و دوران غیبت را نیز فرامی گیرد. احکام قضایی اسلام به حکم عقل و شرع هرگز نباید تعطیل شود و بایستی با هر وسیله ممکن از فراگیری فساد جلوگیری شود و این وظیفه فقیهان است که به پاخیزند و احکام الهی را اقامه کنند. وی می افزاید افزون بر دلیل عقلی، مقبوله عمربن حنظله نیز به روشنی بر این مطلب دلالت دارد.
کلمات کلیدی:
از افتخارات ما شیعیان ولایت اهلبیت است و این سرمایهی بزرگی است که برای سعادت دنیا و آخرتمان به آن دل بستهایم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی دیگر از افتخارات الهی برای جامعهی ما رقم خورد و آن اینکه حکومت ما مبتنی بر ولایت شد؛ ولایتی که شعاع ولایت اهلبیت است. همانطور که ماه نورش را از خورشید میگیرد و اگر خورشید به آن نتابد، نوری ندارد، ولیفقیه هم انسانی است مثل سایر انسانها، اما از ناحیه خورشید ولایت یعنی امام معصوم صلواتاللهعلیه بر او نوری میتابد که مردم از آن نور بهره میبرند، و همانطور که خداوند متعال امام معصوم را به وسیله پیغمبر اکرم تعیین فرموده است، باید ولیفقیه هم به صورتی به خدای متعال، پیغمبر اکرم و ائمه اطهار اتصال داشته باشد. برای این انتساب است که ائمه علیهمالسلام فرمودند کسی که واجد این شرایط باشد جانشین ماست؛ کسی که علم، فقاهت و دین را بهتر از دیگران بشناسد، تقوی و خداترسیاش بیش از دیگران باشد و منافع جامعه و مصالح اسلام را فدای منافع خودش نمیکند، و به مسائل جامعه آگاه است و فریب دشمنان را نمیخورد، نور امامت به او میتابد و او نزدیکترین و شبیهترین افراد به امام معصوم است که هرگاه به امام معصوم دسترسی نداریم از او استفاده میکنیم. همانطور که وقتی از نور خورشید بهرهمند نمیشویم از نور ماه بهره میبریم. نور ماه هم نور خورشید است. ماه جسمی سیاه و تاریک است. نوری که ما شبها در آسمان میبینیم نور خورشید است که به ماه تابیده است و از ماه منعکس میشود.
همه با مفهوم ولایت آشنا هستیم. ولایت، جزء فرهنگ شیعه است، اما کمتر دربارهی معنا، ویژگیها، مشخصهها و مؤلفههای آن فکر میکنیم. ولایت واژهای عربی است که در فارسی، واژهای که کاملا معادل آن باشد نداریم و معنای دقیق آن را به فارسی نمیدانیم. برخی تصور میکنند معنای ولایت دوستداشتن است. بله، دوستداشتن لازمهی ولایت است، اما عین معنی ولایت نیست. محبت اهلبیت به شیعیان اختصاص ندارد؛ اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان اهلبیت پیغمبر را دوست دارند. در بین برادران اهل تسنن کسانی هستند که محبتشان نسبت به اهلبیت کمتر از امثال بنده نیست. واقعاً عاشق اهلبیت هستند. به امامتشان اعتقاد ندارند، اما به خاطر انتسابشان به پیغمبر و فضایلشان، دوستشان دارند. علم، زهد، شجاعت، و کمالات دیگرشان را انکار نمیکنند. نمیدانم شما چه اندازه با برادران اهل تسنن ارتباط و از روحیاتشان خبر دارید، ولی هم در ایران و هم در کشورهای عربی، بسیاری از اهلتسنن هستند که واقعاً نسبت به اهلبیت عشق میورزند.
مصر کشوری سنینشین است. شیعهی آن بسیار کم است. قاهره، پایتخت آن، شهر بسیار بزرگی است، شاید از تهران هم بزرگتر است. یک شهر قدیمی دارد و مثل تهران شهرکهایی در کنار آن ساختهاند. شهر عظیمی شده است. مرکز شهر قدیمی آن دانشگاه الازهر و جامع الازهر و میدان الازهر است که یادگار سلاطین فاطمی است. فاطمیان گروهی از سلاطین شیعه هفتامامی بودند که سالها بر مصر حکومت میکردند. بیشتر عظمت و فرهنگ مصر از دوران فاطمیان است. در اطراف میدان مرکزی این شهر چند ساختمان عظیم وجود دارد. یکی از آنها دانشگاه الازهر است که تقریباً بزرگترین دانشگاه اسلامی دنیا به شمار میرود و در آن بیشتر علوم دینی تدریس میشود. یک طرف آن هم مسجد الازهر است که به دانشگاه وصل است. طرف دیگر آن هم مشهد رأسالحسین است؛ بارگاهی است مثل بارگاه حضرت معصومه سلاماللهعلیها. بارگاه مفصلی است. از بارگاههای بعضی از امامان بزرگتر است. مصریان معتقدند که سر سیدالشهدا سلاماللهعلیه در اینجا دفن شده است. مقبرهی عظیمی ساختهاند و اطراف آن هم رواقهای بسیاری وجود دارد. وقتی مصریها ازدواج میکنند؛ عقدشان را که خواندند عروس و داماد به مشهد رأسالحسین میآیند و برای تبرک شیرینی پخش میکنند. هلهله میکنند و تا عروس و داماد به حرم رأسالحسین نیایند عروسیشان مبارک نمیشود. بنده خودم دیدهام که عرض میکنم. وقتی به آنجا میآیند، به خاک میافتند و آستانهی در را میبوسند.این احترام فقط به خاطر این است که معتقدند سر امام حسین علیهالسلام درآنجا دفن است؛ البته ما معتقدیم اینگونه نیست، اما آنها چنین اعتقادی دارند و همیشه، روز و شب این حرم زوار دارد. منظور اینکه معنای سنی بودن این نیست که به اهلبیت محبت نداشته باشند.
شاید حدود بیست سال پیش با آقای مسعودی خمینی؛ تولیت پیشین حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها سفری به مالزی و اندونزی داشتیم. آنجا به دفتر رابطة العالم الاسلامی که یک سازمان جهانی است، رفتیم. اصل آن در کشور سعودی است و در هر یک از کشورهای اسلامی دفتر و نمایندهای دارد که ارتباطشان را با کشور سعودی حفظ کنند. آنجا بیشتر درس قرآن و ادبیات عربی برگزار میشود. جلسات دیگری هم دارند. نماینده رابطه العالم الاسلامی مالزی یک مصری شافعی بود. جوانی مصری مهمان او بود. گفت اگر شما اجازه دهید ایشان قصیدهای که در مدح اهلبیت گفته است بخواند. این جوان مصری یک قصیده در مدح اهلبیت خواند که بنده و آقای مسعودی از شوق بیاختیار گریه افتادیم از بس زیبا گفته بود.
منظورم این است که حتی کفار هم محبت اهلبیت را دارند، چه برسد به مسلمانان. مگر میشود مسلمانی، دختر و پسر پیغمبر را دوست نداشته باشد. آن هم با این کمالاتی که از ائمه همه عالم را پر کرده است. گروه شاذی بودند که با اهلبیت دشمنی داشتند که معلوم نیست اصلاً کسی از آنها باقیمانده باشد. بنابر این اگر معنای ولایت، محبت است تقریبا همهی مسلمانان محبت دارند. همه اهلبیت را دوست دارند آن هم دوستداشتنهای عجیب. واقعاً عاشقانه دربارهی آنها سخن میگویند و اظهار محبت میکنند، پس ولایتی که ما شیعیان میگوییم به چه معناست؟ حتماً اضافهای دارد و فقط دوست داشتن نیست؛ چون دیگرن هم این محبت را دارند.
