سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردبارى پرده‏اى است پوشان ، و خرد شمشیرى است برّان ، پس نقصانهاى خلقت را با بردبارى‏ات بپوشان ، و با خرد خویش هوایت را بمیران . [نهج البلاغه]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
upturn یعنی تغییر مطلوب
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها

هسته ای بهانه استبسم الله الرحمن الرحیم و با صلوات بر محمد و آل محمد و آرزوی طول عمر برای مقام عظمای ولایت و نایب برحق امام عصر عج امام مصلح سید و شریف حاج علی حسینی خامنه ای (هستیم به فدایش) می خواستم تحلیل خود را از موضوع مزاکرات هسته ای بین دول به اصطلاح و از باب شکلی 5+1ولی زیر این پرده شوم مذاکرات دولی چون اسراییل و کانادا و ....هستند که مغز متفکر و پیشران این دول است به سوی خرابات و به بهانه انرژی هسته ای را به پشت میز مذاکره با ایران نشاندندکه از دید اینجانب می تواند به اشکال زیر سود و منفعت این مذاکرات برای غرب عنوان شود

 

اول این گروه به ظاهر پنج و به یک با این مذاکرات می خواستند و تصمیم داشتند میان رهبری و بدنه حکومت خصوصا دولت تفرقه بی اندازند و به ملت و دول خصم بقبالند که ملت و حکومت با ولایت  هم تراض نیستند و انها راهی را می روند که به میل خویش است و نصایح و تدابیر و فرمایشات و دستورهای امام مصلح سید علی حسینی خامنه ای هستیم به فدایش برای آنها  معتبر اعوذ با الله نمی باشد .که در اینجا بنا بر اصرار دولت از برای ادامه مذاکراتی که در زمان رییس جمهور خاتمی به خوبی نشان داده بودندکه چه نیت شومی دارند و به خوبی دیدیم و بهایش را هم دادیمدر زمان این رییس جمهور محبوب کشورمان که پنج سال از راه ترقی این صنعت حیاتی کشورمان گرفته شد و آخر مذاکرات و همه نرمشها و به تعلیق در آوردنهای کشور ولایی ما بی نتیجه و هیچ و پوچ و بعد از 5سال مذاکره دوباره سرخط و آنچه که بعدش همه می دانیم چه گذشت آقا هم در این دوره از مذاکرات که دوباره دولت شریف خود را قادر به رسیدن تفاهم امریست خلاف تدبیر البته از نظر شخصی من که آنروز که حضرت امام مصلح سید علی هستی کیوان به فدایش که یک طلبه بیش نیستم آنروز که آقا فرمودند من

 

 

به این مذاکرات خوش بین نیستم همه چیز را گرفتم و به این سخن حضرت آقا که بر دیوار شهرمان تحریر شده رسیدم:آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا از خواب بیدارشان کند -ر می شمرد و اینبار در کارزاری جدید {با آمریکای صهیونیستی وارد مذاکره شد}که اینبار در این مذاکرات شاهد این حقیقیت بودیم که دول مذکور با همه داشته ها و مهره هایش وارد مذاکره با ایران می شود و خود را در مراحل اولیه مذاکرات با دادن چند پوئنی که زیاد هم کارساز برای ملت ولایی ما نبود و به ظاهر مشتاق توافق نشان دادند  و رییس جمهور با قبقبه ای  رو به بالا  باروسای دانشگاه آنگونه در باب جوانان انقلابی کشور سخن گفتند که نیاز به تذکر و تشریح گذشته نمی دارم . آری در این بازی تنها کسی که با بصیرت تمام و با دورنظری و تاریخ شناسی و به طور کل با معرفتی به جا و مهم و تاثیر گذار که دست افراد و دول صهیونیستی و مذاکره کننده را در تشریح موضوع بالا که یکی از موارد این مذاکرات بود خوانده بودند و در اقدامی معرفت بار فرمودند  با مذاکرات موافقت می کنند ولی به نیت دول مذاکره کننده خوشبین نیستند توجه ای که هست آقا ابتدا این موضوع را تصدیق و در گفتاری پیوساه این عمل  را از نگاه بی اعتمادی و عدم رضایت باطنی خویش ابلاغ می کنند چیزی که همه ملت ولایتمدار به گفتار ولی حی و مطلق و حی عصر خویش امام مصلح قاعدنا سید علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش پی بردند و به این موضوع مذاکرات آنگونه که باید نگریستند و صله صدر نشان دادند و به برخی از مردم خوش خیال و دولت خوش باور بدون هیچ تعرضی اجازه دادند عاقبت تاریخ را دوباره امتحان و در کتاب تاریخ دشمنی های آمریکا و صهیونیست و دیگر دشمنان ملت ایران را مشاهده شاید اینبار بفهمند هسته ای بهانه ای برای رسیدن به خواسته های دول غربی نیست ولی الحمد الله و خدا را شکر با درایت ولایت و ارشاد و پاسداری ایشان از مسئولین مذاکره کننده این بازی را طوری اداره کردند که کمترین خسارت ممکن از ناحیه دشمنان این مرز و بوم به ملت و بدنه دولت اعتدال وارد شود و درسی دوباره برای فهمیدن تبدیل به یک باور ملی شود که آنها خواب آمریکا می بینند خدا از خواب بیدارشان کند چراکه آمریکا هرگز در تاریخ نشان نداده از خود که به نو.کران و سرسپردگان خویش رحم کند و بعد از سوءاستفاده از آنها و بعد از متکی کردن آنها به خود و وابستگی همه جانبه شان به آمریکا یک هو با قطع همه تحصیلات و تسلیحات شرایط انهدام و سقوط حکومتهای خوش باور که آمریکا را دوست خویش بر می شمردند را در تاریخ اثبات کرد یکی از این اعتماد بیجا به دول غربی و آمریکا را ما در زمان محمد رضا شاه شاهدش بودیم که بعد از دادن تسحیلات و تسلیحات در زانی که نیاز به یاری ایران بود دست پس کشید و ما هم که در حتی سیم خار دار راوارد می کردیم تنها قرار داد که به حول و قوت الهی به همیت و باور بچه های ولایتمدار و حیدری این کشور و با حضور و تشویقات و تعلمات ولایت که در آن تاریخ رییس جمهور ایران بودند پیش از ابلاغ ولایت ایشان شاهد اتکا به خود شدن در همان دوره جنگ شدیم و بعد از جنگ با درس گرفتن از تجربیات گذشته و هدایت ولایت به آنچه خواسته ولایت که اتکا به خود بی نیاز به حکومتهای استعمارگر چون آمریکا بگردیم که خدای متعال حفظ بفرماید ایشان را پس شاهدیم که آنان که خواب آمریکا را می بینند به دلیل اینکه نیت این کشور به تبعیت از دشمن ذاتی کشور ولاییمان ایران هرگز در ره خدمت و دوستی به کششور ما نیست و در هر پیش آمدی منتظر رساندن ضربه به کشور است مانند این مذاکرات که نیتش بعد از یک دوره سخت ولی طولانی الحمد الله نه به خوبی نشان داد که قصد آمریکا دوستی و رسمیت دادن به پیشرفتهای ملت ایران نمی باشداساس این تحریم ها و اصرار به ادامه مذاکرات شکستن ابهت و وقار ملت است و در رسانه های خود ما را مستعثل و آنها را پیروز در آنچه اسرائیل بر آنها دیکته کرده نشان دهند ای کاش سخن رهبری و نصیحت های او ورد زبان همه ما می شد آنجا که فرمودند من به این مذاکرات بدبینم و تنها برای نشان دادن نیت این دول پنج و یک و تداعی نیت آنها برملت است و مسئولین اجرایی با درک این بدبینی و کنکاش در سخنان ولایت مثل آنجا که فرمودند آنها که خواب آمریکا می بینند خدا از خواب بیدارشان کند والی آخر وقت و ابهت و با ایجاد دوگانگی درکشور و تاثیرش بربازار این مطلب که امروز تحریم ها از بین می رود فردا زیاد می شود نیروی نخبه کشور و بازار و ابهت میهن ما را از برای دریچه ای برای نشان دادن چیزی که ولی حی و مطلق و نایب امام عصر عج بدبینی خود را نسبت به آن مذاکرا بیان داشتند بیشتر در نظر می گرفتند و با جزم راسخی که در برابر این تحریمها ملت غیور ایران برگزید و آن هم اتکا به نیروی داخلی و ظرفیت ملی بود پافشاری می کردند و نصیحت آقا را آویزه می کردند و می گذاشتن در درجه و مقام بالاتری از لحاظ پیشرفت قابل توجه در موضوع هسته ای و نشان دادن عزم راسخ ملت ایران بدون ایجاد تاثیری برای شکستن اتحاد ملی - و با این کلام که تحریمها ایران را پای میز مذاکرات کشید مواجه نمی نمودن ملت را ما که با کم و زیاد ساخته بودیم ما که برای رفع نیاز و مایحتاج و پیشرفت بدون وابستگی در حال رسیدن به آن نقطه تعالی که اگر روزی دوباره این دول بی شرم از جمله اسراییل و آمریکا این بار برای برگزیدن راه حل به دین مفهوم آشنا می شدند که تحریم تاثیری بر ملت ایران نداشت و نداردو به عکس باید بگویم این ادامه تحریمها از سوی آنها و از آن روی پیشرفت و استقلال و بی نیازی ایران به دول تحریم کننده و یک کلام ترس از ثبت ملی ایران به عنوان یک کشور مولد و دارنده قدرت فرامنطقه ای جلوگیری کنند اری دلیل مذاکرات انها با ایران یکی ش این بود و یکی دیگر با مذاکرات بی سمر هم نیروی داخلی را با خوب و بد های بی نتیجه خسته و دنیا را کشوری محتاج به این دول و به طور کل در نهایت اجبار نمودن ایرا -به دلایلی که گفته شد مجبور به قبول خواسته های بی جای خود کنند آری آقای رییس جمهور عزیز و اقای ظریف امیدوارم تا اینجای کار و خرج اینهمه وقت و دودل کردن ملت با شکستن اتحاد ملی که پیش از مذاکرات همه باور داشتند خودمانیم و بس پس بسم الله ولی حال عده ای منتظر بازار تق و لعل ووو آقای رییس جمهور گاهی عمل کردن به فرمایشات یک مقام آنهم به -سمت نایب برحق امام عصر عج امام مصلح حی و مطلق حاج سید علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش و تدبیر در فرمایشاتش می توانست الان که بعد از اینهمه مذاکرات و با همه هزینه های دربرش برای کشور انطور که گفته شد دوباره سرخط برسیم و از دید من اگر دوباره با ادامه مذاکرات با دول پنج و یک شود از جانب ماپیش از خودکفایی کامل یا مورد قبول ملی - امریست خلاف تدبیر البته از جانب من که آنروز که حضرت امام مصلح سید علی هستی کیوان به فدایش که یک طلبه بیش نیستم آنروز که آقا فرمودند من به این مذاکرات خوش بین نیستم همه چیز را گرفتم و به این سخن حضرت آقا که بر دیوار شهرمان تحریر شده رسیدم:آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا از خواب بیدارشان کند -البته دوستان در نکته آخر باید بگویم حضرت آقا هستیم به فدایش بی تدبیر و بی بصیرت با هیچ عمل و فعلی موافقت نمی کنند و همواره در برابر حرف غیر منطقی و زور ونامفید می ایستند منافعی که از این مذاکرات حاصل ما شد این بود که همیشه گوش به فرمان ولایت و نایب برحق و مطلق حی امام عصر عج باشیم و در خط ولایت قدم در میدان گذاریم تا به یمن عمل به بیان گلگونش در دام دشمن گرفتار مستعثل نشویم در ثانی ملت بفهمند که دولی چون آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم دشمنانی بالفطره هستند که هیچ گاه از دریچه مکر و غفلت و اعتماد ما به نیکی گذر و پاسخ ندادند و همواره در پی ظلالت و بدبختی و عقب ماندگی و اتکای دول تحت لوای خود بوده و این یک تز ملی برای آنان است  که رهبری همواره به آن اشاره کردند و سوم اینکه فهمیدیم و باور کردیم تنها راه استقلال و پیشرفت و جا نماندن از دیگر دول جهان اتکا به نیروی داخلی خود باور و متعهد  و ولایتمداری خواهد بود که از هر ظرفیتی برای رسیدن به تعالی بالاتر دریغ نمی کند و پله های صنعت و پیشرفت را به اتکای  به خود و باور ملی و به اتکای به ولایت فقیه بداند بدست خواهد آورد بداند انرژی هسته ای بهانه است

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/8/25:: 2:24 عصر     |     () نظر