خوب است واژه ولایت را در قرآن بررسی کنیم و مشتقاتش را ببینیم در چه موردی به کار رفته است. اگر بخواهیم بحث جامعی داشته باشیم به یکی دو جلسه تمام نمیشود. در این جلسه چند نکتهی برجستهاش را عرض میکنم. واژهی «ولایت» و مشتقات آن یعنی ولیّ، مولی، تولی، همه از یک ماده است. ریشه همهی آنها ولایت است. صفت مشبههاش ولیّ میشود. جمع آن اولیاء است. فعلش هم تولی است. کلمه ولیّ در قرآن گاهی درباره خدا به کار رفته است. همه شما آیه الکرسی راحفظ هستید؛ «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النور وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»1 خدا بر مؤمنین ولایت دارد. در مقابل، کافران هم ولیّ دارند، اما ولیّ آنها خدا نیست؛ ولیّهای آنها طاغوت است. وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ درباره خدا فقط میگوید ولیّ، اما درباره کافران میگوید اولیاء. چون شیاطین یکی نیستند، فراوانند؛ مثل نور و ظلمت. نور یکی است، اما ظلمت انواع دارد. بههرحال یکی از موارد ولایت، ولایت خدا بر مؤمنان است. مشابه این معنا در کلمهی «مولی» در سوره محمد صلیاللهعلیهوآله است: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ؛ خدا مولای مؤمنان است، ولی کافران مولی ندارند.»2 معمولاً مولی را به آقا معنی میکنیم. میگوییم خدا آقای مؤمنان است. سرور مؤمنان است، اما کافران آقا ندارند. برخی از آیات، مؤمنان را ولیّ خدا معرفی میکنند. یادتان باشد آیات پیشین خدا را ولیّ مؤمنان معرفی میکرد. «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ اولیای خدا که همان مؤمنان خالص هستند هیچ ترس و بیمی ندارند»3 کلمهی اولیاءالله را بسیار استفاده میکنیم در قرآن هم مکرر ذکر شده است. پس از یک سو خدا ولیّ مؤمنان است، و از دیگر سو مؤمنان ولیّ خدا هستند. تعبیر دیگری هم داریم که مؤمنان ولیّ همدیگرند: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ...؛ مؤمنان بعضی با بعضی دیگر ولایت دارند.»4 این ولیّ اوست، او هم ولی این است. پس کلمهی ولیّ و مفهوم ولایت به گونهای است که بر خدا نسبت به بندگان، بر بندگان نسبت به خدا، و بر مؤمنان نسبت به یکدیگر اطلاق میشود. مفسران و بزرگان لغتشناس درباره ریشه، مقومات و مؤلفههای ولایت تحقیق کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که ولایت در اصل لغت به این معناست که دو موجود آنچنان به هم نزدیک باشند که بین آنها هیچ چیز بیگانهای وجود نداشته باشد. اگر چنین رابطهای بین دو موجود باشد، میگویند این ولیّ آن موجود است. اگر کسی آنقدر به خدا نزدیک بود که بین او و خدا، بیگانهای وجود نداشت، هم او به خدا نزدیک است و هم خدا به او نزدیک است؛ بنابراین هم خدا ولیّ اوست و هم او ولیّ خدا. پس هم خدا ولیّ مؤمنان است و هم مؤمنان ولیّ خدا. خود مؤمنان هم با یکدیگر همین حالت را دارند. آنهایی که واقعاً ایمانشان کامل است آنچنان با همدیگر ارتباط، اتصال و پیوند دارند که بیگانهای نمیتواند بینشان نفوذ کند؛ البته این ولایت، ولایتی است که بار معنایی ارزشی دارد؛ ولایت مثبت و ایجابی است. همیشه ارتباط مثبت نیست. گاهی ممکن است انسان به کسی نزدیک بشود و از او ضرر ببیند. درباره شیطان اتفاقاً همینگونه است. در همین آیهالکرسی گفتیم: وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛ ولیّ مؤمنان خداست، اما ولیّ کافران طاغوت است. با طاغوت هم میشود ولایت داشت. خداوند درباره شیطان میفرماید شیطان بر کسی تسلط ندارد مگر کسی که خودش را ولیّ شیطان کند. یعنی انسان میتواند با شیطان به گونهای ارتباط برقرار کند که خودش را در اختیار او قرار بدهد. وقتی که اینگونه شد شیطان بر او مسلط میشود، ولی او ابتدائاً تسلطی ندارد. انسان به دست خودش خود را تسلیم شیطان میکند.
از این بحث دو نتیجه میگیریم. خداوند با همه مخلوقاتش رابطهای تکوینی و وجودی دارد. او به همه چیز نزدیک است؛ «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»5 این نزدیکی و ارتباط، ولایت تکوینی الهی بر همه موجودات است، اما خداوند ولایت دیگری نیز دارد. اگر انسانی خودش را در اختیار خدا قرار دهد، خداوند رابطهی دیگری با او برقرار میکند، ربطهای که در آن خداوند میخواهد به او خیر برساند؛ او را سرپرستی میکند؛ بلاها را از او دور میسازد و محافظتاش میکند. این ولایت، تنها وقتی است که انسانی به اختیار، خودش را در اختیار خدا قرار میدهد. اما کسانی هم هستند که خودشان را در اختیار شیطان قرار میدهند. آنها اولیای طاغوت میشوند. این مقدمهای بود برای اصل مفهوم ولایت. این نتیجه را فراموش نکنید که یک ولایت تکوینی داریم که نمیشود آن را قطع کنید و آن مالکیت خدا نسبت به همه چیز است. این مالکیت را نمیتوان از خدا سلب کرد. خدا مالک هر موجودی است و این ملکیت، سلبشدنی نیست، اما ولایت به معنی دوم یعنی کسی که متصدی کارهای طرف مقابل میشود. خدا این ولایت را میتواند سلب کند. بگوید تو با من نیستی. من دیگر با تو کاری ندارم. میتواند بگوید برو گمشو! تو دیگر با ما ارتباطی نداری. آن ولایت تکوینی است و این ولایت تشریعی.
خداوند کسانی را معین کرده است که بتوانیم با آنها رابطه داشته باشیم. در این رابطه به اذن خدا خودمان را در اختیار آنها قرار میدهیم؛ «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»6 این ولایت را خدا برای پیغمبر قرار داده است. اگر مؤمنان خودشان را در اختیار پیغمبر قرار دادند و گفتند هر چه شما بگویید قبول است، ولایت پیغمبر را پذیرفتهاند، اما کسانی بودند که اینچنین نکردند. میگفتند ما مسلمان و مطیعیم، اما در عمل مخالفت میکردند. گاهی هم به ضرر پیغمبر اقدام میکردند. گاهی در جلسات خصوصیشان مؤمنان را مسخره میکردند، حتی بر ضد پیغمبر توطئه میکردند. قرآن اینها را منافق مینامد. در یکی از جنگها «ابیبنکعب» که رئیس منافقان بود گفت: این مهاجرن ـ مؤمنان را میگفت ـ یک مشت مردم آوارهای هستند که به مدینه آمدند و مزاحم ما شدند. وقتی به مدینه برگردیم بیرونشان میکنیم؛ «یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ؛ وقتی به مدینه برگشتیم کسی که عزت بیشتری دارد این آوارههای ذلیل را بیرون میکند.»7 قرآن میگوید کسانی که خودشان را مسلمان میدانستند اینگونه توطئه میکردند. اینها ولایت پیغمبر را ندارند. ولایت حقیقی آن است که انسان خودش را در اختیار پیغمبر و امام معصوم بگذارد. بعد از ایشان هم هر که را امام معصوم تأیید کند ولیامر مسلمین میشود. وقتی انسان خودش را در اختیار او میگذارد و میگوید هر چه تو میگویی چشم، ولایت برقرار میشود.
در روز غدیر وقتی پیامبر به همه حجاجی که از مکه آمده بودند دستور داد تا کنار آن غدیر8 جمع شوند، خطبهای خواندند. فرمودند: «ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ آیا من بر شما ولایت ندارم؟»9 همه گفتند: بله، خدا این ولایت را برای شما قرار داده است. «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» یعنی پیغمبر اختیار مردم را بیشتر از خودشان دارد. از خود مردم به خودشان سزاوارتر است. یعنی خدا برای پیغمبر اختیاری قرار داده است که بیش از خود انسان بر آنها حق تصرف دارد.
چرا پیامبر این را فرمود؟ برای اینکه بگوید همان مقامی که خدا به من داده است به اذن و امر خدا برای علی علیهالسلام تعیین میکنم؛ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» آن مقدمه را فرمود تا بگوید این مولا که میگویم همان اولی من انفسهم است که اول از شما اقرار گرفتم: «الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ آیا من نیستم که طبق این آیه اختیار شما را بیش از خودتان دارم؟» گفتند: بله. فرمود: اکنون خداوند این ولایت را برای علی علیهالسلام قرار داده است. وقتی شعاع این ولایت به ولیامر میتابد مثل نور خورشید است که به ماه میتابد. نور خودش نیست، ولی وقتی داده شد از آن نور استفاده میکنیم همانطور که از نور خورشید استفاده میکنیم، پس حقیقت ولایت این است که انسان با کسی پیوندی برقرار کند و خودش را در اختیار او قرار بدهد. این میشود تولّی. در آن آیه هم که خدا میفرماید کسانی نسبت به شیطان چنین کاری میکنند همین است: «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ؛ تسلط شیطان بر کسانی است که ولایت او را میپذیرند.» یعنی خودشان را در اختیار شیطان قرار میدهند. میگویند حکم آنچه فرمایی! میگوید: چشمت را اینجا به کار ببر! میگوید: چشم. میگوید: زبانت را آن طور به کار ببر! میگوید: چشم. میگوید: دست به مال مردم دراز کن! پا به ملک غصبی بگذار! میگوید: چشم. این میشود ولایت شیطان. ولایت خدا کدام بود؟ میفرماید: چشمت را حفظ کن، به نامحرم نگاه نکن! میگوید: چشم. میفرماید: گوش به موسیقی حرام نده! غیبت نکن! میگوید: چشم. اگر انسان خودش را در اختیار خدا قرار بدهد، ولیّ خدا میشود. پس حقیقت ولایت این است که انسان به اختیار، خودش را تابع دیگری کند. ارتباطی با او برقرار کند که در دل، او را دوست داشته باشد؛ عملش مطابق رأی او باشد؛ وقتی که دشمن به او حمله میکند از او حمایت کند و جان و مالش را در مصلحت او صرف کند، این میشود ولایت. خدا میخواهد بندهاش اول در مقابل خودش اینگونه تسلیم باشد بعد در مقابل پیغمبر و امام معصوم و یا کسی که جانشین و نائب امام معصوم است. این فرهنگ اسلامی شیعی است. اهل تسنن تا پیغمبر را قبول دارند، اگرچه خیلی از آنها به آن عمل نمیکنند مثل بسیاری از ما که ولایت اهلبیت را قبول داریم اما به آن عمل نمیکنیم. اهلسنت به ولایت خدا و پیغمبر اعتقاد دارند، اما بعد از آن، ولایت حضرات معصومین را قبول ندارند. نزد آنها نائب امام زمان، مقامی را که ما قائل هستیم، ندارد. اما فرهنگ شیعه این است که همانطور که باید در بالاترین درجه، از خدا اطاعت کنیم؛ دلمان با خدا باشد؛ خدا را دوست بداریم، بعد از آن باید نسبت به پیغمبر و ائمه معصوم چنین حالتی را داشته باشیم؛ از اسمشان خوشمان بیاید؛ در دلمان محبتشان را داشته باشیم؛ احترامشان کنیم؛ در عمل نیز نشان بدهیم و به دستوراتشان عمل کنیم. این میشود ولایت پیغمبر و امام، وقتی هم به امام معصوم دسترسی نداریم، باید تابع جانشین امام معصوم باشیم. این مفهوم ولایت در فرهنگ قرآنی است.