بسم الله الرحمن الرحیم وصل الله علی محمد و آل محمد دوستان ولایی و حیدری من درود خدا و ولایت حی بر شمایی باد که بارها و بعدها صدها برابر گذشته ثابت و ثابت خواهید کرد که عشق شما خداوند و عشق شما به ولایت زاییده زمان و برهه ای خاص از تاریخ و زمان نبوده و هر روز و هر صده و هر هزاره می تواند مولد واقعه ای جدید با افرادی جدید بادشمنی ها و بیعتهایی جدید با شد که تاریخ به خود دیده و یا بعد از این خواهد دید جلالی و جلایی از نوع وحدانیت که با آوردن و ابلاغ دین اسلام از جانب الرسول اکرم محمد مصطفی صل الله علیه و اله و سلم به عنوان آخرین دین  دنیوی و اخروی خدا بر بشر توسط نبی اکرم ص نازل شد و وقایع و باورها و دیدها و ندیده هایی که از پیش در کتاب تاریخ نهاده شد دوستان هم طریقم درست زمانی که لحظاتی ااز فوت رسول اعظم نگذشته بود شاهد آن شدیم که چگونه ولی حی و مکان خویش امیرالمومنین علی ابن ابی طالب س را ناکثین بی بصیرت خانه نشین کردند و عاشقان با فطرت با همه گوشه نشینی ها و بغز ها و ناله ها تا آخر خط در کنار حضرت مولی امیر المومنین شمشیر زدن تا شهید شدن و عاقبتی که حضرت از آنجا که به قبل و بعد خود آشنا بود(((بپرسید از من پیش از آنکه از پیش شما روم))و رفتنی که به دلیل رهایی از بد بیعتی ها و عاقبتهایی که از برای فرزندان معصوم و اولی الامرمنکم ولیان بعد از معصومین که نایبان برحق و مطلق امام عصر عج در هر عصر و زمان از تاریخ می شد در لحظه شهادت  نوای   ((فزت برب الکعبه ))را سر داد آری دوستان همواره خون بر شمشیر پیروز بود و پیامهایی که به ظاهر با رفتن هر ولی و امام معصوم و حی یا مظلوم و ناطق و نایب حی که بر چفیه گذشته و حی تاریخ حک شده و می شود  و به حکم ازلی برای غنای شجره الطیبه معصومین و که ریشه اش  رسول الله س  و  شیره بقایش فاطمه اطهر س و تنه آن اولین ولی خدا امیرالمومنین علی ابن ابی طالب س  وشاخ و برگش ائمه معصومین و طهارت دوازده معصوم و گلها و ثمره اش همین اولی الامر منکم که نایبان این امامان معصوم خصوصا نایبین بر حق امام زمان عج خوانده می شوند که از پی مراد حضرت آقا امام مصلح سید و شریف حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش  به عنوان ثمره حی شجره رسالت و ولایت در این عصر حی در حال بذر فشانی و ولایت گزینی  و شهد فشانی است که از زمان معصومین الی اولی الامر منکم شاهد وقایع و اتفاقات افتاده در هر عصر و زمان هر ولی معصوم و یا منصوب خدا بوده و هستیم شجره ای که  سرشار از بیعتها ولایتمداریها عشق ورزیدن ها و عمل به طریق الله به لسان ولی الله و در کنارش بدبیعتی ها بیعت شکنی ها کفر آفرینی ها خوارج ناکثین و منافقین و بی بصیرتهایی که می توان از شمری نام برد که در دوره ای از تاریخ اسلام تا دم شهادت پیش رفت و جان باز شد و لحظه ای که در همین تاریخ اسلام سقوط کرد در دستانش سرسید الشهدا را بر دست گرفت)))می باشیم  و بوده ایم و دوستان من از عصری اول سخن گفتم که با رسول الله شروع شد ولی چه آغازی که از ابتدا با زجر و اندوه از ناکثی های بیعت شکنان تا کفار بی بصیرت وعلیه الحال برایش و خاندانش لبریز بود و می شود دوستان از فزت الرب الکعبه امیرالمومنین علی ع نگزشته بود که خوارج منافقین ناکثین و کفار بی بصیرت فتوای کافر بودنش را صادر کردند آری فرزندی از فرزندان هند جگرخواه دستور شهادت و کافر بودن طفل فاطمه کوثر بهشت را صادر کردند اری ما در لایه به لایه تاریخ اسلام و ولایت اگر کنکاش کنیم همواره دو طیف در برابر هم ایستادند قشری که اکثریت بودند که عبارت بودند با دلدادگان مال و ثروت و قدرت و عده ای که اقلیت بودند و دلباختگان فرمان خدا اطاعت از رسول خدا و ائمه هدی و اولی الامرمنکم یا نایبین حضرات معصومین بالاخص حضرت بقیه الله العظم مهدی مصطفی عج در زمان غیبت حضرتش نمونه یا نماد این قرار گرفتن دوطیف حق و باطل را می توان در قیام حضرت ابا عبد الله الحسین سالار شهیدان اسلام  و یاران و اصحاب باوفایش دید آن روز که یکی از ابنان هند جگر خوار  جای ولی لایق و حی و مطلق عصر خویش را برجایگاه نام نامانوس خود قرار داد و عده ای پول پرست دنیا دوست عاقبت بی خبر کافر و بی بصیرت هم به دورش لولیدن و خوردن و حقها و ناحق ها را جابجا کردن  و حق را نادییده گرفتند و ناحق را جای حق نشاندن  و دسته ای دیگر در آن عصر از تاریخ ولایت معصومین س حضرت سید الشهدا فرزند رسول الله ابن امیرالمومنین و فرزند کوثر بهشت برین قرار داشت به همراه و 72 تن شیرمرد دل به خدا داده دست به دست ولی حق و حی داده بودند قرار داشتند که دیدیم در تلفیق شجاعت مظلومیت و ولایتمداری هر چند تعدادش به صد نرسد در برابر جبهه ای از کفر که به چشم نیاید فریاد حل من ینصر و ینصرنی سید الشهدا ست و کلام اگر انسان نیستید آزاده مرد باشید است که شنیده و بر لوح تاریخ ستئده و تکریم و پایدار مانده است از آنجا که هرچه زاده حق باشد ماندی و هر چه زاده کفر و بدبیعتی و دنیا پرستی باشد رفتنی و ناماندنی آری دوستانم اینجا بد نیست یک  نظر اندازیم به زمانه حی زمانه ای که ولی حی و مطلق عصر غیبت حضرت ولیعصر عج المدار سپاه مهدی عج امام مصلح سید و شریف حاج علی حسینی خامنه ای (هستی کیوان به فدایش)زمام حکومت جهان آزادیخواه خدا  دوست و ولایتمدار را بر کف گرفته و از سیاق مکرمات  مثرات و مظلومیتهایش در این چند دهه بگذریم یک برهه از تاریخ ولایت این امام مصلح است که دل را بسیار میرنجاند و آن هم فتنه 88 است فتنه ای است که  عده ای کافر و دنیا دوست و قدرت طلب در برابر ولی حی و مطلق عصر و دهر خویش قصد قیام و براندازی نمودن و حضرت آقا در تفیسیری بی بصیرتان را به مسامح شمربن الزلجوشن خطاب فرمودند که در ابتدای تاریبخ اسلام تا مرز شهادت پیش رفت و جانباز شد و در زمانی می رسد که فرزند رسول خدا و بنیانگذار اسلام فرزندی که شاید بارها خود شاهد بوسه زدن حضرت رسول بر گردنش بود را دید و از کرام و ولایتش بی خبر نبود ولی آنچنان در برهه ای از عمر نکبتارش رسید که حب دنیا حب مال و حب قدرت که محصولش جهل در تفریق بین حق و باطل است  جای خویش را به ظلم و ستم به خاندان ولایت داد و لحظه ای شاید شمر به خود آمد که سر ابا عبد الله حسین س را در دست گرفت ولی چه فایده که در تاریخ نام شمر بود که بر سر نیزه کفر و بی بصیرتی داده بود)))دوستان از موضوع نگذریم که در فتنه 88 بود که همین دسته بی بصیرتان با آنچه که خواستند و کردند و گفتیم از احوالشان  نسبت به ولایت حی و مطلق صالح ترین ولی حیی که در عصر غیبت و نیابت از حضرت بقیه الله العظم به تاریخ حی و مطلق ندیده است پس وند بی عدالتی چسباندن و ملت را به همراه چندی آـقازاده  و تعدادی از مردم وملت بی خبر بر علیه ولی حی و مطلق و صالح عصر خویش شوراندن و به خیال خود غالب شدند ولی افسوس که از فتنه 88 جز شرم و نکبت و کثافت ضمیری و بی بصیرت بودنشان در آن برهه از تاریخ بر رخشان نقش نبست و حال پشیمان هم باشند ملت ولایی و حیدری((((حیدری دسته ای از عاشقان ولایت معصومین و حضرت بقیه الله العظم عج هستند که در زمان غیبت  حضرت بقیه الله و در عصری که عصر ولایت حضرت امام مصلح حی و قادر عادل  و عالم حضرت امام مصلح سید علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش  قرار داریم و در صیانت از مقام ولایت حتی در جایگاه مظلومیت و حقانیت در کسوت و مقام اولی لامر منکم  برخویش استوار می دانند صیانت از شخص ولی عصر خویش که نبود در این عصر و ده جز امام مصلح سید علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش و صیانت از فرزندان عادل عالم و بابصیرت حضرتش که گاها توسط جبهه کفر و بی بصیرت لقب هایی چون سواستفاده گر از بیت المال مال اندوزی دست داشتن در قدرت و قدرت طلبی به دروغ و جهل نامیده می شوند و از آنها جاهل تر کسانی که این جهالت و این جهل پراکنی ها را باور و بدان می افزایند چیزی که زایییده فتنه 88 بودو در کارنامه فتنه گران نوشته شد این است مسئولیت حیدریون صیانت از مقام و منزلت و جایگاه و مرتبت و حرمت ولی حی و مطلق است که بر چفیه حق تعالی نوشته شده ولی مصلح حاج علی حسینی خامنه ای ولی حی و مطلق عصری که فتنه 88 عاشورا و تاسوعایی دوباره را رقم زد و باردگر مظلومیت و حقانیت بر دار نیزه کفر و ظلمت گماشته شد )))ولی از بخت بدشان اینبار ملت آنقدر فهمیده و عالم و آشنا به امور دنیا و مملکت و حقانیت و جایگاه مظلومیت ولی حی خود سید علی هستی کیوان به فدایش بودند که در مقایببل این حرکت کفر مابانه و ساکنان و سواران کفر آنگونه ایستادند که 72 تن در برابر سوار شمر و شمریان جام شهادت را نوشیدن اری دوستان من هم به خود افتخار می کنم در فتنه 88 جز طریقی بودم که حق را از باطل شناختم و در حالی از خود بی خود شده و در حالی که نام مولایم سید علی هستیم به فدایش را فریاد میزدم و در نقطه ای در وسط جمع ولاییونی که من حیدریونش را یاواور شدم قدم نهادم و درحرکتی نوین و بنیادین عکس مولایم سید علی را در حالی که خیره به خورشید رخسار مولایم سید علی هستیم به فدایش را می جستم و از ترس اینکه در این عشق بازی کسی رخ یار را از من نساید زبان به کام داشتم حرکتی را بنیاد نهادم به نام سربازان حیدری ولایت  طریق  صیانت از امام مصلح سید و شریف حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش و فرزندان گرامش که جز عشق به انسانیت مروت و شهامت و زندگی ساده چیزی از ولایت پدر نبردند و نخواستند و بر حقوق طلبگی و حوزوی خود قناعت کردن دوستان حیدری و ولایی من چنین ولی و ذریه گانی لایق  عشق ورزی  نیستند؟ چنین ولی عالمی که با بصیرت و علم امروزاصحاب فتنه و خوارج و صاحبان ظالم و مظلوم کش و صاحبان  بیرق ابلیس جهانخوار آمریکا و ابلیس جهانخوار اسراییل  را انگشت به کام نهاده و به دنیا نشان داد دشمن و کفر هر چه بزرگتر و زور گو تر در برابر دنیای حق و عدالت نهیف تر و بی جایگاه تر (((دوستان نا خواسته یاد خاطره ای از کتاب  ولایت امام حسین سالار شهیدان و 72 تن یاران باوفایش افتادم آن لحظه که آن غلام سیاه جز اصحاب شهیدش فقان از رخسارش برد ابی عبد الله الحسین زد و چه زیبا بر رخسارش حاظر شد سالار شهیدان در حالت احتضاری که اشک از رخسارش برون زد و ان غلام سیاه گفت چه کسی از من لایق تر است که ولی معصوم زمان خدا بر سرش حاظر و در حالی که اشکان حضرتتش بر پیکر ایزن غلام جاری می شود شهید می شود حالا آقا جان منم کیوان حیدری گیتی نژاد تو سردار تنهای تو ذولیمین و هویدای تو آیا به من اجازه می دهی در حالی که حرکت نمادین فتنه 88 به جا می آورم و  در میدانی که به نام ولی که نایبش هستی بر سر بیتت عکس تو را بر سر در حالی که سید علی سید علی را زمزمه می کنم واز پی شانس پیکان دشمن بر سینه ام نشسته افتخاری که در شب عاشورای تو نصیبم نشد اینبار بعد از اذان صبح روز سوم شهادت حضرت سید الشهدا در پی یافتنش هستم به این  افتخار که پیکان کفر سینه ام شکافته و خونم جارریست و شما درجوارم چون عاقبت ان غلام سیاه سپاه السید شهدا نصیبم شود؟آقا جان افتخارم این است که با عشق تو به دنیا آمدم با عشق تو زیستم و با عشق تو حیدری و انشا الله با عشق تو ودر طریق ولایت شهید شوم والله از طریقت حیدریم بیش از این از تو نجویم و نجستم و انشا الله فراتر نخواهم جست عشق و بالین و رضایتت بر دنیای من کفایت و بر آخرت شاهد اطاعت از ولی حی و مطلق عصر و زمان من است و صل الله علی محمد و ال محمد کیوان حیدری طریق گیتی نژاد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/8/11:: 1:8 عصر     |     () نظر

 

 

 

یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمی‌آمدند.
صراط: به مناسبت هفته‌ دفاع مقدس، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR هفت خاطره‌ رهبر انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس را منتشر کرد.