فرهنگ قرآنی با فرهنگ الحادی سر سازگاری ندارد. ما در زندگی، با فرهنگ دیگری که درست نقطه مقابل این فرهنگ است، مواجه هستیم. گفتیم اسلام یعنی با اختیار خودمان، خودمان را تسلیم خدا کنیم. آن فرهنگ میگوید اصلاً معنی ندارد انسان تسلیم کسی بشود، هر کسی خودش مستقل است، آگاه است و هیچ کس حق ندارد به او امر و نهی کند. غربیها اسم این را به یک مفهوم، آزادی میگذارند و میگویند: حتی خدا حق ندارد به ما دستور بدهد! ما بر خدا حق داریم! بعضی از این نویسندگان معروف کشورمان که از مشاهیر کشور به شمار میآیند و چندی است که ماهیت آنها روشن شده است، بحثها و سخنرانیهای متعدد میکردند؛ کتابهایی مینوشتند که اصلاً انسان این عصر، نه تنها تکلیفی ندارد، بلکه بر همه چیز حق دارد، انسان امروز طالب حقش است، حتی باید حقمان را از خدا بگیریم. خدا بر ما حقی ندارد، و این اوج اومانیسم یعنی انسانمداری است! عصر انسان است، خدا باید به انسان خدمت کند، اگر جایی کم گذاشته، باید بروم مطالبه کنم. چرا کمک نمیکند؟ چرا امر و نهی است و برخلاف میل من است؟ این فرهنگ درست نقطهی مقابل فرهنگ دینی ماست. ما میگوییم تمام وجودمان را باید در اختیار خدا و هر کس که از طرف او تعیین شده، قرار بدهیم. آن فرهنگ میگوید که باید خدا را به استخدام خودت درآوری! البته ته دلشان به وجود خدا معتقد نیستند. خدا که استخدامکردنی نیست، ولی در تعبیراتشان میگویند: ما باید حقمان را از خدا هم بگیریم؛ هیچ کس حق ندارد ارادهاش را بر انسان تحمیل کند؛ انسان آزاد مطلق است. این فرهنگ اومانیسم است که در ایدئولوژی لیبرالیسم تجلی میکند. لیبرالیسم شاخهها و مراتبی دارد؛ ضعف و شدت دارد، اوج آن این است که انسان حتی از بندگی خدا آزاد است. طبعاً چنین تفکری نمیپذیرد که ما باید به دستورات امام و پیغمبر عمل کنیم. وقتی میگویند خدا هم حق ندارد به ما دستور بدهد، طبعاً پیغمبر و امام هم حق ندارند، چه برسد به کسی که جانشین امام است و ولیامر مسلمین است. میگویند مردم خودشان به اختیار خودشان رأی میدهند و رئیسجمهور تعیین میکنند. تا اندازهای که خود مردم گفتهاند حق تصرف دارد، چون خود مردم به او رأی دادهاند. گفتهاند تو بیا چندی بر ما حکومت کن! اما ولایت چیست؟ولیفقیه کدام است؟ خدا هم حق ندارد دستور بدهد. درباره قوانین اسلام هم هرچه مردم رأی دادند، اعتبار دارد، چون خودشان خواستهاند، اما نمیشود به مردم گفت اسلام اینگونه گفته است، شما باید عمل کنید. این دو فرهنگ است. ما باید از اول حسابمان را با این دو صاف کنیم. یا رومی روم یا زنگی زنگ. اصل همه مشکلات اینجاست. اسلام میگوید شما بنده خدایید، وجودتان سرتاپا برای خداست. اینها میگویند ما برای خودمان هستیم، باید همه چیز را بنده خودمان کنیم، ما باید آقای عالم باشیم و بندگی معنا ندارد.
اسلام میگوید «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ ما انسان و جن را فقط برای بندگی آفریدیم.»10 اینها میگویند اصلاً بندگی مفهومی منفی است. این واژه را باید از قاموس انسانیت حذف کنیم. انسان آقای خودش است و هر چه دل خودش خواست همان است. قابل پذیرش نیست که کسی به بندگی خدا یا دیگری دستور بدهد. ما از ابتدا باید جهت این فلش را معین کنیم که به این طرف است یا به آن طرف. اگر در عمق دل ما این است که ما بندهی خدا نیستیم و خدا هم حق ندارد به ما دستور بدهد دیگر نوبت به ولایتفقیه نمیرسد. دیگر نَشُسته پاکیم! اگر بگوییم بله هم اسلام را قبول داریم هم انقلاب اسلامی و هم تفکر لیبرال یا اومانیسم و انسانمداری را، مثل این است که بگویند کوسهای، ریشهای پرپشتی دارد! کوسه و ریش پهن جمع نمیشود. اگر کوسه است پس ریش ندارد و اگر ریشپهن است یعنی کوسه نیست. نمیشود هم مسلمان بود و هم احکام خدا را قبول نداشت. میگوید خدا هم حق ندارد به من دستور دهد، قانون هر چیزی است که من بخواهم. وقتی میپرسی که پس اسلام یعنیچه؟ میگوید اسلام یعنی همین که من آزادم. اسلام یعنی آزادی! آزادی از چه؟ از خدا؟ این ریشهی همهی اختلافاتی است که ما در عصر خودمان ملاحظه میکنیم. این ریشهی همهی فتنههاست. آبشخور همهی فتنهها اینجاست. اینها حاضر نیستند آنچه را خدا گفته، عمل کنند. وقتی به آنها میگویی که غیر از قرآن و حدیث و پیغمبر و امام معصوم باید از ولیفقیه هم اطاعت کنید، میگویند ما خدا را هم قبول نداریم، چه برسد به ولیفقیه! پیداست آن طرز فکر همین نتیجه را هم خواهد داد. نمیشود از اومانیست توقع داشت که به ولایتفقیه قائل باشد؛ شدنی نیست. این همان کوسه و ریش پهن است. اگر چندی هم به این حرفها قائل میشوند، برای این است که من و شما را فریب دهند. اگر از اسلام، خط امام و امثال آن دم میزنند، شوخی است؛ میخواهند ما را فریب بدهند وگرنه این دو تا با هم نمیخواند. یا بندگی خدا یا بندگی نفس. قرآن میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»11 میگوید این پیمانی است که خدا با بندگانش بسته است. در فطرت همهی انسانهاست. هر انسانی به خودش مراجعه کند میداند که من مالک خودم نیستم. آیا من خودم به خودم چشم دادم؟! من خودم به خودم قلب دادم؟! حتی نمیدانم قلب چه چیزی است و چگونه کار میکند. اینها ملک من نیست. پس سرتاپای وجودم مملوک است و مالک دارد، اما آن فرهنگ میگوید نه اینها امری تصادفی است. مادهای منفجر شده و کمکم میلیونها و میلیاردها سال گذشته و در آن حیات پیدا شده است. اول موجودات میکروسکوپی و بعد حیوانات دریایی و بعد میمون و سپس انسان درست شد! اتفاقی است. نه کسی ما را خلق کرده و نه نقشهای در کار است. نه کسی مالک ماست و نه کسی اختیار ما را دارد. تصادفاً پیدا شدهایم و حالا همین هستیم. باید خر خود را برانیم و زیر بار هیچ کسی هم نرویم. این دو طرز فکر است. قرآن میگوید: من با بنیآدم عهد فطری دارم. شما ناچارید بندگی کنید. یا بندگی خدا یا بندگی شیطان. حتماً یکی از این دو بندگی را خواهید داشت. باور ندارید، از هر کس میخواهید بپرسید؛ از آن بچه تا آنهایی که به اوج قدرت رسیدهاند، بپرسید وقتی گرسنه میشوید چه کار میکنید؟ میگوید هر چیزی دستم برسد میخورم. دیگر چارهای نیست. چرا؟ نمیتوانم. نیرویی بر من مسلط است که میگوید باید بخوری. نخوری نمیشود، نمیتوانم. جوان در حالتی برخی فیلمها را تماشا میکند. صحنههایی را میبیند و نمیتواند کاری نکند. هزار بار نصیحتش کنید که ضرر دارد؛ مریض میشوی؛ وضع خانوادهات به هم میخورد؛ وقتی تحریک شد و به این شدت رسید دیگر نمیتواند. نمیتوانم یعنی چه؟ یعنی بندهام.
کسانی هم هستند مثل پیغمبر، مثل علی صلواتاللهعلیهما میگویند: «کفى بی عزا ان اکون لک عبدا؛ چه افتخاری بالاتر از اینکه من بندهی تو باشم»12 انسان ناچار است که بندگی کند؛ یا بندگی شیطان یا بندگی خدا. باید انتخاب کرد. باید از ابتدا حسابمان را صاف کنیم. یا باید ولایت خدا را پذیرفت یا ولایت طاغوت را. بیولایت نمیشود؛ یا بندگی شیطان یا بندگی خدا. اگر بندگی خدا را نکردیم خیال نکنیم آزادیم؛ هزار خدا برای خودمان درست کردهایم. چرا اینطور لباس میپوشی؟ چون مد است وگرنه مسخرهام میکنند؛ جبر محیط؛ جبر تاریخ؛ جبر طبیعت؛ یعنی چه؟ یعنی من در مقابل اینها اختیاری ندارم؛ یعنی بندگی. اما خدا میگوید اینها را رها کن؛ فقط خدا؛ «...قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ...؛ خدا را بگیر و همه را رها کن.»13 حالا که بناست بنده باشیم و بندگی کنیم، کسی را بندگی کنیم که مالک ماست و همه چیز ما از اوست. چرا کسی را بندگی کنیم که وقتی حسابش را میکنیم میبینیم از ما پستتر است؟ این مدها را چه کسانی درست کردهاند؟ واقعاً بعضی از آنها خیلی خندهدار است. انسان پارچهای قیمتی بخرد و آن را بساید، پارهاش کند بعد بپوشد! این چه عملی است؟ چه مصلحتی است؟ چه زیبایی دارد؟ هر صاحب ذوقی میداند که زیبایی ندارد. یک چاک سر زانویش بیندازند؛ یکی این طرف یکی آن طرف، چه زیبایی دارد؟! بسابند آن را که مثل پارچه کهنه بشود که چه؟ چرا؟ چون فلان نادان فرنگی اینگونه لباس پوشیده است. از او تقلید کنیم! بندهی یک احمق آمریکایی باشیم! خب بندهی خدا! اگر قرار است بندگی کنی، بندهی خدا باش. اول باید این حساب را پاک کنیم. من باید بندهی خدا باشم یا بندهی شیطان؟ شیطان که شد، نفس هست، آمریکاییاش هست، اروپاییاش هست، روسیاش هست، انواع و اقسام دارد، ظلمات است. اما بندگی خدا یک راه است. آن یک نور است، اما راههای باطل فراوان است. بنده خدا که نشدی، زیر پای این دشمن و آن دشمن و این احمق و آن احمق میافتی و کارت به کجا برسد، خدا عاقبتت را به خیر کند، اما این طرف یک راه بیشتر نیست؛ «أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ» راه راست؛ صراط مستقیم، بندگی خداست. اگر از این راه خارج شویم در دستاندازها، کجراههها و بیراههها میافتیم تا بالاخره گمراه و نابود بشویم. از اول بنا را بگذاریم که فقط بندگی خدا بکنیم. ولایت خدا، پیغمبر، امام معصوم، جانشین امام معصوم.
والسلام علکیم و رحمه الله وبرکاته
1 .بقره، 257.
2 . محمد،11.
3 . یونس، 62.
4 . توبه،71.
5 . ق، 17.
6 . احزاب، 6.
7 . منافقون،8.
8 . غدیر به معنای آبگیر است. غدیر آبگیری بود که آب باران در آنجا جمع میشد و مسافران به آنجا میآمدند و حیواناتشان را آب میدادند.
9 . بحار الانوار، جلد28، ص98.
10 . ذاریات، 56.
11 . یس، 61-60.
12 . بحار الانوار، جلد74، ص402.
13 . انعام، 91.
کلمات کلیدی:
مجتبی خامنه ای اخلاقی ترین فردی است که در زندگی ام دیده ام
البته خاطرههای مفصل دیگری دارم، ولی چون میدانم ایشان از بازگویی این مطلب مکدر میشوند نمیگویم. دقتهای زیادی در این زندگی انجام میشود. مثلا در سفری همشیرهام با مقام معظم رهبری به سفر استانی رفته بود. بعد که آمد گفتم نکته جالب چه داری؟ وی گفت: آقا چندین جا را به صورت سرزده و به دور از چشم دیگران برای بازدید رفتند اما نکته عجیب این است که....
بخشی از گفتگوی «فریدالدین حداد عادل» با «سالنامه مثلث» که به تازگی منتشر شده است برای خوانندگان انتخاب شده است:
متن کامل در ادامه مطلب...
رابطه شما با دامادتان، حاج آقا مجتبی [خامنهای] چگونه است؟
ایشان اخلاقیترین فردی است که من در طول عمرم دیدهام. در این??ـ?? سالی که با ایشان هستم هیچ وقت صدای بلند یا کلمهای خلاف ادب از وی نشنیدهام. هیچ وقت نشد که خواهرم از ایشان نزد ما گله کنند. هیچ زمان هم منزل آنها خشک، تلخ و بیروح نبوده است. همانطور که میگوید و میخندد و با بچهها و جوانان معاشرت میکند به همان اندازه جدی، پرکار و پرتلاش و درسخوان است. معمولا تا دو سه نیمه شب مطالعه میکند. بسیار اهل مطالعات مذهبی و اخلاقی است. در به کار بردن الفاظ و اظهارنظر در مورد اقوال و اعمال افراد بسیار دقیق است. در مورد بدترین دشمنانش هم منصفانه حرف میزند.
ایشان چند فرزند دارد؟
یک پسر دارد.
تقریبا همسن هستید؟
خیر. ایشان ?ـ? سال از من بزرگتر است.
با یکدیگر رابطه خانوادگی تنگاتنگی دارید؟
بعد از برادرانشان فکر میکنم رابطه ما به خاطر نسبت فامیلیمان زیاد است و اخیرا هم با هم در سفر خانوادگی دلچسبی بودیم.
رفت و آمد نزدیک با خانواده مقام معظم رهبری هم دارید؟
نه به آن معنی ولی در حد مناسبات فامیلی بی رابطه نیستیم اما رابطه عمیق و گسترده نداریم. مادر?ها با هم سلام و علیک خوبی دارند.
اولین بار که خبر خواستگاری فرزند مقام معظم رهبری را از خواهرتان شنیدید چه احساسی داشتید؟
من و خواهرهایم خیلی متعجب شده بودیم.
چرا؟
خانم آقا به طور ناشناس آمده بودند از خواهرم خواستگاری کرده بودند. مادرم گفته بود ایشان درس دارد. گفتند حالا صحبت کنیم. پدر و مادرم رفتند یک گوشه و با هم صحبت کردند. ما هم علت طولانی شدن صحبت آنها را از هم پرسیدیم. من رفتم گفتم چه خبر است؟ مادرم گفت میدانی برای خواهرت خواستگار آمده؟ گفتم اینکه طبیعی است. وی جواب داد نه، این بار برای پسر مقام معظم رهبری آمدند. من گفتم یعنی چه میشود؟ بالاخره هر برادری نسبت به آینده خواهرش حساسیتهایی دارد چه رسد به آنکه شوهر آینده وی بخواهد پسر مقام اول نظام باشد. از این بابت خیلی ذهنم مشغول شد.
بعد که ماجرا جلو رفت چه شد؟
اولین دیدار ما خیلی خوب بود، چون وقتی حاج آقا مجتبی آمدند با خواهرم صحبت کردند من اتاق دیگر بودم. ایشان از اتاق آمد بیرون. مادر گفت بنده خدا آقای مجتبی خامنهای تنهاست، برو با ایشان صحبت کن. دیدم حاج آقا مجتبی کت و شلوار به تن دارد – آن وقتا ایشان هنوز معمم نشده بود- بعد از احوالپرسی، دیدم چیزی که در ایشان نیست روحیه آقازادگی و تکبر و غرور است. لذا خیلی زود با هم صمیمی شدیم. همان روز هم یک بحث داغ و سنگین در مورد شخصیتهای معروف اصلاحطلبان انجام دادیم.
چه سالی بود؟
?? بود.
تا پیش از این وصلت حضرت آقا را از نزدیک دیده بودید؟
یکی، دو مورد پیش آمده بود. عموی من در کرمانشاه معاون سیاسی استاندار بود و بعدها سرپرست استانداری شد. در این مدت به خاطرِ غائله کردستان و بعد جنگ، حضرت آقا زیاد به آنجا سفر کرده بودند و با هم خیلی آشنا بودند. ارادت فامیلی ما به مقام معظم رهبری از همان جا شروع شد. یک بار در باغ پدربزرگ مرحومم دور هم جمع بودیم، ایشان گفت آیتالله خامنه ای بادیگران فرق میکنند. اصلا یک خصلت اضافه دارد. همان موقع به عمو هم گفت ایشان را دعوت کند. یک بار بیاید منزل ما که در همان ایام ایشان دعوت را قبول کردند. بعد هم که این لطف شامل حال ما شد. روزی که عروسی خواهرم بود به من گفتند آقا میخواهند عروس را ببینند.
تا آن موقع خواهر شما را ندیده بودند؟
نه. در مراسم عروسی رسم است که داماد همراه یک نفر سر سفره عقد برود و گفتند کسی باشد که به عروس و مادر عروس محرم باشد. من به مدت پنج دقیقه در کنار حضرت آقا تنها بودم بدون انکه محافظی باشد. پدرم آن موقع نبود. ما رفتیم به منزل مقام معظم رهبری. خانه ایشان را دیدم. کف اتاق فرش ماشینی بود. ظاهرش خیلی ساده بود و یک گوشه ایستادیم و ایشان خوشامدی گفتند و به اقوام وی تبریک گفتند. یک نکته جالب اینجاست که وقتی رهبری آمدند خیلی از خانم ها آمدند جلو. خیلی التماس دعا گفتند و خیلی عرض ارادت کردند. چند نفر از خانمها با دیدن ایشان منقلب شدند و گریه کردند. شما تصور کنید خانمی که آمده عروسی و بعد اشک بریزد چه وضع بدی در چهره او پیدا میشود. بعد از عروسی به یکی از محارم گفتم چرا چهرهات اینطور شده است؟ گفت آقا را دیدیم گریه کردیم. آن روز کف خانه فرش ماشینی بود. روز بعد که خانم من هم حضور داشت گفتم چطور بود؟ گفت موکت بود. یعنی همان یک شب خانه رهبری مملکت فرش ماشینی پهن بود.
از آن سال تا به حال حاج آقا مجتبی در آپارتمانی زندگی میکنند. ایشان سه بار در طول زندگیشان اسبابکشی کردهاند. همیشه یک کامیون وسایل منزل را جابهجا میکند.