زنی که تمام هستی‌اش را به جبهه فرستاده بود

من در سفر همدان که در دو سه روز، سه چهار روز قبل بودم، بعد از آن که سخنرانی کردم و آمدم، یک نامه‌ای به من دادند از یک خانمی که یک تکه‌هایی از این نامه را گفتم برای شما بخوانم. اینها نمونه‌های بسیار ظریفِ استثنایی است در تاریخ. البته خوشبختانه در روزگار ما اینها استثنائی نیست، اما در تاریخ حقیقتا استثنائی است.

این خانم [در نامه] بعد از آن که اظهار ارادت فراوانی به امام و به مسؤولین کردند و می‌گویند همسرم و پسرهایم در جبهه بودند و خواهند بود؛ اظهار شرمندگی کردند که خودشان نمی‌توانند -این خانم- در جبهه شرکت بکنند. بعد می‌گویند که من دو عدد انگشتر ناقابل که تمامی زینت من است و مقداری پول که ماهها آن را جمع کردم و می‌خواستم برای بچه‌هایم لباس گرم زمستانی بگیرم -که نیاز داشتند- ولی شرم دارم که امام عزیزم 50 رزمنده را در سه ماه خرج دهد، من هم باید همین‌ها را که هستی و مالم هست بدهم برای رزمندگان.

بعد یک مقداری اظهار شرمندگی از این‌که اینها کم است و -این خانم- دلش می‌خواهد که خودش هم بتواند در میدان جنگ حضور پیدا کند. نامه را تمام کرده بعد دخترِ همین خانم در پایان نامه‌ی او نوشته بود که وقتی دیدم مادرم آن دو قطعه انگشتر دست خود را که برای لباس زمستانی برادرهایم نیاز دارد ولی ترجیح می‌دهد که آن را تقدیم رزمندگان کند، من نتوانستم ساکت بمانم و انگشتری که مدتها با پول خودم تهیه کرده بودم آن را با پول ناچیزی که جمع کردم تقدیم می‌کنم. یک مقداری پول، چند تا انگشتر این مادر و دختر که از وضعشان هم پیداست که زندگی متوسطی دارند، در راه خدا دارند می‌دهند یک چنین نمونه‌هایی را انسان دارد می‌بیند.

نامه‌ی دیگری باز بود که کسی دو تا فرزندش در جبهه به شهادت رسیدند، او ده هزار تومان داشته که مال این بچه‌هایش بوده این را رفته به حساب ریخته و قبضش را برای ما فرستاده و نمونه‌های فراوانی از این قبیل، که این نشان‌دهنده‌ی همان ایمان و اخلاصی است که در بین مردم هست و ما کاملا به این حرکت جدیدی که شروع کردند مردم عزیز ما امیدواریم و می‌دانیم که با همین همتهای بلند هست که مشکلات بزرگ از جمله این مشکل حل خواهد شد.

خطبه‌های نماز جمعه 1366/8/29

الله اکبر میرزا جواد‌آقا تهرانی پای خمپاره‌انداز

گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان می‌شناسند، آقای حاج‌میرزا جواد‌آقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشت‌خمیده‌ی با‌ عصا، ایشان چند بار جبهه رفته.

یک‌بار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، می‌رفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند. خدمت امام رسیدند به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچه‌ها من را به چشم یک پیرمرد نگاه می‌کنند، گفتم نخیر از من هم کار بر می‌آید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقا‌میرزا جواد‌آقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلوله‌ی خمپاره را می‌انداختند توی خمپاره و پرتاب می‌شد و می‌خورد به دشمن. خب خمپاره‌انداز، خوب است دیگر. خمپاره‌زنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیه‌ی این جوانها اثر می‌کند، چه جانی به اینها می‌دهد.

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

آن جوانی که می‌بیند این پیرمرد 80 ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا به‌دست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره می‌زند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند می‌دانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را می‌اندازد سرش را می‌برد عقب و گوشها را می‌گیرد، ایشان می‌گفت خمپاره را که می‌زدم، برای این‌که صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره می‌خواست بیرون بیاید فریاد می‌زدم الله‌اکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسن‌سفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره می‌زند، هی می‌گوید الله‌اکبر.

بیانات در تاریخ 1366/8/26

 عملیات شناسایی با شهید چمران

می‌رفتیم برای شناسایی؛ در منطقه‌ای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال می‌خواستیم برویم، از جاده‌ای که می‌رود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آن‌جا و بچه‌ها در آن‌جا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم می‌آمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچه‌ها بودند.

آمدیم به یک نقطه‌ای رسیدیم، بچه‌ها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرف‌های چپ و راست و روبه‌رو شناسایی کنند. آن عده‌ای که روبه‌رو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده این‌جا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا این‌که ماها را دیده‌اند و آمده‌اند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپی‌جی ندارند. چند تا آرپی‌جی‌دار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم می‌روم. من هم می‌خواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته می‌شنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال می‌کنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچه‌ها، البته ما هم آرپی‌جی‌زن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژِ3 و کلاشینکف.

نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه می‌کوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می‌شد خودش، یک نشانی محسوب می‌شد آن‌جا را داشتند می‌کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می‌کردیم، بعد دیدیم نه این‌جا را سخت دارند می‌کوبند، گفتیم برویم آن‌طرف‌تر یک خرده، ببینیم چه می‌شود باز هم می‌کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من  دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمی‌کرد. همین‌طور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره می‌خورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من می‌شنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیکمان بود، می‌ریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم می‌ریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی می‌کند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطه‌ای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آن‌جا بودیم این گلوله‌ی توپ می‌خورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم.

بیانات در تاریخ 1360/10/16

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس
 

امداد غیبی یعنی یک تیپ مقابل دو لشگر


می‌دانید که یکی از امدادهای الهی در جنگ‌های رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این بوده که نیروهای دشمن را در چشم سپاهیان اسلام، کم جلوه می‌داده «اذا التقیتم فی اعینکم قلیلا و یقللکم فی اعینهم» در قرآن است، شما را در چشم آنها زیاد نشان می‌دهیم، آنها را در چشم شما کم نشان می‌دهیم. می‌دانید روحیه یکی از اساسی‌ترین عناصر رزم است دیگر، اگر روحیه نباشد، هرچی هم عدد زیاد باشد، فایده‌ای ندارد و این روحیه ایجاد می‌کند. من این را در جنگ احساس کردم.

من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمی‌آمدند، عراقیها تا بیست کیلومتری اهواز تقریباً آمدند، چرا جلوتر نیامدند؟ از چی می‌ترسیدند؟ از یک تیپی که آن‌جا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود. این تیپ را وقتی ما می‌رفتیم می‌دیدیم، واقعاً دلمان می‌سوخت که نیروهای ما چه‌قدر کم‌اند. یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود. و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنونده‌ای تعجب خواهد کرد. یک تیپ بی‌استعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات، عمدتاً از لحاظ تجهیزات زرهی، این تیپ، دو تا لشگر را جلوی خودش معطل کرده بود. به فاصله‌ی دو، سه کیلومتری همین تیپ، دُبّ حردان معروف که مدتها اسمش سرِزبانها بود و لابد شنیدید، که بعد هم ما آن را گرفتیم، یعنی نیروهای اسلام گرفتند دبّ حردان را. آن دبّ حردان معروف مرکز نیروهای عراقی بود، دو لشگر و نیم نیروی عراقی آن‌جا گسترش یافته بود و نیروهای ما این‌قدر بود.

اینها از ترس همان یک تیپ، جلو نمی‌آمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد می‌شویم. در عوض بچه‌های ما، یک تیمهای کوچکِ مثلاً پنجاه نفری، شصت نفری تشکیل می‌دادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب، سپاه، گاهی هم ارتشیها، و اینها می‌رفتند، نفوذ می‌کردند در داخل دشمن، در دل دریای دشمن، واقعاً دریایی از دشمن بود، نفوذ می‌کردند، ضربه می‌زدند، چند تا تانک می‌زدند و برمی‌گشتند.

این ناشی از این بود که دشمن را کم، کوچک و ضعیف می‌شمردند و جرأت می‌کردند بروند طرفشان. این یک امداد غیبی است دیگر، که من این را خودم مشاهده کردم. یعنی این کم دیدن آنها [یعنی عراقیها] و زیاد نمودن ما به آنها یک لطف الهی بود. البته این لطف را من ناشی از توجهات نیروهای ما می‌دانم. همان وقت من در نماز جمعه بارها یاد کرده بودم از کسانی که در سنگرها، در کنار تانکها، در داخل جبهه با چه توجهی به خدا و با چه خلوصی کار می‌کنند، اینها البته زمینه‌ی این لطف الهی است.

بیانات در تاریخ 1361/1/10

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

به امام بگویید پسرم فدای شما

شنیده نشد که خانواده‌ی شهیدی بی‌تابی و ناشکری کند. البته گریه کردن ایرادی ندارد؛ امّا ناشکری نکردند. برای خدا دادند و این، آن چیزی است که مردان بزرگ عالم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. زمانی من به مازندران آمدم. در یکی از شهرهای مازندران، بعد از سخنرانی، وقتی می‌خواستم سوار اتومبیل شوم، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار می‌ورزد که با من صحبت کند. گفتم که بگذارند بیاید. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر بود. همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است. شما که به تهران رفتید، از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.

این جمله را در همین مازندران - در بابل یا ساری، یادم نیست - خانمی به من گفت. وقتی در تهران مطلب را به امام گفتم، آن مرد با عظمت و با ابهّت و آن کوه صبر و حلم، چنان در هم و منقلب شد که تعجّب کردم!

بیانات در حسینیه‌ی «عاشقان کربلا» در ساری 1374/07/22

روزهای غمگین خرمشهر و آبادان

در اهواز آن روزهای اول جنگ و هفته‌های اول جنگ بعد از آنی که خرمشهر بوسیله‌ی دشمنان اشغال شده بود و آبادان در محاصره بود، و سرتاسر جزیره‌ی آبادان زیر آتش دشمن بود، بنده وقتی نگاه می‌کردم به نقشه‌ی جزیره‌ی آبادان و شهر خرمشهر مثل این‌که یک دست قوی، یک پنجه‌ی قوی این قلب من را به شدت می‌فشرد. توی اتاق کار ما - اتاق جنگ در آن محل جنگهای نامنظم - نقشه‌های گوناگونی بود. چون عملیات نامنظم و چریکی نسبت به آن منطقه‌ی آبادان انجام می‌شد، نقشه‌ی جزیره‌ی آبادان به طور کامل وجود داشت آن جا. هر وقت من چشمم به این نقشه می‌افتاد تمام روحم زیر فشار قرار می‌گرفت، از تصور این‌که خرمشهر عزیز و این خانه‌ها و این کوچه‌ها و این خیابانها و این نخلستانها زیر پای دشمن غاصب و متجاوز است. تمام فشاری که ما آن روز می‌آوردیم برای تجهیزات به مناسبت امیدی بود که داشتیم؛ متأسفانه هر چه می‌شنیدیم از آنهایی که اختیارات دست آنها بود آیه‌ی یأس بود. عده‌ای باورشان شده بود که ما خرمشهر را از دست دادیم، و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانه‌ی ما شده مذاکره کنیم تا در سایه‌ی این مذاکره بتوانیم وجب وجب و قدم قدم سرزمینهای خانه‌ی خودمان را پس بگیریم. حالا چقدر طول می‌کشید خدا می‌داند...