منزل مقام معظم رهبری از آن تاریخ نرفتید؟
تنها باری که رفتم روز عروسی خواهرم بود. بعدها به اتفاق پدرم به کتابخانه شخصی ایشان رفتم. فقط میتوان بگویم ما نمیتوانیم اینطور زندگی کنیم. یعنی خواهید دید خدا چگونه با آقای مخملباف رفتار خواهد کرد. چون دروغهایی را نسبت میدهد که هیچ کدام آنها صحت ندارد. ای کاش یک دانه از حرفهای وی در یک سال اخیر درست بود.
آقا خیلی کتاب دارند، خیلی کتاب به ایشان هدیه میشود و خیلی کتاب هم میخرند و خیلی کتاب هم میخوانند. اما این محیط کاملا ساده است. کف آنجا موکت است. هیچ تجملات خاصی در آن نیست. نه اینکه امکان آن نباشد بلکه رهبری اجازه ورود تجملات به زندگی خودشان را نمیدهند. یک وقت هم به مناسبت تولد پسرم، آقا را دیدم و ایشان در گوش یحیی ما ( محیالدین) اذان گفتند. حاج آقا مجتبی به ایشان گفتند آقا فرید دوست دارند از شما یک چیزی به یادگار داشته باشند. مقام معظم رهبری گفتند یادگاری چه باشد؟ حاج آقا مجتبی چون می دانست من دوست دارم یک انگشتری از آقا بگیرم توصیفاتی کرد. ایشان فرمودند: فهمیدم و انگشترشان را دادند.
من خیلی از گرفتن این انگشتر خوشحال شده بوده و هستم. به خواهرم گفتم عجب انگشتری! همشیرهام گفت میدانی قصهاش چیست؟ یکی از شیعیان یمن یک شیشه بلورین بزرگ عقیق درجه یک یمنی برای آقا فرستاد. اول که آمده بود کسی از قیمت آن خبر نداشت و به مناسبت یکی از اعیاد مقدس ایشان به عروسها و پسران خود یک نگین هم داده بودند. بعد به طریقی کسی توانسته بود قیمت عقیق را بفهمد و از گران قیمت بودند آن آگاهی پیدا کند. بعد که آقا این قضیه را فهمید برای آنکه نرم زندگی تغییر نکند بقیه آن عقیقها را دیگر وارده زندگی نکرده بودند و گذاشته بودند تا به خانواده شهدا بدهند. حالا انگشتر عقیق چیست که بخواهد نگین آن ارزش داشته باشد، بعد شیعهای از یمن به مرجع تقلید خود آن را هدیه داده بود ولی مقام معظم رهبری اینقدر تحفظ دارند.
البته خاطرههای مفصل دیگری دارم، ولی چون میدانم ایشان از بازگویی این مطلب مکدر میشوند نمیگویم. دقتهای زیادی در این زندگی انجام میشود. مثلا در سفری همشیرهام با مقام معظم رهبری به سفر استانی رفته بود. بعد که آمد گفتم نکته جالب چه داری؟ وی گفت: آقا چندین جا را به صورت سرزده و به دور از چشم دیگران برای بازدید رفتند اما نکته عجیب این است که بعد از سفرآقا گفتند همه هزینههای سفر شما را از جیب خودم پرداخت کردم اگر جایی با وسیله نقلیه دولتی برای کار خودت رفتی یا خریدی کردی که کسی حساب کرده یا جایی مورد پذیرایی ویژهای قرار گرفتی بگو تا هزینه ان را بپردازم.
یا اینها یک جایی رفته بودند تا آثار تاریخی آن منطقه را بازدید کنند و متوجه شده بودند که مسئولان امنیتی و انتظامی آمدند یکسری بازدیدکنندهها را زودتر خارج کردند و جلوی ورود بقیه را نیز گرفتهاند تا خانواده رهبری راحت بتوانند محوطه را بازدید کنند. رئیس دفتر آقا و خانواده مقام معظم رهبری از شنیدن این خبر آنقدر ناراحت شده بودند که هم از محافظین خود گله کرده و هم با مسئولان انتظامی برخورد کردند وبعد به خاطر خاصه خرجی آنها زودتر برگشتند. اینها تصویری کوچک از این زندگی است.
از لحاظ تفکر و دید سیاسی با حاج آقا مجتبی چقدر نزدیک هستید؟
خیلی دید سیاسی ما نزدیک است. چون ایشان نگاه و بینشش کاملا با رهبری همگون و همسو است و ما ازاین حیث احساس آسودگی خاطر و اطمینان صددرصد داریم. هر جا تکلیف باشد و دستور رهبری، ایشان به وظیفه خود عمل میکنند.
ایشان به این شکل فعالیت سیاسی ندارند. ایشان خیلی درس میخوانند و خارج فقه تدریس میکنند و در کار خود نیز موفق هستند و خیلی پیچیدهتر از دروس متداول درس خارج طرح مطلب میکنند.
منبع:جهان
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
سید خراسانی نشانه ای بزرگ از نزدیک بودن ظهور
|
سید خراسانی کیست و در هنگام ظهور چه می کند؟ مصداق یابی سید خراسانی در دیدگاه مقام معظم رهبری(مدظله) ، از نهی تا تشویق! آیا مقام معظم رهبری(مدظله) از سید خراسانی بودن خویش اطلاع دارد؟! آیا مقام معظم رهبری(مدظله) ترویج مصداق شناسی شخصیتهای ظهور را درست می دانند ، و به آن رضایت دارند؟! آیا مقام معظم رهبری(مدظله) موظف نیست در صورت نادرست بودن این بحث ها به این انحرافات پایان دهد؟! مشهور بودن آقا به سید خراسانی در بین عوام و خواص! گردان استشهادیون نمونه ای از برخورد سریع آقا با اقدامات و مباحث نادرست! سکوت همراه با رضایت مقام معظم رهبری(مدظله) نشانه چیست؟
یکی از شخصیتهای برجسته عصر ظهور سید خراسانی است که بنا بر روایات شریف با سپاهی انبوه از ایران قیام کرده و به سمت عراق پیش می رود ، شعیب بن صالح جوانی گندمگون و زیرک با ارده ای پولادین و بصیرتی شگفت فرمانده لشگر اوست. سید خراسانی چند ماه مانده به ظهور و در ماه مبارک رجب به همراه سفیانی و یمانی در یک روز قیام می کند و هدف همه اینها عراق است. سید خراسانی و سپاهش با اصلی ترین دشمن امام زمان(عج) که سفیانی می باشد و عراق را اشغال نموده است ، وارد کارزاری سخت شده و بعد از شکست او ، با امام زمان(عج) بیعت نموده و لشگریانش را تحت اختیار امام زمان(عج) قرار می دهد. انشاالله ما در آینده ، طی مقاله ای مفصل ثابت خواهیم کرد که مصداق شخصیت الهی سید خراسانی که بسیار مورد تکریم و تاکید اهل بیت(ع) قرار گرفته ، مقام معظم رهبری(مدظله) می باشد. ( روایات شریف از او و سپاهش بعنوان زمینه سازان ظهور امام زمان(عج) یاد کرده و شیعیان را برای پیوستن به سید خراسانی تشویق می کنند) ما در این مجال اندک به طور خیلی خلاصه به ذکر مشخصات سید خراسانی و انطباق آن بر مقام معظم رهبری(مدظله) پرداخته و در ادامه به این سئوال مهم پاسخ خواهیم داد که آیا مقام معظم رهبری(مدظله) سید خراسانی بودن خویش را قبول دارد یا نه؟! (به لطف خدا مقاله مفصل سید خراسانی در آینده نزدیک منتشر خواهد شد) صفات ذکر شده در روایات شریف برای سید خراسانی امام باقر (ع): « یخرج شاب من بنی هاشم بکفّه الیمنى خال، ویأتی من خراسان برایات سود بین یدیه شعیب بن صالح، یقاتل أصحاب السفیانی فیهزمهم » ملاحم ابن طاوس، ص 77; عقد الدرر، ص 128، باب 5 ?- « شاب » یا جوان بودن :کلمه شاب در عربی ، جوان ، دارای طراوت و سرزندگی جوانی معنی می دهد و همانطوریکه که در فرهنگ ما افرادی(با هر سن و سالی) که سرزنده و با نشاط و طراوت باشند ، می گوییم جوان است ، در عرب نیز ، علاوه بر جوانان که سن و سال کم دارند ، کلمه شاب در مورد افراد دیگری که سرزنده و سرحال و بشاش و باطراوت باشند ، به کار می رود. سرزندگی و طراوت و بشاشیت موجود در مقام معظم رهبری(مدظله) بسیار آشکار است بطوری که ا یشان با وجود سن زیاد از بسیاری از جوانان نیز سرحالتر است ، کوهپیمایی ایشان که تا مدتی قبل هر هفته به طور منظم دوبار در سحرگاهان انجام میشد ، خود گواه این مطلب است.
( سرزندگی و شادابی آقا زبانزد خاص و عام است در حالی که بسیاری از جوانان سال تا سال برنامه ای بر ای سفر به کوه و کوهپیمایی ندارند معظم له هفته ای دوبار در سحرگاهان کوهپیمایی می کنند و البته سرعت و چابکی ایشان نیز در این کوهپیمایی ها بسیاری قابل توجه است) ?- مٍن بنی هاشم :سیادت سید خراسانی که البته در مورد مقام معظم رهبری(مدظله) نیاز به توضیح ندارد ، ایشان از طرف پدر سید حسینی بوده و به فرموده برخی از بزرگان از طرف مادر نیز سید حسنی می باشند. (داستان سید حسنی و سید حسنی بودن آقا از زبان حجت الاسلام صدیقی) ?- مٍن خراسان :مسئله خراسانی بودن مقام معظم رهبری(مدظله) نیز آشکار است ، ایشان متولد خراسان بوده و پدر ایشان سید جواد با وجود اینکه آذری زبان هستند ، از دهها سال قبل از مهاجرین و مجاورین در کنار بارگاه مطهر امام رضا(ع) محسوب می شوند. و البته برخی از مفسرین کلمه خراسان را به کل ایران تعمیم می دهند و اعتقاد دارند که در زمان ائمه اطهار(ع) ، از لفظ خراسان بعضی مواقع کل ایران را مورد نظر داشتند که حتی در این صورت نیز باز این مسئله در مورد مقام معظم رهبری(مدظله) صدق می کند.