بیانات در دیدار جمعی از مردم خرمشهر 1364/8/5

7 خاطره‌ رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

به توصیه‌ی امام عمل کردم و وصیت‌نامه‌ها را خواندم...

این وصیت‌نامه‌هایی که امام می‌فرمودند بخوانید، من به این توصیه‌ی ایشان خیلی عمل کرده‌ام. هرچه از وصیت‌نامه‌های همین بچه‌ها به دستم رسیده - یک فتوکپی، یک جزوه - غالباً من اینها را خوانده‌ام؛ چیزهای عجیبی است. ماها واقعاً از این وصیت‌نامه‌ها درس می‌گیریم. این‌جا معلوم می‌شود که درس و علم و علم الهی، بیش از آنچه که به ظواهر و قالبهای رسمی وابسته باشد، به حکمت معنوی - که ناشی از نورانیت الهی است - وابسته است. آن جوان خطش هم بزور خوانده می‌شود، اما هر کلمه‌اش برای من و امثال من، یک درس و یک راهگشاست و من خودم خیلی استفاده کرده‌ام.در بسیاری از موارد، به پدر و مادرشان می‌نوشتند که ما از این‌جا دل نمی‌کَنیم؛ این‌جا بهشت است و زندگی این‌جاست. مثلاً در جواب این‌که مادرش نوشته بود پسرم! زودتر بیا، یا به ما خبر بده، می‌گوید اصلاً آن‌جا زندگی نیست؛ زندگی این‌جاست. این همان معنویت بود. وقتی معنویت هست، دلها مجذوب آن می‌شود. وقتی دلها مجذوب شد، نیروها به دنبال دلها و اراده‌ها حرکت می‌کند. وقتی این‌طور شد، بزرگترین قدرتها نمی‌توانند یک ملت را شکست بدهند. برادران! این واقعیت در ایران اتفاق افتاد؛ بزرگترین قدرتهای دنیا نتوانستند ایران را شکست بدهند.

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه 1370/06/27

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/23:: 12:54 عصر     |     () نظر

 

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه نقش مردم در مقابله با جنگ نرم «سرنوشت‌ساز» است، گفت: تشخیص پیچیدگی‌های دشمن «بصیرت» می‌خواهد.
صراط: سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در اختتامیه دومین نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی با اشاره به شباهت‌ها و تفاوت‌های 8 سال دفاع مقدس با جنگ نرم امروز اظهار داشت: اگر دفاع مقدس 8 سال طول کشید، جنگ نرم زمان و پایان ندارد.

وی افزود: اگر دشمن در جنگ سخت، آغاز کننده جنگ بود، اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره)، جنگ نرم با دشمن را شروع کرد و آن هم به دلیل حرفی بود که انقلاب اسلامی داشت.

جعفری با بیان اینکه ما باید باور داشته باشیم که جنگ نرم شروع شده و با سرعت بیشتری نسبت به جنگ سخت در حال پیش‌روی است، خاطرنشان کرد: یکی از تفاوت‌های این دو جنگ این است که در جنگ سخت می‌توان دشمن را دید و دشمنی او را حس کرد اما دشمنی آنها در جنگ نرم نامحسوس بوده و تشخیص آن سخت‌‌تر است که این تشخیص نیازمند بصیرت است.

فرمانده سپاه با بیان اینکه مقاومت ملت ایران در جنگ تحمیلی، یک دفاع مقدس بود، اظهار داشت: مقاومت در جنگ نرم نیز مقدس است و همانطور که مردم در جنگ تحمیلی نقش‌آفرینی کردند و نبودشان می‌توانست سرنوشت جنگ را عوض کند، این حضور در مقابله با جنگ نرم دشمن نیز سرنوشت‌ساز است.

سرلشکر جعفری با بیان اینکه دشمن در جنگ نرم، مردم را هدف گرفته است، بیان داشت: این مردم در جنگ تحمیلی، با اعتقاد و انگیزه دفاع کردند و با تمام وجود تابع دستورات ولی فقیه بودند.

وی با اشاره به نقش رهبری و ولایت فقیه در پیشبرد اهداف انقلاب گفت:‌ اگر به وصیت‌نامه شهدا نگاه کنیم هیچ‌یک از آنها تنها برای حفاظت از خاک شهید نشدند هرچند عملکرد آنها، حراست از میهن را هم به دنبال داشت اما در وصیت‌نامه همه آنها توصیه به اسلام، ولایت فقیه و رهبری موج می‌زند.

فرمانده کل سپاه با تأکید براینکه اگر نظام جمهوری اسلامی جایگاه ولایت فقیه را نداشت شاهد این حجم از حضور مردم در میادین دفاع از انقلاب نبودیم، گفت:‌ در جنگ تحمیلی علاوه بر نقش مردم و رهبری، سازمان‌های دولتی و مسئولین نیز بالاخره یک حمایت و پشتیبانی کردند هرچند اینها ناقص بود و برخی افراد با حرکات و رفتار خود مشکل ایجاد می‌کردند.

جعفری خاطرنشان کرد: در جنگ نرم نیز خیلی نباید به مسئولین و سازمان‌های رسمی دولتی امید داشت چرا که قرار نیست آنها کار خاصی بکنند بلکه این حرکات خودجوش و اعتقادی مردم و جوانان است که در این نبرد مؤثر است.

وی یکی از عرصه‌های جنگ نرم را عرصه سیاسی و فرهنگی دانست و خاطرنشان کرد: در این عرصه تبعیت محض از ولی فقیه تعیین‌کننده است و اگر کسی در این مسیر شک کند، نمی‌توان اقدام مؤثری از او توقع داشت.

فرمانده سپاه تحمل سختی‌‌ها در عرصه‌های جنگ نرم را بسیار سخت توصیف کرد و گفت: در دفاع مقدس بیش از 90 درصد نیروها را جوان‌ها تشکیل دادند و امروز هم همین جوانان مؤمن و با اعتقاد هستند که باید سرنوشت جنگ نرم را رقم بزنند.

سرلشکر جعفری در ادامه خاطرنشان کرد: انقلاب اسلامی در بُعد خارجی پیشرفت‌های خوبی داشت و به موفقیت‌های پی‌درپی رسید که بیداری اسلامی و توسعه مقاومت یکی از نشانه‌های آن است و ان‌شاءالله در آینده نزدیک نیز پیروزی‌های بیشتری کسب خواهد شد اما ما در داخل قدری مشکل داریم و جبهه انقلاب در داخل محتاج مجاهدت جوانان است.

وی تصریح کرد: یکی دیگر از تفاوت‌های جنگ سخت و جنگ نرم در این است که در جنگ سخت می‌توان خاکریز دشمن را به خوبی دید و آن را تشخیص داد ولی این خاکریز در جنگ نرم وجود ندارد.

فرمانده سپاه در پایان ضمن تقدیر از برپایی نمایشگاه‌های رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی گفت: این دست برنامه‌ها و حضور جوانان مؤمن، با انگیزه و با ایمان در عرصه‌های مختلف مانند فضای مجازی نقش مهمی در مقابله با جنگ نرم دشمن دارد.
منبع: فارس

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/23:: 12:51 عصر     |     () نظر

 

 

غلامعلی حدادعادل در گفت وگو با نشریه پاسدار اسلام نکات مهم و خواندنی از زندگی شخصی رهبر انقلاب بیان کردند که مختصری از آن در جهان منتشر شده است.در این گفت وگو حدادعادل نکاتی نیز در خصوص زندگی
شخصی آقا مجتبی فرزند رهبر انقلاب طرح می کنند که به دلیل اهمیت آن به طور مجزا منتشر می شود.اخیرا جریان ضد انقلاب خارج از کشور دروغ هائی به آقا مجتبی نسبت داده بودند که حدادعادل به کذب بودن آنها اشاره
می کند.
به گزارش جهان حدادعادل در بخشی از سخنان خود می گوید:حالا که صحبت از آقا مجتبی به میان آمد باید بگویم من بعد از آنکه با آقازاده‌های مقام معظم رهبری و مخصوصاً با آقا مجتبی از نزدیک آشنا شدم، به حکم
«تعرف الاشجار باثمارها» ارادتم به آیت‌الله خامنه‌ای بیشتر شد و فهمیدم که ایشان فرزندان خود را بسیار خوب تربیب کرده‌اند و آن صداقتی که عملاً بر زندگانی ایشان حاکم بوده در تربیت فرزندانشان تأثیر کرده‌است.
می‌دانم که آقا مجتبی هرگز راضی نیست من درباره او صحبتی بکنم و سخنی بگویم و خودش هم هرگز درباره خودش کمترین سخنی به زبان نمی‌آورد و از خود در برابر تهمت‌ها و اهانتها، دفاعی نمی‌کند. اما جسته و
گریخته می‌دانم که سالهاست در قم درس خارج تدریس می‌کند و اوقات خود را در منزل یا به مطالعه فقه و فقاهت می‌گذارند یا به عبادت. من طی سیزده‌سال گذشته که با او نسبت پیدا کرده‌ام هنوز صدای بلند او را
نشنیده‌ام و گناهی از او ندیده‌ام. وقتی می‌بینم که دشمنان انقلاب و اسلام و ایران، چطور سعی می‌کنند چهره‌های پاک را، در نظر مردم، زشت جلوه دهند احساس می‌کنم اگر سکوت کنم گناه کرده‌ام.

بد نیست به نکته‌ای اشاره کنم که همین الان به خاطرم رسید. پس از شلوغی‌های بعد از انتخابات سال 88، جوانی بود که من او را می‌شناختم و شنیدم که او هم در این قضایا و در تظاهرات و اعتراضات و کارهای پشت
صحنه بسیار فعال است. یک روز با او قرار گذاشتم و به دفتر من آمد و با او صحبت کردم و گفتم:« این حرف‌هایی که زده می‌شود و این ادعای تقلب در انتخابات، کلاً دروغ است و من اگر مطمئن نبودم، وارد میدان
نمی‌شدم. از میان این حرف‌هایی که در سایت‌ها و خیابان‌ها و تلویزیون‌های خارجی می‌زنند، دروغ بودن یکی را خیلی راحتتر می‌توانم به تو اثبات کنم و آن حرف‌هایی است که راجع به آقا مجتبی می‌زنند. می‌خواهی
همین الآن و بدون قرار قبلی، دست تو را بگیرم و به منزل دخترم ببرم و بگویم مهمان دارم و تو ببینی که آقا مجتبی با 40 سال سن چه طوری زندگی می‌کند؟ بیا برویم تا ببینی که زندگی ایشان به مراتب از زندگی یک
کارمند متوسط شهرستانی ساده‌تر است و آپارتمانی که ایشان دارد با هیچ یک از خانه‌های این آقایانی که خودشان را وسط انداخته‌ و ادعای تقلب را ساخته‌اند قابل مقایسه نیست. شما حتماً این شایعه را شنیده‌ای که 1.5
میلیون پوندی که بانک‌های انگلیس مسدود کرده‌اند، متعلق به آقا مجتبی است!‌ یا داستان کامیون پر از شمش طلا را که به ترکیه رفته و گفتند متعلق به ایشان بوده است، حتماً شنیده‌ای. اثباتش کاری ندارد. سرزده و
همراه هم می‌رویم و زندگی آقا مجتبی را ببینی.» البته آن جوان حرفم را قبول کرد، چون مرا می‌شناخت و گفت: «می‌دانم این حرف‌ها دروغ است.» گفتم‌: «پس بقیه حرف‌ها را هم به همین شکل قیاس کن. خارجی‌ها
چون می‌دانند مردم ایران نسبت به زندگی رهبرانشان حساس هستند، این دروغ‌ها را جعل می‌کنند تا بین مردم و نظام فاصله بیندازند.»