(اولین شناسنامه الکترونیکی در کشور که چند ماه قبل برای مقام معظم رهبری(مدظله) صادر شده است. محل تولد معظم له مشهد مقدس می باشد) ?- بکفّه الیمنى خال:خال را چه به معنای نشانه در دست راست بگیریم و چه بفرموده برخی از عزیزان به معنی خلل و سستی در دست راست بگیریم( از ریشه خال ، یخل ، خلل ) ، باز این قضیه در مورد مقام معظم رهبری(مدظله) صدق می کند. جراحت دست راست معظم له که در انفجار مسجد ابوذر در سال 60 به وجود آمد ، هم معنای نشانه را می تواند داشته باشد و هم موجب خلل و سستی شده است.
(مقام معظم رهبری(مدظله) لحظاتی پس از انفجار شدید در مسجد ابوذر تهران ، بسیاری از پزشکان از زنده ماندن معظم له در این انفجار شدید که در فاصله بسیار نزدیک ایشان رخ داد ، شگفت زده بودند)
?- بین یدیه شعیب بن صالح :شعیب بن صالح فرمانده لشگر اوست. ما انشاالله در آینده نزدیک ثابت خواهیم کرد که نشانه های ذکر شده برای شعیب بن صالح به طور عجیبی با رئیس جمهور محبوب و مکتبی ایران جناب دکتر احمدی نژاد مطابقت دارد و در این صورت به راحتی این قضیه یعنی در کنار هم بودن سید خراسانی و شعیب بن صالح یعنی مقام معظم رهبری (مدظله) و دکتر احمدی نژاد و اینکه با شروع تحولات بزرگ ظهور سید خراسانی شعیب بن صالح را بعنوان فرمانده لشگر خود انتخاب می کند ، قابل درک است.
( سید خراسانی و شعیب بن صالح دو شخصیت برجسته ایرانیان در زمان ظهور ) سید خراسانی شعیب بن صالح را بعنوان فرمانده لشگر خود برمی گزیند) آیا مقام معظم رهبری(مدظله) از این موضوع که برخی از بزرگان و منتظران امام زمان(عج) ، معظم له را بعنوان سید خراسانی می دانند اطلاع دارد و در صورت اطلاع آیا این موضوع را قبول دارد؟! ما با ذکر چند قضیه و نتیجه گیری از آن ، ثابت خواهیم کرد که آقا اولاً از سید خراسانی بودن خویش آگاه است ، ثانیا از وجود این مباحث در جامعه اطلاع دارد و ثالثا بر مصداق شناسی شخصیتهای ظهور رضایت داشته و حتی خود بر گسترش این مباحث تاکید دارند. در ابتدا با ذکر یک واقعه تاریخی به جواب این سئوال خواهیم پرداخت : برخورد با انحرافات و خرافه گرایی از وظایف رهبران دینی هنگامی که ابراهیم فرزند خردسال حضرت رسول(ص) ، به علت بیماری از دنیا رفت همزمان با آن خسوفی رخ داد ، در آن زمان که علت بسیاری از پدیده های طبیعی مشخص نبود ، بسیاری از مردم علت این خسوف را مرگ فرزند پیامبر اکرم(ص) دانسته و عنوان می کردند که این نشانه ی بزرگی و عظمت پیامبر خداست که خورشید هم در حزن او می گیرد. شاید برخی از اطرافیان پیامبر که عمق انحراف را نمی دانستند ، از اینکه این همزمانی باعث بیشتر شدن محبوبیت و مقبولیت حضرت رسول در بین عوام میشد ، راضی و خوشنود بودند ، ولی پیامبر اسلام(ص) وقتی از این بحث ها و شایعات مطلع شدند ، بی درنگ برای جلوگیری از انحراف اقدام کرده و طی یک سخنرانی در مسجد و بیان این مسئله که این خسوف یک امر طبیعی بوده و همزمانی آن هیچ ربطی به مرگ فرزند من ندارد ، به این انحراف و شایعات پایان داد. یکی از وظایف مهم رهبران جامعه اسلامی ، شناخت انحرافات و جلوگیری از ادامه آنهاست زیرا در صورت عدم برخورد با آنها می تواند به نتایج غیرقابل جبران برای جامعه اسلامی تبدیل شود . در عصر حاضر که دوران ارتباطات و سرعت نامیده می شود ، شناخت انواع و اقسام انحرافات مخصوصا در حوزه دین و علی الخصوص بحث بسیار مهم مهدویت و ظهور اهمیت مضاعف یافته از وظایف مهم بزرگان دین و انقلاب محسوب می شود. ما اعتقاد داریم که مقام معظم رهبری(مدظله) با کانالهای ارتباطی وسیعی که دارند به طور کامل از مباحث مهمی که در عرصه مهدویت در جامعه مطرح است مطلع می باشند و در موقع ضرورت آنها را هدایت می نمایند. ما در مقاله « بررسی موج بشارت ظهور در سالهای 78 تا 81 » به وضوح نشان خواهیم داد که این موج ظهور، ابتدا توسط مقام معظم رهبری آغاز شد و با بشارتهای ایشان ادامه یافت و حتی قبل از موعد مقرر ظهور یعنی عاشورای 81 که منطبق بر جمعه بود (و بسیاری از بزرگان انتظار ظهور را در این روز داشتند ، چون 23 ماه مبارک رمضان همان سال نیز طبق فرموده روایات در صبح جمعه بود) معظم له از به وجود آمدن تاخیر در ظهور خبر دادند ( نقل قول از آیت الله ناصری در جمع جوانان چند ماه قبل از عاشورای 81) (1) و در 19 دی سال ?? در دیدار جوانان قمی که در اندک مدتی پس از عاشورای موعود بود ، مقام معظم رهبری جوانان را به«مایوس نشدن» از «عدم تحقق وعده الهی»(ظهور) فراخواندند و اینه نشان می دهد که معظم له از تمام مباحث و جریانات و امواجی که در مهدویت و ظهور در جامعه شکل می گیرد و در جریان است ، اطلاع دقیق و کافی دارد. به موارد زیر دقت فرمائید : سید خراسانی ، مشهور در بین عوام و خواص! سردار سرافراز جبهه های حق علیه باطل سردار سرلشگر سید یحیی صفوی در سفری که مقام معظم رهبری به مشهد مقدس داشتند در جمع جوانان بسیجی در سال 78 اینگونه معظم له را مورد خطاب قرار می دهند: ای سید خراسانی! این بسیجیانت امروز اینجا جمع شده اند تا با تو عهدی دوباره ببندند و بگویند که تا آخر در رکاب شما خواهند بود تا زمانی که در رکاب امام زمان(عج) جانبازی کنند. و یا مداح دلسوخته اهل بیت(ع) حاج صادق آهنگران در سفری که آقا به دوکوهه داشتند در ایام عید (فروردین ماه) 81 ایشان را در یک مراسم رسمی با لفظ سید خراسانی مورد خطاب قرار دادند.
|
کلمات کلیدی:
(سید خراسانی بودن مقام معظم رهبری(مدظله) در بین بسیاری از خواص و بزرگان مشهور است)
و در آخرین مورد در دیدار 19 دی امسال، مردم قم در طی هم خوانی شعری در محضر معظم له
ایشان را با لفظ « یار خراسانی » مورد خطاب قرار دادند.
شعر یار خراسانی
( فایل صوتی هم خوانی شعر با صدای سلحشور ، بسیار جذاب 800kb)
دانلود شعر یاران خراسانی با صدای سید خراسانی!
هم خوانی سرود پادسدارن در محضر مقام معظم رهبری در ? آذر امسال :
سپاهیان همه مدیون عشقند خدا مردان حق مجنون عشقند
خراسانی ترین سید مخور غم که پاسداران حواریون عشقند
مو موسایی کنون بر نیل دارم برای ابرهه سجیل دارم
برای اوج علم و رشد ایمان دو بال از شهپر جبریل دارم
علی شوکت علی صولت علی نام خدایا رهبری تکمیل دارم
و نمونه های متعدد دیگر...
سئوال مهم
حال این سئوال پیش می آید :
با دقت در موارد بالا و اینکه مسئله سید خراسانی بودن آقا در محضر ایشان بارها و بارها تکرار
شده است ، آیا نمی بایست که معظم له در صورت نادرست بودن مسئله ، به این انحراف بزرگ
واکنش نشان داده و آن را گوشزد نموده و اصلاح فرمایند و به این مباحث نادرست پایان دهند؟!
نمونه ای از حساسیت مقام معظم رهبری(مدظله) به مسائل جاری جامعه
در مورد قضیه تشکیل گردان استشهادیون در قم بعد از عاشورای غمبار امسال که برای برخورد با
سران فتنه در صورت تعلل دستگاه قضایی و سکوت و رضایت مقام معظم رهبری اولتیماتوم داده بود ،
رهبر عزیز انقلاب دو هفته بعد از اعلام موجودیت گردان استشهادیون ، در دیدار سالیانه خود با مردم
قم با فرمایشات حکیمانه خود مبنی بر رعایت قانون و آرامش ، ضمن نشان دادن اطلاع و آگاهی خود
از قضیه ، راه درست را به فرزندان انقلابی خویش نشان دادند ، در حالی که از ابتدای تشکیل
گردایش از 2 هفته نمی گذشت:
...من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه
انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون....