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/5:: 3:25 عصر     |     () نظر

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند + تصاویر

در سال‌های پایانی دهه 60، پارچه نوشته‌ای در مجلس ماه مبارک رمضان جامعه مداح تهران، روی دیوار شبستان مسجد حاج ابوالفتح نصب شده بود که شهدای این جامعه را معرفی می‌کرد. آن سال‌ها، تعداد شهدایی که ذاکران ائمه اطهار(س) به انقلاب و نظام اسلامی تقدیم کرده بودند، از 30 نفر تجاوز نمی‌کرد، اما تا پایان جنگ این تعداد از مرز 40 شهید هم گذشت.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

حاج نادعلی کربلایی در بین رزمندگان در خط مقدم

مداحان و ذاکران اهل بیت (ع) همانطور که در نهضت مردم ایران از 15 خرداد 42 تا 22 بهمن 57، ملت مسلمان کشورمان را در راهپیمایی‌ها همراهی کردند، در سال‌های سخت و سرنوشت‌ساز هشت سال دفاع مقدس نیز با حضور در جبهه‌های جنگ و تقدیم فرزندان عزیزتر از جانشان در کنار آنان بودند. ستایشگران اهل بیت (ع) هم خودشان در جبهه‌ها حاضر می‌شدند و هم فرزندانشان را به میدان رزم می‌فرستادند. حضور مداحان در جبهه، بیش‌تر برای تبلیغ و روحیه‌بخشی به رزمندگان اسلام بود، اما بعضی از آنها مانند مرحوم حاج نادعلی کربلایی (پدر سه شهید) و مرحوم حاج ولی‌الله سلیمانی (پدر شهید مسعود سلیمانی) از کسانی بودند که خودشان نیز در جمع رزمندگان، سلاح به دست می‌گرفتند و در حملات پیروزمند سپاه اسلام شرکت داشتند. در این یادنوشته، مداحانی را که در جریان دفاع مقدس، چه خود نقش مستقیم داشته و چه نامشان در فهرست پدران شهید آمده است، به سه گروه تقسیم کرده‌ام؛ مداحان شهید، مداحان رزمنده و مداحانی که جوانان دلاورشان را به جنگ با دشمن فرستادند. البته اگر قرار باشد به آن دسته از رزمندگانی بپردازیم که به افتخار مداحی در جبهه نایل شدند و نوحه‌خوانی و توسل به ائمه طاهرین را از سنگرهای نبرد شروع کردند، مجال و فرصت دیگری می‌طلبد و حق مطلب درباره کسانی مانند حاج صادق آهنگران، حاج غلام کویتی‌پور و … هرگز ادا نخواهد شد. چرا که خیلی از این افراد، قبل از اعزام به جبهه، مداح رسمی نبودند، اما در سال‌های پس از دفاع مقدس، همه آنها را به عنوان مداح جنگ می‌شناسند. درباره روش، اثرپذیری و تأثیرگذاری‌ این دسته از نوحه‌خوانان و ذاکرین بر جریان مداحی، تحقیق مفصلی از سوی محسن حسام مظاهری در کتاب «رسانه شیعه» شده است که شما را به خواندنش توصیه می‌کنم. همیشه در سنگر دفاع از میهن اسلامی، افراد خوش‌صدا به مداحی و خواندن دعا مشغول بودند. خیلی از آنها قبل از اعزام به جبهه، مداح رسمی نبودند، اما با خواندن پرسوز و گداز چند بیت شعر، همه آنها را به عنوان مداح جنگ می‌شناختند. تعداد این افراد، آنقدر زیاد است که درباره روش، اثرپذیری و تأثیرگذاری‌شان بر جریان مداحی، تحقیق مفصلی از سوی محسن حسام مظاهری در کتاب «رسانه شیعه» شده است.اما مداحان شهید ـ که مداحی، پیشوند نامشان بوده است ـ در فهرست ما به 2 نفر اطلاق می‌شود؛ یکی از آنها شهید غلامعلی جندقی (رجبی) و دیگری شهید قاسم گودرزی است که اولی در جبهه و دومی در جریان یک عملیات ترور در خیابان پیروزی تهران به شهادت می‌رسد.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

شهید غلامعلی رجبی در حال مداحی در جبهه

شهید غلامعلی رجبی فرزند حاج حسن جندقی از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود و این پدر اهتمام ویژه‌ای به تربیت فرزندان خود داشت. غلامعلی، نوای گرم و لحن سوزناکی داشت که رزمندگان تیپ سیدالشهدا(ع) هرگز آن را از یاد نخواهند برد. البته او قبل از شروع جنگ، در غرب تهران هم مداحی می‌کرد و هم دعاخوان هیئت‌های مختلف بود که از راز و نیازها و عرفه‌خوانی‌های او، خاطراتی از استاد حسین انصاریان، حاج منصور ارضی و حاج محسن طاهری نقل شده است. از شهید غلامعلی رجبی، که در آخرین روزهای دفاع مقدس و در عملیات مرصاد به شهادت رسید،شعرهایی هم به یادگار مانده است. اما شهید قاسم گودرزی که در فهرست شهدای ترور است، متولد 1319 بود و از کارمندان مذهبی و مومن به شمار می‌رفت. او در 15 دی ماه 1360 در خیابان پیروزی تهران از سوی منافقین، مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید. گودرزی هم از کسانی بود که مداحی برای او شغل و حرفه محسوب نمی‌شد، اما شعرهای فراوانی در سینه داشت. اکنون یکی از کوچه‌های خیابان دهم فروردین در نزدیکی محل ترور این شهید به نام او مزین است.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

مداحانی در لباس رزم

در میان اهالی مدح و ذکر که خودشان در کارزار جنگ با دشمن بعثی حضور پیدا کردند، نام دو مداح بیش از بقیه درخشش دارد. این دو نه تنها خودشان در جبهه‌ها حاضر می‌شدند و سلاح به دست می‌گرفتند، بلکه فرزندانشان را هم به انقلاب تقدیم کردند. حاج نادعلی کربلایی و حاج ولی‌الله سلیمانی، اولی در غرب تهران و دومی در شرق تهران، مداحان نام‌آشنایی بودند. حاج نادعلی، سه فرزند خود را تقدیم کرده بود و سلیمانی، مداح خوش‌لهجه آذری، مسعودش را. تصاویر حاج نادعلی در فاو، شلمچه و مناطق دیگر جنوب، نشان می‌دهد که کربلایی، با آن سن و سال بالا و ریش سفید، رزمنده جسور و جنگجوی شجاعی بوده است. شهادت حسین، مجید و محسن، سه فرزند او، هیچگاه این مداح و شاعر دلسوخته را از پای نینداخت و او در سال‌های پس از جنگ درگذشت. حضور رهبر معظم انقلاب در منزل حاج نادعلی کربلایی، از دیگر افتخارات این ذاکر بااخلاص و مداح پیشکسوت بود؛ هرچند که او در ساعات عصرگاهی به روضه رفته بود و آقا را در خانه‌اش دیدار نکرد و اتفاقاً همیشه از حسرت این دیدار روی منبر زیاد می‌گفت. حاج ولی‌الله سلیمانی اما در کنار فرزندان رزمنده‌اش (قدرت‌الله، اسدالله و محمد) در قالب کاروان‌های روحانیون و مبلغان بارها به جبهه‌های نبرد اعزام شده بود. او سال‌ها چشم‌ انتظار پیکر فرزندش بود. جنازه اسدالله (مسعود) چند سال پیش تفحص شد و با تشییع باشکوه مداحان و مردم به خانه ابدی رفت. این در حالی بود که پدر مداح او، حکایت مفقودی مسعود را در جبهه و هنگام عملیاتی شنیده بود که خودش هم در آن حاضر بود. این مداح قدیمی، اوایل ماه مبارک رمضان سال 92 درگذشت.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

حاج ولی الله سلیمانی و فرزند شهیدش مسعود

حیف است وقتی از مداحان رزمنده صحبت می‌کنیم، از حاج علی‌اصغر نیکدل، رزمنده هشت سال دفاع مقدس و ذاکر پیشکسوتی که این روزها به خاطر بیماری، بینایی‌اش را از دست داده است، یادی نکنیم.

پدر شهیدی که شعر مولا علی (ع) یادگارش بود

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

در میان مداحان غرب تهران که افتخار داشتن دو فرزند شهید را داشت، حاج اسماعیل ولیخانی، شاعر و ذاکر اهل بیت (ع) بود که به «طالع» تخلص می‌کرد. او از شاعران معروف روزگار خود بود و شعرهای شاخصی از او در حافظه مداحان است. یکی از آن شعرها، مرثیه معروف «مناجات علی از سوی نخلستان نمی‌آید» است. دو فرزند این شاعر که به عضویت گروه پارتیزانی شهید چمران در آمده بودند، مفقود شدند. سرانجام، داغ فقدان محمدحسن و غلامرضا، طالع را در 22 تیرماه 74 از پا انداخت و این مداح سینه‌ سوخته به اربابش حسین (ع) پیوست. از پدران شهیدی که اهل شعر و ادبیات بودند، می‌توان نامی هم از حاج احمد صالح، پدر خلبان مجید صالح برد که هرچند در یک سانحه هوایی و در جریان یک پرواز مسافری درگذشت، اما مداحان به خاطر سوز و گداز پدرش و امتناع او از خواندن روضه علی اکبر(ع)، مجید را هم «شهید» قلمداد کردند. اغلب پدران شهید، دیگر در میان ما نیستند و در قطعه پدران و مادران شهدا در بستر سرد خاک آرمیده‌اند. مرحوم حاج سیدعلی‌اکبر سجادیان، پدر شهید مصطفی سجادیان، مرحوم حاج ابوالفضل کیانی، پدر شهید مجید کیانی، مرحوم حاج تقی متبحری، پدر شهید ضیاءالدین متبحری، مرحوم تقی ادریسی، پدر شهید داوود ادریسی، حاج محمدتقی فارسی، پدر شهید محمود فارسی و … از آن جمله‌اند.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

تعداد دیگری هم از آنها هستند که در بستر بیماری، سال‌هاست با پیری و سالمندی دست و پنجه نرم می‌کنند که از آن جمله می‌توان به حاج حسین خدامی، پدر شهید مهدی خدامی و حاج آقا برقعی، پدر شهید سیدداوود برقعی اشاره کرد.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویراین پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

 

شهیدی از روزهای خونین انقلاب

در میان شهدایی که جامعه مداح تقدیم انقلاب کرده است، نمی‌توان بر نام شهیدی که در روزهای پیروزی انقلاب در جنوب تهران و به وسیله شلیک هلیکوپترهای رژیم پهلوی به شهادت رسید، قلم قرمز کشید. شهید احمد تاری ـ که اینک خیابانی در حوالی میدان خراسان به نام اوست. او برادر مداح و شاعر ارزنده اهل بیت (ع) یعنی حاج محمود تاری است. این شهید در روزهای خونین بهمن 57 هدف گلوله ارتش شاهنشاه قرار گرفت و به شهادت رسید. شهید سیدحسین موسوی نیز برادر یکی از مداحان پیشکسوت به نام حاج سیدعلی اصغر موسوی، مدیر جامعه مداح شرق تهران است که در جبهه‌های نبرد دعوت حق را لبیک گفته است.

این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند +تصاویر

پدری که یار و یاور نواب بود

در میان مداحان پدر شهید، نام یک مرشد و ذاکر پیشکسوت، درخشش ویژه‌ای دارد و آن، مرشدرجب رضایی است که نواب صفوی به خاطر اشتغال او به شغل شریف نانوایی، وی را «شاطرالعلما» خوانده است. شهید حسن رضایی، یکی از چند پسر اوست که در سال‌های دفاع مقدس به شهادت رسید. البته از این مداح، دو ذاکر به یادگار مانده است؛ حاج مهدی و حاج حسین رضایی که اولی، دست‌اندرکار خانه مداحان و جامعه مداح تهران نیز هست. مرشد رجب که در سال‌های خفقان به نواب صفوی در منزلش پناه داده بود، در سحرگاه بیستم ماه مبارک رمضان در سال 72 از دنیا رفت.

شهید محمدرضا ملاحیدر، شهید محمدعلی فرهادپور، شهید علی‌اکبر طرازانی، شهید علی‌اصغر ذاکری، شهید غلامحسین حاج‌امیری، شهید حسن نیکوقدم، شهید سیدحسن موسوی، شهید باقر نی‌طباء، شهید احمد یاری، شهید محمد فخاران، شهید مصطفی توکلی، شهید سیدعلی‌‌اکبر شهربانی، شهید حسن رحمانی، شهید مسعود سلطانی، شهید علی‌اصغر کیانی، شهید مرتضی کاظمی، شهید علی فصیح‌گفتار، شهید سعید ذاکری، شهید صدری، شهید مصطفی جعفری، شهید محمدعلی فراهانی، شهید حسین مصطفایی و شهید محمود طالبی، دیگر شهدای جامعه مداح تهران را تشکیل می‌دهند.