پس می بینیم که معظم له از جریانات و بحثهای مهم موجود در جامعه مطلع بوده و در مواقع لازم آنها
را هدایت می کند.
( حلقه اولیه گردان استشهادیون فدائیان اسلام بر سر مزار شهید نواب مقام معظم رهبری(مدظله)
در کمتر از ? هفته از تشکیل گردان مطلع شده و در ?? دی در بیاناتی حکیمانه به آن واکنش نشان
داده ضمن تمجید از غیرت فرزندان انقلابی خود ، خواستار آرامش و عمل به قانون شn
حال برمی گردیم به مسئله سید خراسانی و اینکه قطعاً معظم له می دانند که در جامعه ایشان را
مصداق سید خراسانی و کسی که پرچم انقلاب را به دستان مبارک امام زمان(عج) خواهد داد ، یاد
می کنند .
پس با وجود اینکه مباحث مربوط به سید خراسانی بودن آقا نزدیک به ?? سال است که زبانزد خواص
و عوام است و از سویی دیگر اهمیت بسیار زیاد این مسئله و انحراف در صورت نادرست بودن این
قضیه ، بر ایشان واجب است که در صورت نادرست بودن این بحث ها ، زودتر جلوی این انحرافات را ب
گیرند پس می توان نتیجه گرفت که این سکوت و عدم واکنش ایشان دلیل بر تایید و رضایت است ،
زیرا معظم له بارها نشان داده اند که حتی در انحرافات جزئی تر نیز کوتاه نمی آیند و راه درست را
نشان می دهند و اینکه سید خراسانی بودن ایشان در محضر مبارکشان بارها و بارها بصورت عمومی
و خصوصی مطرح می شود و ایشان نیز سکوت کنند ، قطعا نشان دهنده رضایت و تایید ایشان
است.
و البته ما اعتقاد داریم که مسئله فراتر از اینهاست ، معظم له ضمن اطلاع و آگاهی از سید
خراسانی بودن خویش ، این راز را در ابتدا خودشان برملا می سازد و جان مشتاقان ظهور را به وجد
آورده و آنها را به مصداق شناسی شخصیتهای ظهور و در واقع پرداختن به نشانه ها و انتظار عملی
و توجه به نزدیکی ظهور ترغیب می نمایند آنجا که در شعر معروف خویش می فرمایند :
یاران خراسان
سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویa
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان ز گرانجانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویش
هر چند « امین » بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویش
دانلود شعر یاران خراسانی با صدای سید خراسانی!
جالب است که ابیات بالا و عباراتی مانند « بزم وصال تو » و « شوق شکر خند لبش » نشان می
دهد که معظم له با معشوق آسمانی و یار سفرکرده در حال گفتگو و رازگوییست .
سئوالی که به ذهن می آید که یاران خراسانی که معظم له با وجود عدم دلبستکی به دنیا خود را
دلبسته به آنها می داند کیستند؟! و چرا و به چه دلیلی ایشان تا این حد به این یاران دلبسته ا
ست؟!
آیا یاران خراسانی می توانند جز یاران سید خراسانی باشند که طبق روایات شریف همراه ایشان در
جستجوی مهدی موعود(عج) از ایران قیام کرده و رهسپار عراق می شوند
اصولا یاران خراسانی به همراه خویش مفهوم دیگری نیز در پی دارد و آن رهبر خراسانی یا سید
خراسانی است و با این تفسیر دلیل ارادت و محبت شدید آقا به این یاران خراسانی نیز آشکار می
شود و آن اینکه این یاران خراسانی یاوران مهدی(عج) و زمینه سازان ظهور او هستند.
در واقع آقا با این بیت به صراحت خویش را سید خراسانی معرفی کرده و در نظر دارد تا با ذکر این
حقیقت قلب و جان منتظران امام زمان(عج) را به وجد آورد و آنها را بیش از پیش به نزدیکی ظهور ا
میدوار کرده و به دنبال کردن مصداق شناسی شخصیتهای دوران ظهور و بررسی نشانه های نزدیک
بودن ظهور سوق دهد.
پ
س به روشنی در می یابیم که مقام معظم رهبری(مدظله) نه تنها از طرح مباحث سید خراسانی در
جامعه مطلع است که خود نیز ضمن سرودن شعری این بشارت را به منتظران امام زمان(عج) می
دهد و خواستار پی گیری بشارت نزدیکی ظهور در جامعه و لوازم آن که شناختن نشانه های ظهور و
مصداق شناسی باشد ، در بین منتظران امام زمان(عج) در جامعه می شود
دو اصل مهم و لازم در مورد قیام سید خراسانی
برای تحقق هر چیزی شرایط و زمینه هایی لازم است که تا آن زمینه ها و شرایط مهیا نباشد ، هدف
مورد نظر به دست نمی آید. در مورد سید خراسانی نیز همین طور ، سید خراسانی کسی است که
توده های عظیم مردمی را از ایران اسلامی به حرکت درمی آورد و برای جنگی بزرگ رهسپار عراق
می گردد و در آنجا با لشگر بسیار قدرتمند سفیانی که از جانب یهود و استکبار به شدت تقویت شده
است به مبارزه ای سخت می پردازد ، و حتی قبل از آن به عقیده برخی از مفسرین درگیریهای
سختی با جبهه باطل دارد که ممکن است نیروهای دریایی غربیها باشد ، پس سید خراسانی برای
موفقیت در این نبرد بزرگ و قبل از آن برای به حرکت در آوردن توده های مردمی باید شرایط و
خصوصیاتی داشته باشد که ما در دو مورد به این خصوصیات می پردازیم
?
- سید خراسانی باید مقبول و محبوب توده های مردمی باش
تاریخ نشان داده است که انسانها ، بخصوص مومنان و صالحان حاضر نیستند که در زیر بیرق هر
کسی سینه بزنند و جان و هستی خویش را برای هر کسی فدا کنند ، مگر اینکه در طی سالیانی
دراز ، مراتب عظمت و تقوی و زهد و تقدس او برای آنها آشکار شده باشد
ب
ه عبارت دیگر برخلاف جریان باطل که برای راه انداختن امواج مردمی از قدرت زر و زور و تزویر و
شهوات و امیال شیطانی انسانها بهره می جوید و می تواند در کوتاه مدت با جاذبه های مادی
طرفداران زیادی به دست آورد ، جریان حق تنها در بلند مدت و با گذشت زمان و بهره گیری از جاذبه
های معنوی می تواند به این مهم دست یابد.
به طور مثال مردم به این علت به ندای حضرت امام(ره) در سال 42 لبیک گفتند و در راه او جانبازی
کردند که نزدیک به 30 سال مراتب ایمان و تقوق و تقدس و زهد او را از نزدیک دیده بودند و وقتی امام
(ره) برای ایثار و جانبازی در راه اسلام مردم را فرا خواند ، در صداقت امام(ره) شک نکردن
قطعاً سید خراسانی نیز باید چنین مقبولیتی داشته باشد ، به عبارت دیگر سید خراسانی که قیامی
نظامی را به راه می اندازد و نیاز به جانبازی و ایثارگری مردم دارد ، باید در طول سالها ، اعتماد مردم
را کسب کرده باشد ، و اینگونه نیست که مردم(مخصوصا مومنان) حاضر باشند برای فردی ناشناس
که صداقت و تقدس او برای آنها ثابت نشده است ، جانبازی و قیام کنند و جان خود را بده
نکته ای که وجود دارد این است که سید خراسانی علاوه بر مقبولیت باید محبوبیت نیز داشته باشد
تا بتواند جانهای طرفداران خویش را آنچنان شیفته و شیدا کند که در راه او و هدف مقدسش
جانبازی کنند.
پس سید خراسانی چهره ای شناخته شده و مقدس ، مقبول و محبوب است که می تواند با فرمان
خود ، توده های مردمی را به حرکت درآورد ، درست جایگاهی که اکنون مقام معظم رهبری(مدظله)
دارد و می تواند با یک فرمان دهها میلیون انسان را بسیج کند.
(مقبولیت و محبوبیت بسیار عجیب مقام معظم رهبری(مدظله) در دنیای کنونی واقعاً بی نظیر است
، خبرنگار ایتالیایی که در سفر آقا به اصفهان حضور داشت می گوید که مردم با چنان شور و حرارتی
به استقبال آمده بودند که گویی مسیح ظهور کرده است!)
?
- سید خراسانی باید دارای ارتشی پیشرفته و قدرتمند باشد.
با توجه به پیشرفتهای نظامی شگفت انگیز ارتشهای جهان بخصوص در جبهه استکبار در عصر حاضر
، روشن است که هیچ قیامی به سادگی و آسانی توان مقابله با آنها را ندارد ، مگر اینکه دارای ا
رتشی منظم بوده و از لحاظ سلاح و ادوات جنگی مجهز باشد ، به عبارت دیگر فردی ناشناس حتی ا
گر توده های مردمی را به حرکت درآورد( که نمی تواند) باز برای پیروزی بر یهود و استکبار و سفیانی
که از جانب یهود به آخرین سلاحها مجهز شده و ارتشی قدرتمند دارد ، باید از سلاح های پیشرفته و
نیروهای آموزش دیده بهره ببرد.
پس سید خراسانی برای برپایی قیام خود باید دو خصوصیت مهم داشته باشد :
1- مقبولیت و محبوبیت مردمی ، تا مردم به فرمان او قیام کرده و جانبازی کنند
2
- ارتشی قدرتمند تا با کمک آن بتواند بر استکبار و سفیانی پیروز شود
و آشکار است که مقام معظم رهبری(مدظله) هر دو خصوصیت را به بهترین وجهی دارا می باش
کلام آخر :
آشکار شدن مصداق شخصیتهای ظهور از سید خراسانی و یمانی تا شعیب بن صالح و سفیی و
ملک عبدالله و وقوع بسیاری از نشانه ها و به حرکت درآمدن محورهای فعال در دوران ظهور نشان
می دهد که جهان در آستانه واقعه مبارک ظهور است و دوست و دشمن نزدیک شدن این واقعه
عظیم را به خوبی حس می کنند.