FacebookTwitterGoogle+Yahoo MailGoogle GmailEmailYahoo MessengerWhatsApp



منبع: این پدرها تحمل خواندن روضه حضرت علی‌اکبر(ع) نداشتند | پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/7/3:: 1:30 عصر     |     () نظر

الهم الصل علی محمد و آل محمد دیروز یک خوابی دیدم که در من قیامتی به پا کرد خلاصه این رویا این بود که من در انجام یک فریضه شغلی تعلل و به خطا رفتم و زمانی که آن جمع مسئول تصمیم به اخراجم گرفتن من به رییس آن جمع که از ظاهرش میرسید مرد زخم خورده ای از پس روزگار بودم قصد به اخراج این حقیر یعنی کیوان گرفت و من با زجه و التماس از ایشان درخواست آزمونی دیگر که با آن این شخص ریس موافقت کرد ولی بایستی بود از اول راه شروع به کار در انجام فریضه ای می کردم که تنها به ید و تلاش خود تنها به آن نرسیده بودم زینکه افراد بی شماری در طی طریق این رویا و ساخت اسبااب که آپارتمانهای سر به فلک کشیده بود به من یاری رسانده بودن و اینطور به خیالم می رسید که بیشتر کار انجامی توسط آنها و تنها بخت همراه من شدن باعث گردیده بود این ساختمانهای سر به فلک کشیده در کارنامه کاری من ثبت شده بود و زمانی که برای ساخت برجی که هنوز کامل نشده بود تصمیم گرفتم به ساختش بپردازم در این مهم کسی کمک ننمود چون در انتخاب کارگران باید بود کسانی را به کار می گرفتم که از یک روز قبل از عمر کنونی باید به من در ساختن این برج به من کمک می نمودند که به نظرم چون برگشت به زمان عقب ممکن نبود کسی نبود که بتواند کمکم کند و لذا تنها که برای ساخت ان برج تصمیم گرفتم  که در نهایت موجب ردی من و بردنم پیش رییسی بود که به من فرصت دوباره برای درست کردن سرانجامی که خراب کرده بودم داد ناگهان مشاهده کردم همه تلاشهایی و بخت هایی که موجب نوشته شدن آن مواجب و اعمال گرفته شده بود همه به یکباره از کارنامه منپاک شدم و یک آن دیدم که در ابتدای امری واقع شدم که از ابتدای راه قرار گرفته بود خیلی ترسیده بودم ووقتی وارد بازی زندگی مجدد شدم دیدم مثل سینماها چطور است که ابتدا باید بلیط و بعد وارد کارزار تماشای فیلم بشویم در اینجا هم بایستی بود ابتدا بلیطی تهیه و بعد از آن اگر پذیرفته شدم می توانستم وارد مرحله اول زندگی بشوم که تا آن موقع بعد از پذیرفته شدن در امتحان دوباره تلاش برای زندگی قبول و پشت درهای ورودی دنیایابتدایی قرار داشتم و اینطور شد که دیدم افراد برای ورود به آن دنیا می بایست ژتونی می خریدن و تحویل مسئول وروی و بعد از گزینش توان مراجعت به دنیای ابتداعی می شدم انگار در این زمان یکی به من می گفت که من توان قبولی برای ورود به اول بازی زندگی راندارم چون خودم می دانستم که این من نبودم که به تنهایی توانسته ام این برجها را به بالا برده باشم و شخص و اشخاص دیگری بیشترین درگیری را برای به ثمر رساندن این رویا داشتند لذا وقتی که فهمیدم که از ابتدا دیگر این من هستم که مکلف به ساخت این زندگانی که اکنون در سالن انتظار زندگی ابتدایی آن هم از خط شروع با شیون و التماس برای فرصتی دوباره برای شروع زندگی  رسیده بودم این که من باید از این به بعد خود به تنهایی می ساختم وجودم را می لرزاند چون واهمه داشتم دوباره اینبار از خط شروع به دلیل عدم لیاقت مردودی شوم که اینبار شاید فرصتی مجدد برای ادامه زندگی دوباره برای من نمی داشت بگذریم وقتی ژتون خریده شده را قصد نمودم برای ورود به خط شروع از ابتداع مسیر تحویل تحویلدار نمودم ایشان به من گفت تو نمی توانی تا زمانی که یک نفر باشی وارد زندگی و بازی شوید و عذزرم راخواست اینجا بود که وحشت دیگر امانم را برید و در تقلا بودم که دیدم یک کتاب فروشی است که به نظرم رسید اینجا دارن جزوه قبولی برای رد شدگان در آزمون ورودی شده اند فروخته شود و این شد وقتی که به کتاب فروشی رسیدم کتابی راجع به تقابل هیتلر و اولین پادشاه کمونیستی روسیه یا شوروی بود که به من فروخته بی بها شد تا من با خواندنش شاید بتوانم به کارزار ابتداعی زندگی وارد شوم و خلاصه اینکه این کتاب را گشته گریخته خواندم و حوصله ام سر رفت و خواستم دوباره به درب ورو.د دنیا شوم که دوباره آن تحویلدار بلیط گفت کیوان باید یک نفر باشی و این شد که دوباره رد شدم و نا امید و اینجا بود که من به همراه چندی مردود دیگر را از در پشتی مثل اسرای که در عراق گرفتیم تو فیلم نشون می دادند بعد از اسارت می بایست می دویدند تا فیلم بردار در حالت استیصال آنها از ایشان عکس بگیرد ما هم به این شکل دوان کردن که گمانم اینبار جز ذهن خودمان فیلم بردار دیگری نمی بود و بعد از راهی شدن به جایی رسیدیم که به ذهنم اینگونه آشنا کرد ذهن پرواز کرده ام که جامه هایی که آنجا فروخته می شد مربوط به شهدایی بود که زخم شهادت این لباس ها را پاره و سوراخ کرده بود ولی این امر موجب تخفیف و کمی قیمت این جامه ها نگردیده بود گرانتر هم شده بود و من زمانی که توانستم بهترین جامه ای با خط و پارگی ترکش را بخرم وقتی سوال کردم این جامه گه به دست گرفته بودم و بابو کردنش زار زار گریه می کردم فروشنده گفت مبلغش بیست هزار تومان است که دیدم در جیبم فقط دویست تومان برای خرید این جامه کسری پول داشتم که به این دلیل فروشنده با فروشش موافقت نکرد ما را شروع به دواندن نمودن من در این مسیر مراحل مختلف و مشقات بی شماری حس می کردم و در ذهنکم تنها یک کلمه را تکرار می کردم که کیوان باید یک نفر باشی و مفهومش را هنوز به دست نیاورده بودم در حال گشت و گریز از بلایایی که به سرم می آمد و انتظار برای پایان مشقات مربوط به آن بودم که دم اذان صبح از خواب پریدم و با گفتن الله اکبر الله اکبر به دنبال معنی کیوان یک نفر باشذ قرار گرفتم و احساس ترس زیادی می کردم و بگذریم دوستان من تنها مفهومی که برای بیان پیام این خواب جستم (کیوان تنها یک نفر باش)این بود که من در عین حال که برخی اوقات مسایل شرعی را به کمال انجام  نمی دهم و یا در ذهنم رفتن به جاهایی  که با فرهنگ و منش ولاییم در تضاد است و در عین این ضعفها خواستن استشهادی مولایم سید علی که نفروختن جامه شهادت به من بنده عاشق سید علی هستی کیوان به فدایش نداشتن لیاقت کافی وگشاد بودن جامه شهادت برایم و عدم وورد وو یعنی عدم اجازه برای ادامه و شروع مسابقه زندگی یعنی کاشت داشت برداشت زندگی شده بودم دوستان کیوان زمانی می تواند یک نفر باشد که بتواند تنها اتکایش به خویش و بتواند در مسایل زندگی و شرعی متکی به خودش باشد و در واقع یک نفر بودن داشتن اعتماد به نفس جربزه فعل نمودن خواسته های زندگی و عدم دو رویی که تا امروز سعی کردم از این فعل حرام به کمال دور باشم و متعجبم که مفهوم دو رویی در این رویای بر من نازل شده هنوز سردر گمم و بعد از ردی در آزمون دوباره در خط ابتیاعی و بردن با آن مشقت از در پشت به گمانم کفاره گناهانی بوده که تا امروز انجام داده بودم و باید سختیش را تحمل تا بتوانم به ابتدای زندگی وارد شوم و دوستان این مفهومی بود که من از تعبیر کیوان تنها یک نفر باش بر خودم انگاشته گماشتم ولی شما هم دوستان اگر برای این رویا که کیوان یک نفر باش تعبیری بهتر یافتید ممنون شما می شوم اگر در معنایش مرا هدایت و راهنمایی نمایید ولی یک چیز که خیلی بر من فشار اورد شروع دوباره از اول خط زندگی بود که برای به ثمر رسوندش هرچند کم تلاش بسیاری نموده بودم و شروع خط معنای شروع دوباره ماجراهای زندگی از نو بود و تا آخر که برایتان بازگو کردم امیدوارم توانسته باشم گوشه ای از واجبات عالم دنیا و قوانینش را برایتان به موجب خوابی که دیدم بیان کنم و شما هم بتوانید مرا در یافتن تعبیر بهتر این خواب یاری بفرمایید و در آخر سخنم را با چنگی به دیوان حافظ شیرازی به پایان می برم                                  سالها دفتر مادر گرو صهبا بود           نیکی پیرو مغان  بین که چو ما بد مستان          هرچه کردیم  بچشم کرمش زیبا بود  دفتر دانش ما جمله بشوئید بمی       که فلک دیدم  و در قصد دل دانا بود          از بتان آن طلب ارحسن شناسی ای دل           کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود              دل چو   پرگار بهر سو دورانی می کرد      و اندران  دایره سرگشته و پا برجا بود       مطرب از درد محبت عملی میپرداخت      که حکیجهانرا مژه خون پالا بود        می شکفتم  زطرب زانکه چو کل برلب جوی  برسرم سایه آن سرو سهی بالا بود       پیر گلرنگ  من اندر حق ازرق پوشان    زخصت خبث ندادارنه حکایتها بود     قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد        کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود                                 والصل الله علی محمد و آل محمد کیوان گیتی نژاد استشهادی ذولیمین استشهادی امام مصلح عبد عابد عالم حاذق ولی حی القاعدنا سید و شریف حاج علی حسینی خامنه ای (هستی کیوان به فدایش)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/5/30:: 12:17 عصر     |     () نظر

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27113/C/13930507_0127113.jpghttp://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27073/smpl.jpgپرکاربردترین آیات قرآن در کلام رهبر انقلاب

 

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif آن‌چه در ادامه می‌خوانید چهارمین و آخرین قسمت از سلسله یادداشت‌های پرکاربردترین آیات قرآن در کلام رهبر انقلاب است که در ادامه خواهد آمد. مجموعه‌ی این یادداشت‌ها به مناسبت ماه مبارک رمضان و بهار قرآن در سایت khamenei.ir منتشر گردید:

لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ? وَأَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِیَعلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَیبِ ? إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ (سوره‌ی مبارکه‌ی حدید، آیه‌ی 25)

ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن‌ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می‌کند بی‌آن‌که او را ببینند؛ خداوند قوی و شکست‌ناپذیر است!
 
چهارمین آیه‌ی پرکاربرد در بیان رهبر معظم انقلاب با 26 بار تکرار، «آیه‌ی 25 سوره‌ی حدید» است. موضوع محوری که ایشان در این آیه بر آن تکیه می‌کنند، مسأله‌ی «عدالت و قسط در جامعه» است که به تعبیر ایشان اصلی‌ترین امر مربوط به زندگی مردم است1

 
*مفردات آیه
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در بیانات خود مفردات این آیه را این‌گونه توضیح می‌دهند: «بیّنات یعنی حجت‌های متقن و غیر قابل تردیدی که پیغمبران ارائه می‌دهند؛ کتاب، یعنی منشور ادیان در مورد معارف، احکام و اخلاقیات؛ میزان، یعنی آن سنجه‌ها و معیارها»2
 
ایشان با توضیح معنای قسط، به تفاوت آن با عدل نیز اشاره می‌کنند: «قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه.»3 « «قسط» با «عدل» فرق می‌کند. عدل یک معنای عام است. عدل همان معنای والا و برجسته‌ای است که در زندگی شخصی و عمومی و جسم و جان و سنگ و چوب و همه‌ی حوادث دنیا وجود دارد. یعنی یک موازنه‌ی صحیح. عدل این است. یعنی رفتار صحیح؛ موازنه‌ی صحیح؛ معتدل بودن و به سمت عیب و خروج از حد نرفتن. این، معنای عدل است. لکن قسط، آن‌طور که انسان می‌فهمد، همین عدل در مناسبات اجتماعی است. یعنی آن چیزی که ما امروز از آن به «عدالت اجتماعی» تعبیر می‌کنیم. این، غیر از آن عدل به معنای کلی است. انبیا اگرچه حرکت کلی‌شان به سمت آن عدالت به معنای کلی است - «بالعدل قامت السموات و الارض»؛ آسمان‌ها هم با همان اعتدال و عدالت و میزان بودن سر پا هستند - اما آن چیزی که فعلاً برای بشر مسأله است و او تشنه‌ی آن است و با کمتر از آن نمی‌تواند زندگی کند، قسط است. قسط یعنی این‌که عدل، خُرد شود و به شکل عدالت اجتماعی در آید. «لیقوم الناس بالقسط.» انبیا برای این آمدند. »4 بر این اساس حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قسط را پیاده کردن عدل در اجتماع می‌دانند.
 