از این روست که جبهه باطل در طی چند سال گذشته تمام توان خود را برمقابله با آن یعنی کانون ا
ین تحول بزرگ ، ایران اسلامی به کار گرفته است.
انتخابات و اغتشاشات اخیر ایران که آخرین امید استکبار برای تسلیم کردن ایران اسلامی بود
شکست خورد و به طرز بی سابقه ای باعث افزایش محبوبیت رهبری عزیز انقلاب ، « سید خراسانی
» و اتحاد و انسجام ایرانیان زمینه ساز ظهور گردیده است ، در حالی که اسرائیل با تهدیدهای مکرر
ه دنبال یافتن بهانه و آغاز جنگ در خاورمیانه و کشاندن پای آمریکا به این درگیریهاست ، نیروهای
آمریکایی کمتر از یکسال دیگر از عراق خارج خواهند شد.
در حالی که ایران هرلحظه قدرتمندتر و غیرقابل مهارتر می گردد و خاورمیانه در دستان ایران قرار می
گیرد ، هیچ راه و چاره ای برای استکبار باقی نمی ماند جز اینکه از آخرین مهره خود یعنی سفیانی
که از سالها پیش مشغول به تجهیز و تدارک او بوده است ، استفاده کند ، به امید اینکه بار دیگر بر
خاورمیانه مسلط گردد و خروج سفیانی و همزمان با او قیام سید خراسانی و یمانی عملا تحولات
بزرگ ظهور را آغاز خواهد کرد.
و ما اعتقاد داریم که اینک لحظه به لحظه به آن لحظات بزرگ و تاریخی نزدیک می شویم ، چیزی که
ائب امام زمان(عج) سید خرسانی 14 ماه پیش بشارت آن را به تمام مسلمانان داده است :
من با اطمینان کامل می گویم که تحقق کامل وعده الهی[ظهور] برای تمدن نوین اسلامی در راه
است .
مقام معظم رهبری(مدظله) – پیام حج 87
....................................................................................
انشاالله در آینده نزدیک مقاله مفصل سید خراسانی که در آن علاوه بر اثبات سید خراسانی بودن
آقا و بررسی احادیث دیگر در مورد سید خراسانی ، نقشه حرکت سید خراسانی پس از قیام ، علت
تاخیر سید خراسانی پس از قیام، در رسیدن به عراق( درگیری با غربیها و سرکوب برخی از
اغتشاشات داخلی) ، بررسی علت سیاه بودن پرچم لشگر خراسانی( احتمالا وقوع مصیبتی بزرگ
در جهان اسلام مانند تخریب مسجد الاقصی یا ...) ، چرایی همزمان بودن سیدخراسانی ، سفیانی
و یمانی و .... خواهیم پرداخn
(1) آیت الله ناصری ، حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) اصفهان 15/5/81 :
این تذکر را هم عرض بکنم; اوضاع خیلی خوبی نیست برادر من . من می دانم مکرر از بعضی از
بزرگان نقل شده است . خودم چیزی ندارم لکن شنیده ام بزرگان فرموده اند: «فرج حضرت خیلی
نزدیک است » و همین طور هم هست . الان خیلی از اشخاص از غربال در می روند و می افتند
پایین و فسادشان ظاهر می شود و از خط ولایتی ها خارج می شوند . حواستان جمع باشد که مبادا
از غربال خارج شوید، مقام رهبری هم - که خدا ان شاءالله حفظشان کند - مدتی قبل داستان
مفصلی فرمودند که ما حصلش را عرض می کنم که: «فرج خیلی نزدیک بود لکن بداء حاصل شد
- خبر نائب امام زمان(عج) نسبت به ایجاد تاخیر در ظهور در سال 81 و هدایت منتظران امام زمان(عج
چون در این سال با توجه به نشانه های رخ داده بسیاری امیدوار بودند که ظهور رخ دهد ولی معظم
له ، با تیزبینی و خبر قبلی خود از ایجاد یاس و سرخوردگی در بین منتظران امام زمان(عج) جلوگیرd
کرد
و گذشت تا اینکه در سال 87 دوباره با بشارتهای نزدیک بودن ظهور توسط ایشان و سایر بزرگان انتظار
ظهور در جامعه شدت گرفت.
ذکر این فراز از این جهت بود که نشان دهیم آقا ضمن شناخت از جریانهای موجود در جامعه مخصوصا
بحث مهدویت ، به طور مستقیم و غیر مستقیم آنها را هدایت می کند
این مطلب رو هم برادرمون حسین مهدیزاده نراقی از نراق از قول کسانی که در نماز جماعت آیت الله
هاالدینی شرکت می کردند ، فرستادند که خیلی جالب است
یه موضوعی که خیلی مهم هست و شاید خیلی ها ازش خبر نداشته باشن اینه که ایت الله
بهاالدینی به علت دور بودن از محیط آلوده جوی قم و بیماری قلبی که داشتن از سوی پزشکشون
تشویق میشن که به شهر نراق و روستای جاسب که اب و هوای خوبی داره و فوق العاده خنک
هست تشریف بیارن
خلاصه ایشون اواخر عمرشون یه مدتی اینجا بودن (من خودم بچه نراق هستم )
یکی از آشناهای ما که اون روزها در نماز جماعت آیت الله بهاالدینی شرکت می کرد تعریف میکرد که
اواخر عمر امام خمینی و زمانی که ایشون مریض بودن یه عکس .....منتظری را به آیت الله بهاالدینی
نشون میدن و به ایشون میگن که این رهبر اینده است (توی نراق )
اما ایشون عکس را روی زمین میندازد و میگوید رهبر آینده سید خراسانی است!!!!!
تازه این مربوط به زمانی است که هیچکس فکر نمیکرد روزی ایت الله خامنه ای رهبر ی را بدست
مبارکشان بگیرند
فرمایشات آیت الله ناصری در سال ?? :
کلمات کلیدی:
آقا سید علی اینگونه زیست تا به حجب وتوجه و بصیرت در حد تقوای بیش از حد تصور محدود ما رسید. بعضی چیز ها را با چشم دل باید دید و از لطف فارغ از خودی فقط این توجه را به این دقت و ریزبینی در وجود من نوع بشر قرار به حق نه امانت. می گذارد.عخلیفه الله لازمه اش داشتن لیاقت و توجه و مشقت و صبر عظیم و از خود برای خود بی خود شدن. همین ./ کیوان گیتی نژاد
وحالا یک خبر از رجاء نیوز
مقامات پلیس ایالات متحده اذعان کردند که برای خلق تصویر کنونی بنلادن که برای بالا بردن شانس دستگیری وی روز جمعه منتشر شده است، از تصویر یک سیاستمدار اسپانیایی استفاده کردهاند.
به گزارش شبکه ایران به نقل از روزنامه دیلیتلگراف، مقامات پلیس ایالات متحده اذعان کردند که برای خلق تصویر کنونی بنلادن که برای بالا بردن شانس دستگیری وی روز جمعه منتشر شده است، از تصویر یک سیاستمدار اسپانیایی استفاده کردهاند.
مقامات پلیس آمریکا روز جمعه تصاویری را منتشر کردند که به زعم آنان تحت تعقیبترین فراری دنیا به این تصاویر شبیه بوده و این روزها چهره وی در اثر گذشت 10 سال به این تغییرات دچار شده است.
این مقامات هدف از خلق این تصاویر را که با استفاده از برنامههای ویرایش تصویر خلق شده است بالا بردن شانس دستگیری بنلادن عنوان کرده بودند.
اما پس از انتشار این تصاویر آنچه که به ناشیانه بودن این تصاویر صحه گذاشت، اعتراض یک سیاستمدار اسپانیایی بود که ادعا میکرد تصاویر خلق شده از روی عکس وی ساخته شده است.
انتشار این تصاویر باعث خشم "گاسپار لیامازارز" 52 ساله عضو حزب کمونیست اسپانیا و رهبر سابق جناح چپ در پارلمان این کشور شد و وی را بر آن داشت که اعتراض و شکایت خود را به مقامات آمریکایی اعلام کند.
بررسی تصاویر منتشر شده پلیس آمریکا و تطبیق آن با عکس این سیاستمدار اسپانیایی دراینترنت نشان میدهد که به غیر از نمای کلی چهره که برداشتی کامل از وی است قسمتهایی از صورت وی مانند پیشانی و چانه وی کاملا کپیبرداری شده است.
در همین حال و در واکنش به این اعتراض، "کن هافمن" سخنگوی FBI اعلام کرد که هیچ انگیزهای در قبال انتخاب چهره لیامازارز و استفاده از تصویر وی در اینترنت وجود نداشته است.
لیامازارز هم اعلام داشته است که این اشتباه نشانگر سطح پایین بودن سرویس اطلاعاتی آمریکا است. آنها مرتکب اشتباهی شدهاند که در آن یک شخص را به یک تروریست فراری شبیه دانستهاند.
وی تاکید کرد: این اشتباه نشان داد که امنیت بنلادن با این عکس تهدید نخواهد شد اما امنیت من مطمئناً مورد تهدید قرار خواهد گرفت.
کلمات کلیدی: آدم .بصیرت. حجب. معرفت. و امامت
نوشته شده توسط : کمیل | یکشنبه 26 مهر 1388
کلمات کلیدی: کروبی بی غیرت موسوی بی لیاقت خاتمی مکار