*استقرار عدالت در جامعه، هدف تمامی انبیاء
رهبر معظم انقلاب با استفاده از این آیه مسأله‌ی برقراری عدالت را هدف تمامی انبیا در طول تاریخ ذکر می‌کنند: «استقرار عدالت، دستور همه‌ی انبیاء الهی است که فرمود ارسال رسل و فرستادن کتاب‌ها و این همه تلاشی که انبیاء و پیروان انبیاء انجام دادند، برای این است که: «لیقوم النّاس بالقسط» زندگی مردم، زندگی همراه با قسط باشد.»5 البته ایشان تصریح می‌کنند که این هدف، هدفی میانی است و هدف اصلی انبیاء، رستگاری جامعه و ایجاد بستری برای عبودیت خداوند است: «البته شکی نیست که قیام به قسط و همه‌ی آن‌چه که مربوط به زندگی دنیائی، اجتماعی و فردی افراد است، مقدمه‌ی آن هدف خلقت است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛ یعنی عبودیت. اصلاً هدف خلقت، عبد خدا شدن است؛ که بالاترین کمالات هم همین عبودیت خداست.»6
*استفاده از قدرت برای پیاده کردن قسط
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با استفاده از ادامه‌ی این آیه‌ی شریفه که پیرامون «انزال حدید» است، لازمه‌ی پیاده شدن قسط در جامعه را وجود «قدرت» ذکر می‌کنند: «شما ببینید در همین آیه‌ی کریمه‌ی قرآن که راجع به قسط صحبت می‌کند و می‌گوید خدای متعال همه‌ی پیغمبران را فرستاد، «لیقوم النّاس بالقسط»؛ برای این‌که قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله می‌فرماید: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للنّاس»؛ یعنی پیغمبران علاوه بر این‌که با زبان دعوت سخن می‌گویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتی که مجهز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرت‌طلبان فاسد، معارضه و مبارزه می‌کنند... د. کسانی که طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیاده‌طلبان و متجاوزان به حقوق انسان‌ها باید خود را به قدرت مجهز کنند.»7
 
*گسترش عدالت، هدف قیام حسینی و مهدوی
رهبر انقلاب با اشاره به وصیت و سخنان حضرت اباعبدالله علیه‌السلام در آستانه‌ی حرکت به سمت کوفه، هدف از این قیام را نیز تحقق عدالت و مقابله با ظلم می‌دانند: «حرکت امام حسین علیه‌السلام برای اقامه‌ی حق و عدل بود ... تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتاری که درباره‌ی آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن می‌کند که غرض، اقامه‌ی حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاکمیت شریعت و برهم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان بوده است.»8

همچنین این هدفی است که از سوی حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نیز دنبال می‌شود: «هدف حکومت ولیّ‌عصر عجّل‌اللَّه‌تعالی‌فرجه‌الشّریف در آخر زمان هم باز همین عدل است.»9
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات در دیدار مسئولان قوّه‌ی قضاییه - 1368/06/20
2. بیانات در دومین نشست اندیشه‌های راهبردی‌ - 1390/02/27
3. ‌بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سالروز عید مبعث - 1385/05/31
4. بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1371/11/01
5. بیانات در دیدار کارگزاران نظام در سالروز مبعث - 1386/05/20
6. بیانات در دومین نشست اندیشه‌های راهبردی‌ - 1390/02/27
7. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید نیمه‌شعبان - 1381/07/30
8. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1368/05/11
9. بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام - 1368/11/09

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/5/15:: 11:50 صبح     |     () نظر
مولا جان می دونستی من کیوان مثل زلیخای در جستجوی یوسف گذاشتی و دل از من کندی رفتی؟چطور دلت امد دل این زلیخای در به در خویش را در چاهی بگذاری و تنها بروی مگر یوسف من خود درد تنهایی در چاه تنهایی را نچشیدی که امروز از بر من خواهانش شدی یوسف من ؟آه یوسف من دلم را خون کردی و از تو خبری بر من نرسید دیگر باد صبا و نسیم سحری که عمری جور بی وفایی تو را می کشیدند از انتظار و توهم من خسته شدن -و از اینکه من اینگونه بعد از همه بی وفایی هایت به انتظارت در دم پنجره نشسته ام و غم دیدار تو را از این و ان می پرسم آخر به آنها متوصل می شوم خسته کردمشان و از من دلگیرند مولا جان سیدی تو یادت هست آن روز که در وسط میدانی رو به تشعشع خورشید ر!!وی به گرما و نورش سپردم و تندیس عشقم را بر بالای سرم بردم تا همه بدانند کیوان از کسی نبوده و نیست که سراغت را نگرفته باشد و حتی به هر چیز جماد و مرده ای هم سراغت را گرفت و پاسخی از تو نیامد یوسف من !!کیوان تمثیل زلیخاهت  که جز خدا و شما دیگر کسی برایش نمانده که کیوان بخواهد، غیر شما کس دیگری را مرهم درد تنهاییم قرار بدهد مولا جان امروز همه دنیا انگار دست به دست هم داده اند که من کیوان تمثیل زلیخواهت نتواند به وصال تو ای یوسف گمگشته ام به تو برسد انگاری همه دنیا با من قهرند انگار صدایم را که شیوند و فریاد دوری توست را هیچ کس نمی شنود من با چه زبانی بگویم که کیوان در درد هجرانت دارد آب می شود و بر زیر زمین فرومیرود.مولا جان خسته ام خیلی خسته ام خسته دنیا خسته عشق خسته همه چیز جز شما آه مولاجان آیا یاد است در آن روزی که من بی هیچ نیازی و بدون اذعان به نیازی در در درگهت تکیه میزدم و با خود نامت را دوره می کردم هرچه می دیدم نعمت خدا دیدم و تو را بهترین نعمت خدا بر اهل یقین و مومن مناظره کردم. یوسف من تو مرا صدا زدی !!تو مرا دعوت به بندگی خدا و اسارت در عشق خویش نمودی من که داشتم زندگیم را می کردم بهشت یا جهنم برایم هیچ تفاوتی نداشت چون در ان وانفسای تنهایی تنها چیزی که خوشحالم می کرد دیدن رخ تو در یک روز موعودی بود که یقین داشتم می آیی و هنوزم یقین دارم که روزی می ایی و مرا پیش خودت می بری آنوقت من می توانم لذت درجمع بودن را حس کنم و بفهم و یقین پیدا کنم که جز غلامان تو شده ام ولی مولا جان در این ارزو من داشتم زندگی می کردم و از زندگی برای داشتن این امید راضی و خرسند بودم و بی هیچ نیازی و با تمام قدرت در یاری نوکران و عاشقانت خدمت در مقابل خائنین و کفار چون هجبر صف شکن در اول میدان جهاد بودم و اکنون هم به حمد الله هستم و به یمن وجودش هر لحظه خدای را شکر گذارم خدای خامنه ای خدای یوسف من خدای ولی امر مسلمین جهان ولی مولا جان تو دلم را شکستی تو یوسف من همه آرزوهایم را به یاس تبدیل کردی تو مرا شکستی این نابودی کیوان بس نبود که امروز هم باز به فکر تنبیه و مجازاتش هستی آخر یوسف من به تو چه بگویم؟تو عشق مرا به سخره گرفتی و جسمم را در چاه فراموشی سپردی من زلیخا از تو بسی غمگینم چون در ان روزهای تنهایی تنها ترین چیزی که مرا میرنجاند تنهایی و دوری تو بود همین ولی امروز امید را هم از من گرفتی آن روز که در بهشتت را بر من برای چند صباحی نشاندی و بعد ان چون زباله ای زلیخاهت را به دور انداختی>آقا جان مگر من با تو چه کردم؟مگر من جز نوکریت چیز دیگری هم تمنا کردم از تو؟ من تو را می خواهم یوسف من!امروز سرگشاده مبرهن فریاد می زنم یوسف من کیوان تو را می خواهد امروز بعد از دیدن در بهششتت دیگر تحمل و صبر فراغتت را ندارم می دانم این مشگل من است و به یوسفی که هزاران چون من زلیخواهی دارد زیاد مهم نیست باشد یا نباشد ولی تو خیلی مهربان تر و با رفعت تر از آنی که تنهایی و زوال مرا بخواهی نظار ه کنی؛مولایم سیدم ولی امر مطلق جهان بشریت و نایب بر حق و شایسته امام عصر ارواحنا به فنائک قاعدنا سید علی حسینی خامنه ای کیوان به فدای رخ ماهت کیوان را با آمادنت نوید روشنایی و خلاصی از تنهایی و کشیدنش از میان حصار شیاطین نجاتش بده یوسف من این بی بصیرتها و این کفار و مارقین و ناکثین که به نوعی مرا دوره کردند و به نوعی خواستار لجن مال کردن زلیخواه تو افتاده اند چون موریانه که چقدر احمقند که می خواهند زرلیخا را از یوسفش و انتظار و عشق یوسفش بگیرند واقعا چه احمقانه ساده لوحانه و البته حالا که دیدند هیچ مکر و حیله ای برای برهم زدن این عشق زلیخا و یوسف کارساز نیست امروز سعی کرده اند با تحقیر و مجازات از قبیل تنها گذاشتن ترد کردن من عشقم را بگیرند که چه خیال باطل و احمقانه ای و چقدر مرا و عشقم را دست کم گرفتند این بی بصیرتهای کافر مولاجان بدان اگر زلیخواهت را هزار بار بکشند و جلوی احشام بریزند و صدبار در آتش جهنم بسوزانادش باز می گوید لبیک الهم لبیک لبیک یا مولانا و مقتدانا لبیک یا عالم و یا عادل و یا حادث یا قاطع یا ولی یا نایب مطلق امام عصر عج حاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایت یا یوسف من یا حیدرمن ادرکنی الهم ادرکنی  فالی زدم برحافظ اینگونه آمد ختم این جمله  دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد        تکیه بر عهد تو باد صبا نتوان کرد          آنچه سعیست من اندر طلبت  بنمایم      این قدهست که تغییر قضا نتوان کرد       دامن دوست بصد خون دل افتاد   بدست  بفسونی که کند خصم رها نتوان کرد          عارضش را بمثل ماه فلک نتوان گفت           نسبت دوست   بهر    بسیر و پا نتوان کرد                       سرو بالای من آنکه  که درآید  بسماع      چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد      نظر پاک تواند  رخ جانان دیدن      که در آینه  نظر جز به صفا نتوان کرد    مشگل عشق نه در حوصله دانش ماست حل این نکته  بدین فکر خطا نتوان  کرد      غیرتم کشت  که محبوب جهانی لیکن   روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد           من چگویم   که تو را   نازکی  طبع لطیف     تا بحدیست که آهسته دعا نتوان    کرد        بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست      طاعت غیر تو در مذهب تو نتوان کرد                              وصل الله علی محمد و آل محمد   کیوان گیتی نژاد استشهادی ذولیمین حیدری هویدای امام مصلح سید و شریف قاعدنا الحاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش الهی آمین

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/5/14:: 2:3 عصر     |     () نظر

یادم آید آنروزی که مستعصل از همه احوال بودم از برای رسیدن به مولایم سید علی هستیم به فدایش و خواهان این بودم که لحظه ای غفلط یاران و دوستان نشود که مولایم سید علی هستیم به فدایش دلش از دنیا و نامردیها و ناشایستگی ها و نالایقی های اندی بگیرد و خود را به این در و ان در میزدم تا راهی برای رسیدن و نزدیکتر شدن به این عالم ربانی بیابم و در این بهبه به ابرمردی برخوردم که آنروزها زیاد درباره او گزافه گویی ها و تهمتهایی که امروز واندیست که می فهمم  این تهمتها و دروغ ها و دسیسه هایی که راجع به خانواده مکرم حضرت آقا هستیم به فدایش خصوصا ولد خلف و عصای امام مصلح هستیم به فدایش آقا مجتبی چقدر بی اساس و از بی بنیان  و از ابتدا و مخرج باطل و دروغ محض می بود و است تهمتهایی که راجع به فرزندان مصلحی که ایشان آنها را علاوه براینکه از هر فعالیت اقتصادی و سیاسی و مالی برحذر داشته بودند و چگونه به پیشواز این خواهش پدری بیش از اینکه پدر خواهان انجامش باشد این اولاد خلف آقا به پیشوازش رفتند و امروز هستند فرزندانی که حتی امروز هم زیاد مایل به این نیستند که حتی بی اساس بودن تهمتها و اجهافاتی را که راجع به آن والامقامان که بر سر سفره ابرمرد تاریخ حی امام مصلح سید و شریف حاج سید علی حسینی خامنه ای نشستند و از سر سفره آن پدر اندیشمند و مصلح ارتزاق نمودند و سرسفره پدر و مادری از جنس افتاب رشد و نمو کردند فرزندانی که جز آقا میثم خامنه ای که علاقه ای خاص به جمع آوری رشادتها و سابقه خانوادگی دارند و به جمع آوری این اسناد تاریخی خاندانی خویش اهتمام می ورزند باقی فرزندان البته حتی ایشان را جز اندکی از شاگردان حضراتشان به وضوح نمی شناسند این والا مقامان هم خود از اینکه خود را وارد زندگی سیاسی و تبلیغاتی لااقل برای دفاع از خود و در برابر تهمتها و اجهافاتی که راجع به این عزیزان می شود بخواهند به دفاع بپردازند یا جواب مستکبران نااهلان فتنه جویان خوارج و منافقین و کفار را بخواهند بدهند و کذب و دروغ محظ ایشان را به نمای تاریخ و زمانه بکشانند گویی این ابرمردان به واقع می دانند که خدای رحمن الرحیمی هست که شاهد همه قضایای دنیوی و مادی و معنوی این دنیا قرار دارد که هرگز اجازه نخواهد داد تا پرچم کفر و استکبار و تهمت بتواند دل مظلومی و بی گناهی را به نا حق سیاه و مکدر جلوه دهد  به واقع اینگونه است و این اولاد خلف حضرت اقا هستی کیوان به فدایش به خوبی ایمان دارند که بی گناه پای چوبه دار هم برود سرش هرگز بالای دار نخواهد رفت و به خوبی به این باور اهتمام میورزند و یقین دارند که جدشان رسول الله و مادرشان فاطمه ام ابیها هرگز نخواهد گذاشت فرزندان پاکش و ثمرات شجره نبوت وولایت و فرزندان نایب برحق و مطلق حضرت قائم عج به دست سیاه دلان و ناهلان فتنه جو و کفار سیاه جلوه داده و متهم به افعالی که هرگز از انها سرنزده هیچ حتی انها در قلمرو این افعال اتهامی وارد نشده اند که بخواهد کسی انها را محکوم و یا وابسته برای این افعال بدارد اری یادم است در این برهه فتنه سطل اشغال که از جنس لجن های ته مانده این سطل اشغال رنگ و بویی را برگزیدند بی انکه خبر داشته باشند بین رنگ سبز اولاد پیمبر و سبزلجنی که به مسامحه دلهای لجن مال این ابلهان و سفاکان ان عرصه از تاریخ ولایت نایب آخرین منجی دوعالم حضرت مهدی موعود عج  است که به خوبی خود را به ورطه ظهور کشانیده بی انکه این خفتگان خواب خرگوشی بفهمند که تاریخ و حق دوچیز هستند که به خوبی ذات و عمل سفاکانه انها را به ورطه ظهور و واقعیت خواهد کشانید آن روزها که فرزندان فردی که آن زمان جنگ هشت ساله در دانشگاههای هاروارد کانادا و انگلیس و آمریکا در حال آموختن فن خیانت بود ولی این فرزندان دلیر حضرت آقا یعنی آقا مصطفی و آقا مجتبی که همین ترتیب نامی این عزیزان و روحانیان برجسته که تنها با یک پسوند آقا ذکر می شود نشاندهنده حد و غایت مردی و سادگی این عزیزان ولی زاده است که در ان برهه جنگ که خیل قابل تمیزی از فرزندان مسئولین در پناهگاههای قرصص و محکم به سر می بردند فرزندان رییس جمهور این مملکت در خط مقدم جبهه حق علیه باطل در حال انجام تکلیف شرعی و دینی و انسانی خویش در دفاع از دین و آیین و وطن خویش بودند حال چگونه می توانیم باور کنیم که ااز میان این فرزندان شریف فردی چون آقا مجتبی که استاد بنده بودند و هستند درست در دورانی که هیچ کس دوست نداشت در کنار اسم من یادی از ان شود چون باورهای من به قدری از عالم واقع و حقیقت ظاهری زندگی امروز دور افتاده بود که هرکسی نمی توانست و نمی تواند جز انکه به ندای دلش گوش دهد ان ها را باور کند و در این ورطه از عمر من بود که این عالم ربانی باهمه بزرگی و مقام دینی و انسانی که داشت قبول به دادن درس انسانی و دینی به من نمود و ابتدا یکی از بهترین شاگردانش به نام سید مهدی را برای اموختن اصول ابتداعی دینی و عقلانی و انسانی برمن تعیین که من از .جود این شاگرد وارسطه ایشان به اندازه دنیایی از کرامات طی طریق و کسب معرفت نمودم و بعد با وارد شدن به مکتب اقا مجتبی و کسب فیض از ایشان فهمیدم چقدر انسان می تواند به درجه کثافت و نامردی و خیانت نزدیک شود که بخواهد به این ابرمرد زمان خویش از باب انسانیت و مروت تهمتهایی از قبیل مال اندوزی و دنیا طلبی و فخر فروشی و زندگی اشرافی پردازی برای ایشان رقم بزند و بخواهد ایشان را به داشتن این افعال و خواهشهای دنیوی ایشان را معرفی و نام دهد هرچند که این باور بر من از ابتدا وجود داشت بعد از شاگردی ایشان و شناخت ایشان فهمیدم چقدر ظالمند که ایشان را بر رفتن به انگلیس برای مداوای فرزندشان محکوم می نمایند و به ساخت قصر و انتقال ثروتهایشان در دول اروپایی و امریکایی و خیلی چیزهای دیگر که راجع به ایشان و دیگر اولاد ایشان {{{{{{{{آقا مجتبی آقا مصطفی اقا مسعود اقا میثم می دانم که اکنون که این حقایق را در مورد شما دارم می گویم برخلاف خواسته و میل باطنی شما برای گشودن پنجره ای هرچند بی مقدار این حقیر برای شهادت دادن به پاکی و انسانیت شما از دستم بسیار خشمگین و ناراحت شده اید ولی عیبی ندارد هرچه بادا باد ولی من خوشحالم وظیفه شرعی و انسانیم را به انجام رسانیدم و این عقده درونی که بیان حقیقت زندگی ساده و بی الایش فرزندان حضرت آقا خصوصا اقا مجتبی بوده است را درست بر سیبیل وقایع و رویدادهایی که در پس روی و بر جهت یقین من صورت گرفته را بیان و به اینکهه شما فرزندانی خلف و به دور از مادیات و تعلقات دنیوی از قبیل پول و شهرت و مقام بوده باشید را به مضبح ظهور بکشانم که امروز موفق به این واجب دینی و انسانی شدم و تکلیف شرعی خود را به انجام رسانده ام هرچند از اینکه دل شما بزرگان را از دادن این شهادت مکدر نمودم از شما پوزش می طلبم و از اینکه بدون اجازه شما به وضع این حقایق پرداحتم امان می خواهم تا بگذارید این حقیقت که شما از رحم پاک سیده  ای و ازذریه ابرمردی از جنس آفتاب تابیده بر این  دنیا شده اید را به ورطه ظهور بکشانم و بعد به عنوان دانشجویی خطاکار که بی اجازه شما دست به رونمایی زندگی انسانی و به دور از اشرافگری و مادی گری و قدرت طلبی  شما زدهم هرچقدر تنبیه شوم به جان می خرم که تنبیه از جانب استادی  چون شما اقا مجتبی برای من از خوردن شیر مادر حلال تر و خوش کام تر است ))))به دروغ پردازی و حسادت برخی از مسئولین که زیاد هم وجودشان در این برهه از تاریخ ولایت براین سرزمین نا اشنا نیستند وقتی به ثمره زندگی قاعد با عزت و والای خود سید علی هستیم به فدایش می نگرند که اینگونه با سخاوت فرامین و پندهای پدرانه و ولی وار پدر خویش را اجابت و به ان اهتمام ورزیدن و هیچگاه خود را فراتر از یک فرد  با حقوق شهروندی مساوی  بیشتر نمی بینند  و نمی خواهند که ببیند و شاید در برخی از شئون شهروندی از طبقه معمولی جامعه از قبل کسب حوائج روزمره زندگی  و زندگی عامی پایین تراند واقعا باورش برای دو دسته از افراد بسیار سخت است یک سوی این افراد که باورش سخت است دسته ای هستند که خود با یک روی خوش دیدن از دنیا فراموش کردند که هستند و از کجا امده اند به کجا می روند و اینکه چگونه دیروز برای خوردن یک لقمه حلال  سعی و مزمت می چشیدن ولی به یکباره همه پس خیش را پس زدند و پیش خود را لگد مال کردند این دسته که افراد بی اصل و نسب جامعه هستند برایشان که به رویی خوش از برای دنیا همه چیز خود و اصالت و بنیان خویش را فراموش کردند سخت است که باور کنند فرزندان نفر اول این کشور که اگر دور از جان بلا تشبیه حضرت اقا هستی کیوان به فدایش اراده کند هیچ غیرممکنی برای ایشان و فرزندانش  غیر ممکن نیست خود زندگی عمایانه و عادی چون ایشان را برای خود و فرزندانش بطلبد و طلبیده در حالی که این دسته از ملت حتی با یک تبسم و نیش خند زمانه  تمام دودمان خود را برای کسب دنیا به فنا داده و می دهند واقعا باورش خیلی سخت و غیر ممکن است و دسته ای چون مسئولینی که زیاد بر شما نا اشنا نیستند و می دانید چگونه فرزندان خود را در مال این ملت شریک کردند و در به بوهه انقلاب با اینکه خود دور از جبهه و اسلام نبودند فرزندانشان را به پناهگاههای امن دول استعمارگر برای کسب دانشی که شما در این فتنه های اخیر شاهدش بودید دروسی که این آقا زاده ها و واداده های سیاسی و اقتصادی مسئولانی از جنس این آقا زاده ها که امروز کم نیستند لااقل از پیش چشمان شما ملت ولایتمدار معتقد به نیابت مطلق حضرت آقا امام مصلح سید و شریف قاعدنا حاج علی حسینی خامنه ای (هستی کیوان به فدای وجود پاک و مبارزش)این افراد وادده انقلاب را خوب از قشر زحمتکش و دلسوخته انقلاب و ولایت تمیز می دهید که امروز فرزندانشان چگونه با دلی قرص از هر تهمت و سخن گزافه ای این حق مسلم ملت را مال پدری و ابا اجدادی خود می پنداشتند که خیل عظیم این ریاکاران و سفاکان مفتی این انقلاب خود را در قیام سطل آشغالی لجنی رنگ خویش به مصبح روز موعود داشته های انقلاب و رهبری کشاندن و خیلی بعد از آن فتنه نا تمام آقا زاده ها و واداده های تاریخ انقلاب و ولایت در زمان موعود نقش اندوخته انقلابی و ولایی وادادند و خود را براین ملت و رهبری نشانیدند و وادادند و لعنت دو عالم را یکباره به مضبح ظهور کشاند واین آن دسته ای اند که بیش از همه طاقت دیدن چنین فرزندانی مصلح  را از مصلحی چون آقا هستیم را به فدایش باورنداشتند ممکن نمی شماردند که بار دگر لطف و کرم و ببخشش الهی در حمایت از سیره پاک سخن ولایتگون رهبری که برخواسته از دل یقین عالم تاب نشعط گرفته است به واقعیت تشبیه می شود که اساسا  ثلاله نادر  و طاهر از ثلاله ناکسان به قوت ثابت وعقل سلیم می نشینه که در نهایت خدا از همه ما راضی باشه و درکل اگر می خوایم نظری را راجع به کسی ادا کنیم و بخواهیم بر سبیل قضاوت بنشینیم بعضی از حقایق را خدا برما بشر آموخته و علمش را قرار داده ولی ما به دلیل یکی از دو دلیل فوق قصد خط بطلان کشیدن به هر دوی این دلایل را می کنیم  و دیگر اینکه ذره ای منفص و واقع گرا و قاضع و قاطع در برابر تهمتهایی که راجع به این انسانهای ذاکر و قانع و قاطع در برابر واقعیت هستی و اعتقادی وجود دارد را ادا کنیم و حقیقت را از نقاب دنیا برکنیم حداقل به قدر یقین و قدرت و طاقت تحمل واقعیت بچشانیم که شهد حقیقت و قبول حقیقت  در وجود ما نهفته و مسطتر است فقط باید انسان حقیقی باشیم که برایش پا به ورطه   به عرصه  وجود و دنیا نگاشته شده است و قرار است در این دنیا ازمونی را به ثمرنشانیم این حس حقیقت بینی و حقیقت باوری را به جا و به شکل ساخته شده بر آن باور و یقین پیدا کنیم و از ایین پاک و حکومت پاکان و مصلحین چون مصلح حی و عصرمان امام مصلح سید و شریف قاعدنا سید علی حسینی خامنه ای به خوبی و حقیقت  حمایت کنیم تا در برابر کفر و خداوند شرمسار نشویم والسلام من اتبع الهدا و الشریف و الرضی استشهادی ذولیمین حیدری امام مصلح سید و شریف قاعدنا حاج سید علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایش کیوان گیتی نژاد و شاگرد مصلح زادگان حسینی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 93/4/26:: 12:47 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >